ا- می‌خواهیم درباره بسترها و زمینه‌های مادی و اجتماعی و سیاسی پدیدآورنده خیزش اعتراضی اخیر در ایران نظر شما را بدانیم.این پرسش را می‌توان به شکلی مشخص‌تر به دو بخش تفکیک کرد. از یک سو می‌توان علل بلند مدت و عوامل تاریخی برسازنده این وضعیت را مورد بررسی قرار داد و از سوی دیگر علل و عوامل متاخرتر یعنی بازه زمانی چند سال گذشته و حتی ماه‌های اخیر را بیشتر مورد کنکاش قرار داد. این تفکیک از آن جهت حائز اهمیت است که هرنوع اکتفا صرف به بررسی علل ساختاری و طولانی مدت باعث از دست رفتن خودویژگی‌ها ولحظات مهم موثر در شکل‌گیری وضعیت‌ می‌شود. برعکس، بسنده کردن به عوامل کوتاه مدت و تسریع بخش، خطر گرفتارشدن در دام رویکردهای جزیی‌نگر و نزدیک‌بین را پدید‌ می‌آورد.

پاسخ به سوال شما نخست به مقدماتى نیازمند است. ظاهر قضیه آشکار است. به وضوح وجه مشخصه اصلى حوادث اخیر اعتراض گسترده بیکاران و تهیدستان بود علیه وضعیت اقتصادى و سیاسى کشور، علیه فقر، بیکارى و گرانى، و علیه دستگاه حاکمه اى که مسبب این وضعیت است، در عصر اینترنت پدیده‌هایى نظیر این خیزش نمى‌توانند مخفى بمانند. اما جریانات سیاسى و تبلیغاتى متفاوت همین ظاهر آشکار را با عینک‌هاى خاص خود فیلتر مى کنند و تفاسیر و تعابیر یک جانبه و متفاوتى از آن را برجسته مى‌سازند و دقیقا به خاطر همین اینترنت مى‌توانند آشکارترین پدیده‌ها را نیز مغشوش کنند. خامنه‌اى فتنه آمریکا را محکوم مى‌کند و ترامپ به قیام مردم در دفاع از آمریکا تبریک مى‌گوید.” ارتش آزادى‌بخش ملى ایران” نخست “قیام مردم” را به ١٣٢ شهر گسترش مى دهد و سپس خود را مسئول سازماندهى آن معرفى مى‌کند، چریک‌هاى انقلابى آغاز قیام مسلحانه خلق را نوید مى‌دهند و اکثریتى‌ها خطر تضعیف اصلاح‌طلبان را هشدار مى‌دهند. روحانى ماجرا را گردن رئیسى مى‌اندازد و رئیسى اثبات بى‌کفایتى روحانى را برجسته مى‌کند. رفرمیست‌ها و سندیکالیست‌هاى ما از فقدان اتحادیه‌ها شکوه مى‌کنند و سوپر رادیکال‌هاى ما هزاران کمون پاریس را نوید مى دهند. به اعتقاد من هر چند هرکدام از این تفسیرها ذره‌اى از حقیقت را نیز در خود داشته باشند مسائل سیاسى در ایران قدرى پیچیده‌تر هستند و باید تحلیل دقیق ترى ارائه داد.
در وهله اول براى درک اوضاع سیاسى ایران در چهار دهه گذشته، منجمله حوادث اخیر، باید دو خصوصیت زیرساختى آن را در نظر داشت:
اول اینکه هر چند انقلاب ١٣۵٧ به شکست انجامید اما شرایط عینى انقلابى در ایران از میان نرفته است. نه تنها تمام تکالیف دموکراتیک و تاریخى انقلاب ایران مثل مسئله آزادى، امنیت، برابرى در مقابل قانون، و یا مسائل بزرگ اجتماعى مثل مسئله ملى، ارضى و ١زادى زنان لاینحل باقى مانده‌اند که هم پیچیده‌تر شده‌اند و هم تکالیف جدیدى به آن افزوده شده است. دربسیارى موارد مثل مسئله جدایى دولت از مذهب و یا مسئله آزادى زنان حتى به عقب برگشته‌ایم. علاوه بر این، گسترش چشمگیر مناسبات کالایى در این دوره، آن هم مناسبات فعلى نئولیبرالیستى حاکم بر سرمایه دارى جهانى، تکالیف ضد سرمایه‌دارى را نیز دوصد چندان برجسته‌تر ساخته است. گردش سرمایه در ایران هر ساله صدها هزار به “ارتش ذخیره کار” افزوده است و ناتوانى سرمایه‌دارى در جذب توده‌هایى که خود با غصب مالکیت از وسائل تولید مستقل جدایشان ساخته و آواره شهر و روستا کرده است در دهه اخیر شدت و سرعت بى‌سابقه‌اى پیدا کرده است. تعداد بیکاران و تهیدستان شهر و روستا به دو و یا شاید سه برابر زمان شاه رسیده است. این وضعیت به نبردهاى سیاسى در ایران، حتى اختلافات ساده تاکتیکى درون هیات حاکمه حالتى انفجارپذیر داده است. ما بارها این پدیده را مشاهده کرده‌ایم. آخرین نمونه بزرگ، اعتراضات به تقلبات انتخاباتى ٨٨ بود. در رخدادهاى اخیر نیز در اعتراض به گرانى و بیکارى. در شرایطى که شکاف بین داراها و ندار‌ها افزایش یافته و تضادهاى طبقاتى تشدیده شده اند، این حالت انفجار پذیر را هر روزه برجسته‌تر مشاهده کردیم. مضافا به اینکه باید به این وضعیت دو پدیده جدید را نیز اضافه کرد: وزنه مهم جوانان در جمعیت و گسترش شبکه‌هاى اجتماعى و در نتیجه رشد امکانات ارتباطى علیرغم استبداد قرون وسطایى آخوندى.
بنابراین تعجبى ندارد که هر بحران سیاسى، هر شورش و اعتراضى در جامعه ما، بدون در نظر گرفتن منشا و ماهیت آن و بدون حتى حضور هر گونه عامل رهبرى ذهنى، مى‌تواند تمام مسائل انقلاب ناتمام ایران را از عمق سرکوب شده جامعه به سطح کاملا آشکار آن به بالا بیاورد. حتى توطئه‌هاى سیاسى باند‌هاى مختلف سرمایه‌دارى داخلى و خارجى اگر به گشایشى سیاسى بیانجامد مى‌تواند به سرعت به جنبش اعتراض عمومى یعنى به چیز دیگرى با ماهیتى کاملا متفاوت تبدیل شود. بدین ترتیب هنگامى که جرقه‌اى کوچک آتش زیر خاکستر را شعله ور مى‌سازد نه مى‌توان بر اساس آن جرقه ماهیت آتش بعدى را توضیح داد و نه به سبب آتش بعدى جرقه‌زن را نادیده گرفت.
