پیش از آنکه اروپا بتواند تماماً مکمل قدرت و نفوذ ایالات متحده باشد و به دنبال آن منافع اروپا در خاورمیانه را تامین کند، رهبران اروپایى باید به مشکلات اساسى ذیل توجه کرده و آنها را حل و فصل نمایند.

 عدم توافق در باره عراق
اعضاى اتحادیه اروپا در قبال مناقشه اعراب- اسرائیل و روابط با ایران به یک اجماع کلى در سیاست خارجى مشترک دست یافته اند ولى آنها هنوز باید بر روى خط مشى مشترکى در مورد عراق کار کنند. منافع راهبردى طولانى مدت اروپا از جمله در حل و فصل مناقشه اعراب و اسرائیل شدیداً به موفقیت تلاش هاى نیرو هاى ائتلاف در امن سازى پیوند خورده است. اگر دولتى مردمى تر در عراق شکل بگیرد، نیروى مثبتى براى اصلاحات در سراسر منطقه خواهد بود که در راستاى منافع آمریکا و اروپایى ها عمل خواهد کرد. ممکن است این اعتقاد که یک عراق جدید، خاورمیانه اى جدید را به دنبال خود خواهد آورد تفکرى امیدوارانه باشد و اروپا دقیقاً ترجیح مى دهد تا شاهد موفقیت دولت جدید باشد. در صورتى که یا آنارشى یا هر نوع رژیم استبدادى دیگرى در عراق سرکار بیاید منجر به خشونت مستمر و تعارضات اجتماعى شدید تر خواهد شد که این امر احتمالاً در سراسر منطقه اشاعه خواهد یافت و به نوبه خود در رشد اقتصادى و اصلاحات سیاسى در خاورمیانه مانع ایجاد خواهد کرد و افزایش فشار ها براى مهاجرت به اروپا را موجب خواهد شد. در نتیجه ضرورى است که به زمینه هاى مشترکى بین اعضاى مهم خود در خط مشى خود در قبال عراق دست یابد. دستیابى به این مهم تنها به خاطر مشاجرات بین اعضا به ویژه بین فرانسه و بریتانیا، مشکل نخواهد بود بلکه اکنون اختلافات بیشترى وجود دارد که به عدم توافق ها و اختلافات پیشین اجازه مى دهد تا منافع آینده را به مخاطره اندازد. اتحادیه اروپا خود باید به اجماع کلى دست پیدا کند و سپس فعالیت هاى خود را با ناتو و ایالات متحده هماهنگ کند. البته قطعنامه جدید سازمان ملل براى اداره عراق پس از جنگ در اواسط اکتبر ۲۰۰۳ به اتفاق آرا مورد تصویب قرار گرفته است که این امر مى تواند هماهنگى اروپا در اتخاذ خط مشى خود در قبال عراق را آسان تر کند. این قطعنامه خواهان ایجاد یک نیروى چند ملیتى به رهبرى ایالات متحده است و از اعضاى سازمان ملل مى خواهد که سربازان و هزینه بازسازى عراق را فراهم کنند.

 روابط تیره با اسرائیل
به رغم اینکه ایالات متحده و اروپا به یک نقطه نظر مشترک در زمینه راه هاى پیدا کردن راه حلى براى مناقشه فلسطین- اسرائیل دست یافته اند، شکاف دو سوى آتلانتیک به علت نوع برداشت هایشان از اسرائیل به ویژه در میان افکار عمومى عمیق باقى مانده است.
این واقعیت که آمریکایى ها بیش از اروپایى ها از اسرائیل حمایت و طرفدارى مى کنند پیامد هاى ناخوشایندى را به دنبال داشته است و این امر مانعى آشکار براى همکارى هاى بهتر و بیشتر است. به رغم این واقعیت که اتحادیه اروپایى بزرگ ترین شریک تجارى اسرائیل است، روابط سیاسى بین دو طرف سرد است- که پدیده اى نسبتاً جدید است. در زمان جنگ ۶ روزه در ماه ژوئن ،۱۹۶۷ اکثریت نخبگان اروپایى با کشور یهود ابراز همدلى و یگانگى کردند که این همدلى تا حدودى به علت خصومتشان با دولت هاى عمده عرب بود. از دید بریتانیا و فرانسه، مصر و رهبر عوام فریب آن جمال عبد الناصر در نتیجه پیروزى اسرائیل در این جنگ مورد تحقیر واقع شد. مصر فعالانه از شورش الجزایرى ها حمایت مى کرد و هم فرانسه و هم بریتانیا خاطره سرافکندگى و تحقیر شدنشان را در بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ به یاد داشتند. تصور اکثر اروپایى ها این بود که عرب ها با هدف نابود ساختن اسرائیل متحد شده اند.
