نامه ای از جانب شهروندان ایرانی تبعیدی ساکن آلمان خطاب به مردم این کشور نوشتیم و از آنها تقاضا کردیم که با امضا ما را حمایت کنند تا برای حکم جلب آیت الله شاهرودی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که هم اکنون به دلیل معالجه در مدرن ترین بیمارستان مغز و اعصاب آلمان در شهر هانوفر به سر میبرد، اقدام کنیم. آیت الله شاهرودی از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸ رئیس قوه قضاییه بود که در دوران ریاست او کودکان و زنان و مردان بسیاری دستگیر، شکنجه یا اعدام شدند. ما از مردم آلمان تقاضای کمک داریم تا بتوانیم مانع خروج وی از آلمان شویم و از دولت آلمان بخواهیم که او را به دادگاه بین المللی تحویل دهد. شاهرودی باید به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه شود. (برای امضای نامه روی این لینک کلیک کنید!)
لطفا در پخش این پتیشن در شبکه های اجتماعی ما را یاری کنید.
از طرف جمعی از ایرانیان تبعیدی کلن
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
یک جراح با جمعیتی روشنفکر. دانشمند و پزشک. درماندگان فرهنگی در برابر اینه ی ارامش دوستدار?
من در خبر نامه ی گویا فقط تیتر مقاله ای رادیدم با این عنوان که مطلب مهم ٌاقای سمیعی ٌ نیست بلکه اقای شاهرودیست. تیتر ان مقاله وسپس سکوت جامعه ی روشنفکر و دانشمند فارسی زبان مرا بران داشتند تا این نوشته راپست کنم که چرا مطلب از مقوله ی فرهنگی اقای سمیعی است. اما شاید بطور جداگانه. بله اقای مجید سمیعی که نماینده ی اقای شاهروی قاضی القضات ایران نیست. قاضی القضالتی که فقط یک نمونه ی دستگاهش اقای شاهرودیست. دستگاهی که در طول این سالیان مانند ماشین کشتار و انواع شکنجه و دربردرکردن انسانها بوده است. و سربالای ان فردی مانند شاهردوی قرار داشته است. فردی که نه یکی دو .ماه و سال بلکه چندین و جند سال انجا فعال بوده است. در المان اگر در خیابان بی تفاوت و شاهد خشونت بر دیگری رد شویم این یک عمل جزایی است. اقای شاهرودی که چه بسا نه فقط شاهد بلکه عامل بوده است. من که فعال سیاسی نیستم تا همینجا اگاهی می زیم و بقیه را به کنش گران سیاسی می سپارم. تمام اینها میتواند ربطی به اقای سمیعی ندارد. او در ویدوی بی بی سی اورده است حتا او شاهرودی را نمیشناخته است بلکه شاهرودی فقط بیمار اوست. البته بیماری که اول شرط مالی معالجه در ان مرکز را براورده میکند تا ب محدوده ی قسم پزشکی اقای سمیعی بتواند ورود کند. اقای سمیعی گفته است اقای شاهرودی را نمی شناخته است. اما تاچه مدتی ؟ حال چرا این نوشته. من هنوز هیچ یک از فردی ایرانی زبان که زیر برچسب روشنفکر یا دانشمند یا پزشک مسلبی نخوانده ام در برابر اقای سمیعی بیا ستد و مستقیم انرا نفی کند. همه این افراد با برچسب ها با سکوت خویش به رابطه ی قدرت که اقای سمیعی با قدر مداران سیاسی و اقتصادی دارد حال جه برچسب ایرانی ای اروپایی باشند خود را وصل کرده اند. وصل یعنی رابطه. همه ی این ادمها اقای سمعییی در درون خویش دارند.اقای سمیعیی که با قدرت ها رابطه درونی دارند. من بنوعی او را هم باور می کنم وقتی می گوید اقای شاهرودی را نمی شناخته است. این راست یا دروغش حققیتی در خود دارد و اینکه اقای سمیعی علاقه ی ندارد شاهروردی یا روحانی یا قلبیاف وو کیست. اینها برای او مهم نیستند. او مرد عبور و قدرت است. بدون شک این مطلب هم در تاریخ موجود است بدون انکه درسی از ان گرفته شود.این رابطه بخشی از هویت ادمهاست. ایا هویت فرهنگیست نمیدانم . من در عامیت بخشیدن این پدیده ان زیر نام فرهنگ محطاط بوده و هستم . چرا چون نامها یا هویت های ناا شنا در اینترنت دیده می شوندکه شاید افراد بدون تحصیل یا شاید هم درس خوانده باشند بسیاری این رابطه ی قدرت را نفی گرده و احساس انزجار می کنند بدون انکه اصلن اگاهی فلسفی و جامه شناختی پشت این واکنششان باشد ولی بنام های اندیشمند فارسی زبان و بنام های دانشمند و پزشکان همه سکوت کرده اند در حالیکه بار سواد و دانش و امکان اندیشدن در انها سنگین است.
