با توجه به اینکه شما همواره هم خود منتقدی سرسخت برای دیگران بودهاید و هم منتقدان سرسختی دارید؛ جایگاه نقد را در شعر معاصر چگونه میبینید؟
علی عبدالرضایی:
راستش تا وقتى که ایران بودم درباره هر کتابى که منتشر مىکردم بسیارى از منتقدان مطرح مىنوشتند و به تشویق و ستایش از اثر مىپرداختند، تاکنون ندیدهام منتقدى از لحاظ زیباشناختى شعرم را رد کند. با اینهمه، تقریبن همه با من و رفتارهاى ادبىام مشکل داشتند و دارند، چون سنت اخلاقى ـ ادبى را رعایت نمىکردم و نمىکنم. در واقع اینها بویى از مرگ مولف نبردهاند و مشکلشان شعرم نیست. زنده یاد محمد حقوقى مدام مىگفت بزرگترین دشمن عبدالرضایى خودِ اوست و باید به او نوبلِ دشمنتراشى بدهند! راستش من هم دوست داشتم و دارم که شاعرى محبوب باشم ولى این محبوبیت نباید باعث شود خودم را از دست بدهم. از نقاب همیشه انزجار داشتم؛ ما فقط یک بار زندگى مىکنیم، براى همین همیشه ترجیح دادم خودم را زندگى کنم.
و اما نقد؛ در دهه هفتاد قدمهاى مهمى در این باره برداشتیم، منتقدهاى خوبى هم معرفى کردیم که در دهه هشتاد حذف و ناگهان گم شدند؛ مثلن “حسین رسول زاده” عالى مىنوشت، حالا کجاست؟ من سالهاست که نقد مهمى درباره شعر یا داستان فارسى نخواندهام و این یعنى فاجعه! ادبیاتى که منتقد نداشته باشد، ادبیاتى که نقد نشود، بیچاره است، فکر نخواهد کرد، پوست عوض نمىکند و هر روزه بیش از پیش تن به ارتجاع مىدهد و این اتفاقى است که طى این سالها افتاده و همه شاهدش هستیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.