کنار هم ایستاده‌اند. دست در دست هم. با لباس‌هایی رنگی و موسیقی شادی که در دشتی سبز طنین انداخته است. می‌رقصند و بی‌هوا در طبیعت می‌چرخند و بالا و پایین می‌پرند. هرچقدر هم که رقص را رنگ ممنوع بپاشند،‌ باز هم ماندگار است؛ در دل دشت و کوه، یا در خانه‌های دربسته. گاهی هم این رقص به خیابان می‌رسد؛ وقتی افتخاری ملی رقم می‌خورد؛ از ورزش تا انتخابات.

 

دهه‌هاست که در ایران، رقص را ممنوع کرده‌اند، حداقل در انظار عمومی. رقص را تفرج می‌پندارند و خصوصا زنان را از آن حذف می‌کنند. هرازگاهی هم که فستیوال‌های مختلف اقوام برگزار می‌شود، مردانی را می‌بینیم که روی سن می‌رقصند بدون حضور حتی یک زن. با تمام این ممنوعیت‌ها اما رقص همچنان پایدار مانده است. حذف‌نشدنی‌ است؛ چه از نظر فردی که زنان و مردان برای دل خود و به تنهایی می‌رقصند و چه در مهمانی‌ها و شادی و چه از نظر اجتماعی، که به نوعی برای برخی گروه‌های اجتماعی به هویت‌شان گره خورده است.
از نظر تاریخی هم رقص همواره وجود داشته است. جوامع مختلف بشری در مراسم‌های مختلف همیشه رقصیده‌اند. در بعضی‌ اقوام حتی رقص‌ها به مراسم و آیینی تبدیل شده است که کارکرد آموزشی دارد. دیگر کارکرد رقص‌های گروهی را می‌توان به طبیعت مرتبط دانست. وقتی فصل‌ها می‌آیند و می‌روند و اجتماع‌های کوچک به جشن می‌نشینند.
ناهید مطیع، جامعه‌شناس و مدرس مسایل جنسیت درباره‌ی کارکردهای مختلف رقص به تابلو در ابتدا به کارکرد آموزشی آن به اقوام سرخ‌پوست اشاره می‌کند که رقصیدن برای‌شان تبدیل شده است به «گذر از یک مرحله‌ی توسعه روانی» وقتی کودکان در این اقوام وارد جامعه‌ی بزرگ‌سالان می‌شوند برای آن‌ها آیینی برگزار می‌شود که در آن همگی می‌رقصند.
به گفته‌ی ناهید مطیع کارکرد دیگر رقص که رابطه با طبیعت را تجلی می‌بخشد به روزگاری برمی‌گردد که دوره‌ی سخت کار تمام شده است و کارگران جشن گرفته‌اند: «رقص در میان آن دسته اقوام ایرانی وجود دارد که بر روی زمین کار می‌کنند. به‌عنوان نمونه بعد از پایان کشت و زرع، رقصیدن برای به در بردن خستگی از تن زارعان معمول است. در واقع این تلاش جمعی را با آیین رقصیدن جشن می‌گیرند.»‌
در دوره‌ی تاریخی پیش از ورود تکنولوژی به جامعه‌ی بشری و ماشینی شدن کار انسانی، زن و مرد با هم کار می‌کردند و در این رابطه با طبیعت همکاری جمعی داشتند. برای برداشت بیشتر محصول لازم بود که این همکاری و تعاون به شکل جمعی پیش برود. به باور ناهید مطیع، مبنا و سمبل رقص‌های جمعی هم همین تعاون و همکاری بوده است. رقص جمعی برای ارج نهادن به این همکاری برگزار می‌شده است.
اما پس از ماشینی شدن زندگی انسان‌ها، باز هم رقص و خصوصا رقص‌های جمعی ماندگار ماندند. ناهید مطیع توضیح می‌دهد که تکنولوژی معمولا جایگزین کارهای مردانه شده است: «بنابراین رقص در زمینه‌هایی که کار زنانه است هنوز بر محور انسانی بودن‌اش پابرجاست. برای همین نشاکاری هنوز زنانه است و ماشین نتوانسته جای نشاکاری زنانه را بگیرد. هنوز بعد از نشاکاری می‌رقصند و جشن می‌گیرند. اگر کار زنان هم ماشینی شود، مثل مرحله‌ی سفید کردن برنج که قبلا زنان آن را انجام می‌دادند و حالا در کارخانه انجام می‌شود، همین کار ماشینی شده را مردان برعهده می‌گیرند. در همین مثال که عنوان کردم کارگران کارگاه سفید کردن برنج همگی مرد هستند.»
جنبه‌ی دیگر ماندگاری رقص به باور این جامعه‌شناس٬ هویتی است که این رقص برای اقوام و ملیت‌های مختلف به‌عنوان نمونه در ایران به همراه دارد. مثل رقص کردی که بخشی از هویت کرد بودن شده است و می‌خواهند آن را زنده نگه دارند. یکی از نمودهای حفظ این هویت قومی‐ ملیتی همان رقص کردی است.

