می بَرم بُریدهام
بِبُر و بِبَر اگر دلی داری.
آن سوی مرزهای نداشتهام
خوابیدهای پهلویِ هوای نامردی
جفرافیایم تا کمر به باد رفته وُ
اقتدارِ کلامم کم کَمَک به پای کُمک چنگ میزند
نگاهم ؛ چمنهای باغچهای که رویشان پارک میشوم که بیایی
من طلبکارِ هزار میلیارد درختی
از شهردارِ پنجِ پایتخت
که تمامِ درختانِ تهران
پارکِ کوچههایش شده است.
حوالی من پارکینگِ دودهها
و آنجا کوهساری که باد را گرفته
به دهانِ تو دم میدهد
تنهاییِ پیر کنارم خوابیده وُ
میوههای نداشتهام تُرشیدهی نخورده شدن
هوای روزهای بی تو مثل آبِ خوردن
که میگذرد از بطریها،
بستهبندی شده پخش میشود از محلهی تو
مثل آزادی که از غرب…
از غرب که باز میگردم
به میدانی میخورم
که وسطهایش بازِ ندیدن بود شبیه من.
میانِ درختهای بنزینی،
خوابهای به اختیار می بینم که باز گشتهای وُ
میگذریم با اکسیژنِ دهانت
از جهنمی که آب میکند تهران را.
منِ پارک شده بر گلویم صدای مُردن گذاشتهام که بپّرم از تنهایی
من بیشمالِ لبانت بوشَهرِ بیهوا را بغل کردهام.
حالای فروردین
که تهران به پاکی دهان توست،
به وطن باز رسیدهام
وطن اما به من باز نرسید.
نه ازدحام آلودگی
نه شهردارِ شهرستانی نه کوهسارِ مُختلس
نه گورستانِ درختان وُ
نه هوای سالمِ تنها بیست و چند کیلومتر آن طرف…
من اما هنوز طلبکارِ هزار میلیارد زندگی
که دهان روزمرگی
از چهاردهمِ بی تو
تمامش را قورت خواهد داد.
هر سال نامت در پاییز
برگها را می کُشت وُ
صدایت شهر را سیلاب.
از امسال بهار
رنگِ سیاهِ سرمایهداری
حتی برای دوهفته دیگر سبز نمیشود.
من آوارهی غربت
از نگاهی که دیگر سلام نیست.
من بیرونِ زندگی
برای همه برای زیبایی که تویی
دست تکان می دهم
دستانِ من
برای بُریدن بود
“علیرضا مطلبی”
نقد شعر
شعر آقای مطلبی خصیصههایی دارد که باعث طرح بحث میشود، درواقع یک پیششعر یا پیشمتن است که اگر درست تشریح شود میتواند شاعر را به سمت یک شعر یا متن باز هدایت کند.
متن چیست؟
فرق بین متن (text) و اثر (work) چیست؟
متن و اثر چه خصیصههایی دارند؟
خیلی ها وقتی در مورد متن صحبت میشود، فکر می کنند صرفن آثار مکتوب مدنظر است؛ اساسن هر سخن و اثر هنری اعم از نقاشی، سینما، موسیقی و… همگی متن هستند. زیرا در قلمرویی قرار گرفتهاند که میتوان در آن نشانهخوانی کرد؛ یعنی در هر اثری که ما در آن با نشانهها سروکار داشته باشیم و بتوانیم رابطه ای بین آنها کشف کنیم و از طریق آن به دادههایی برسیم با یک متن روبرو هستیم.
«پل ریکور» پس از بررسی نمادها، اسطورهها، کابوسها، خوابها و رویاها و حتی احضار روانکاوی و روانشناسی به این نتیجه رسید: «معناهایی در متن وجود دارند که خود را نشان میدهند»، ریکور حتی در بررسی تاریخ هم، مطالب تاریخی را به عنوان یک طرح و متن درنظر گرفته و معتقد است با دوبارهخوانی (re-reading) میتوان به معانی و دریافتهای تازهای رسید.
چه خصیصههایی در یک متن باعث میشود که با آن برخوردی خلاق داشته باشیم؟
اساسن متون به دو دستهی «باز» و «بسته» تقسیم میشوند که در این زمینه میتوان بحث تازهای مطرح کرد، برای مثال در اینترنت یا مفاهیم کامپیوتری ما با برنامهنویسی طرفیم، برنامههایی داریم که زیرمجموعههای متن بسته هستند و در نقطهی مقابل نرمافزارهایی وجود دارند که متن باز محسوب میشوند.