ٌارامش دوستدارٌٌ باری در کتابش بصورت پلمیک به این تکنسینهای فرهنگی یعنی پزشکان جراح اشاره کرده است که چرا کار انها اندیشیدن نیست. من باز همینجا درنگ میکنم شاید این جمع بستن را نتوان تایید کرد ولی اگر نمونه ی خوب تاییدی برای ان بجوییم باید اقای مجید سمیعی را ببینیم که موید ان ست.اگر فردی مانند ارامش دوستدار همیشه بزرگان را ابتدا هدف قرار داده و انها را خورشید های این منطومه ی شمسی فرهنگی دانسته است باید دید تا اینجا این منظومه ی شمسی با ستارگاان یا سیارگان اندیشمند بنامش خود را منطبق نشان با این نمونه نشان داده اند گرچه تلسکوپ نقد اجتماعی ارامش دوستدار همانجا متوقف می ماند و از باز شناسی ستارکان و سیارگان بی نام و نشان ناتوان یا به کلامی دیگر فقط اندازه های مشخصی را از ان فرهنگ یافته است و دیگران چون خرده های بدون اهمیت چندان ارزش توجه ندارند. اما او هم نه بدون دلیل بلکه بادیدن سمیعی ها به این واکاوی های فردیت این افراد و ریشه های ممکن فرهنگیش پرداخته است. شاید زنده یازمانی مرده ی ارامش دوستدار مارا متوجه ی درستی حداقل بخشی از تز ش کرده باشد و شاید اهمیت ان. اما موصوع نه او نه نوشته هایش بلکه برایم این مطلب با سکوت همه این ستارگان و سیارگان بنام تداعی شد. با اینکه همه اب دهانشان را دربرابر قدرت نمایی پزشک شناخته شده قورت می دهند و می گذرند این رابطه ی قدرت جامعه ای را محسور کند. درین میان پدیده ی احترام در حامعه ی ایران ریشه های قابل بررسی دارد. مجید سمیعی تمامی شرایط را برای گرفتن خواب رگ فارسی زبانان دارد. او دارای تحصیلات عالی است. موهای سپیدش یاداور پیرمردی اوست. از خانواده ی بسیار بنام می اید. او شباهتی به ی نمونه ی سنتی ایرانی ندارد وپس این مرد در اغوش ملایان ایران چه می کند.اقای سمیعی را نه فقط باید برای معالجه ی دربار گونه اش نکوهش کرد بلکه داستان بسی در گذشته شروع شده است. چرا در میان این کمبود زمان و اینهمه بیماران نیازمند در دنیا این پذیرش برای این بیماران خاص سیاسی چنان مشغول نمی شود که به این مردان سیاسی بگوید من برای شما وقت ندارم. بجای اینکه به جامعه ای در ویدویی بکوید من وقت ندارم بدانم در ان کشور چه می گذرد. من برای کارهای بین المللی فعالیت دارم. همه ی این پرسش های بسیار کوچک و واکاوی نشده از افرادی مانند مجید سمیعی همچنان روی دستمان است چون شاید درون هر یک از ما یک سمیعی کوچک نهفته است. ماانند بسیاری که درونشان یک اخوند هم ههست و دیدن هر اخوندی ابتدا ادای خاص احترام بجا می اورند. بهرحال این نوشته فقط پرسشیست
فرهنگی نه بیش و نه کوششی حتا کوچک در برای این پدیده. من از جهتی می شادمانم چون مدتهابود نمونهی مناسبی برای تز ارامش دوستدار ندیده بودم اما درین چند روز این ماجرا و تجربه ی سکوت جامعه ی روشنفکر و دانشمند ایرانی مرا ناگهان درستی بخشی از تز ارامش دوستدار یاد اور شد. براستی عجیب است او بدون انکه این ادمها را نام ببرد همه را در کتابش با تیتر شغلیشان شرح داده است. شاید دوباره اینه ای دیگر-
چهارشنبه, ۲۰ام دی, ۱۳۹۶
پس نوشت> من مخالف امدن شاهرودی به المان نیستم و درمانش نیستم. یک بدیهی !. اما هر بدیهیت را باید پرسید. این ورود راحت باید برای هر فرد ازین سیمخاردار های ملیتی ازاد باشد نه فقط برای شاهرودی هایی که انسانهای ایرانی را در فرودگاه ایران بازداشت می کنندو به سلاخی می فرستند. درمانش هم همینطور. اما انگاه نه فقط برای شاهرودی هایی که در زندان از درمان شدن ادمها باز می دارند تا ذره ذره بمیرند. نه فقط برای شاهرودی هایی ه هزینه ی درمانشان خروار خروار بدون انتها از سرمایه های مردمی دیگر می اید. شاهرودی هم باید بتواند بیاید و درمان شود انگاه مانند ادم عادی بیاید و درمان شود. اقای سمیعی پزشک است و درست می گوید باید هرکسی را درمان کرد ولی درمان در این چهارچوب سیستم های درمانی که غیر منطبق با حق برخورداری هرفرد از کیفیت درمانی یکسان پس از انعقاد قرارداد های خاص با بیمار صورت میگیرد. مجید سمیعی بااگاهی از این سیستم درمانی بطور اتوماتیک وارد گزیش و فیلتر بیمار شده است. او می بایست دربرابر این گزینش یا سلکسیون منتقدانه بتواند بایستد. همچنین سلکسیونی که افرادی مانند شاهرودی با بر اروده شدن شرط ورود در قرارداد بیمار به او تحمیل می کنند و او با کاهش دادنش به پزشک نمی پرسد این شرایط توسط این بیمار چگونه پر میشود. به بیانی روشن برابری ادمها ی بیمار برابر پزشکی چون سمیعی یا در همترازش در دنیای واقعی فقط یک دورغ بزرگ است. این دروغ بزرگ یا نابرابری با شتافدن خود اقای سمیعی و گرفتن دست بیماران نیازمند دیگر جبران نمی شودو این مطلب مانند یک ترازوی دو کفه نیست که با گذاردن وزنه هایش یک عدالتی را برقرار باشیم.
