تو از کدام بهار دل آرایی؟
که می شکوفد از اندام تو فریبایی؟
تو از کدام جوی
چنین روانۀ دریایی؟
که می تراود از لب ِ تو لاله های شیدایی؟
مراببر!
مرا ببربه هر آن دشت ِ بی کران که می پایی..
دلم گرفت …
دلم گرفته ز روزان ِ سرد و خیس ِ خزان
از این خراب ِ محبت ، مجو شکیبایی
***
گلی به بدرقه ات خواستم آورد،
ندیده روی تو پژمرد در شکوفایی
تو می روی و دلم از درون به خود لرزد
از این خیال ِ مشوّش،
چه وقت می آیی؟
دو روز ِ باقی ِ عمرم اگر وفا بکند،
تو را چگونه بیابم ز خلق ِ غوغایی؟
ولی خیال ِ صبورت به غمزه می گوید
که چون کبوتر ِ جلدی به سقف مینایی،
هر آن کجا کشد م پر، دوباره می پرّم ،
به سوی لانۀ دردانه ام به زیبایی
محمد بینش (م ــ زیبا روز)
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.