 

ناهید مطیع

ناهید مطیع می‌گوید: «اقوام و ملیت‌‌ها برای حفظ و ماندگاری خودشان و هویت‌شان همواره در حال مبارزه هستند. یکی از این نمودها برای حفظ آن قوم رقصیدن است. رقصیدن یک جنبه‌ی شناخته شده از فرهنگ آن قوم است و اتفاقا جنبه‌ای است که مردم دوست دارند و می‌توان آن را به زیبایی و شادی جلوه داد. البته پس از انقلاب به دلیل همین ممنوعیت‌ها به نوعی اعتراض هم تبدیل شده است.»
رقصیدن اما بعد از انقلاب ۵۷ برای همه‌ی ایرانی‌ها ممنوع شد. چراکه نمودی بود از فرهنگ غربی با بار ایدئولوژیک بی‌خیال بودن که وجه‌ی جنسی هم به آن داده شد: «در سنت هم حرکت بدن زن جنبه‌ی جنسی دارد. می‌گفتند کسی که می‌رقصد جلف است. همین رویکرد باعث شد که هنر رقصیدن صدمه‌های بسیاری ببیند. رقص یکی از هنرهایی بود که تحت تاثیر انقلاب ۵۷ آسیب دید. اما به نظرم این ممنوعیت نتوانست به شکل کامل پیاده شود. پارتی‌ها و مهمانی‌های خانگی بعد از انقلاب که زندگی ما را دوگانه کرد، سر جای خود باقی ماند. حتی رقص‌ها به روز شده و به سبک غربی هستند. هنوز هم رقص ایرانی دیده می‌شود اما این ممنوعیت‌ها حتی نتوانست به یکی از اهداف خود که ممنوعیت سبک غربی بود، برسد.»
به باور ناهید مطیع٬ سبک غربی که وارد رقص ایرانی‌ها شده است، حتی به نوعی افراطی‌ است و در غرب و آمریکا هم دیده نمی‌شود. چه ‌بسا در غرب، رقص ساده‌تر از آن‌چه باشد که در مهمانی‌های ایرانی دیده می‌شود. به محض آن‌که فضای بسته هم کمی باز می‌شود، پیر و جوان به خیابان‌ها می‌آیند و می‌رقصند. از دیدگاه این کارشناس، همین رقص در فضاهای عمومی هم به نوعی اعتراض را در خود دارد.
«وقتی در چهارشنبه‌سوری مردم بیرون می‌آیند و می‌رقصند، یا وقتی تیم ورزشی برنده می‌شود باز هم همین رفتار تکرار می‌شود، حتی در انتخابات ریاست‌جمهوری هم که فضا کمی باز می‌شود، وقتی کاندیدای مورد حمایت مردم برنده می‌شود، به خیابان می‌آیند و می‌رقصند. به نوعی این ممنوعیت از بالا، توسط مردم از پایین شکسته می‌شود. مردم از این خط‌کشی‌ها و ممنوعیت‌ها عبور می‌کنند و در فضای عمومی پدیده‌ای را می‌شکنند که از نظر قانونی ممنوع است.»‌
آن‌چه در تجعات، تظاهرات، استادیوم‌های ورزشی یا کنسرت‌های موسیقی اتفاق می‌افتد، به نوعی همبستگی عمومی حول یک خواسته، مطالبه یا موضوعی واحد است. مثل هم‌صدایی در کنسرت‌های موسیقی که میان حاضران و خواننده ایجاد می‌شود. انگار توافقی جمعی در یک موضوع وجود دارد و حس مشترک را تقویت می‌کند. برای همین است که ممنوعیت تک‌تک این اتفاق‌های جمعی در ایران رقم می‌خورد تا حس مشترکی ایجاد نشود و همبستگی پیش نیاید.
خانم مطیع می‌گوید: «ما در محرم مثلا مناسک جمعی داریم. مردم کنار هم جمع می‌شوند و مراسمی خاص برگزار می‌کنند. اما حکومت از همین مناسک جمعی هم می‌ترسد. در حوادث سال ۸۸ یکی از بزرگ‌ترین تظاهرات‌ خیابانی در عاشورا اتفاق افتاد. فضای عاشورا اجازه‌ی این حضور جمعی را می‌داد. اما آن‌جا دیدیم که چقدر تلاش کردند که این جمع را کنترل کنند. چراکه وقتی عزاداری به جمع بودن تبدیل می‌شود٬ می‌تواند همان حس همبستگی، کنار هم بودن و دنبال کردن یک هدف را به همراه داشته باشد.»
البته ناهید مطیع به نکته دیگری هم توجه دارد. به باور او این شادی کردن‌‌های جمعی به آدم‌ها انرژی می‌دهد خصوصا «در جامعه‌ای که رهبر آن می‌گوید ما ملت گریه هستیم.» اما باز هم موسیقی راه خود را باز می‌کند.