افزون بر این، عنصرى قوى از جنگ سرد باقى بود: اتحاد شوروى فعالانه و از روى شیطنت درگیرى هاى مسلحانه را تقویت مى کرد و در کنار کشور هاى رادیکال عرب بود و در جنگ ۶ روزه با ارائه اطلاعات به مصر در مورد فعالیت هاى نظامى اسرائیل، کشور را آماده جنگ کرده و ناصر را به آستانه جنگ سوق داد. در آن زمان اروپایى ها، اسرائیل را به عنوان یک ابرقدرت منطقه اى نمى دیدند بلکه این کشور را در مقابل برترى عددى قاطع عرب ها آسیب پذیر مى دانستند. خود اسرائیلى ها از این باور فاصله زیادى داشتند که بختى براى موفقیت در درگیرى ۱۹۶۷ خواهند داشت. اسرائیلى ها قبر هاى زیادى در پارک هاى تل آویو کنده بودند و خود را براى تلفات انسانى بسیار بالا که انتظارش مى رفت آماده کرده بودند. ارتش مصر به بمب افکن هاى قدرتمند دوربرد روسى از قبیل توپولوف ۱۶ مخوف مجهز بود. این اعتقاد که ممکن بود اسرائیلى ها به معناى واقعى کلمه به سمت دریا یورش ببرند واقعیت داشت. زمانى که جنگ شروع شد بسیار سریع و قاطع بود. تحسین اروپایى ها به خاطر اقدام اسرائیل شایع و متداول بود. طراحان و تولید کنندگان هواپیما در فرانسه از خوشحالى از بابت کارآیى هواپیماى میراژ آنها که باعث قطع حملات هوایى (عرب ها) و برترى هوایى اسرائیل در روز ۵ ژوئن شده بود در پوست خود نمى گنجیدند. جورج براون وزیر خارجه بریتانیا به خاطر خوشحالى از بابت عملکرد ضعیف ارتش مصر لبخند بر لب داشت. اکثر روزنامه هاى اروپایى تصاویرى از آزادى بیت المقدس شرقى و به ویژه صحنه هایى از کوه مقدس Temple Mount و دیوار ندبه (Wailing Wall) منتشر کردند.
به استثناى دو گل که این زمان را براى اعمال تحریم تسلیحاتى علیه اسرائیل انتخاب کرد، اروپایى ها به میزان بالایى در شادى آمریکایى ها از بابت شکست عرب ها و حامیشان شوروى سهیم بودند. امروزه فضاى کاملاً متفاوتى بر اروپا حاکم است. اغلب رهبران اروپایى و تعداد زیادى از مردم معتقدند که دولت اسرائیل بیش از عرب ها در عدم موفقیت در حل مشکل فلسطین سزاوار سرزنش است. اکثریت اروپایى ها معتقدند که خود سیاست هاى دولت شارون تا حدودى مسئول شکست در دستیابى به توافقى با فلسطینى ها است. اروپا به اندازه آمریکا از اسرائیل حمایت نکرده است اسرائیل در کنگره آمریکا و در بین جامعه یهودیان آمریکا و مسیحیان انجیلى شدیداً مورد حمایت است. مسیحیان انجیلى هم به دلایل ایدئولوژیک و هم به دلیل مذهبى و اعتقادى از مفهوم «اسرائیل بزرگ» حمایت مى کنند که این مفهوم براى سال ها ایدئولوژى حزب لیکود بوده است.
اروپایى ها بر این باورند که اتخاذ سیاست هاى ملایم توسط آمریکا در قبال فعالیت هاى اسرائیل به ویژه ادامه ساخت شهرک هاى یهودى نشین و تصاحب اراضى فلسطینیان کوته نظرانه است. نظر سنجى هاى افکار عمومى نشان مى دهد که مقبولیت اسرائیل در اروپا سال ها است که افت چشم گیرى پیدا کرده است. بد تر اینکه، اسرائیل بیش از این نخواهد توانست حمایت سیاسى آلمان را که در نتیجه جنگ جهانى دوم به آن کشور اتکا داشت با خود داشته باشد.
احساسات نهفته اى در اروپا وجود دارد و ترس آن مى رود که این احساسات نشانه افزایش گرایشات ضد یهود (Anti- Semitism) در بین نخبگان اروپایى باشد که اغلب بدون پرده پوشى خصومت آشکار خود را با اسرائیل و در مواردى مانند درخواست ممنوعیت اعطاى بورسیه به اسرائیلى ها را سبب شده است.
