با تشکر از خانم فرح دوستدار برای ارسال این مقاله

شاخص های دموکراسی در متن رسالۀ مَدَنیّه
نگاهی نو به رسالۀ مَدَنیّه
فرح دوستدار
نگارش رسالۀ مَدَنیّه بوسیلۀ حضرت عبدالبهاء در سال ١٨٧۵ بنا به درخواست پدر گرامیشان ، حضرت بهاءالله صورت گرفت. (١) ایشان فرزند ارشد خود که در آن زمان جوانی ٣١ ساله بودند را مخاطب قرار داده و از او میخواهند چند ورقی در “سبب و علت عمار (آبادانی) دنیا و خرابی آن” بنویسند که متعصبین را یک درجه تنزل داده تا مستعد پذیرش نظام جدیدی گردند که باید آینده جهان را رقم زند. حضرت عبدالبهاء در این رساله در درجۀ اوّل رؤسای سیاسی و دینی را مخاطب قرار می دهند همان گونه که حضرت بهاءُالله نیز پیام خود را قبل از هر گروه دیگری خطاب به زمامداران و رؤسای دینی ابلاغ نموده بودند.

رساله مَدَنیّه گرچه به شیوه نثر دوران قاجارنگاشته شده و فهم آن برای نسل جوان کنونی ایران قدری مشکل بنظر می رسد ولی در مجموع اصول کلی زمامداری مدرن را برای رؤسای سیاسی و دینی و روشنفکران آن زمان در ایران تشریح میکند و در بخشهائی ازرساله از آن نیز فراتر رفته ، تمدن غرب را مورد نقد قرار داده و به بررسی کاستی های حکومت داری مدرن مغرب زمین می پردازد. رساله مدنیه اصولی را که از قرن هفده میلادی مورد بحث فلاسفه عصر جدید قرار گرفته و در انتها موجب تشکیل حکومت های کنونی غربی یعنی دموکراسی لیبرال گشت بصورتی که با فهم آن زمان ایرانیان موافق باشد مورد بحث قرار می دهد.

این پرسش که تا چه حد این رساله در زمان نگارش و انتشارش مورد توجه زمامداران سیاسی یا رهبران دینی و روشنفکران دوران خود قرار گرفته و یا اینکه آیا مطالب آن در سایر رساله های همزمان نیز آورده شده بود یا نه موضوع بحث این مقاله نیست. در اینجا تنها به بخش ها و نکاتی از رساله توجه می شود که شاخص های پیشرفت و شیوه مدرن حکومت داری عصر جدید را بیان می کند و از دیدگاه بهائی مورد تأئید قرار گرفته و بعبارت خود حضرت بهاءالله زمینه را برای پذیرا شدن نظام جدیدی در ایران آماده می سازد.

نکتۀ دیگری که در مطالعه این رساله باید در نظر داشت آنست که شاخص های دموکراسی و حکومتداری مدرن در متن این رساته مکنون است و نمیتوان آنها را در قالب واژه های متداول کنونی مانند دموکراسی یا انتخابات و رأی مردم و از این قبیل اصطلاحات جستجو نمود. زیرا بسیاری از لغاتی که امروزه متداولند در قرن نوزده میلادی هنگام نشر این رساله بشکل امروزی آن بکار برده نمی شدند.

از جمله این لغات واژه دموکراسی است که درمفهوم امروزی آن و با بار مثبت ابتدا در قرن بیستم متداول گردید. با وجود آنکه در علوم سیاسی که علمی جدید است دموکراسی آتن که در قرن پنجم قبل از میلاد به اوج خود رسید بعنوان اوّلین حکومت مردمسالار در جهان مورد تمجید قرار گرفته و نماد آزادی و برابری در جهان تلقی میشود ولی واژه دموکراسی تا اواخر قرن نوزده میلادی تحت تأثیر آثار افلاطون و ارسطوکه خود شاهد تنزل و انحطاط دموکراسی آتن بودند لغتی منفی و بعنوان حکومت عوام الناس و توده بی اطلاع از حکومت داری تلقی می شد.

در ادبیات انقلاب فرانسه واژه دموکراسی یافت نمی شود همچنین در قانون اساسی ایالات متحده امریکا که باید آن را اوّلین حکومت دموکراسی عصر جدید قلمداد کرد لغت دموکراسی را در تمام متن آن نمی توان یافت. از این رو نباید انتظار داشت که در آثار حضرت بهاءالله یا حضرت عبدالبهاء لفظ دموکراسی مورد استفاده قرار گرفته باشد بلکه باید اصولی را مورد توجه قرار داد که زمینۀ حکومت قانون مدار و دموکراتیک را فراهم نمودند.