زمانی که طراح میترسد اثرش مورد سرقت قرار بگیرد در نرمافزاری که طراحی میکند به مخاطب خود کُد نداده و فقط اجازهی استفاده از آن را به او میدهد؛ این مدل از برنامههای کامپیوتری متنهای بسته محسوب میشوند که درواقع متنهایی غایی و تمامشدهاند؛
مثلن سیستم عامل (ios) متعلق به شرکت (apple) است که متنی بسته محسوب می شود و در مقابل آن (android) یک متن باز است. نمونهی دیگر، سایت ویکیپدیاست (wikipedia)، تمامی مقالات موجود در ویکیپدیا یک متن بازند زیرا مخاطب میتواند با وارد شدن به محیط سایت اطلاعات آن را تکمیل کرده و متن را به سمت غایی شدن ببرد. اما وقتی شخصی مقالهای مینویسد و آن را در یک فایل پیدیاف (pdf) قرار داده و به اسم خود منتشر میکند با یک متن بسته طرف هستیم که متعلق به خود نویسنده است.
اما متن بسته چیست؟ متن بسته متن تمامشده است. مثل بسیاری از داستانهای پلیسی و متنهای تکمعنا که موضوع خاصی را مطرح کرده و تمام میشوند و یا متنهای تکزبانی که از یک منطق زبانی پیروی میکنند.
متن بسته برای مصرف شدن تولید میشود. ولی متن باز برای بازتولید، برای همین در مواجهه با یک متن باز که متنی چندتاویلیست مخاطب برخوردی خلاق دارد یعنی آن را دوباره تولید کرده و به سمت ایدههای خود میبرد.
«لوتمان» شعر را یک متن باز میداند زیرا معتقد است شعر دارای بیانی استعاریست، او در مورد متن و اثر میگوید: متن شامل همهچیز است اما اثر مجموعهای از آثار هنری با بیانی استعاریست و در این میان تنها شعر را یک متن باز میداند زیرا فکر میکند پیچیدهترین و کاملترین بیانها در شعر وجود دارند. او معتقد است در شعر، کلمات ارتباط خاصی با یکدیگر دارند و هر مخاطبی میتواند از این رابطهها به دریافت و تاویل خاصی برسد و از این جهت او هر شعری را یک متن باز میداند، در حالیکه این تعبیر نادرست است زیرا شعر هم می تواند متن بسته و یا باز باشد، شعرهای تکزبانی یا متنهایی که از دیکتاتوری راوی دانای کل تبعیت می کنند و تک تاویلی هستند متن بسته محسوب می شوند.
به عنوان مثال ما در مواجهه با داستانهای «کافکا» با متنی باز طرفیم زیرا میتوانیم تاویل های مختلفی خود از متن داشته باشیم، وقتی کتاب «مسخ» را میخوانید شخصیت «گرهگور سامسا» میتواند استعاره یا نمادی از هزاران چیز باشد؛ اما وقتی یک داستان روتین از نویسندهای مثل «ر.اعتمادی» میخوانید صرفن با یک داستان عاشقانه و اتفاقاتی که حول محور روابط دو نفر میافتد طرف هستید؛ «دنیل استیل» هم از زمره نویسندگانیست که رمانهایش به نوعی متن بسته محسوب شده و قابلیت تاویل ندارند.
در متن باز بهخصوص در شعری که متن باز باشد بین کلمات حتی ازنظر آوایی روابط چندگانه وجود دارد. بعضی با هم تشابه نحوی و حرکتی موازی دارند، اینها همه از یک نوع ساختار ارتباطی پیروی میکنند و این به ما بسیار کمک میکند تا به عنوان یک متن باز با برخی از شعرها برخورد کنیم.
در شعر آقای مطلبی به این میپردازم که چرا ما آن را یک متن باز میدانیم، متن بازی که قابلیت تاویل بالایی دارد و قصد دارم با شعر او به عنوان یک مخاطب خلاق برخورد کنم، نوع بیان افقی و تصویرپردازیهای این شعر شباهت خاصی به شعرهای من دارد، منظورم این نیست که او قصد کپی کردن و یا تاثیرگرفتن داشته است، او شعر دههی هفتاد را خوانده و میداند که چگونه و از کجا باید حرکت کند اما ضعفهایی دارد؛ برای اینکه مطلبی بدل به خودش بشود باید ساختار متن باز را بشناسد.