دوم اینکه پس از پیروزى ضد انقلاب و خارج شدن بدیل انقلابى از صحنه سیاست، تضاد اصلى در جامعه ما به تضاد بین شکل آخوندى رژیم سیاسى و ماهیت بورژوایى دولت تبدیل شده است. بارها مشاهده کرده‌ایم که جناح هایى از داخل خود سلسله مراتب شیعه براى اصلاح شکل آخوندى سر بلند مى‌کند اما به محض آن که منطق اصلاحات حاکمیت آخوندها را با چالش روبرو مى کند، تیشه به ریشه اصلاحات مى‌زنند. حتى در چپ سوسیالیست نیز بخش کم وبیش رفرمیست آن، یعنى بخشى که به نحوى از انحا چشم به بالا دوخته است در دام همین تضاد گیر کرده و دائما باید جایگاه خود را براساس منازعات درون هیات حاکمه تعریف کند. البته در درازمدت، منطق سرمایه نیرومند‌تر است و شکل حکومتى باید با ماهیت سرمایه‌دارانه دولت منطبق شود، همان طور که در سطح جهانى نیز گرایش عمده در جهت انطباق دولت ـ ملت‌ها با سرمایه‌دارى جهانى و مناسبات حاکم بر آن است. و علیرغم سلطه آخوندها در تمام دوران بعد از شکست انقلاب ۵٧، به تدریج رژیم سیاسى در ایران نیز از برخى لحاظ شکل عادى‌ترى بخود گرفته است. بهترین تظاهر این گرایش را مى‌توان در کاهش تدریجى نقش آخوندها در دستگاه اجرایى رژیم مشاهده کرد. اما این تضاد نه تنها از میان نرفته بلکه آشکار‌تر شده است. ناتوانى بورژوازى در حل این تضاد و منطق مادى سرمایه عملا منجر به پیدایش حالت دولت دوگانه شده است. یکى نوعى از خلافت اسلامى که بخش عمده‌اى از نیروهاى مولده را در اختیار خود گرفته و به پشتوانه نیروى مسلحى چند میلیونى مى‌تواند حاکمیت خود را بر کل ایران تحمیل کند و دیگرى نوعى دولت “رسمى” بورژوایى که هم از لحاظ اقتصادى و هم سیاسى دولت زیر دست است و دائما باید تلاش کند کنترل جامعه را از دست خلافت بیرون بکشد. بنابراین در شرایط فقدان جنبش توده‌اى هم رقابت‌هاى درون سرمایه‌دارى ایران (به اصطلاح جناح‌هاى حکومتى) و هم منازعات سرمایه‌دارى جهانى با ایران (مداخلات امپریالیستى) به عوامل اصلى محرک بحران‌هاى سیاسى در ایران تبدیل می‌شوند. بورژوازى ایران در کلیتش مفلوک‌تر از آن است که بتواند این تضاد را به تنهایى حل کند. براى شکست انقلاب ۵٧ قدرت سیاسى را به سلسله مراتب شیعه واگذار کرد چرا که فقط آن‌ها با پایگاه توده‌اى خود قادر به سرکوب انقلاب بودند. اما علیرغم شکست انقلاب، بورژوازى ایران نه تنها قادر نیست قدرت را پس بگیرد که اکنون جز اسکلتى از دولتش چیزى باقى نمانده است. این طبقه که خود از بالا و به کمک امپریالیزم قدرت را گرفته بود اثبات کرده که بى‌اصل و نسب‌تر از آن است که بتواند بدیل خود را به جامعه بقبولاند. سلسله مراتب شیعه نیز لایه‌اى نیست که بر اساس عقل یا مصلحتِ دوران، قدرت را پس بدهد. اینها از دوران صفویه تاکنون براى تصرف قدرت سیاسى تلاش کرده‌اند و اکنون این قدرتِ باد آورده را به این سادگى پس نخواهند داد حتى اگر شده جامعه ایران را به قرون وسطى ببرند. حتى ژنرال‌هاى فاشیست در حکومت هاى نظامى از اینها عاقل‌ترند. اتفاقا وضعیت خاورمیانه و نقش مخرب آمریکا، اسراییل و عربستان سعودى به دستگاه خلافت اسلامى ابزار و بهانه هاى لازم براى گسترش سیطره خود در کل منطقه را نیز اعطا کرده است.
در این بستر کلى باید چند عامل جارى را نیز به تحلیل اضافه کرد که درک جوانب مشخص بحران سیاسى فعلى را ممکن بسازد:
نخست مسئله توافق هسته‌اى و تاثیر آن بر تضاد مورد اشاره بالاست. توافق هسته‌اى با غرب درواقع آن کارى را کرد که بورژوازى ایران قادر به انجام آن نبوده است. سرمایه‌دارى جهانى عملا رژیم ولایت فقیه را وادار کرده است که دست کم روى کاغذ مسیر اصلاحات را بپذیرد و به قوانین و مقررات بین المللى سرمایه‌دارى جهانى تن بدهد. یعنى تضاد بین رژیم مذهبى و دولت سرمایه‌دارى در عمل و به پشتوانه امپریالیزم به نفع بورژوازى در حال از بین رفتن است. اما آخوندها البته هنوز این واقعیت را قبول ندارند و دست به هر اقدامى خواهند زد تا منجر به تضعیف خلافت نشود. عقل به سرمایه دارى برجام را حکم مى کند، اما “رهبر عالیقدر” که هم رهبر دولت بورژوایى است و هم رهبر امت ازسویى باید حمایتش از عقل بورژوایى و برجام را نشان دهد و ازسوى دیگر جنبش هاى شبه فاشیستى و حزب‌اللهى را علیه آن در حالت بسیج نگه دارد. از یک طرف به واسطه برجام رسمیت و قانونیت خود را به سرمایه دارى جهانى نشان مى دهد و از طرف دیگر زمین و زمان را با موشک هایش به چالش مى کشد. در تمام دوران ریاست روحانى خرابکارى دستگاه خلافت علیه دولت رسمى ادامه داشته است. بخصوص بعد از انتخابات اخیر و شکست مفتضحانه کاندیداى مورد قبول خلیفه این خرابکارى‌ها شدت گرفته است. بنابراین قبل از آن که امپریالیزم و اسراییل و عربستان بتوانند توطئه‌ جدیدى علیه رژیم ولایت فقیه سازمان دهند خود آقایان زمینه‌هاى آن را فراهم ساخته بودند. همان ها که آقایان را بر انقلاب ایران تحمیل کردند طبعا در میان خود آقایان نیز امکانات و نفرات دارند.
مسئله دیگر تعیین و تثبیت خلیفه بعدى است که اکنون به پاشنه آشیل رژیم ولایت فقیه تبدیل شده است. و این کار باید قبل از مرگ خلیفه فعلى صورت بگیرد. اگر با استفاده از منزلت و جایگاه خمینى حتى بعد از مرگ وى نیز توانستند رهبر بعدى را به “نظام” بقبولانند، منزلت و جایگاه خامنه‌اى هم اکنون توسط مسئولین اسبق و حال رژیم به قدرى زیر سوال رفته که این احتمال را هر روزه ضعیف‌تر ساخته است. کسانى مثل رئیسى و لاریجانى که تا کنون به عنوان کاندیداهاى ممکن معرفى شده بودند در زمان حیات خود آقا به قدرى بى‌آبرو شده‌اند که به دشوارى بتوان تصور کرد بعد از مرگ وى بتوانند رهبرى خلافت را در دست بگیرند. این احتمال نیز هم اکنون در جامعه سیاسى مطرح شده است که در واقع شخص رهبر بدین وسیله مشغول فضاسازى براى قبولاندن ولیعهدشان آقا مجتبى به امت است. ما البته از اندرونى آقا خبرى نداریم اما چه بسا شیطنت‌هاى احمدى نژاد نیز با چراغ سبز آقا مجتبى صورت مى‌گیرند. چرخش ١٨٠ درجه‌ای آقاى روحانى بعد از انتخابات را نیز باید در همین ارتباط در نظر گرفت. او که درانتخابات اخیر هم مقبول ملت بود و هم مقبول غرب (بویژه انگلیس و اروپا)، اگر بتواند سپاهیان خلافت و دستگاه قضایى آن را نیز متقاعد سازد، به رقیب نیرومندى در برابر ولیعهد تبدیل خواهد شد. افشاگرى‌هاى احمدى‌نژاد علیه باند لاریجانى و یا به چالش کشیدن نقش “آقایان” در قدرت را باید به حساب همین موضوع گذاشت. دوران فعلى دوران یارکشى است. اینکه عاقبت چه خواهد شد البته قابل پیش‌بینى نیست اما آن چه مسلم است این که تعیین مسیر بعدى رژیم، یعنى شکل حل تضاد بین حکومت اسلامى و دولت بورژوایى، به واسطه ترکیب با مسئله جانشینى خامنه‌اى به داغ‌ترین منازعه درون هیات حاکمه تبدیل شده است.