نقطه آغاز تحوّلاتی که منجر به تأسیس حکومت های مردمسالار یا دموکراسی لیبرال در مغرب زمین گردید پیمانی بود که در اوایل قرن سیزده میلادی بین اعیان و پادشاه انگلستان تحت عنوان منشور کبیر یا مگنا کارتا ( Magna Carta ) بسته شد و بر طبق آن پادشاه موظف به پذیرفتن حقوق مشخصی برای مردان اعیان انگلستان و احترام به برخی رویه‌های قانونی گردید بر طبق این منشور مردان اشرافی با تشکیل مجلسی دارای حق شرکت در برخی از تصمیم گیری های سیاسی و اقتصادی شدند. این اقدام نتیجه اعتراض نجبا در برابر رویه اقتدارگرای سلاطین بود با این شعار که بدون نمایندگی وشراکت در تصمیم گیری ها مالیات نمیپردازیم. دومین نقطه عطف تحول دموکراسی تدوین و اعلان اصل تقسیم قوا یا محدود کردن قدرت پادشاه بوسیله جدا کردن قوه قانونگزاری (مقنّنه) و قوه اجرائی (مجریه) بود و همزمان با آن اصل “حکومت قانون بجای رآی مطلق پادشاه” در بین متفکرین رواج یافت. به اینوسیله زمینه لازم فراهم شد تا مردم بتوانند ادعای آزادی و برابری را مطرح کنند . این نظریه های جدید از نیمه قرن هفده میلادی مطرح شد و رفته رفته در قرن های هجده و نوزده میلادی به حکومت های غربی راه یافت.

در دهه شصت قرن نوزده میلادی همان سالهائی که حضرت بهاءالله پیام سلاطین را مینگاشتند ملکه ویکتوریا در بریتانیا اختیار قوه قانونگزاری که تا آنزمان زامدار نقش مهمی در آن داشت را به مجلس واگزار کرده ودر انگلستان حکم بردگی را لغو نمود. او برای این دو اقدام در لوحی که حضرت بهاءالله بنام او صادر نمودند مورد تمجید واقع شد. به این ترتیب در دوران حضرت بهاءالله تحولات بنیادینی در فن مملکت داری و نوع حکومت عادلانه رخ داده و به آرامی پیش میرفت. در آثار بهائی نیز میتوان اشاره های مختلفی به این تحولات را مشاهده نمود.

رسالۀ مَدَنیّه و شاخص های تمدن مدرن

خردگرائی و اصالت عقل – اولین شاخص تمدن مدرن خردگرائی و اصالت عقل است. برخلاف متفکرین قرون وسطی که منشاء هستی و علم و تمامی دانسته های بشری را در الهیات و متون دینی میجستند ، فلاسفه عصر جدید عقل و فکر انسان را مصدر کشف قوانین طبیعت وعلم قرار دادند. جمله معروف دکارت “من فکر میکنم پس هستم” یکی از نقطه های نمادین این تحول بود.

حضرت عبالبهاء رسالۀ مَدَنیّه را با اشاره به اهمیت عقل و هوش انسان بعنوان ودیعه ای الهی آغاز میکنند که باید آن را بکار گرفت و بوسیله آن کشف حقایق نمود:

“به دیدۀ بصیرت ملاحظه نمائید که این آثار و افکار و معارف و فنون و حکم و علوم و صنائع و بدائع مختلفهء متنوّعه کلّ از فیوضات عقل و دانش است . هر طایفه و قبیلهء که در این بحر بی پایان بیشتر تعمّق نمودند از سائر قبائل و ملل پیشترند” (٢) (رسالۀ مَدَنیّه چاپ ١٩٨۴ در آلمان ، صفحه ۴)

برخی از متفکرین عصر روشنگری از قرن هجده میلادی ببعد عقل را تنها وسیله شناخت حقایق دانسته و نوشته های الهی را بکلی بی اعتبار قلمداد کردند. نظریه مطلق گرایان طرفدار مکتب اصالت عقل که گمان می کردند علم جایگزین دین خواهد شد با شکست روبرو شده و بزودی مورد انتقاد ادبا و شعرا و هنرپرورانی قرار گرفت که بدون معنویات و ارزش های غیر مادی و هدف های والای اخلاقی زندگی را تهی و پوچ می دیدند.