ساختار متن باز چگونه ساختاریست؟ ترجیع در متن باز چگونه اتفاق میافتد؟
برای مثال مطلبی در سطرهای اول میگوید:
«می¬بَرم بریدهام
بِبُر و بِبَر اگر دلی داری»
او فکر میکند ترجیع اینگونه است و شعر به این صورت به سمت ساختار میرود و در میانهی راه، بیان یا بدنهی متن را به جاهای دیگری وصل کرده و حرفهای مختلفی میزند اما در سطر آخر برای اینکه نشان دهد به موتیف مقید وفادار مانده، شعر را اینگونه به پایان میرساند:
«دستان من
برای بریدن بود»
درحالیکه ما در میانهی شعر هیچ ارتباطی بین «بریدن» و «بردن» نمیبینیم، به نظر من ایجاد ترجیع اینچنینی مختص شعرهاییست که ساختار متمرکز دارند. شما در متن باز ناگزیر از گوناگونی زبان هستید، باید تمهیداتی ایجاد کرده زبان و لحنهای مختلف را در آن بهکار ببرید، ایندسته از شعرها نمیتوانند تکگو، تکزبان و مونولوگ باشند.
چگونه به سمت چندزبانی و چندصدایی حرکت کنیم؟ وقتی شما متن را خوانده و موتیفها را بررسی میکنید میبینید که شعر دارای ساختاری نامتمرکز است اما زبان و اجرا خصیصههای ساختار متمرکز و متن بسته را دارد؛ یعنی ما اینجا با یک دوآلیزم یا دوگونهنگری طرف هستیم. از لحاظ حوزهی اجرا این شعر میتواند متن بسته باشد اما از لحاظ سمنتیک استراکچر و مفهومی یک متن باز است و این تناقض در نهایت باعث میشود که شعر شکست بخورد. این شعر چگونه میتوانست اجرای موفقی داشته باشد؟ به نظر من تمام چیزهایی که باعث شده شعر به سمت تصنع برود باید از آن حذف شود، یعنی ترجیعی که بعدها به شعر اضافه کرده و گفته:
«می بَرم بریدهام/ بِبُر و بِبَر اگر دلی داری» باید حذف شود، درواقع شروع شعر از اینجاست:
«آنسوی مرزهای ندانستهام
خوابیدهای پهلوی هوای نامردی
جغرافیایم تا کمر به باد رفته و»
سطرهایت را با حرف اضافه تمام نکن، ادیت پیشنهادی برای این سطر:
«بر باد رفته جغرافی م تا کمر»
و اقتدار کلامم (ترکیبی توضیحیست و زیبایی ندارد) کمکَمَک به پای کُمک چنگ میزند»
سعی کردهای با «کمکمک» و «کمک» به شکل صوری یک بازی زبانی ایجاد کنی که این بسیار رو و سطحیست اما در عینحال قابل قبول است، ادیت پیشنهادی: «کمکمک به پای کمک نمیرسد» (نرسیدن کمک و یا به پایش نرسیدن را تداعی میکند)
«نگاهم، چمن باغچهایست که رویشان پارک میشوم که بیایی» (راوی در پارکی نشسته و منتظر آمدن شخصیست)
«چمنهای باغچهای که رویشان پارک میشوم» زیبایی ندارد و میتواند بهتر اجرا شود.
«من طلبکار هزارمیلیارد درختی
از شهردار پنج پایتخت
که تمام درختان تهران
پارک کوچههایش شده است»
اجرای بدی نیست اما پتانسیل بهتر شدن دارد.
«حوالی من پارکینگ دودهها»
«پارکینگ دودهها» بیانی استعاری و تصویری دارد انگار دود تهران در ترافیک پارک شدهاست.
«و آنجا کوهساری که باد را گرفته
به دهان تو دم میدهد»
شعر متنیست که ناگزیر به داشتن هارمونیست حتی شعر منثور هم هارمونی خاص خود را دارد، در نتیجه تو باید با شعر طوری رفتار کنی که هارمونیکتر باشد.
« به دهانت میدهد دم
تنهایی پیر کنارم خوابیده و»
دوباره یک حرف اضافه در آخر سطر آوردهای درحالیکه میتوانی آن را به راحتی در اول سطر بعدی بیاوری یا کلن حذفش کنی، چنین اشتباهاتی در شعرِ شاعران آماتور بسیار دیده می شود.