در چند دهه گذشته دیده‌ایم آقایان براى حفظ مشروعیت دو راه حل بیشتر نداشته اند: یا لیبرالیزم آبکى و طرفدار غرب (یعنى کم و بیش همین برنامه آقاى روحانى) یا پوپولیزم آبکى (یعنى کم و بیش همان برنامه‌اى که رئیسى در انتخابات قبلى مطرح مى‌کرد و با درجه بیشترى از عوام‌فریبى از جانب احمدى نژاد قبلا مطرح شده بود و اخیرا نیز به راه افتاده است). “آبکى” به این دلیل که نه لیبرالیزم و نه پوپولیزم آقایان نمى‌تواند جدى باشد چرا که هردو راه حل به سرعت نقش خود آقایان را به زیر سوال خواهد برد. لیبرالیزم، دستگاه خلافت را به چالش مى کشد و پوپولیزم دزدى و مفتخورى آقایان و آقا زاده‌ها را آشکار‌تر خواهد ساخت. بسیارى از مدارک دزدى و فساد و سو مدیریت آقایان از طریق جناح‌هاى رقیب درون خود رژیم افشا شده اند. جالب این است که اپوزیسیون شبه قانونى داخل کشور و حتى مارکسیست‌هاى قانونى ما فقط پس از افشاگرى‌هاى خود آقایان جرات اظهار نظر در مورد این مسائل را پیدا کرده‌اند. منازعه بر سر قدرت یکى از مسائل مهم و واقعى دوره فعلى است و نادیده گرفتن آن به بسیارى از اشتباهات در واکنش به اعتراضات اخیر و بحران‌هاى سیاسى بعدى خواهد انجامید.
سوم مسئله دولت آمریکا و نقش دستگاه راسیستى و شبه فاشیستى رییس جمهور جدید است. انتخاب ترامپ به مدد میانجى هاى مختلف در واقع واکنشى بود به تضعیف هژمونى امپریالیستى آمریکا در نظام سرمایه‌داری جهانى. فعال بودن سیاست آمریکا در خاورمیانه یکى از مهم‌ترین ابزار حفظ و تقویت هژمونى از دست رفته است. سلطه آمریکا در نظم جهانى بر سه محور اصلى استوار است: کنترل بر بخش عمده سرمایه مالى جهانى، کنترل بر منابع اصلى انرژى و قدرت هژمونیک نظامى. حفظ هر سه ابزار فوق به وضعیت خاورمیانه وابسته است. دولت استعمارى اسراییل پادگان نظامى آن است و عربستان، امارات و بحرین هم هژمونى منابع انرژى را براى آمریکا تضمین مى‌کنند و هم حفظ دلار به مثابه ارز مبادلات جهانى که به امریکا اجازه مى‌دهد به خرج مابقى دنیا دائما دلار چاپ کند. از این بگذریم که بیش از ٣ تریلیون دلار سرمایه‌گذارى جارى فقط این سه کشور در موسسات مالى آمریکایى و چیزى بیش از ١ تریلیون دلار سرمایه‌اى که هر ساله مى‌توانند به گردش بیندازند یکى از منابع مهم حفظ هژمونى مالى آمریکاست. مخارج بسیارى از پروژه‌هاى ارتجاعى امپریالیزم آمریکا البته نه فقط در خاورمیانه توسط همین دولت‌هاى دست نشانده پرداخت مى‌شود. اما شکست پروژه امپریالیستى تجزیه عراق و سوریه یکى از بزرگترین لطماتى است که به این محاسبات وارد شده است و دولت ترامپ باید در تلافى این شکست فشار‌هاى علیه دولت ایران را افزایش دهد. مشاهده کردیم چگونه پس از سفر ترامپ به عربستان سعودى و عقد ۴٠٠ میلیارد دلار قرارداد دست عربستان براى رهبرى این فشار باز گذاشته شده است. کسانى که این عوامل را در منطقه نادیده مى‌گیرند و یا به نحوى از انحا در کم رنگ کردن آن نقش دارند خود در واقع آلت دست‌هاى همین سیاست‌اند. بودجه‌هاى کلانى که در اختیار سلطنت‌طلبان، مجاهدین و حتى برخى نیرو‌هاى چپ‌نما قرار مى‌گیرد مابه ازاى خود را در شعار‌هاى ارتجاعى که خادمین این جریانات به اسم مردم ایران تبلیغ مى کنند نشان مى دهد. اوج حماقت سیاسى در این است که بخاطر مخالفت با خلافت خامنه‌اى باور کنیم که آمریکا خواهان آزادى در ایران است؟ ترامپ حتى در دفاعش از مردم ایران نمى‌تواند راسیسم خود را مخفى سازد. او به مردم ایران تبریک مى گوید که “عاقبت” علیه رژیم استبدادى به مبارزه برخاسته اند، اما فراموش مى کند این امپریالیزم آمریکا بود که ارتش شاهنشاهى و سازمان امنیتش را در اختیار سلسله مراتب شیعه قرار داد تا بر انقلاب ۵٧ سوار شوند و همان مردم و انقلاب شان را سرکوب کنند. مردم ایران از انقلاب مشروطه تا کنون علیه استبداد مبارزه کرده اند. زمانیکه نیاکان حامیان فعلى آقاى ترامپ هنوز از برده دارى دفاع مىکردند.
تصادفى نیست که سیل تبلیغات رسانه‌اى منابع وابسته به آمریکا “در دفاع از جنبش مردم ایران” درست چند هفته قبل از تصمیم‌گیرى در ارتباط با تعلیق برجام صورت مى‌گیرد. بهترین بدیل آمریکا در خاورمیانه بویژه تحت ریاست ترامپ فروپاشى کامل اجتماعى در ایران است و جنایت‌پیشگى رژیم آخوندى شرایطى را ایجاد کرده است که قباحت هرگونه جنایت امپریالیستى را کم‌رنگ کرده است. چه خیانتى از این بالاتر که در چنین شرایطى مزدورى براى اسراییل و عربستان سعودى را زرنگى سیاسى بنامیم؟ اما این دقیقا پدیده‌اى است که ما اکنون نه فقط در بین طرفداران ضد انقلاب سلطنتى که حتى برخى نیروهاى مدعى سوسیالیزم و کمونیزم نیز مشاهده مى‌کنیم.
بنابراین این فقط انقلاب نیست که در چشم‌انداز سیاسى جامعه ما نهفته است اگر بدیل دموکراتیک و انقلابى سوسیالیستى در ایران و منطقه شکل نگیرد در کشماکش بین این نیروهاى ارتجاعى داخلى و خارجى احتمال فروپاشى کامل جامعه و تبدیل ایران به محل رقابت نظامى باند‌هاى گانگستر و تا دندان مسلح سرمایه‌دارى داخلى و خارجى نیز به همان اندازه واقعى است که بدیل هاى انقلابى. کدام یک از مفسرین ما حتى سه سال پیش وضعیت فعلى سوریه را پیش بینى مى کرد؟

