دونالد ترامپ اورشلیم را پایتخت اسرائیل اعلام کرد و متعهد شد سفارت ایالات متحده را به اورشلیم منتقل کند. بسیاری از رهبران کشورهای غربی این اقدام را با این دلیل محکوم کردند که به طرز اسفباری روند صلح را از مسیر خود خارج میکند. اما حقیقتش را بخواهید، «اصلاً روند صلحی در کار نیست که بتوان آن را از مسیر خود خارج کرد»، هرچند اقدام اخیر ترامپ حتی امکان بازگشت به همان مسیر قبلی را نیز دشوارتر ساخت. اگر پیشتر شکوشبههای در بیطرفی آمریکا به عنوان میانجی روند صلح وجود داشت، اکنون مثل روز روشن است که دولتهای آینده آمریکا دیگر نمیتوانند واسطه صادق روند صلح بهشمار روند.
زیانهای ناشی از این اقدام ترامپ در جای دیگری به چشم میآید. از سال ١٩۴٨، فقط یک اصل بود که جامعه بینالملل خود را بدان پایبند میدانست: بهرسمیتشناختن موقعیت ویژه اورشلیم، نه فقط در حرف بلکه در عمل. این موضع منحصربهفرد را میتوان مقایسه کرد با موضع جامعه بینالملل در قبال غیرقانونیبودن شهرکسازی یهودیان در اراضی اشغالی یا موضع بینالمللی درخصوص حق مسلم آوارگان فلسطینی در بازگشت به سرزمینشان. البته در این دو مورد هرگز موضع اخلاقی به اقدامی عملی منجر نشد.
در مورد اورشلیم قضیه فرق دارد. طبق قطعنامه ١٨١ سازمان ملل متحد در ٢٩ نوامبر ١٩۴٧، اورشلیم به عنوان یک «اندام مجزا»١ بهرسمیت شناخته شد، یعنی یک قلمرو محصور تحت قوانین بینالمللی. پشتبند قطعنامه ١٨١، قطعنامههای دیگری آمد، ازجمله قطعنامه ١٩۴ سازمان ملل در ١١ دسامبر ١٩۴٨ که یک بار دیگر بر موقعیت بینالمللی این شهر تأکید کرد. ایالات متحده یکی از حامیان پروپاقرص این موضع سازمان ملل متحد بود. رژیم اسرائیل قاطعانه به قطعنامه سازمان ملل واکنش نشان داد و همه نهادهای دولتیاش را (از دولت گرفته تا کنست [پارلمان اسرائیل] و دادگاه عالی) در اورشلیم مستقر ساخت و آن را پایتخت ابدی قوم یهود اعلام کرد.
سازمان ملل این کار را محکوم کرد و در نتیجه از سال ١٩۴٩ تقریباً هیچیک از دولتهای عضو سازمان ملل متحد جرئت نداشت سفارت خود را در این شهر دایر کند. این امر یک دستاورد کمابیش استثنائی بود. از لحظهای که سازمان ملل متحد در فوریه سال ١٩۴٧ آینده فلسطین را در دستور کار خود قرار داد تا پایان قیمومت بریتانیا بر فلسطین در مه ١٩۴٨، سازمانملل، و به تبع آن جامعه بینالملل، بند بند مدعای اخلاقی صهیونیستها و خط به خط روایت یهودیها را از اسرائیل پذیرفته بودند.
با اینکه ادعای صهیونیستها بر سرزمین اورشلیم و تشکیل دولت مستقل به رسمیت شناخته شد، به نظر نمیرسید دعوی آنها مبنی بر اینکه این شهر بیش از ٣٠٠٠ سال متعلق به یهودیان بوده حتی برای آندسته از اعضای سازمان ملل نیز که سنتاً طرفدار صهیونیستها بودند قابل قبول باشد. مسیحیان و مسلمانان احساس میکنند، البته باید گفت به درستی، که این شهر همانقدر متعلق به آنهاست که متعلق به یهودیان. در آن زمان سازمان ملل حق فلسطینیان را بر شهری به رسمیت نشناخت که صدها سال در آن زندگی میکردند و چهارصد سال اداره آن تحت حکومت امپراتوری عثمانی به دست نخبگان سیاسی، فرهنگی و اقتصادی فلسطینی بود. حتی اگر بپذیریم قبایل عبری زمان کتاب مقدس، که طبق عهد عتیق بیش از یک پایتخت داشتند، همان ملت-دولت اصلی یهودند، حکمرانی آنها بر اورشلیم طی ٣۵٠٠ سال گذشته، در قیاس با دیگر حکمرانان داخلی و خارجی ناچیز بود و اصلاً به چشم نمیآمد.