بهر حال مجید سمیعی “فرای” این موضوع پدیده ی ه قابل بررسیست. دنیای زیستی مجید سمیعی را باید فهمید. طبقه گرایی اجتماعی و سیاسی نبودن با سیاسیون قدر را باید فهمید. این فهم ربطی مستقیم به خدمات غیر قابل انکار انسانیش(مستقل از قدرت براساس فکت های روشن ) و همینطو درجه ی حرفه ی پزشکیش ندارد.
پنجشنبه, ۲۱ام دی, ۱۳۹۶
مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، در کتاب «معنای تفکر چیست؟» اشاره کرده بود که «علم فکر نمیکند». همان جمله در بارهی ساختار درونی دانش تجربی یا در مورد اشارهی شما، علم پزشکی، قابل تعمیم به رفتار پزشکی است که در مصاحبهای رسماً میگوید آقای شاهرودی را از قبل نمیشناخته (!) و نباید سیاست و پزشکی را با هم درآمیخت. درست هم میگوید! نباید سیاست و پزشکی را با هم آمیخت، فقط باید از برخورد سیاستمداری متول با پزشکی که اسیر روزمرگی خود شده، در وضعیتی مناسب، تا حد ممکن سود مالی برد و فرصت را غنیمت دانست! کنش اخلاقی و وجدانی که دیگران انتظار آن را از متخصص ساکن هانوفر دارند، به شناخت فردی، قدرت همدلی و همدردی با دیگری، ستمدیده، و تصور درد او نیاز دارد و متناسب با ساختار شخصیتی فاعل آن است!
وقتی روزمرگی شغلی وجود کسی را فرامیگیرد، دیگر برایش مهم نیست، هاشمی شاهرودی را درمان میکند یا مقتولی مانند ریحانه جباری را برای خاکسپاری معاینه میکند. چنین متخصصی ناخواسته بخشی از «نظام» است و بیتفاوتی او عامل دوام «نظام»! او فقط میگوید در چارچوب دانش و وظیفهای که دارد، در ازای دستمزدی که میگیرد، به وظایفی که ردهی شغلیاش اقتضا میکند، عمل میکند و موضوعهای دیگر در سیاست اهمیتی ندارند. او مثل قطعهای از دستگاهی است که برای مثال آب را از نقطهی آ به نقطهی ب میرساند. فقط مشخص نیست چرا در قبال کسانی که قادر به پرداخت آن دستمزدهای بالا نیستند، چنین وظیفهشناسی و دانشی به کار نمیآید! او متخصصی اسیر تخصص است. فقط میتوانیم بگوییم پزشکانی هم که در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی گاهی شاهد قتل هستند و افراد را تا دم مرگ معاینه میکنند، متخصص هستند و سیاست را با حرفهشان نمیآمیزند.
پنجشنبه, ۲۱ام دی, ۱۳۹۶
پاسخ یا تحلیل کوتاه شما کاملن درست است. بهرحال این را می بایست با صدای بلند یا به عبارتی ٫نوشته٫ گفت. ایا اینطور نیست?. طرد یا تایید بی دلیل سمیعی ها نوعی سکوت است و جامعه ی ایران به سکوت عادت کرده است. در همان تحلیل کوتاه کلماتی هستند که میتوان روی انها بیشترایستاد مانند “وقتی روزمرگی شغلی وجود کسی را فرامیگیرد entfremdung als” – دستمزد -عملکرد لوله از یک فاکتور به فاکتور دیگر. با سپاس. Danke
پنجشنبه, ۲۱ام دی, ۱۳۹۶
باید اینرا هم اضافه کرد ه مارتین هایدگر با همه ی بازده ی غیر قابل انکار کاریش در زمینه ی اندیشه خود با یکی از فاشیستی ترین سیستم های حکومتی دنیا همکاری نزدیک داشت و با تمام وجود در محیط کاریش در خدمت ان بود. من برین گمانم که صرف پزشک بودن یا فیلسوف اکادممیک بودن اتنهم دران درجه نمی توان انتظار داشت او بیاندیشد یا نیاندیشد. تصور باید کرد انون هایدگر زنده بود و خود سمیعی را به نوشته ی کتابش برگشت می داد. شاید خواست یا نخواست سمیعی در نیاندیشدن دلایل دیگری هم داشته باشد-
شنبه, ۲۳ام دی, ۱۳۹۶