اعتراض مستمرى وجود دارد مبنى بر اینکه دولت شارون در حال تبدیل اسرائیل به یک آفریقاى جنوبى دیگر است، سروصدا و داستان هاى خصمانه در روزنامه هاى چپ میانه در اروپا هر روز منتشر مى شوند. اروپایى ها به طور ویژه اى نسبت به این ادعا که ضد یهود گرایى در حال افزایش است حساس هستند. این بار انگشت اتهام صرفاً متوجه ظلم و ستم هاى گذشته اروپایى ها نسبت به جمعیت یهودى اروپایى نیست بلکه انتقاد بیشترى نسبت به ایالات متحده به ویژه جامعه یهودى آن، کنگره و حامیان مسیحى انجیلى آن وجود دارد.
اروپایى هاى اندیشمند این تغییر و تحولات را نگران کننده مى دانند. این واقعیت که مرتکبین اکثر خشونت ها علیه یهودیان و موسسات یهودى عرب ها هستند دلالت بر بحران اجتماعى دارد که اروپا با آن دست به گریبان است زیرا اروپا قادر به همگراکردن جمعیت هاى عرب در جریان اصلى جوامع اروپایى نیست. این دغدغه ها به نگرانى هاى اروپا در زمینه تروریسم و این واقعیت که بسیارى از اعضاى سازمان القاعده براى سال ها در اروپا زندگى کرده و مشغول به کار شده و سلول ها و مراکز امنى براى خود ایجاد کرده اند ارتباط پیدا مى کنند.
این مسئله به چالش هایى که اروپا با مهاجرت قانونى و غیر قانونى از جهان اسلام و به ویژه شمال آفریقا با آن مواجه است افزوده مى شود. آنچه کار اسرائیلى ها و به مقدار زیادى آمریکا را مشکل مى کند برداشت هاى ظاهراً سنگدلانه مطبوعات و نخبگان اروپایى در مقابل حملات انتحارى مسلمانان علیه شهروندان اسرائیلى است.
آنها بر این باورند که سیاست هاى اشغالگرانه اسرائیل و اقدامات تلافى جویانه شدید، صرفاً اوضاع را وخیم تر مى کند، البته این طور است. ولى سئوال این است که اگر آنها (اروپایى ها) آماج یک چنین خشونتى در سطح مشابهى قرار بگیرند دست به چه اقدامى مى زنند. از سپتامبر سال ۲۰۰۰ تا فوریه ۲۰۰۳ بیش از ۳۷۰ اسرائیلى کشته و ۲۸۰۰ تن دیگر در حملات انتحارى عمده زخمى شده اند. در یک نسبت مقایسه اى تصور کنید در ظرف زمانى ۳۰ ماهه تقریباً ۳۷۰۰ شهروند فرانسوى کشته و ۲۸۰۰۰ نفر زخمى شده باشند (جمعیت ۳۴/۶ میلیونى اسرائیل به سختى به یک دهم جمعیت ۲۷/۵۹ میلیون نفرى فرانسه مى رسد). اگر فرانسه با یک چنین حملاتى از طرف افراد اقدام کننده به عملیات تروریستى اینچنینى از شمال آفریقا و یا از درون جمعیت مسلمانان فرانسه مواجه شود پاسخ این کشور به آنها مطمئناً بى رحمانه و شدید خواهد بود. وجود یک چنین احساساتى در اروپا عدم اعتماد عمومى اسرائیل به آن را افزایش داده است و تا زمانى که این احساسات باقى است اسرائیل به پاسخ منفى خود به ابتکارات معقول اروپائیان ادامه خواهد داد. این واکنش، تلاش هاى اروپا براى کسب اعتبار در خاورمیانه و واشینگتن را تضعیف خواهد کرد. بهبود روابط اروپا با اسرائیل اساسى و ضرورى است زیرا چیز هاى زیادى براى ارائه به اسرائیل دارد. ایالات متحده ممکن است روابط احساسى ترى با اسرائیل داشته باشد ولى نیاز به حل مناقشه فلسطین احساس مى شود که در پایان اگر این مناقشه پابرجا باشد اروپا بسیار بیشتر از آمریکا از آن آسیب خواهد دید.