«در این فرهنگ، عزا و غمگین بودن ارزش‌گذاری می‌شود و به آن بها می‌دهند. در حالی‌ که موسیقی یا رقصیدن که ممنوع شده حتی در مراسم عزاداری رسمی هم خود را وارد کرده است. حتما شنیده‌اید فلان مداح شعری را می‌خواند که هایده خوانده بود٬ یا موسیقی مداحی او موسیقی ترانه‌های ممنوعه است. حتی رقص‌هایی هم در این مراسم عزا دیده می‌شود. به نوعی خودشان و سرشان را تکان می‌دهند که آن را در موسیقی‌های راک و رپ می‌بینیم. دست‌شان را بالا می‌برند و تکان می‌دهند. البته یک جنبه از جهانی شدن است که نمی‌توان جلوی آن را گرفت.»
به عقیده‌ی این کارشناس٬ تاکید و تکیه بر فرهنگ «مرگ‌پسندی» و عزاداری، گریه کردن و بر سر کوبیدن هم قرار بوده است مقابله با فرهنگ غربی باشد. یعنی فرهنگی که بر زندگی مبتنی است: «شما می‌خواهید زندگی کنید، نه این‌که بمیرید. اما یک جلوه از تقدسی که به مرگ داده شده، این است که می‌خواهند شما را از شادی، زندگی و آزاد زندگی کردن جدا کنند.»
به جز دور کردن از حس شادی و زندگی آزاد٬ زنان هم از رقص حذف شده‌اند. رقصیدن آن‌ها یا در محافل خصوصی اتفاق می‌افتد یا در رقص‌های گروهی اقوام و ملیت‌های مختلف در میان کوه و دشت. حتی وقتی جشن‌های خیابانی برای مسایل ملی روی می‌دهد هم بیشتر مردان هستند که می‌رقصند. اگر زنی شروع به رقصیدن کند، مردان حایل می‌شوند و انگار از او محافظت می‌کنند.
به گفته‌ی این جامعه‌شناس چه از نظر سنتی و چه بعد از انقلاب فرهنگی در ایران، از نظر مذهبی رقصیدن رفتاری «جلف» توصیف می‌شده است. مثل مطربی که در باور فرهنگی وجود داشت: «این جلف بودن از نظر باورهای عمومی کمی زنانه است. زنان جلف هستند وگرنه مردها نباید جلف باشند و باید مردانه رفتار کنند. مردهایی که کمی خودشان را تکان بدهند هم جلف خوانده می‌شوند یا می‌گویند که زنانه می‌رقصند. ممنوعیت و ایجاد فضاهایی برای رقصیدن چه در خیابان و چه در محافل خصوصی به نوعی تمایزهای زنانه و مردانه را برداشته است و این توقع را شکسته که رقص برای مرد جلف است.»
رقص در ایران از قدیم الایام زنانه و مردانه داشت. مردها در قدیم «کلاه مخملی» می‌رقصیدند و زنان با حرکت دادن قسمت‌هایی مثل سینه و باسن، می‌رقصیدند: «از نظر فرهنگی به جایی رسیده‌ایم که مردان هم مثل زنان می‌رقصند یعنی به نوعی فضای زنانه گسترش پیدا کرده است. جنبه‌ی مثبت این مساله می‌تواند همین باشد که مردان برای خوب‌تر رقصیدن مبنای حرکت خود را رقص زنانه گذاشته‌اند. در واقع این مرزهای جنسیتی در حال شکستن است. در حالی که در رقص‌های غربی جنسیت مفهومی ندارد.»
رقص به‌عنوان یک رفتار و حرکت فردی هم حائز اهمیت است و می‌تواند باعث از بین رفتن تنش‌های درونی شود. با رقصیدن افراد حس سبکی پیدا می‌کنند و از سکون در می‌آیند. به‌خصوص اگر جمعی باشد. مطیع با یادآوری این نکته می‌گوید که در دوران حاضر، دوره‌های رقص‌ درمانی ایجاد شده است و این مساله نشان می‌دهد که رقص تا چه اندازه مهم شناخته می‌شود.
ممنوعیت رقص و موسیقی اما به هر بهانه‌ای مقرر شده باشد، می‌توان آن را یکی از دلایل غمگین بودن مردم ایران دانست. طبق برآوردهای جهانی، مردم ایران از جمله غمگین‌ترین مردمان جهان هستند. اما تصور کنید، رقص و موسیقی و رنگ به این زندگی‌های غم‌زده جاری شود. شاید آن‌ زمان دیگر به این اندازه افسردگی، بی‌انگیزگی و ناامیدی در جامعه نداشته باشیم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com