٢ براساس مشاهدات و فاکت‌ها و روایت‌های ارائه شده توسط ناظران داخلی و خارجی در مورد پایه طبقاتی و نیروهای اجتماعی درگیر در اعتراضات اخیر چه حدس‌ها و گمانه زنی‌هایی را می‌ می‌توان مطرح کرد؟ با توجه به دامنه و گستردگی جغرافیایی و محصور نبودن حرکت اخیر در چارچوب برخی مولفه‌های قومی و مذهبی و… و بویژه در مقایسه با جنبش سبز چه می‌ می‌توان گفت؟ برخی اعتراض اخیر را در قالب مفهوم شورش کور شهری قرار داده‌اند و بعضی نیز درجهت مخالف، با اتکا به وجه سلبی اعتراضات، به کارگیری این مفهوم را غلط دانسته و آن را در راستای تخطئه آگاهانه و ناآگاهانه حرکت اخیر می‌ می‌داند. نظر شما در این زمینه چیست؟

نکاتى که در بالا توضیح دادم براى تشریح زمینه‌هاى این اعتراضات بود اما خود این اعتراضات و ترکیب نیروهاى اجتماعى آن را باید بر اساس وضعیت اقتصادى فعلى توضیح داد. سرمایه‌دارى ایران با بحران وخیمى روبروست که عمق و گستره آن از بحران ١٣۵۵ که زمینه‌ساز انقلاب ۵٧ شد به مراتب فراتر رفته است. این بحران اما تازگى ندارد بلکه فقط بدتر و بدتر مى‌شود. بیکارى و فقرى که در سرمایه‌دارى جهانى همه جا گیر شده است در ایرانى که نزدیک به دوسوم منابع اقتصادى آن صرف نگهدارى خلافت اسلامى و ایادى و انصار آن شده است هر روز شدیدتر نیز خواهد شد. مطابق محافظه‌کار‌ترین آمار موجود تعداد تهیدستان شهرى در کمترین تخمین ها به ١٣ میلیون یعنى نزدیک به سه برابر تعداد قبل از انقلاب ۵٧ رسیده است. و در کنار آن تعداد آدم‌خوارانى که به خاطر حفظ ولى فقیه از قربانى کردن فرزندان خود نیز ابایى ندارند به بیش از ۶ میلیون رسیده است. در شرایطى که میلیون ها مردم به نان شب هم دسترسى ندارند، بیش از یک میلیون آخوند به چپاول اموال عمومى و مردم‌فریبى مشغولند. اگر به ویدئو‌هاى تظاهرات اخیرِ به قول رژیم “میلیونى” در طرفدارى از رژیم دقت کنید نزدیک به یک سوم شان عمامه به سردارند. و این در شرایطى است که حقوق‌هاى ٨٠٠ هزارتومانى کارگران که حتى اگر ٣ برابر شود هنوز زیر خط فقر است ماه‌ها پرداخت نمى‌شود. و اعتراض‌کنندگان را شلاق مى‌زنند و فعالین کارگرى نظیر رضا شهابى را با زنجیر به تخت بیمارستان مى‌بندند. بسیارى از صندوق‌هاى بازنشستگىِ کارمندان دولتى تاراج شده‌اند و خطر ورشکستگى سایر این صندوق‌ها در کوتاه مدت به مسئله‌اى جدى تبدیل شده است. موسسات مالىِ بى‌حساب و کتابى که به شکرانه برنامه‌هاى نولیبرالى آقاى احمدى نژاد مثل قارچ در همه جا روییده‌اند ـ وشگفت انگیز تر از همه جا در مشهد و آستان قدس رضوى ـ اندک اندوخته‌هاى مردم را ملاخور کرده‌اند. نظام بانکى کشور در حال ورشکستگى است. تخمین زده مى‌شود که بیش از ۴۵٪ دارایى‌هاى بانکى در واقع دارایى‌هاى سمى هستند، ١۵٪ اموال غیر منقول و مابقى را وام‌هایى تشکیل مى دهند که عمدتا به دولت و آقازادگان خلافت اسلامى اعطا شده‌اند و در نتیجه کم در آمد. اگر دولت بخواهد موسسات مالى را نجات دهد باید بیش از نصف بودجه سالانه کشور را خرج کند. و هنوز بسیارى از این موسسات براى فریب مردم وعده ٣٠٪ سود مى‌دهند. از انتخابات اخیر آقاى روحانى تا کنون بیش از ١٠ موسسه مالى ورشکست شده‌اند و سپرده‌هاى بیش از ١ میلیون نفر از بین رفته است. نرخ تورم رسمى هنوز بالاى ١٢٪ است و میزان بیکارى بین جوانان به ۴٠٪ رسیده است. هیچ کشورى در دنیا به اندازه ایران تحصیل کرده‌ی بیکار ندارد. به گفته بانک مرکزى بودجه‌هاى عمرانى کشور در سه ماه گذشته ٧٠٪ کاهش داشته است و فقط در ماه گذشته ارزش پول ایران بیش از ١٠٪ نزول کرده است. و دردآورتر از همه اینکه بزودى ٧٠٪ مردم ایران حتى آب هم نخواهند داشت. آخوندهاى ما که از همه لحاظ مقلد‌هاى شایسته قزل‌باشان صفوى هستند، همان‌هایی که از جمجمه مناره مى‌ساختند، حتى نتوانسته‌اند سیستم آبیارى صفویه را حفظ کنند.
شواهد بالا نشان مى‌دهد که ایران با بحران اقتصادى وحشتناکى روبروست و کوچکترین علائمى مبنى بر اینکه دولت روحانى راه‌حلى براى رفع آن داشته باشد دیده نمى‌شود. دولت هنوز نتوانسته است از موسسات عریض و طویل دزدى و مفتخورى آقایان حتى ١٪ مالیات اخذ کند. این بحرانى است که بسیارى از لایه‌هاى طبقاتى را در بر مى‌گیرد و ترکیب اجتماعى تظاهرات اخیر بخوبى این پدیده را نشان مى‌دهد. البته در بسیارى شهر‌ها مسائل و مشکلات محلى مسبب ترکیب‌هاى ویژه‌اى نیز شده است اما در مجموع و بر اساس گزارش‌هاى پراکنده‌اى که تا کنون در دست است مى‌توان گفت جنبش اعتراضى عمدتا متشکل از تهیدستان شهرى، کارگران بیکار، بازنشستگان و جوانان بوده است. شاید بخش عمده را تهیدستان شهرى تشکیل مى‌دادند. آن چه چشم‌گیر است حضور کم رنگ لایه هاى میانى و فوقانى خرده‌بورژوازى شهرى بود و از این لحاظ ماهیت آن با جنبش ٨٨ بسیار فرق داشت. تفاسیر متفاوتى از این عدم حضور ارائه شده است اما به نظر من یکى ازدلایل عمده این بود که از آن جا که آغاز اینگونه اعتراضات علیه گرانى و بیکارى، که قبل از موج اعتراضات اخیر و تقریبا بلافاصله پس از انتخابات شروع شد، در واقع تحریکات جناح بازنده انتخابات بود که اکنون روحانى را رقیب اصلى در مسئله جانشینى ولایت فقیه مى‌دیدند. مضافا به اینکه شاید برخى از لایه‌هاى خرده بورژوازى شهرى هنوز عمق بحران فعلى را درک نمى‌کنند و یا به خاطر ماهیت طبقاتى‌شان راه حل آن را در ادامه حمایت از دولت بورژوائى و حکومت روحانى مى‌دانند. بیاد داشته باشیم که انقلاب ۵٧ نیز نخست با شورش‌هاى تهیدستان شهرى آغاز شد و در آن دوره هم در ابتداى کار خرده بورژوازى شهرى حضور نداشت.
شورش‌هاى تهیدستان شهرى بنا به ماهیتشان در ابتدا اغلب شورش‌هایى کورند. تهیدستان شهرى در ایران هرچند امروزه کم و بیش با کارگران بیکار یکى شده اند هنوز عمدتا در لایه هاى پایینى خرده بورژوازى روستایى ریشه دارند و بنابراین نمى توانند بدیلى از خود ارائه دهند. این گونه لایه هاى اجتماعى یا باید به بدیل سوسیالیستى جلب شوند و یا سرمایه‌دارى و در شرایطى که نه رهبرى کارگرى و نه بورژوایى به واقعیت عملى و سیاسى تبدیل نشده اند در حد شورش‌هایى کور باقى مى‌مانند. درواقع شکست انقلاب ۵٧ دقیقا آن جا رقم خورد که طبقه کارگر نتوانست رهبرى تهیدستان شهرى را در دست بگیرد و اجازه داد که رهبرى مذهبى کم و بیش اکثریت عظیم آنان را با وعده هاى شب خرمن به آلترناتیو ارتجاعى جلب کند. گروه‌هاى ضربت ضد انقلاب در چند سال اول بر دوش همین لایه‌ها استوار بود. در شرایط فعلى نیز چنانچه بدیل کارگرى شکل نگیرد و نتواند راه را به تهیدستان شهری نشان دهد آینده‌اى جز این نخواهند داشت و عاقبت آلت دست و گوشت دم توپ ضد انقلاب بعدى خواهند شد.
اما گذشته از این ارزیابى کلى باید گفت، اعتراضات اخیر اتفاقا در مقایسه با شورش‌هاى نیمه دوم دهه ۵٠ چندان هم “کور” نبود. اولا نشان داد که حتى پایین‌ترین لایه‌هاى اجتماعى در ایران دیگر توهمى به آخوندها ندارند. مهمترین و بارز ترین جنبه اعتراضات توده ها نفرت همگانى از دستگاه خلافت و نیروهاى نظامى و انتظامى آن بود. و این خود نشانه مثبتى است از انقلاب آینده که نوید آزاد شدن جامعه ما از نکبت تاریخى آخوندیزم را در بر دارد. با رها شدن مردم از دست دستگاه مذهبى تمام شکست ۵٧ جبران خواهد شد و انقلاب ایران بزرگترین قدم در راه حل تکالیف تاریخى خود را بر خواهد داشت. بیشترین شعار‌ها ضد آخوند‌ها، سپاه پاسداران و دستگاه خلافت‌شان و بویژه شخص خامنه‌اى بود. از لحاظ سیاسى نیز از همان ابتدا با خواست سرنگونى وارد میدان شد. کجدار و مریزى در شعار هاى توده ها نبود و توهم به اصلاحى و راه حلى از بالا دیده نمى شد. و این نیز احتمال منحرف شدن آن توسط جناح‌هاى حکومتى را کمتر مى‌کند. و از همه مهمتر خواست‌هاى آن بیشتر از جنس خواست‌هاى کارگران و زحمتکشان بود یعنى ضدطبقات بالا و ضد نظام سرمایه‌دارى. اینها هر سه نشانه‌هاى تحولات مهمى است که در جامعه ایران در دوران جمهورى اسلامى رخ داده است. فراموش نکنیم که این لایه‌ها در ضمن مى‌توانند بسیار رادیکال و مبارز باشند. در انقلاب قبلى نیز هرچند شورش‌هاى این لایه‌ها نخست با سرنیزه سرکوب شد در تمام دوران بحران انقلابى ۵۵ تا ۵٧ در صحنه حضور داشتند. بنابراین اگر طبقه کارگر بتواند خود را به مثابه طبقه سازمان دهد و مبارزه علیه نظام حاکم را رهبرى کند مى‌تواند به پشتیبانى توده‌هاى میلیونى رزمنده‌اى امیدوار باشد. اما اگر نتواند، جریانات پوپولیستى و شبه فاشیستى هیات حاکمه نیز مى توانند اینها را براى گرفتن قدرت از دستگاه مذهبى بسیج کنند.

٣-نمود و تجلی شعارهای ارتجاعی در اعتراضات اخیر را چگونه باید تحلیل و ارزیابی کرد؟ این سوال از چند جهت مهم است: برخی گروه‌ها و طیف‌ها ونیز افراد(چه جریانات اصلاح‌طلب و چه برخی چپ‌ها) با انگیزه‌ها و نیت‌های متفاوت برماهیت غیرمترقی جنبش و لزوم کناره‌گیری(حال چه با بیان آشکار و چه ضمنی) از آن تاکید دارند و البته از سوی دیگر نگاه خوشبینانه‌ای هم وجود دارد که چندان نگرانی از این بابت ندارد و معتقد است برجسته کردن خطر این شعارها در این مقطع غلط است. اتفاقا اینجا به نظرم باید بیشتر به بسترها و زمینه‌های مادی و سیاسی پدیدآورنده و تقویت کننده داخلی این شعارها پرداخت یعنی به جای منتسب کردن شعارهای ارتجاعی به جریانات دست راستی و مرتجع خارج از ایران، بیشتر به عوامل درونزا پرداخت.لطفا نظر خود را در این زمینه بیان کنید.