حضرت عبدالبهاء در ابتدای رسالۀ مَدَنیّه هوش و دانش انسان را ودیعه ای الهی قلمداد می کنند. موضع ایشان در زمینه اصالت عقل موضعی معتدل و هدفمند است. انسان باید این ودیعه الهی یعنی عقل و هوش خود را در راه سعادت بشر بکار گیرد.

رفاه اجتماعی – ثمره و نتیجه بهره برداری از تفکر و هوش انسان و کشف حقایق علمی باید ایجاد زندگی بهتر و آسایش برای همنوعان باشد. مسئله رفاه همگانی از قرن هفده میلادی مورد توجه متفکرین سیاسی قرار داشت. مؤسسین فلسفه لیبرالیسم بر این عقیده بودند که هر فردی باید حق و امکان تلاش برای امرار معاش و بهبودی وضع زندگی خود را داشته باشد و حکومت نباید سدی در این راه ایجاد کند. بنا بنظریه متفکرین فلسفه لیبرال در جامعه ای که هرفردی برای خودش تلاش کند در مجموع رفاه همگانی افزایش می یابد.

پیشرفت های علمی از سوئی وهمزمان با آن آزادی بیشتر در فعالیت های اقتصادی منجر به انقلاب صنعتی در اروپا گردید. سوء استفاده سرمایه داران از نیروی کارگر، ساعت های طولانی کار و محیط غیر بهداشتی کارخانجات و کاستی های مسکن کارگران در اروپا موجب رونق بخشیدن به فلسفه سوسیالیسم که هدفش احقاق حقوق طبقه زحمتکش جامعه بود گردید. سوسیالیست ها معتقد بودند نه تنها افراد بلکه دولت و حکومت نیز مسئول پیشبرد رفاه همگانی و بهبود وضعیت زندگی افراد فرودست است.

مسئلۀ رفاه در آثار بهائی تحت عنوان “خدمت بعالم بشری” نقش محوری می یابد. حضرت عبدالبهاء نیز در صفحه های آغازین رسالۀ مَدَنیّه به این مطلب اشاره میکنند:

“…شرافت و مفخرت انسان در آنست که بین ملأ امکان منشأ خیری گردد . در عالم وجود آیا نعمتی اعظم از آن متصوّر است که انسان چون در خود نگرد مشاهده کند که بتوفیقات الهیّه سبب آسایش و راحت و سعادت و منفعت هیئت بشریّه است…” (صفحۀ ۴)

در صفحات بعدی رساله حضرت عبدالبهاء به لزوم تقسیم ثروت که بعد ها در آثار بهائی تحت عنوان تعدیل معیشت عنوان شده اشاره میکنند. از سوئی تلاشهای اقتصادی و کسب ثروت بوسیله افراد را که در فلسفه اقتصاد لیبرال و بازارهای آزاد به آن تکیه میشود مورد ستایش قرار میدهند ولی این غنا باید نفعش بعموم مردم برسد و تفاوت فاحش اقتصادی یعنی غنای بی حدّ و اندازه گروه کوچکی از سرمایه داران در برابر فقر عمومی که نکته اصلی انتقاد مارکسیسم از نظام سرمایه داری بود را مذموم میدانند. رسالۀ مَدَنیّه دردر دوران آغازین رقابت دو ایدئولوژی اقتصاد آزاد و سوسیالیسم و سالها قبل از تشکیل حکومت های کمونیستی برشته تحریر در آمده بود.

پس از یک قرن مبارزه دو ایدئولوژی فوق و ریختن خون هزارها انسان بیگناه کاستی های هردو سیستم اقتصادی آشکار گشته بنحوی که امروزه در صد کمی از مردم جهان دارای ثروت های هنگفت بوده و اکثریت مردم روز بروز فقیرتر می گردند. حضرت عبدالبهاء می فرمایند:

“… علی الخصوص اگر شخصی عاقل و مدبّر تشبّث بوسائلی نماید که جمهور اهالی بثروت و غنای کلّی برساند همتی اعظم از این نه و عِندَ اللّه اَکبَر مَثوبات بوده و هست چه که این بلند همّت سبب آسایش و راحت و سدّ احتیاجات جمع غفیری از عباد حق گردد . ثروت و غنا بسیار ممدوح اگر هیئت جمعیّت ملّت غنی باشد ولکن اگر اشخاص معدوده غنای فاحش داشته و سائرین محتاج و مفتقر و از آن غنا اثر و ثمری حاصل نشود این غنا از برای آن غنی خسران مبین است…” (صفحه ٣١)

پیشرفت، تحوّل و تجدّد – در تفکرعهد عتیق نظام جهان ثابت، غیر قابل تغیر و ایستا بود. ارسطو بتفصیل بشرح نظام کیهان و طبقات مختلف آسمان و سپس نظام ثابت جامعه میپردازد. در قرون وسطی علمای مسیحی فرضیه های ارسطو را پذیرفته و بر این باور بودند که خداوند خلقت را بکمال و تمام خلق نموده و باید جهان تا ابد بهمین متوال پیش رود. تحول و کمال در درون نظام و در تحت قوانین آن می بایست صورت گیرد. بطور مثال تکامل یک برده در آن بود که برده بهتر و کاملی شود ولی هرگز نمیتوانست از بردگی خارج و انسان آزادی شود.

تحولات علمی و کشفیات عصر جدید برفرضیاتی که ساخته فکر فلاسفه وعلمای مسیحی بود خاتمه داده و واضح ساخت که نظام عالم و موقعیت اجتماعی انسانها میتواند تحول یافته و دائما بسوی کمال و زندگی بهتر پیش رود. از قرن هفده میلادی با شدت گرفتن تحولات فکری و علمی مکاتیب مختلف فلسفی هریک بنحوی نظریه پیشرفت و تحول را مطرح نمودند. برخی آنرا بصورت صعودی و دائمی تلقی کرده و برخی آنرا دورانی میدانستند به این معنی که فرهنگ ها پیشرفت کرده و روزی سقوط یا افول می کنند.

حضرت عبدالبهاء در اوائل رسالۀ مَدَنیّه به وضعیت اسف بار جامعه آن زمان درایران اشاره کرده و سعی می کنند ایرانیان را از خواب چند صد ساله بیدار نمایند. در صفحات متعددی شکوه گذشته ایران و فرهنگ والای آنرا یاد میکنند و اینکه ایرانیان در هوش و ذکاوت کمتر از سایر ملل نیستند. پس باید این مرحله تدنی را با همت و غیرت بیشتری پشت سر گذاشت:

“تا بکی به پَرِ نَفس و هَویٰ پرواز نمائیم و تابکی در اَسفَلِ جهل به نکبتِ کُبری چون اُمَمِ متوحّشه بسر بریم؟ پروردگار چشم عنایت فرموده که در آفاق بنگریم و آنچه وسیلۀ تمدّن و انسانیّت است به آن تشبّث نمائیم و گوش احسان شده تا کلمات حِکمیّۀ عقلا و دانایان را استماع نموده و پند گرفته کمر همّت به اجرای مقتضیات آن بربندیم حواس و قوای باطنیّه عطا گشته که در امور خیریّۀ جمعیّت بشریّت صرف نمائیم و به عقل دوربین بین اجناس و انواع موجودات ممتاز شده دائماً مستمرّاً در امور کلّیّه و جزئیّه و مهمّه و عادیه مشغول گردیم تا جمیع در حصن حصین دانائی محفوظ و مصون باشیم و در کل احیان بجهت سعادت بشریّه اساس جدیدی تأسیس و صُنعِ بدیعی ایجاد و ترویج نمائیم…”

بزرگ ترین سدّ و مانع تحول و پیشرفت در ایران بنا به شواهد موجود از زمان قاجار تا عصر حاضر علمای دینی بوده اند. علاوه بر علما قشر وسیعی از سیاسیون و افراد به اصطلاح روشنفکر آن دوران نیز نسبت به تمدن غرب و گرویدن به آن هراس داشتند. از این رو جای تعجّب نیست که حضرت عبدالبهاء صفحاتی از رساله را به جواب نظرات سنّت گرایان اختصاص داده و این سؤال را مطرح می کنند که: “حال چشم اعتساف را بسته بنظر عدل و انصاف باید ملاحظه نمود که کدام یک از این اساس محکم متین و بنیان حصینِ رَزین مُبایِنِ مقتضیاتِ حسنۀ حالیّه و منافی لوازم خیریّۀ سیاسیّۀ ایران و مخالفِ صَوالِحِ مُستحسنه و منافع عمومیّۀ جمهور است ” (صفحه ١٨)

