• نویسندهی کتاب سانتیاگو، یک روز اکتبر، کارمن کاستیلو، از اعضای “میر” است و همسر و همرزم میگوئل انریکوئز از رهبران برجستهی این سازمان …
سربازی میخندید؛ لوله ی سرد آ.ک.آ. را روی سینه ی یکی میگذاشت یا روی پیشانی دیگری. چی ممکن بود آنها را تا این حد هیجان زده کرده باشد؟ پیامهای رادیو طنین می انداخت. خبری از یک درگیری بود؟ با کی؟ کجا؟
خندههای نگهبان شدیدتر شد، به بقیه سرایت کرد. از خنده میلرزید. کلمات را با طمأنینه ادا می کرد: “یک خبر خوب، بچه ها… تصادف، نه… نباید بخیل بود، صدقه سرِ شماست… با توصیف کامل پایگاه، همین الان ما به خانه ی میگوئل اِنریکوئز رسیدیم… ایندفعه تو دست ماست”.
سر و صداها واضح میشد، هر کلمه در اتاق شمارهی یک معنایی مشخص و خطاناپذیر مییافت: درگیری ادامه دارد. د.ی.ن.ا. تقاضای نیروی کمکی کرده، میگوئل مقاومت میکند.
در سلول هیچ کلامی بین زندانیها رد و بدل نمیشود. همه ساکت هستند و درخود فرورفته. آمِلیا دست کارولینا را گرفت، و کارولینا دست رفیق پهلوئی را جست… در چند ثانیه دستها به هم وصل شد، شدیم یک حلقه. دستان یکدیگر را میفشردیم، با یک آرزو در دل. هوا سرد بود.
یک مرد، دو مرد، سه مرد اسلحه به دست وارد اتاق شدند. ضربهها وارد میشد، مثل مستها بودند، صدایی هیجان زده میگفت: “در مقابل هر مأموری که در خیابان سانتافه کشته بشود، دو نفر از شما تیرباران میشوید”. ما تهدیدها را میشنیدیم، ولی فقط یک تصویر میدیدیم: میگوئل مقاومت میکند. د.ی.ن.ا. زخمی و کشته دارد. دستها محکمتر همدیگر را میفشارند، ناخنها کف دستها را سوراخ میکنند. سکوت ملموس شده بود، امید: میگوئل مقاومت میکند، او فرار خواهد کرد. از دستشان میگریزد. باید…
سرانجام کسی فریاد زد: “تمام شد… گیرش انداختیم!”
مردها مسلسلها را به زمین انداختند، یکدیگر را بوسیدند. مردهای سیاهپوش میخندیدند، لبخند پیروزی و موفقیت: “کشتیمش… آبکشش کردیم… با گلوله مشبک شد… میر، تمام شد… برویم ببینیم…”.
آمِلیا چشمهایش را باز کرد، لبهایش به آرامی موزیکی را زمزمه کرد. زندانیها برپا ایستادند، یکی بعد از دیگری، کم کم صدا اوج گرفت، حلقهی دستها محکمتر شد. طنین سرود انترناسیونال در خانهی خوزه دومینگو کاناس پیچید. یک زمزمه، یک نجوا گوش به گوش تکرار میشد: میگوئل نمرده است…
آوای این سرود باشکوه پرواز کرد تا زندانهای ریتوک (Ritoque)، پوشونکاوی (Puchuncavi)، ترز آلاموس، شاکابوکو (Chacabuco)، تجا وردِ (Tejas Verdes). به خانه ها و بازداشتگاه های سرّی پلیس نفوذ کرد، و در خانههای کولونیا دینیداد پیچید. هنوز هم در کوچههای سانتیاگو، کونسپسیون، وال پارِزو، و آنتوفاگاستا (Antofagasta) طنین انداز است. در درازای سرزمین شیلی، بین کوردیلِرا و دریا.
با این جملات، کتاب «سانتیاگو، یک روز اکتبر» لحظهی جان باختن میگوئل انریکوئز، از رهبران برجستهی جنبش چپ انقلابی شیلی (میر) توسط عوامل کودتا در شیلی بعد از آلنده را توصیف میکند.
سانتیاگو یک روز اکتبر را کارمن کاستیلو، استاد تاریخ معاصر آمریکای لاتین، از مبارزان جنبش چپ انقلابی شیلی و همسر میگوئل انریکوئز نوشته است و به شرح فعالیتهای این سازمان بعد از کودتا در شیلی علیه آلنده میپردازد. آقای ناصر پاکدامن در مقدمهای که بر انتشار ترجمه فارسی این کتاب نوشته، میگوید:
«سانتیاگو، یک روزِ اکتبر”، از شیلیِ آلنده میگوید و از کودتا و از فرداهای کودتا. کارمن کاستیلو تجربه خود را بازگو می کند و از چهرهی بلند همسر خود، میگوئل، از رهبران اصلی جنبش مبارزه و مقاومت شیلی، مینویسد و از همه ی راه هایی که در آن روز اکتبر ۱۹۷۴ به آن خانهی آبی آسمانی خیابان سانتافه ختم شد. ختم شد؟»
کتاب را خانم شیدا نبوی به فارسی ترجمه کرده است.
اخبار روز خرسند است که سرانجام می تواند ترجمه ی فارسی این کتاب را به صورت پاورقی به خوانندگان خود عرضه کند. خانم شیدا نبوی برای انتشار این کتاب در اخبار روز مقدمه ی کوتاهی نوشته و چنین گفته است:
سانتیاگو، یک روز اکتبر، از تداوم و گسترش مبارزه ی مسلحانه در شیلی و در فرداهای کودتای اگوستو پینوشه علیه حکومت دموکراتیک سالوادور آلنده (۱۱ سپتامبر ۱۹۷٣) می نویسد. “جنبش چپ انقلابی” (Movimiento de Izquierda Revolucionaria) (به اختصار “میر”) بود که شروع مبارزه ی مسلحانه در شیلی را اعلام کرد. “میر” که در ۱۵ اوت ۱۹۶۵ توسط عده ای از جوانان انقلابی، به رهبری میگوئل انریکوئز بنیان گرفته بود به سرعت موفق شد که گروههای وسیعی از جوانان و دانشجویان، روشنفکران و کارگران و حاشیه نشنیان شهری را در صفوف خود گرد هم آورد.
نویسندهی کتاب سانتیاگو، یک روز اکتبر، کارمن کاستیلو، از اعضای “میر” است و همسر و همرزم میگوئل انریکوئز.
“سانتیاگو، یک روز اکتبر، آینه ی تاریخ است …” و “تاریخ تنها آشنایی با چه بود و چه شدِ گذشتهها نیست …”.
کتاب توسط انتشارات فروغ و چشم انداز منتشر شده است.
* اخبار روز از روز سه شنبه انتشار این کتاب را در بخش پاورقی خود آغاز می کند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.