اولا این رژیم روى تمام جنایتکاران تاریخ را سفید کرده است. در قیاس با تمام رژیم هاى دیگر این رژیم ارتجاعى ترین رژیم موجود در جهان است. چنانچه مبارزات و مقاومت مردم ایران تا کنون نبود اطمینان داشته باشید اینها حتى از جنایتکار‌ترین باندهاى داعشى نیز ارتجاعى‌تر و آدم‌کش‌تر مى‌شدند. در نتیجه این کاملا قابل فهم است که چرا برخى از مردم شعار‌هاى ارتجاعى مطلوب ضد انقلاب قبلى، امپریالیزم و حتى عربستان سعودى عصر حجر را مقبول بدانند. اتفاقا آن چه قابل تحسین است هشیارى سیاسى مردم ایران است که علیرغم این رژیم قرون وسطائى فوج فوج به طرف ارتجاع خارجى نرفته‌اند. همان‌طور که جنایات محمد رضا شاه مردم را به دامن ضد انقلاب آخوندى ـ بازارى انداخت، خطر آن مى‌رود که چهار دهه حکومت ولایت فقیه اکنون مردم را به دامن ضد انقلاب امپریالیستى بیندازد و شرایط را براى تبدیل ایران به لیبى و سوریه و عراق فراهم سازد. اما همان طور که در آن دوره مى‌بایست علیرغم این مسئله با ارتجاع آخوندى مبارزه مى‌کردیم و بزرگترین اشتباه و در مواردى خیانت جریانات به اصطلاح مترقى دنباله‌روى از آن بود، امروزه هم باید در کنار مبارزه بى‌امان با این رژیم علیه خطر ضد انقلاب بعدى نیز هشدار بدهیم. ارتجاع ارتجاع را تقویت مى‌کند. رژیم خلافتى به بهانه توطئه‌هاى امپریالیزم جنایتکارى خود را توجیه مى‌کند و امپریالیزم به بهانه ضد بشرى بودن رژیم ولایت فقیه توطئه‌هاى ضدبشرى‌تر خود را پیاده مى‌کند. امپریالیزم و رژیم دو چیز جدا نیستند یکى در دل دیگرى است. مبارزه با توطئه امپریالیزم مباررزه با توطئه اى خارجى نیست بلکه مبارزه با جناح دیگرى در داخل همین حکومت است.
ثانیا این واقعیت که ممکن است توده‌ها شعار‌هایى بدهند که الزاما درست نیستند اما قابل فهم‌اند نباید به معناى چشم‌پوشى از شعار‌هایى باشد که نیروهاى ارتجاعى به اسم مردم مىدهند. شعار‌هاى طرفدارى از سلطنت و یا شعارهاى راسیستى و شوینیستى و یا مخالفت با مقاومت مردم فلسطین علیه جنایات صهیونیزم در واقع اثبات مى‌کند که نیروهاى ارتجاعى داخلى و ایادى آمریکا، اسراییل و عربستان سعودى در ایران نیز در این اعتراضات به درجاتى ـ هرچند اندک مداخله کرده‌اند و این دنباله تلاش‌هایى است که سال‌ها ست براى فراهم ساختن زمینه‌هاى انقلاب مخملى در ایران انجام مى‌دهند. و پوشاندن توطئه انقلاب مخملى در ایران کارى است که سالها برنامه ریزان آن در ایران انجام داده اند. به اعتقاد من به هیچ وجه نباید به صرف اینکه رژیم پشت “عوامل خارجى” مخفى مى شود از این توطئه بگذریم و یا آن را نادیده بگیریم. و از آن بدتر با خوش‌بینى‌هاى رومانتیک از این قبیل که این شعار‌ها صرفا از روى ناآگاهى اولیه این اعتراضات است و با پیشرفت جنبش از بین خواهد رفت و یا حتى به شکلى غیر مستقیم در واقع مثبت‌اند و نفرت عمیق مردم از دستگاه آخوندى را نشان مى‌دهند در واقع خطرات ضد انقلاب بعدى را مخفى سازیم.
من حتى فراتر مى‌روم و خود این گونه تفسیرها را نیز مشکوک مى‌نامم. به چه دلیل باید تهیدستان شهرى شعار‌هاى نتانیاهو و شیخ سلمان را تکرار کنند که خواهان عدم مداخله ایران در عراق و سوریه و لبنان هستند؟ از این گونه اعتراضات بعد‌ها هم خواهیم داشت و بسیار زودتر تا دیرتر. ایادى ارتجاع داخلى و خارجى نیز باز در آن مداخله خواهند کرد. اتفاقا باید از همین ابتدا به مرزبندى با اینها پافشارى کنیم، صفوف خود را از آن ها جداکنیم و به هیچ وجه اجازه ندهیم خواست‌هاى برحق توده‌ها با این توطئه‌هاى ارتجاعى مخلوط شوند. بر اساس حتى تخمین‌هاى امپریالیستى، مخارج رژیم آخوندى در مداخلاتش در لبنان، سوریه، عراق و یمن جمعا در سال حدود ۶ میلیارد دلار است. یعنى کمتر از ٢٪ بودجه سالانه دولت. در حالیکه ۶٠٪ همان بودجه به حساب خلافت اسلامى آقاى خامنه‌اى در خود ایران واریز مى‌شود. پس مشکلات اقتصادى توده‌ها بخاطر این ۶ میلیارد نیست. عربستان سعودى هفته‌اى ١ میلیارد دلار فقط خرج آدم‌کشى و داعش‌پرورى در خاورمیانه مى‌کند. جنگ عربستان علیه یمن بیش از ده ها میلیون نفر را جلوى چشمان ما در خطر قحطى و مرگ فرو برده است. نادیده گرفتن این واقعیت و در عین حال انگشت گذاشتن به این ۶ میلیارد دلار فقط به عقل جن مى‌رسد و موساد. و افشا نکردن این توطئه تبلیغاتى امپریالیزم در خاورمیانه و یا زمینه‌سازى براى آن فقط مى‌تواند کار ایادى آن باشد. جالب است حتى بسیارى از گروه‌هاى به اصطلاح چپى ما نیز این گونه توجیهات را تکرار مى‌کنند. و جالب‌تر اینکه اتفاقا همه هم همان‌هایى هستند که همکارى با نهادهاى امپریالیستى علیه رژیم ویا کمک مالى گرفتن از آن را نیز کار قبیحى نمى‌دانند. مثلا اگر به تفسیرهاى آن گروه‌هایى که در به اصطلاح “تریبونال بین المللى” علیه ایران با ارتجاعى‌ترین جناح‌هاى هیات حاکمه آمریکا همکارى کردند و یا کسانى که نقش دلال براى نهادهاى به اصطلاح کارگرى امپریالیزم را درجنبش کارگرى ایران ایفا مى‌کنند دقت کنید، خواهید دید همگى مى‌گویند بها دادن به این توطئه‌ها یعنى نشستن در کنار رژیم!
اما تاکید کنم این به هیچ وجه به این معنى نیست که جنبش اعتراضى و واقعى گرسنگان و بیکاران ایران علیه رژیم سرمایه‌دارى را زیر سوال ببریم. حتى اگر کاملا تحت رهبرى جریانات ارتجاعى داخلى و خارجى بوده باشد. این وظیفه همه ما سوسیالیست‌هاست که همراه با توده‌ها ى ستمدیده باشیم. فقط با حمایت از خواست‌ها و شرکت در مبارزاتشان مى‌توانیم از شعار‌هاى نادرست‌شان انتقاد کنیم. بعلاوه جز در چند تظاهرات یکى دو روز اول از این گونه شعار‌ها کمتر دیده شد. و خواست‌هاى واقعى توده‌ها کاملا توطئه هاى جریانات وابسته به جناح‌هاى درون حکومتى و یا ارتجاع خارجى را تحت‌الشعاع خود قرار داد. هیچ کدام از ما که در کف خیابان با توده‌ها نبودیم نمى‌توانیم قضاوت کنیم این شعار‌ها تا چه اندازه ابتکار خود توده‌ها بود یا ابتکار دیگران. قصد من این است که بگویم باید هشیار باشیم. نقش دستگاه‌هاى جاسوسى امپریالیستى در انقلابات مخملى را دیده‌ایم. اوکراین، لیبى و همین سوریه را بخاطر بیاوریم. باید دائما هشدار داد و اجازه نداد چنین توطئه‌هایى که واقعا در جریان اند قوام بگیرند و یا توده‌ها خطر آن را نادیده بگیرند.
اینجا مى‌توان مثلا به مسئله خشونت‌ها و آتش زدن‌ها نیز اشاره کرد. مى‌توان درک کرد چرا توده خشمگین ممکن است خود دست به این کار‌ها زده باشد. اما آیا باید به این خاطر نقش آژان پرووکاتر‌ها را نادیده گرفت؟ مثلا در دو سه تا از ویدئو‌هاى موجود مى‌توان مشاهده کرد تعداى از کسانى که دست به آتش سوزى‌ها مى‌زدند لباس‌هاى یک رنگ و یک شکلى پوشیده بودند. البته اگر آنجا نباشىد و از نزدیک مشاهد نکنید نمى‌توانىد تئورى‌بافى کنىد اما این مثلا یکى از ترفندهاى شناخته شده نیروهاى امنیتى پلیسى است که در بسیارى کشورهاى دیگر هم استفاده شده و مى‌شود. براى اینکه نیروهاى پلیسىِ رژیم عناصر آژان پروواکاتور خودشان را به اشتباه دستگیر نکنند باید یک نشانه مشخصى داشته باشند. استفاده تبلیغاتى رژیم در داخل و در سطح بین المللى از اینگونه عملیات براى توجیه سرکوب بعدى احتمال اینکه اینگونه تحریکات به آتش زدن‌ها کار خودشان بوده را قوى مى‌سازد.