سازمان ملل حق فلسطینیان را بر شهر اورشلیم نادیده گرفت، همانها که تا سال ١٩۴٨ در هر دو بخش این شهر زندگی میکردند و سپس در روز نکبت٢ از بخش غربی رانده شدند. این حق بعدها، پس از جنگ ژوئن ١٩۶٧، به رسمیت شناخته شد. بلافاصله بعد از جنگ ١٩۶٧، اسرائیل رسماً بخشهای شرقی اشغالشده شهر را ضمیمه خاک خود کرد. در پی این اعلام، بخشی از جمعیت فلسطین پاکسازی قومی شد، از زمینهای فلسطینیان سلب مالکیت شد و پروژههای عظیم انتقال و اسکان یهودیان آغاز شد. اسرائیل بعد از ١٩۶٧ همچنان حقوق بینالملل و افکار عمومی را نادیده میگرفت و هیچ توجهی نداشت که آمریکا نیز آنها را به دلیل تصرف بخش شرقی و نقض قانون بینالملل محکوم کرده است. این امر اسرائیل را از ادامه تصرف اراضی فلسطینیان و سلب مالکیت از آنها منع نکرد و آنچه را اورشلیم بزرگ مینامید گسترش داد؛ یعنی فضایی که امروزه تقریباً یکسوم کرانه باختری را دربر میگیرد. تصرف اراضی فلسطینیان موجب شد صدها هزار فلسطینی در منطقهای قرار بگیرند که رسماً بخشی از اسرائیل شد و حتی روی کاغذ میتوانست توازن جمعیتشناختی قدرت را در دولت یهود تغییر دهد. اما جلوی این کار هم گرفته شد: دسته دسته فلسطینیان را از این منطقه بیرون کردند، محلههای فلسطینینشین را از اورشلیم بزرگ حذف و بهعنوان بخشی از کرانه باختری تعریف کردند.شکست مذاکرات صلح اسلو تغییری در موضع جامعه بینالملل ایجاد نکرد، نه در باب موقعیت اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل، و نه درباره لزوم تعیین وضعیت نهایی این شهر با درنظرگرفتن حق فلسطینیها در انتخاب آن به عنوان پایتخت خود. واقعیات تاریخی مسلمی که در عمل رخ داد کار تعیین مکان پایتخت فلسطین را دشوار کرد (آمریکاییها و «اردوگاه صلح» در اسرائیل پیشنهاد دادند پایتخت فلسطینیان در روستای «ابودیس» در حومههای شرقی شهر دایر شود). با وجود این، فلسطینیها همچنان روزنه امیدی داشتند که لااقل جامعه بینالملل حقشان را نسبت به شهر اورشلیم به رسمیت شناخته و اقدامات اسرائیل را از سال ١٩۴٨ به بعد نقض آشکار قوانین بینالملل قلمداد میکند.
اعلامیه رئیسجمهور آمریکا که به این نقض آشکار چنان مشروعیت میبخشد که انگار او و کشورش مافوق همه قوانین بینالمللاند، استلزامهای بسیار و پیامدهای بالقوهای دارد. چنانکه گفتیم، این اقدام میتواند نقطه پایانی بر فصل طولانی و فاجعهآمیز میانجیگری آمریکا در مسئله فلسطین باشد. شاید در آینده این بهخودی خود چیز بدی نباشد، مشروط به اینکه ارادهای ببینیم برای بازنگری در پیشفرضهای اولیه ماهیت این مذاکرات. این قضیه میتواند و چه بسا باید منجر شود به بازنگری در صحت و سقم راهحل «دو کشور»، اینکه آیا این راهحل شدنی است، و سپس پیگیری جدیتر الگوهای مختلفی از راهحل «یک دولت».
از همه مهمتر و فوریتر، این اقدام اخیر آمریکا بار دیگر نشان داد اگر جامعه بینالملل قصد دارد نقشی سازنده در فلسطین و به تبع آن در کل جهان عرب ایفا کند اکنون از آن چه انتظاری میرود. آنچه هماکنون ضروری است، نه تلاش بیفایده برای از سرگیری «مذاکرات صلح» و بازگرداندن آن به مسیر خود، بلکه فهم این نکته است که تنها تشدید فشار بر اسرائیل جلوی سلب مالکیت بیشتر از مردم فلسطین را خواهد گرفت. اعمال روزانه سیاستهای اسرائیل، نهفقط در اورشلیم، کرانه باختری و نوار غزه بلکه در خود اسرائیل، مهمترین دلیل بر شکلگیری خیزش سومی است که هر لحظه ممکن است فوران کند، خیزشی که میتواند منطقه را در زمانی به آشوب بکشد که تلاشهایی جدی به چشم میخورد برای بهبود زخمهای باز ناشی از اشغالهای خارجی و جنگهای داخلی در شش سال گذشته در این منطقه. اعلامیه ترامپ مثل کبریتی است که هم میتواند آن را مشتعل کند، و هم میتواند چشمان ما را باز کند و به راهکار جدیدی بینجامد برای فاجعه فلسطینی در حال وقوع.
پینوشتها:
١- Corpus separatum: اصطلاح مورد استفاده برای توصیف اورشلیم در طرح سازمان ملل در تقسیم فلسطین است. مطابق این قطعنامه سرزمین فلسطین به دو کشور عبری و فلسطینی تقسیم میشد و ۵۵ درصد اراضی سرزمین فلسطین به اسرائیل تعلق میگرفت و از آن تاریخ مقرر شد بیتالمقدس به صورت بینالمللی اداره شود.
٢- روز نکبت (یوم النکبه) نامی است که فلسطینیان برای اشاره به سالگرد اخراج صدها هزار فلسطینی و استقلال اسرائیل در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷ استفاده کرده و در آن روز عزا میگیرند. از نظر فلسطینیها این روز یادآور روزهای تلخ یعنی اشغال سرزمینشان و مصادره اراضی و اولین موج آوارگی و اخراج بیش از ۸۰۰هزار فلسطینی از خانه و کاشانهشان است.
منبع: ورسو
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.