مشکل اسلامى اروپا
به رغم دشمنى در برابر اسرائیل، اروپا با اسلام هم برخورد ملایم و نرمى ندارد. بنابر آخرین نظر سنجى موسسه مارشال فاند (Marshal Fund) آلمان، در مورد گرایشات مردم دو سوى آتلانتیک، اروپایى ها در این باور آمریکایى ها که تروریسم جدید ترین تهدید براى امنیت آنها است سهیم هستند. افزون بر این طبق همین نظر سنجى اروپایى ها تهدید بنیاد گرایى اسلامى را کمى بیشتر از آمریکایى ها جدى دانسته اند. اروپا ممکن است که قربانى حملات یازده سپتامبر نبوده باشد ولى اروپایى ها سلول ها و مخفیگاه هاى القاعده را در شهر هاى خود دارند و شهروندان اروپایى در حملات تروریستى اسلامى در پاکستان، تونس و اندونزى کشته شدند. در حال حاضر حدوداً ۱۵ میلیون مسلمان در کشور هاى عضو اتحادیه اروپا اقامت دارند. فرانسه و آلمان بیش از ۱۰ میلیون مسلمان را در خود جاى داده اند و فقط ۷۰۰ هزار یهودى در آن دو کشور مقیم هستند، رقمى که مى تواند به توضیح توجه نسبى که به نیازهاى هر گروه مى شود کمک کند. هر کشور اروپایى مجبور به دست و پنجه نرم کردن با مجموعه اى متفاوت از مسائل اسلامى است. جمعیت قابل ملاحظه مسلمانان در بریتانیاى کبیر اغلب از جنوب آسیا هستند در حالى که در آلمان مسلمانان بیشتر از ترکیه که بخش عمده اى از آنان کرد هستند، آمده اند و میزان کمترى هم از بوسنى آمده اند. مسلمانان فرانسه عمدتاً از آفریقاى فرانسه زبان به ویژه مراکش و الجزایر آمده اند، در اسپانیا و ایتالیا مشکلات اصلى مربوط به مهاجران غیرقانونى مسلمان است که از شمال آفریقا و خاورمیانه به شکل گروهى وارد شهرهاى آنان مى شوند. همه کشورهاى کوچک تر اروپایى _ بلژیک، هلند، کشورهاى اسکاندیناوى و اتریش _ داراى اقلیت مسلمان هستند و با مشکلات سیاسى، شورش ها و خشونت روبه رو هستند که به دلایل ظاهراً جزیى که نشان دهنده نارضایتى واقعى آنها است از کشور خود فرار کرده اند. در طول دهه گذشته احساسات ضداسلامى و ضد مسلمانان و برخوردهاى خشونت آمیز در تعدادى از کشورهاى اروپایى افزایش یافته است اگرچه این جریان پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به طور فزاینده اى محسوس تر شده است.
متعاقباً اتحادیه اروپا براى کنترل و گزارش دادن این تحولات سیستمى منطقه اى ایجاد کرده است. در ماه مه ۲۰۰۲ مرکز کنترل نژادپرستى و بیگانه دوستى اتحادیه اروپا گزارشى منتشر کرد که مکان هایى را که درگیرى لفظى و فیزیکى بر علیه مسلمانان و تجاوز به مکان هاى متعلق به مسلمانان، به ویژه مساجد و مراکز تجمع آنان در تمامى کشورهاى اروپایى در آنها افزایش یافته است نشان مى داد. ردپاى بسیارى از رفتارهاى ضداسلامى اروپا را مى توان در فعالیت هاى اسلامى در اروپا جست و جو کرد رفتارهایى از قبیل تعداد تظاهرات ضد غربى، ضداسرائیلى و ضد یهودى و حملاتى که توسط تندروهاى اسلامى سازماندهى مى شود. این حوادث تا حدودى در اعتراض به سیاست هاى اسرائیل در قبال فلسطین، سیاست هاى آمریکا در برابر عراق و جنگ با تروریسم پدیدار شده است. مشکل اسلام در اروپا از دو منظر قابل مشاهده است: اولاً بسیارى از یهودى ها و دیگر شهروندان اروپایى به شکل فزاینده اى مسلمانان را به عنوان خطرى براى امنیت داخلى خود و تهدیدى براى هویت فرهنگى شان به حساب مى آورند. این در حالى است که از دیگر سو جمعیت هاى مسلمان اروپا هم احساس مى کنند که با تبعیض فزاینده اى مورد تهدید واقع شده اند. عالم شهیر فرانسوى «اولیویه روى» توضیح مى دهد که دو نوع رادیکالیزه شدن در میان جمعیت پراکنده مسلمان در اروپا در حال وقوع است. اولین نوع آن که کمتر شایع است عمدتاً ملى گرایانه است که اهداف، چیستى و ایدئولوژى آن تعریف شده است و به شکل استادانه اى به کشور اصلى هر گروه متصل شده است.
دومین نوع رادیکالیزه شدن جریان رادیکالیسم اسلامى است که به طور فزاینده اى در حال محبوب شدن است و یک امت فراملیتى _ هویت مذهبى را فراتر از مرزهاى ملى _ و مفهومى جهانى از اسلام را پیش بینى و ترسیم مى کند.

*جفرى کمپ مدیر برنامه هاى منطقه اى مرکز نیکسون واقع در واشینگتن است و در طول دوره اول ریاست جمهورى ریگان مشاور ویژه رئیس جمهور در امور خاورمیانه بود.

منبع: فصلنامه واشینگتن کوارترلى زمستان ۲۰۰۴

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com