۴- بحران و اعتراضات اخیر دقت و توجه به مسئله مهم امپریالیسم و مداخلات خارجی را بیش از پیش و دوباره مطرح ساخته. بخشی از چپ با دستگاه تحلیلی خاص خود به پررنگ کردن نقش مداخله خارجی مشغول است.خروجی این تحلیل شباهت بسیاری با نوع نگاه برخی جریانات چپ مقطع انقلاب ۵۷ دارد.نگاهی که در حالت افراطی‌اش همواره منتج به ایستادن در کنار رژیم به شیوه‌های مختلف شده است. البته از سوی دیگر اشتیاق و ولع نیروهای سرنگونی‌طلب (با فرض سلامت و صداقت و عدم وابستگی) همراه است با نابینایی و عدم حساسیت نسبت به مداخله امپریالیستی(فعلا کاری به حساب جیره‌خواران و مواجب‌بگیران راست و چپ نیروهای امپریالیستی نداریم) و هر نوع نگرانی در این باره را به توهم توطئه و یا جانبداری از رژیم نسبت می‌ می‌دهد. شیوه برخورد صحیح در این زمینه کدام است؟

بهترین راه مبارزه با ترفندهاى امپریالیستى و ارتجاع داخلى سازماندهى توده‌ها و طرح مطالبات واقعى آن هاست. گسترش مبارزات توده‌ها براى حقوق دموکراتیک و کنترل کارگرى بر تولید و توزیع بهترین راه خنثى کردن توطئه‌هاى ارتجاع است. از هر نوعى که باشند. نیروهاى ارتجاعى همواره پشت شعار‌هاى بى‌محتوى و راه‌حل‌هاى از بالا مخفى مى‌شوند. بنابراین شعار سرنگونى رژیم سیاسى بدون تاکید بر این دونکته و بدون گفتن چگونگى این سرنگونى و آن چه باید بعد از سرنگونى تحقق یابد دقیقا ترفندى بود که در انقلاب قبلى نیز به ضدانقلاب امکان فریب مردم را داد. همچنین شعار‌هاى تو خالى و گنگ خرده‌بورژوایى که متاسفانه بر چپ ایران نیز حاکم است مثل انقلاب دموکراتیک توده اى، جمهورى دموکراتیک و یا بدتر “جمهورى ایرانى” (شعار محبوب هم احمدى نژاد و هم ناسیونالیست هاى ایرانى و هم صهیونیزم و امپریالیزم) همواره جاده صاف کن ضد انقلاب سرمایه دارى بوده اند. و یا شعار هاى به اصطلاح “طبقاتى’ شان از قبیل “سرمایه‌هاى وابسته را ملى کنید!” یعنى همان شعارى که به آخوندها اجازه داد بخش عمده اى از شرکت هاى سرمایه دارى زمان شاه را چپاول کنند. رادیکالیزم خرده‌بورژوایى حتما این بار با شعار سرمایه‌هاى آخوندى را ملى کنید به میدان خواهد آمد! نظام امپریالیستى چیزى نیست جز نظام سرمایه دارى جهانى و مبارزه ضد امپریالیستى در ایران چیزى نیست جز مبارزه با سرمایه دارى در ایران. پس باید هم کل نظام سرمایه‌دارى را هدف گرفت و هم بر حل همه تکالیف دموکراتیک انقلاب تاکید کرد. فقدان این استراتژى و برنامه انقلابى منتج از آن مهمترین کمبود چپ در مقطع انقلاب ۵٧ بود و این کمبود نه تنها کماکان ادامه دارد بلکه با تغییر واقعیت و گذشت زمان عمیق تر شده است(۱) . چپ ما فقط هنگامى که جنبشى اعتراضى توده اى مى شود به یاد برنامه انقلابى مى افتد، اما چهار دهه پس از تجربه انقلاب قبلى هنوز اغلب ما ضرورت بحث جدى و تدوین سریع استراتژى و برنامه انقلابى را قبول نداریم. ریشه اصلى تفرقه و تشتت چپ و بعلاوه عامل اصلى بقا و توجیه آن در وهله اول در همین کمبود است. هر گروهى یک سرى شعار ها و مطالبات را که از این تجربه و آن تجربه، از این کشور و آن کشور و ازاین ایدئولوژى و آن ایدئولوژى به عاریت گرفته اند براى خودش عمده کرده است و حتى حاضر به فکر کردن در باره آن نیست تا چه رسد دامن زدن به بحثى در سطح کل جنبش.
روشن کردن صف‌بندى نیروهاى طبقاتى و اجتماعى نیز بسیار اهمیت دارد. تضمین نقش عمده براى کارگران و زحمتکشان و ارائه شعارهاى حکومتى با ماهیت طبقاتى روشن به نیروهاى بورژوایى اجازه نخواهد داد هدف حفظ دولت بورژوا را پشت شعار‌هاى رادیکال و سرنگونى‌طلب مخفى سازند و انقلاب را منحرف کنند؛ مثلا شعار‌هاى گنگى مثل جمهورى دموکراتیک و یا حتى جمهورى شوراها به جاى شعار روشن حکومت کارگران و زحمتکشان. اگر از همین امروز براى سراسرى کردن جنبش کارگرى حول یک سرى خواست‌هاى اولیه که مورد قبول و قابل فهم براى همه کارگران و زحمتکشان باشد تلاش نکنیم و بدین وسیله نقش مرکزى جنبش کارگرى را برجسته نسازیم باز هم توده‌هاى زحمتکش و تهیدستان شهرى به دنبال بدیل‌هاى گنگى خواهند رفت که عاقبت همان بلا را بر سر ما نازل خواهد کرد که در انقلاب پیشین دچارش شدیم.
اما از همه مهمتر شعار سیاسى مرکزى جنبش است از امروز تا سرنگونى رژیم ولایت فقیه. شعارى که بتواند نیروهاى دموکراتیک و ضد سرمایه‌دارى را متحد کند. طبعا ما نه مى‌توانیم حول شعار حکومتى با بورژوازى توافق داشته باشیم و نه باید به خاطر وحدت با آنان شعار حکومتى خودمان را آبکى کنیم. اما پیرامون خواست مجلس موسسان که راه اصلى پیش گیرى از ترفندهاى ارتجاع براى تحمیل حکومتى دیگر از بالاست مى توان اکثریت عظیم توده ها را متحد کرد و حتى لایه هاى دموکراسى طلب را از رهبرى بورژوازى خارج ساخت. اکنون طرح این شعار و شناساندن آن به تودها و محبوب ساختن آن از هر زمانى حیاتى‌تر است. به بورژوازى و امپریالیزم اجازه ندهیم که حتى بعد از انقلاب پیروزمند حکومتى را از بالا به انقلاب تحمیل کنند! (۲)

۵- وضعیت و توان و نحوه مداخله نیروهای چپ و همچنین طبقه کارگر درشرایط فعلی و نیز وضعیت‌های مشابه آتی و نزدیک را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ کاستی‌ها و ضعف‌های اصلی این نیروها درجهت اثرگذاری کدام است؟ چپ و نیروی مترقی اکنون چگونه قادر به مداخله و کنشگری خواهد بود؟شرایط و گزینه‌ها و امکان‌های مطلوب امروزی به نسبت دوره‌های قبل در جهت مداخله موثر برای چپ چه چیزهایی است؟

