“کودک سرپرست” همانطور که از نامش برمیآید اشاره دارد به خانوادههایی که در آن والدین به دلایل زیادی از جمله اعتیاد، بیماری، غرق شدن در کار، خودشیفتگی و… علاقه یا توان مراقبت از فرزندان خود را ندارند و درنتیجه مسئولیت نقش والدی بردوش یکی از فرزندان که معمولا فرزند بزرگ خانواده است قرار میگیرد. این ایفای نقش والد توسط کودک فقط شامل مراقبت از دیگر کودکان خانواده نیست بلکه در مواردی شاهد هستیم که کودک مجبور به نگهداری و مراقبت از والدین خود نیز میشود.
چنین وضعیتی که در آن کودک وادار به پذیرفتن مسئولیتهای یک فرد بالغ میشود میتواند در آینده و دوران بزرگسالی او، مشکلات سلامت روان زیادی را برایش ایجاد کند.
محققان دریافتهاند که تحمیل نقش والدین به فرزند علاوه براینکه رشد روانی کودک را دچار مشکل میکند، میتواند ضربههای احساسی عمیقی را در کودک ایجاد کند. افرادی که در دوران کودکی خود چنین تجربهای را داشتهاند معمولا در بزرگسالی دچار اضطراب شدید، پریشانی روحی، افسردگی، اختلالات خوردن و یا سوءمصرف مواد میشوند.
لیزا هوپر، استاد دانشگاه لوئیزویل و محقق برجستهی موضوع “کودک سرپرست” در این زمینه توضیح میدهد که آثار این پدیده اغلب تا پایان زندگی همراه کودک خواهد بود و برخی از مشکلات ناشی از کودکِ سرپرست بودن در دوران کودکی آغاز میشود و در بزرگسالی تشدید میشود.
گریگوری جورکوویچ در کتاب “Lost Childhoods: The Plight of the Parentified Child” می نویسد: “بیاعتمادی کودکان به دنیای روابط فردی، یکی از مخربترین عواقب این تجربه در دوران کودکی است.”
پریسا زن جوانی است که از سن هفت سالگی به دلیل اعتیاد مادرش وظیفهی نگهداری و محافظت از برادر چندماههاش را برعهده داشت، او برای برادرش شیر خشک تهیه میکرده، پوشک نوزاد را عوض میکرد و در صورت بیماری و ناخوشی نوزاد به او رسیدگی میکرده.
تجربهای که پریسا از کودکی سخت خود داشته است منجر به ایجاد افسردگی و اضطراب روانی در او شده است.
امید مردی میانسال است که در دوران کودکی به دلیل غفلت والدین خود بارها طعم گرسنگی را کشیده، این مسئله باعث شده تا وی تمام دوران بزرگسالی خود را با اختلالات خوردن سپری کند. او در رابطه با دوران کودکی خود توضیح میدهد:
“بارها اتفاق میافتاد که هیچ چیز برای خوردن در منزل نداشتیم. این من بودم که باید مرتب به والدینم یادآوری میکردم تا برای خرید مایحتاج به مغازه بروند، یا صبحها بهزور آنها را بیدار میکردم تا به موقع سرکار بروند. مسئولیت زیادی داشتم باید خانه را تمیز میکردم و برای خودم و خواهر و برادرم غذا میپختم و مراقب آنها میبودم. در مدرسه همیشه اضطراب داشتم که اتفاقی برای آنها رخ دهد و من نباشم تا از آنها محافظت کنم. نتیجهی این دوران کودکی من این شد که در غذا خوردن دچار مشکل هستم و بعد از صرف غذا دچار درد روده شدید میشوم، همینطور از اضطراب شدید رنج میبرم.”
اگر شما هم دوران کودکی سختی داشتهاید و احساس میکنید که در نتیجه آن دچار مشکلاتی در روابط اجتماعی و سلامت روان خود شدهاید، میتوانید با مشاورین مرکز ما تماس بگیرید و از خدمات تخصصی و رایگان ما بهره ببرید.
راههای ارتباط با ما:
پیامک در تلگرام
کانال تلگرام
اینستاگرام
فیس بوک
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.