باید این را در نظر داشته باشی که هر شعری علاوه بر درون،، صورت و شکل خاص خودش را دارد، متاسفانه شاملو به عنوان شروع کنندهی شعر آزاد در زبان فارسی این استتیک را در بسیاری از شعرهایش رعایت نکرده است، درحالیکه صورت متن هم باید فرم داشته باشد مگر اینکه شما به خاطر ایجاد لحن، حرف اضافه را ته سطر بیاورید و این هم تازه در موارد خاص اتفاق میافتد.
«میوههای نداشتهام ترشیدهی نخورده شدن»
نباید با آوردن فعل ترکیبی اضافه، هارمونی سطر را به هم بریزی.
«هوای روزهای بی تو مثل آبِ خوردن»
در ترکیب «آبِ خوردن» کسره را حذف کن، سعی کن کلماتت حالت چندواژگانی داشته باشند، یعنی هم «آبِ خوردن» خوانده شود و هم «آب خوردن»، کسره در اینجا یک حالت دیکتاتوری دارد، طوریکه شاعر مخاطب را وادار میکند که مطابق میل مولف شعر را بخواند.
«هوای روزهای بی تو مثل آب خوردن
که میگذرد از بطریها
بستهبندی شده پخش میشود از محلهی تو (ضمیر منفصل را به راحتی میتوانی بدل به ضمیر متصل کنی)
مثل آزادی که از غرب
از غرب که باز میگردم
به میدانی میخورم» ادیت پیشنهادی: «برمیخورم به میدان»
چرا تمام فعلهایت ته سطر آمده؟ چرا زبان را به سمت شعریت نمیبری؟ شاعران ایرانی عادت کردهاند به راحتترین شکل استتیکی با شعر برخورد کنند، مثلن در یک شعر ده سطری، بیست فعل بهکار می¬برند در حالیکه بسیاری از این فعلها به راحتی میتوانند حذف شوند؛ درست است که در شعر آزاد، وزن و قافیه کنار گذاشته شده اما نباید سلیقه را هم کنار گذاشت، هر شاعری سلیقهی خاص خود را دارد، تو سعی داری در شعرت برخورد زبانی داشته باشی، پس زبان هم باید به آن سمت حرکت کند، در حالیکه زبان تو دارای حشو بسیار است. حشو فقط استفاده از تصاویر بیهوده و توضیح اضافی نیست بلکه در اجرا هم حشو وجود دارد، یک حرف یا ضمیر اضافه نیز نوعی حشو است و کلاس شاعری تو را زیر سوال میبرد، توصیه میکنم شعرهای کلاسیک را خوب بخوانی زیرا بیان و پرفورمنس در شعر امروز فارسی بسیار ضعیف بوده و عاری از فرهنگ زبانیست و کلمات در آن تنها نشانه بیان هستند و کمتر شاعری دیده ام که درکی از اندام کلمه در سطر داشته باشد.
شاعر باید استایل، سلیقه و رفتار خاصی داشته و پتانسیل خالی کلمه را بشناسد، تو از توصیفات استعاری در شعرت استفاده میکنی و سعی بر این داری که با تصویر شعرت را به اکران بگذاری و این فرق بزرگ تو با خیلی از شاعران درپیتیِ معاصر است، پس باید سختگیر باشی.
«که وسطهاش باز ندیدن بود شبیه من» (میدانی که مثل تفکر شاعر باز و وسیع است)
بیان ضعیف است، شاعر یعنی اجرای خوب شعر، یعنی یک بیان پرتابی، بیانی که حتی اگر از لحاظ دستوری غلط بود ایجاد زیبایی کند.
«وسطهاش باز ندیدن بود»
اجرای خوبی نیست و به سمت زیبایی حرکت نمیکند.
«میان درختهای بنزینی»
صفت «بنزینی» کلاسیک است اما ترکیب خوبی ایجاد کرده است.
«خوابهای به اختیار میبینم که باز گشتهای و
میگذریم با اکسیژن دهانت
از جهنمی که آب میکند تهران را»
مجموعهی تصویرپردازی شعرت قابل قبول است، سعی میکنی با عینیت سروکار داشته باشی و شعر را به سمت نقاشی ببری، از خیال به خوبی استفاده میکنی ولی خیال تو بدل به تخیل نمیشود؛ یعنی موتیفهای آزاد تو باهم اتحاد ندارند تا بدل به یک تِمِ مشخص بشوند، تم همان چیزیست که در سرتاسر شعرت پخش میشود و برای رسیدن به این نظام، اول باید استایل زبانهای متنوع را بشناسی، شعر تو پتانسیل بالایی دارد اما در اجرا دچار مشکل است، از آنچه که در شعر فارسی امروز نوشته میشود دوری کن، شاعر یعنی دانش، یعنی فردی که با شعور سروکار دارد و این شعور باید در هر سمتی، چه در فکرسازی و چه در اجرا نقش داشته باشد. تو باید زبان را بشناسی، با زبان زندگی کن، تو حتی در خدمت زبان هم نیستی و از آن به عنوان یک جسد استفاده میکنی، با زبان گفتوگو کن، شفافش کن و به آن هیئت و منش بده، بگذار نفس بکشد، مثل یک رقیب درمیدان مبارزه و یا مانند یک معشوقه روبهرویت بایستد، زبان بزرگ است.