یکى از نکات دیگر که وقایع اخیر برجسته ساخت وضعیت اسفناک نیروهاى چپ است. اولا در تمام این تظاهرات شاید با استثناى دانشگاه تهران از شعار‌هاى چپ چندان خبرى نبود. البته گزارش‌هاى کاملى در دسترس نیست و ملاحظاتمان احتمالا قدرى ذهنى خواهند بود، اما بر اساس ویدئوهاى موجود و سایر شواهد و گزارش‌هاى موجود باید گفت در کف خیابان از جریانات چپ چندان خبرى نبود. شعار‌هاى تظاهرات و واکنش بعدى و تفسیر‌هاى جریانات چپ از این اعتراضات نشان مى‌دهد که از هر لحاظ که به این قضیه نگاه کنید وضع چپ به مراتب بدتر از دوران قبل از انقلاب ۵٧ است. هم در کلیتش تاثیر و نفوذ آن کم‌تر شده و هم به مراتب پراکنده‌تر و هم بى‌پایه‌تر از سابق است. مضافا به اینکه اغلب اطمینان به شعار هاى قبلى خودشان را نیز از دست داده اند.
چپ ایران بعد از شکست انقلاب ۵٧ عملا تبدیل به کارخانه فرقه‌سازى شده است. امروزه نزدیک ١٠٠ گروه مدعى پیدا شده‌اند. یکى از یکى سکتاریست‌تر و دور‌تر از آن چیزى که لازم است و یکى از یکى بى‌پایه‌تر و محفلى تر. به علاوه بى اصولى، عقب گرد تئوریک و دنباله روى از حوادث بیداد مى کند. بسیارى از خط قرمزهایى که قبلا حتى چپ استالینیست و مائوییست حداقل در حرف قبول داشت امروزه به شکلى آشکار نقض مى‌شوند. اگر در آن دوران همکارى با امپریالیزم بزرگترین گناه تلقى مى‌شد امروزه جاسوسى براى آمریکا و اسراییل و حتى عربستان سعودى با افتخار زرنگى نامیده مى‌شود. بخش عمده‌اى از جریانات چپ که در انقلاب ۵٧ به بهانه ضدامپریالیست بودن خمینى دنبال ضدانقلاب افتادند امروزه یا به راه‌گشایان پروژه‌هاى امپریالیستى در ایران و یا به دنبالچه‌هاى جریانات ارتجاعى داخل خود رژیم تبدیل شده‌اند. جریانات انتقادى آن دوران نیز هنوز نه توانسته‌اند از هیچ یک از اشتباهات عمده تئوریک و برنامه‌اى آن دوران درسى بگیرند و نه در ارتباط با شرایط فعلى سرمایه‌دارى خود را به روز سازند. به بسیارى از رفقا بر خواهد خورد اما واقعیت این است که در شرایطى که بحران انقلابى در راه است حتى از یک گروه صد نفره که واقعا بتوان گفت معرف سوسیالیزم انقلابى در دوران فعلى است برخوردار نیستیم. از وضعیت اسفناک ما همین بس که اکنون مارکسیزم قانونى داخل کشور و یا “چپ مستقل” که معنایى جز چپ منفرد و بى اثر ندارد از بخش عمده‌اى از سازمان‌هاى موجود چپ معقول‌تر و واقع بین‌تر به نظر مى‌رسد. اگر بخود نیاییم وتغییر و تحولى جدى و سریع در چپ ایران شکل ندهیم آینده فجیعى در انتظار ماست. نتیجه مستقیم این وضعیتِ وخیم تشدید تمایلات اپورتونیستى و دنباله‌روى از توطئه‌هاى ضدانقلاب جهانى از یک طرف و آنارشیزم و خودفریبى از طرف دیگر است. اگر دلیل عمده شکست انقلاب ۵٧ عدم شناخت چپ از ماهیت ضدانقلاب بود امروزه قبل از آن که حتى انقلابى رخ دهد پیروزى ضدانقلاب بعدى تضمین شده است.
اما مى توان به چند نمونه مشترک در واکنش‌هاى چپ به اعتراضات اخیر اشاره کرد.
اول باید به برخى شعار‌هاى بى‌ربط و گاه مسخره‌اى که هر کدام از فرقه‌ها براى توجیه وجود خود در رقابت با یکدیگر ارائه مى دهند اشاره کرد. هر کسى باید هم متفاوت باشد و هم رادیکال تر از بقیه. یکى “انقلاب گرسنگان” را آغاز و نه حتى پیش در آمد انقلاب بعدى اعلام مى کند، دیگرى کارگران را به تشکیل کمیته هاى مخفى و اعتصاب عمومى دعوت مى کند و آن یکى فیلش یاد هندوستان کرده در “بسیارى شهر ها” شکل “قیام مسلحانه و قهر آمیز” را مى بیند. اگر اولى و سومى را بتوانیم رومانتیزم انقلابى بنامیم به دومى که اتفاقا توسط بسیارى از گروه ومحافلى که در اسم و ادبیات و شعار ها دائما از کارگر و سوسیالیزم سخن مى گویند واقعا باید جایزه فکاهى سال را داد. اینکه چگونه مى‌توان مخفیانه اعتصاب عمومى سازمان داد بماند. حتما در لندن و پاریس و واشنگتن تجربه عملى آن را هر روزه دیده اند. آیا این همان بیمارى عبارت پردازى به جاى فعالیت واقعا انقلابى نیست؟ همان “بیمارى کودکى” به شکلى مضحک و ایرانى. هر جا که کم بیاوریم پیشنهاد اعتصاب عمومى مى دهیم. تازه مثل اینکه اعتصاب عمومى حلال مشکلات است. همان طور که انقلاب بدون حزب انقلابى شکست خواهد خورد، اعتصاب عمومى نیز در شرایط فعلى ـ یعنى، فقدان هر گونه سازماندهى، حتى اتحادیه هاى واقعى محلى تا چه رسد به سازمان سراسرى کارگرى یا حزب انقلابى ـ بدون خواست و اهداف روشن و بدون نیرویى سراسرى که بتواند آن را واقعا سازمان دهد به کجا خواهد کشید جز شکست و سرکوب؟ باید پرسیدچرا تعارف مى کنید!؟ اگر به این راحتى با یک فرمان چندنفره مى‌توان اعتصاب عمومى راه انداخت خوب یکضرب به مردم بگویید انقلاب کنند دیگر چرا این گونه کجدار و مریز!؟
اما جایزه اسکار به “حزب کمونیست کارگرى”، یا چپ “مدرن” و آمریکایى تعلق مى گیرد. اینها همان حضراتى هستند که دولت استعمارگر اسراییل را دموکراتیک‌ترین کشور خاورمیانه مى‌دانستند. از بمباران افغانستان دفاع مى کردند و دریافت کمک مالى از نهادهاى وابسته به امپریالیزم و صهیونیزم را زرنگى مى‌نامند. در یکى از اطلاعیه‌هاى روزانه خود خطاب به نیرو‌هاى نظامى رژیم اعلام کردند “به مردم شلیک نکنید! اسلحه‌تان را زمین بگذارید و بمردم بپیوندید!” واقعا چه مى‌توان گفت؟ منظور دوستان کدام نیروهاى نظامى است؟ ارتش یا سپاه پاسداران؟ واقعا آیا فردى به این خوشباورى در تمام ایران پیدا مى کنید که از پایه هاى شبه فاشیستى رژیم توقع داشته باشد که به مردم شلیک نکنند؟ البته این شعار هدف دیگرى داشت. به همین سبب اسکار در رشته هنرپیشگى سیاسى! این در واقع شعار آقاى رضا پهلوى بود که حضرات با زدن چشمکى تکرار کرده‌اند. اما جناب والا حضرت مى خواهد با این شعار به بانکدارانش در عربستان وانمود کند که هنوز در ارتش ایران نفوذ دارد. حتى او هم هرگز ادعا نکرده است که سپاهیان اسلام نیز مشغول پیوستن به ایشان اند. مشاهده مى کنید که سناریوى سیاه و سفید حکمتیزم یعنى همکارى با سلطنت‌طلبان!
در رقابت با این زرنگى‌هاى چپ خرده بورژوا خود خرده‌بورژوازى در رادیکال ترین شکلش سنگ تمام را گذاشت و پس از مطالعه هزار جلد بادیو و ژیژک از درون خود طرح رادیکال وکاملا جدید و رخدادى گونه “رفع حجاب اجبارى” را درمقابل ملت قرار داد! رفرمیست ها و اکونومیست ها و ارو کمونیست هاى ما نیز تو گویى همین الان در کابینه نشسته اند و روى سخن شان بیشتر با جناح هاى حکومتى و ارائه راه حل هاى معقول براى جلوگیرى از آشوب است. یکى از رفقا پیشنهاد داده بود در موازات “این شورش سراسرى” باید “عنصر اجتماعى” جنبش را تقویت کرد. چگونه؟ با طرح خواست هایى مثل بدهکاران بزرگ بانک ها را اعلام کنید! مسئولین ورشکستگى صندوق هاى بازنشستگى را افشا کنید! لیست نهادهایى که از دولت جیره و مواجب مى گیرند را منتشر کنید. این چه چیزى است جز گفتن اینکه از بین مثلا ١ میلیون دزد لیست چند نفر را اعلام کنید که دل مردم خوش بشود!؟ آن هم در شرایطى که دیگر در شهرستان هاى دور افتاده هم همه مردم میدانند همه دستگاه حاکمیت مشغول چپاول است. ازجایزه کم خواهیم آورد والا در این مقوله مستحق زیاد است.
دوم اینکه اغلب فرقه‌هاى سیاسى ما در همه جا و در هر جنبشى یا خود را مى بینند یا کمبود خود را. در نتیجه اعلامیه ها پر است از اشک تمساح در باره فقدان حزب انقلابى در کنار دستور العمل هاى همان حزبى که وجود ندارد براى توده ها مثل”کمیته هاى مخفى” بسازید و “جنبش سراسرى کارگرى” را سازمان دهید، “طبقه کارگر” را متشکل کند، دانشجویان را به کارگران وصل کنید، “کمیته هاى مشترک” بسازید… اما دو هفته بعد از خوابیدن سرو صدا خودشان همه این دستور العمل‌ها را فراموش مى‌کنند و به روتین هاى قبلى باز مى گردند. یعنى از سالروزى به سالروز دیگر و از جمع آورى امضا براى عریضه‌اى به عریضه دیگر. باید پرسید مگر عین همین دستور العمل هاى رادیکال را در ٨٨ هم ندادید؟ بعد چه شد!؟ اینکه چرا چپ آماده نیست و وظایف تک تک ما در قبال این کمبود چیست کاملا از حوزه فکرى فرقه‌گرایان خارج است. چندین سال است که ضرورت ایجاد حزب انقلابى و ایجاد جنبش سراسرى کارگرى در بین خود فعالین کارگرى داخل کشور نیز مطرح شده است. باید از دوستان صمیمانه تقاضا کرد لطفا قبل از تکرار پیشنهادات همیشگى اول بگویید خود شما در قبال این دو وظیفه بالا چه کرده‌اید .(۳)
پراکندگى و تشتت در چپ یعنى هر فرد و محفل مستقلى ناچار است که به اصطلاح خود وارد گود دستور العمل دادن بشود و درک اوضاع را مخدوش تر و مخدوش تر سازد و آن چند نفر سوسیالیست محدود هم که داریم دیگر اصلا ندانند که چه باید کرد. بنابراین در جواب سوال شما در باره مداخله موثر تر در جنبش باید این دستور العمل را داد که دوستان دستور العمل ندهید! فرقه هاى خود را منحل کنید. درگیر مبارزات واقعى کارگران و زحمتکشان بشوید و قبل از پیشوا پرستى و در انتظار مهدى به فرقه گرایى ادامه دادن کمى هم از مردم یاد بگیرید! حال که حتى طرفداران “جمهورى ایرانى” نیز به یاد بزرگوارى و انسان دوستى کوروش هخامنشى افتاده اند ما باید از مخالفین ساسانیان، مزدک و مانى یاد کنیم که جنگ نور و تاریکى را در جوهر حیات مى دیدند. جنگ ما نیز همین است جنگ با ولایت فقیه و جنگ با سرمایه دارى! این جنگ به گفته مانى در وهله اول درونى است. جنگ با تاریکى ایدئولوژیک و پیوستن به نور علم! همان طور که مارکس در انقلاب ۴٨ فرانسه گفت آن چه جنبش لازم دارد “گرایش سوسیالیزم انقلابى” است.