مشروطه خواهی یا پارلامنتاریسم

رسالۀ مَدَنیّه در دورانی انتشار می یابد که ناصرالدین شاه از سفر فرنگ بازگشته و قصد تحول اوضاع اجتماعی و سیاسی مملکت را داشت. از جمله این تحولات تشکیل مجلس بود. واضح است که چنین تحولی هم برای مسئولان درون دستگاه حکومتی و هم از دید علما بدعتی ناشناخته بود. از این رو برخی با آن مخالفت می ورزیدند. حضرت عبدالبهاء بنحوی که به شاه توهینی نباشد اشاره می کنند که دوران اقتدار مطلق پادشاهی بسر رسیده و حال باید مردم در زمینۀ سیاست و اصلاحات فعّال شوند:

“و فی الحقیقه آنچه بر نفس حضرت سلطان بود آنرا جاری و ساری فرمود حال انجام امور و مصالح عباد در کف کفایت نفوس مجتمعه در مجا لس افتاد و اگر آن نفوس بطراز عصمت و عفّت مزیّن شوند یعنی اَذیالِ مقدّسه را به اشیای نالایقه نیالایند البته تأییدات الهیّه آن نفوس را مبدأ خیرات عالم گرداند و آنچه مصلحت ناس است از لسان و قلم آن نفوس جاری فرماید و جمیع بلدان مملکت علیّۀ ایران از انوار عدلیّۀ آن نفوس ثابتۀ راسخه منوّر گردد.” (صفحه ٢١)

به این ترتیب حدود سی سال قبل از انقلاب مشروطه حضرت عبدالبهاء به مدح و ستایش اصولی می پردازند که مدّ نظر مشروطه خواهان گردید. واژۀ مشروطه در آن زمان به نوع حکومتی اطلاق می شد که در آن وضع قوانین به عهدۀ مجلس یا مجلسین (شورا و سنا) باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب شود.

تقسیم قوا

از نظر تاریخی در ابتدای تأسیس پارلمان ها شخص زمامدار یعنی پادشاه یا امپراطور خود در رأس مجلس قرار داشته و در تصمیم گیری ها و وضع قوانین اعمال قدرت می نمود. در نیمۀ دوّم قرن هفده میلادی متفکّر انگلیسی جان لاک نظریۀ تجزیۀ قوا را مطرح نمود به این معنی که باید نیروی اجرائی از قانونگزاری مجزّا باشد تا بتوان از تمرکز قدرت جلوگیری نمود. چند دهه بعد از او متفکر فرانسوی مونتسکیو نظریه جدا ساختن و مستقل ساختن عنصر سوم حکومتداری یعنی نیروی قضائی یا دادگستری را نیز به آن اضافه نمود. در طول چند قرن متفکرین و حقوقدانان ابتدا نظریه تفکیک دو قوای جان لاک را پرورانده و به آرامی بپیش بردند و در انتها با تأسیس دموکراسی های کنونی قوّۀ قضائیه نیز مستقل گردید.

در رسالۀ مَدَنیّه حضرت عبدالبهاء برای جامعۀ سنتی ایران که در اوّل راه پیشرفت سیاسی خود بود جدا ساختن دو قوای قانونگزاری و اجرائی را عنوان کرده واین تفکیک را لازمه حکومت می دانند:

“… عالم سیاسی را دو قوّۀ اَعظمِ اَقوَم لازم قوّۀ تشریعیّه و قوّۀ تنفیذیّه. مرکز قوّۀ تنفیذیّه حکومت است
و مرجع قوّۀ تشریعیّه دانایان هوشمند. حال اگر این رکن رکین و اساس متین جامع و کامل نباشد چگونه فلاح و نجاح از برای هیئتِ ملّت تصوّر گردد؟” (صفحه ۴۴)

تعلیم و تربیت – فضائل اخلاقی در زمامداری

بی تردید در جامعۀ سنّتی ایران در عصر قاجار هم مردم و هم مسئولان در درون حکومت آمادگی تحوّلات مدرن سیاسی را نداشتند. برخلاف اکثر علمای دینی که افکار جدید را مناسب حال ایرانیان نمی دانستند و با آنها خو نیافته و غریبه ماندند از دیدگاه حضرت عبدالبهاء لزوم و فواید این تحوّلات را هر شخص صاحب هوش و منطق می بایست درک نماید. ولی این عدم فهم دلیل ردِّ افکار جدید نبود بلکه می بایست با تعلیم و تربیت مردم را جهت پیشبرد این اهداف آماده ساخت. پس از شرحی در مورد لزوم دانائی و کفایت اعضای مجلس نتیجه گیری ایشان چنین است:

“ولکن چون این اَوان چنین نفوس کاملۀ جامعه نادرُ الوجود است و حکومت و هیئت ملّت به انتظام حال در غایت درجۀ احتیاج لذا تأسیس هیئت علمیّه لازم که اعضای این مجلس هر چند نفس در فنی از فنون مذکوره ماهر باشند و به اقدام و جهد بلیغ در جمیع احتیاجات حالیّه و استقبالیّه تفکّر نموده امور را در نقطۀ اعتدال و مرکز مستقیمی مرکوز نمایند”. (صفحه ۴۴)

از سوی دیگر حضرت عبدالبهاء به عدم آگاهی و دانائی عموم مردم نسبت به حقوق خود اشاره می کنند که مانع بزرگی بر سر راه تحولات و تجدد خواهی محسوب می شود. در صفحۀ ٢۴ رساله شرح می دهند که افراد را باید با سواد و مطلع تربیت نمود تا بتوانند دادخواهی کرده و احقاق حقوق خود نمایند. ولی حال چون اوّل کار است مردم هنوزآگاهی نداشته و لذّت احقاق حقّ خود را نچشیده اند. سال ها قبل از تشکیل مدارس جدید در ایران حضرت عبدالبهاء لزوم تعلیم و تربیت عمومی را تأکید می کنند:

“همچنین لازم است که در جمیع بلاد ایران حتّی قُریٰ و قصبات صغیره مکتب های متعدّده گشوده و اهالی از هر جهه تشویق و تحریص بر تعلیم قرائت و کتابت اطفال شوند حتّی عندَ اللّزوم اجبار گردند. تا عروق و اعصاب ملّت به حرکت نیاید کلّ تشبّثات بیفائده است چه که ملّت بمثابۀ جسم، و غیرت و همّت مانند جانند؛ جسم بیجان حرکت نکند. قوّۀ عظیمی در طینتِ اهالی ایران در منتهی درجه موجود؛ محّرکش توسیع دائرۀ مَعارفست.” (صفحۀ ١٣٢)

لزوم انتخابات

انتخابات عمومی و آزاد بعنوان یکی از شاخص های دموکراسی پدیده قرن بیستم میلادیست. در آغاز پارلمان ها در قرن ١٣ میلادی و تا قرنها بعد از آن مجلس اختصاص داشت به مردان طبقۀ اشراف مملکت. سایر افراد یعنی زنان ، بردگان و مردان طبقۀ متوسط و پائین جامعه نقشی در روند سیاسی و حکومت نداشتند. انتخابات بصورت قدری عمومی تر ابتدا در قانون اساسی ایالات متّحده آمریکا در سال ١٧٨٧ تدوین گردید. در این زمان نیز زنان و بردگان از حق رأی محروم بودند. با لغو قانون بردگی در اواخر قرن نوزده میلادی و فعّالیّت های زنان برای اخذ حقّ رأی عاقبت از سال ١٩١٨ در آمریکا و در سال های بعد در کشورهای اروپای غربی به زنان نیز حقّ رأی داده شد و انتخابات عمومی شده و دوران نمایندگی مجلس نیز به چهار یا پنج سال محدود گردید.

در زمان نگارش رسالۀ مَدَنیّه ناصرالدین شاه اعضای مجلس تازه تأسیس شده را خود شخصا انتخاب نموده بود. حضرت عبدالبهاء می نویسند که بهتر است انتخاب اعضای مجلس بوسیله تمامی مردم باشد:

“و به نظر این عبد چنان می‌آید که اگر انتخاب اعضای موقّته درمجالس ممالک محروسه منوط به رضایت و انتخاب جمهور باشد اَحسَن است چه که اعضای منتخبه از این جهت قدری در امور عدل و داد را مراعات می نمایند که مبادا صیت و شهرتشان مذموم گردد و از درجۀ حُسنِ توجّه اهالی ساقط شوند.” (صفحۀ ٣١)

نتیجه گیری:

علاوه بر نکات مهم در هنر مملکت داری حضرت عبدالبهاء در این رساله به مسائل مهم دیگری نیز اشاره می کنند از جمله لزوم تحوّل در فهم و برداشت های دینی. در این زمینه به جنبش رفرماسیون در مسیحیّت در اروپا اشاره می کنند که راه پیشرفت را در بین ممالک مسیحی هموار ساخت. در عین حال تأکید می کنند که برخلاف گذشته پیشبرد دین و اخلاقیات باید بدون شمشیر و خونریزی و بدون خشونت باشد. دین و تحوّلات دینی را باید با اشاعۀ اخلاق و آموزه های اخلاقی به پیش برد.

تجدّد خواهی در رسالۀ حضرت عبدالبهاء مسئله ای خوشبینانه و یا کورکورانه نیست. در صفحات آخر این رساله تمدّن غرب و کاستی های آن مورد موشکافی قرار می گیرد. مادّی گرائی مُفرط ، بی توجّهی به مسائل اخلاقی، تمرکز بر صنعت اسلحه سازی از جمله پدیده های تمدّن غرب است که قابل اقتباس نبوده و در خور مَذمّت است. نتیجه گیری ایشان آنست که: سیاست بدون اخلاق منجر به جنگ می گردد.

در جواب کسانی که ادّعا می کردند ایرانیان نباید از غرب پیروی کنند بلکه باید روش تجدّدخواهی خود را بیابند حضرت عبدالبهاء می نویسند که بی تردید چنانچه عالمان و عُظمایِ قوم جمع شده و در این مسائل چاره جوئی کنند البتّه مفید خواهد بود ولی در ادامه می نویسند:

“… ولکن در اکثر امور مجبور بر اقتباسند. چه که قرون های عدیده کرورها از نفوس عمر خود را صرف نموده و تجربه کرده تا آن که آن امور اصلاحیّه به حَیِّزِ وجود آمده. حال اگر چشم از آن پوشیده شود تا آن که در خود مملکت بنحو دیگر اسباب فراهم آید که ترقّیِ مَأمول حاصل گردد اوّلاً آن که اَعصارِ کثیره بگذرد و مطلوب میسّر نشود.” (صفحۀ ١٣٣)

سپس اضافه می کنند که در پس بسیاری از افکار مخالفت تجدّدخواهی اغراض و منافع شخصی نهفته است و ایرانیان را تشویق می کنند که قلب را که وَدیعۀ اِلهی است از آلایش خودپرستی پاک نموده “تا عزّت مقدّسه و عظمت سرمدیّۀ این ملّتِ باهره چون صبح صادق از مَشرقِ اقبال طالع و لائح گردد” (صفحه ١٣٧)
حضرت عبدالبهاء رسالۀ مَدَنیّه را با امید و آرزوئی خیر خواهانه برای ایران و ایرانیان به خاتمه می رسانند: “ای خوشا حال نفسی که خیرِ ذاتی خود را فراموش نموده چون خاصّان درگاهِ حقّ گویِ همّت را در میدان منفعت جمهور افکنده تا به عنایتِ الهیّه و تأییداتِ صَمَدانیّه مُؤیّد بر آن گردد که این ملّت عظیمه را به اوج عزّتِ قدیمه رساند و این اقلیم پژمرده را به حیاتِ طیّبه تازه و زنده نماید و چون بهار روحانی اَشجارِ نفوسِ انسانی را به حلیۀ اوراق و اَزهار و اَثمارِ سعادتِ مقدّسه سَرسبز و خرّم نماید.” (صفحه ١٣٧)

یادداشت ها
(١) مقایسه شود با نشر جدید رساله تحت عنوان “رسالۀ مَدَنیّه و رسالۀ سیاسیّه. اثر خامۀ حضرت عبدالبهاء” ، ناشر: مؤسّسۀ عصر جدید – آلمان ، ١٣٨۴ شمسی ، ٢٠٠۵ میلادی، صفحۀ ۶.
(٢) برای منابع این مقاله از نسخۀ زیر که در کتابخانۀ اینترنتی مراجع و آثار بهائی نیز موجود است استفاده شده: رسالۀ مَدَنیّه، صادره از قلم مبارک حضرت عبدالبهاء، چاپ چهارم، لجنۀ نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، لانگنهاین – آلمان، ١۴١ بدیع – ١٩٨۴ میلادی.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com