شما فکر میکنید که شاعر باید از دستور زبان پیروی کند؟ حد پیروی تا فراروی کجاست؟ آیا لازم است که شاعر خودش دستور تازهای برای زبان شعرش تعریف کند؟
زبان در شعر من موجودی زنده و قبراق است؛ من مثل برخی با جسد کشتی نمیگیرم و تخمی تخمی و بی هیچ دلیلی زبان را کج و کوله نمیکنم. اگر در جایی از حدود دستور زبان فراروی میکنم، به خاطر نارسایی و کمبود آن است. در زبان فارسی اغلب افعال در گذشته به هواخوری میروند؛ به عنوان مثال ما فعل حال نقلی نداریم؛ یعنی فعلی که مصداقش کاری باشد که در حال انجامش داده و تا آینده در تداوم است، نداریم. گاهی از این افعال خودساخته همچون کلمه “دارهام” در کارهایم سود جستهام و این بهرهبرداریها با کمی تخفیف به خاطر حق وتوی شاعر، اغلب در جهت قوام بخشیدن و کمک به گسترش حدود دستور زبان بوده. همیشه شعری که معضلات دستور زبان فارسی را به چالش برده و کاستیهای آن را گوشزد بکند، ستایش میکنم. مشکل اصلی دستور زبان فارسی این است که تنها، به روساخت و روابط صوری کلمات در یک جمله میپردازد و همین، باعث اینهمانی روساخت و ژرف ساخت شده و بیشتر به این دلیل است که بررسی و نقد متون جدید توسط منتقدی که فاقد درکی علمی و تجربی باشد، غیرممکن است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.