۶- آیا رژیم و جناح‌های اصلی آن قادر به حل بحران‌های مختلف ساختاری و سیاسی و منطقه‌ای(مسبب پدید آمدن اعتراضات اخیر) خواهند بود؟ به نظر شما واکنشرژیم در کوتاه‌مدت و میان‌مدت برای کنترل و حل بحران‌های مورد اشاره چه خواهد بود؟

تضاد بین رژیم ولایت فقیه و دولت بورژوایى بویژه بخاطر احتمال مرگ قریب‌الوقوع رهبر به حالت انفجار پذیر رسیده است. و بدون حل آن امکان آن درجه از رشد اقتصادى که براى رفع بحران فعلى ضرورت دارد فراهم نخواهد شد. بانک جهانى در زمان ریاست جمهورى احمدى نژاد تخمین مى‌زد که ایران به بیش از ٧٠٠ بیلیون دلار سرمایه خارجى فقط براى پروژه هاى جارى نیاز دارد. این رقم احتمالا اکنون به بالاى ١ تریلیون دلار رسیده است. اما در برنامه‌ریزى‌هاى دولت آن هم بسیار خوش بینانه حدود ۶٠ بیلیون دلار سرمایه‌گذارى خارجى سالانه در نظر گرفته شده در صورتى که تاکنون رقم واقعى کمتر از ۵ بیلیون دلار بوده است. دو راه حل در مقابل رژیم قرار دارد. یا باید بخش بزرگى از منابع مالى که در اختیار خلافت است به صندوق دولت برگردد و مفتخوران آن مالیات بپردازند و یا حجم سرمایه‌گذارى خارجى در چند سال آینده افزایش عظیمى بخود ببیند. راه حل اولى میلیون‌ها قمه‌کش خلافت را فقر زده خواهد کرد و شانس اینکه ترامپ از جیب خودش به دولت ایران کمک مالى کند بیشتر است تا اینکه آقایان یک ریال از ثروت غارت رفته را پس بدهند. بعد از همه این اعتراضات در ایران آخوند وقیحى مثل صدیقى در نماز جمعه تهران مى گوید تازه این مقدار چپاول کم است و بودجه بزرگترى براى حوزه ها طلب مى کند! راه حل دوم یعنى سرمایه‌گذارى خارجى به میزان لازم و قابل ملاحظه در شرایط فعلى تا چندین سال دیگر غیر محتمل است. ترامپ برجام را در حالتى بلاتکلیف قرار داده است که عملا تفاوتى با لغو آن ندارد. سرمایه‌گذارى خارجى در ایران به خاطر خطر تحریم‌هاى بعدى دولت آمریکا معلق مانده است. مامورین رژیم به هارت و پورت‌هاى معمول که اگر آمریکا برجام را لغو کند فلان و بهمان مى‌کنیم ادامه مى‌دهند اما همین واقعیت که در عمل هیچ کارى نمى‌کنند نشان مى‌دهد که نمى توانند و تا چه اندازه به همین برجام وابسته هستند. بنابراین باید در انتظار تشدید بحران و افزایش فقر و بیکارى بود. اعتراض علیه این وضعیت سرکوب شدنى نیست و اعتراضات گسترده بعدى سازمان یافته تر نیز خواهد شد.
بعلاوه، ابعاد بحران مالى سرمایه‌دارى ایران هنوز کاملا آشکار نشده است. عوامل اصلى بحران نه تنها از بین نخواهند رفت که شدت خواهند گرفت. سقوط نظام بانکى کشور خطرى جدى است. اغلب موسسات مالى که از دوره احمدى‌نژاد به ارث رسیده‌اند چیزى جز ترفندهاى پانزى مانند نیستند. یعنى نوعى کلاه‌بردارى مالى که سود سپرده‌هاى قبلى با سپرده‌هاى بعدى پرداخت مى‌شوند. افشاى این واقعیت باعث شد که مردم کمترى فریب وعده‌هاى اغوا کننده این موسسات را بخورند، و با کاهش سپرده‌هاى جارى، سرنوشت چنین سیستمى فروپاشى کامل است. بنابراین در چند سال آینده پس‌انداز‌هاى تعداد بیشترى از مردم به باد فنا خواهند رفت و تعداد بیشترى از صندوق‌هاى بازنشستگى تاراج خواهند شد. از طرف دیگر آمریکا و اسراییل با پشتیبانى مالى عربستان مشغول ایجاد و گسترش باندهاى سیاه بیشترى در منطقه و در خود ایران هستند که مخارج بقاى رژیم را دائما افزایش خواهد داد و کسرى بودجه را دائما بزرگتر خواهد کرد.
نتیجه این وضعیت چیزى نیست جز تشدید بحران‌هاى داخلى و منطقه اى و بنابراین تشدید جو امنیتى و مداخله هر چه بیشتر سپاه و بسیج در زندگى شهروندان. خودشان بارها به زبان آخوندى خودشان گفته اند که خلافت مستلزم شمشیر است. بنابراین اسلام نوینى که ولایت فقیه در سر دارد نظامى تر و فاشیستى تر خواهد شد. و با در نظر گرفتن این واقعیت که آمریکا، اسراییل و عربستان یعنى “ائتلاف” ایجاد آشوب در خاورمیانه نیز به این بحران ها دامن خواهند زد. پس باید در آینده کوتاه مدت انتظار درگیرى‌هاى بیشترى با خلافت آقایان را داشت.
آن چه مسلم است نه بدیل اصلاحات و نه بدیل عوام‌فریبى و نه بدیل حکومت نظامى دیگر پاسخگو نیست. هنگامى که توده هاى وسیع دست به اعتراض مى زنند یعنى دیگر دوران سیاست از بالا تمام شده است. اعتراضات اخیر بیش از هر چیزى فعلیت انقلاب را در ایران اثبات کرد. بى‌چارگى بالایى ها در واکنش به آن در شرایطى رخ مى‌دهد که وحدت درون رژیم نیز عملا از هم پاشیده است. چند دستگى رژیم در برخورد به تظاهرات اخیر و یکدیگر را مقصر دانستن به خوبى این وضعیت را نشان داد. به همین سبب خطر جدید‌ترى نیز در انتظار ماست. همانند انقلاب قبلى بخش‌هایى از دستگاه دولتى به سرعت وارد مذاکرات پشت پرده با ارتجاع خارجى براى دست و پا کردن آلترناتیو بعد از آخوند‌ها خواهند شد. به نظر من این ماجرا نقدا آغازشده است و اطمینان داشته باشید که دولت هاى روسیه، انگلیس (و اروپا) و ١مریکا نیز هم اکنون مشغول یارگیرى هستند. بیش از هر زمان باید مراقب دسیسه‌هاى از بالا بود. و بیش از هر زمان آماده سازى خود براى شرکت در موج بعدى به وظیفه روز همه ما تبدیل شده است! خط ما هم باید به صراحت خط مستقل سوم باشد، نه جمهوى اسلامى و نه جمهورى ایرانى. بلکه تشکیل مجلس موسسان، ایجاد حکومت کارگران و همه زحمتکشان و انتقال به جمهورى سوسیالیستى.
دى ١٣٩۶

۱. براى بحث استراتژى انقلابى در ایران به مقاله زیر رجوع کنید:
http://revolutionary-socialism.com/revolutionary-strategy-iran-fa

۲. براى بحث رابطه سوسیالیزم با مجلس موسسان به مقاله زیر رجوع کنید:
http://revolutionary-socialism.com/on-consituent-assembly

۳. براى مبحث جنبش سراسرى کارگرى به مقاله زیر رجوع کنید
http://revolutionary-socialism.com/workers-national-organisation-fa

و براى مباحثات بین فعالین کارگرى در باره حزب انقلابى و جنبش سراسرى به بیانیه هاى زیر رجوع کنید
http://revolutionary-socialism.com/rs-hezbe-enghelabi/
http://revolutionary-socialism.com/tasks-of-communists-in-the-workers-movement
http://revolutionary-socialism.com/tasks-of-communists-in-the-workers-movement

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com