آیا این حرفها سخت جلوه دادن شعر است؟ خیر، من نمیگویم شعر را سخت بگیر، میگویم خودت را جدی بگیر، مثل همه نباش، شاعر مثل همه نیست، شاعر ترانهسرا و غزلنویس نیست، شاعر بر همهی اینهاست، او فاعل شعور است، در شعر فارسی شاعر عظمت دارد پس باید سخت گرفت، شعر خوب از لحاظ ساختاری، تصویری و زبانی به تو پاسخ میدهد..
پس برای تثبیت خودت باید سخت بگیری یعنی کتاب اولی که از تو منتشر میشود باید آنقدر قوی باشد که تو با همان کتاب تثبیت شوی، اتفاقی که برای من در کتابهایی مثل «پاریس در رنو»، «جامعه»، «شینما» و «فیالبداهه» افتاد و در حال حاضر من همه¬چیز می-نویسم تا به سمت شاعری بروم که فقط یک سطر دارد اما تو باید به یک اثر و استایل ویژهی خودت برسی.
عدهی زیادی فکر میکنند من ضد شعر ایرانم. باید بگویم من در انگلیس هم ضد شعر انگلیس هستم، علیرغم اینکه شاعران خاصی اینجا هستند اما اغلب کنسرواتیوند و آوانگارد نیستند، در نقطهی مقابل شعر امروز آمریکا و لهستان در جهت خوبی حرکت میکند، در ترکیه و آلمان هم شاعران خوبی داریم، البته فضای شعری آمریکا قابل قیاس با بقیه نیست، آنها برخوردشان با متن بازتر است و سعی بر حرکت به سمت متنهای باز دارند.
البته شاعری مثل «بوکوفسکی» را (در ایران به شدت مد شدهاست) هم در آمریکا داریم که از لحاظ حرفه ای، شاعر مهمی محسوب نمیشود، او فقط دنبال تم است، شعرهایش تیراژ بالایی دارد، در حوزهی سمنتیک کارهایی کرده اما از نظر اجرا و ارزش استتیکی هرگز شاعر و داستاننویس مطرحی محسوب نمیشود؛ بوکوفسکی صرفن یک شاعر مینیمالیست است و دربارهی این جنبش و فلسفهی مینیمالیسم و ارزش آن پیش تر مفصل بحث کردیم.
یک استعداد بزرگ به سمت کارهای بزرگ میرود، هیچ شاعر مهم جهانی با شعر کوتاه مطرح نشده، «الیوت» با «سرزمین هرز» و «اکتاویو پاز» با «سنگ آفتاب» شناخته شده است، یک شاعر بزرگ در شعر بلند قدرتنمایی میکند و متاسفانه این مساله در ایران مرسوم نیست، ما شاعری نداریم که شعر بلند داشته باشد، برای مثال «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» از «فروغ فرخزاد» دارای حشو زیادی بوده و فاقد ساختار است یا «مسافر» از «سهراب سپهری» که تصویرپردازیهای خوبی دارد ولی صرفن یک شعر سانتیمانتال است، اگر تکنیکها و سطرسازیهایی را که سهراب متاثر از شعرهای «بیدل دهلوی» و «کلیم کاشانی» مونتاژ کرده و در شعرش آورده حذف کنیم، دیگر حرفی برای گفتن ندارد چون مملو از قطعات پراکنده ست و از ساختار بی بهره ست.
در ایران فرقی بین عوام و روشنفکری وجود ندارد زیرا ما بین روشنفکران ایرانی نظریهپرداز نداریم و بیشتر با تعدادی کپیکار طرف هستیم، افرادی که تا یک اسم غربی میبینند سریع آن را ترجمه میکنند و تقابل ندارند، متاسفانه ادبیات کلاسیک ما و ادبیات کلاسیک و مدرن غرب خوب خوانده نشده، هیچکدام از روشنفکران ما نمیدانند در شعر امروز جهان چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
باید به سمت تولید رفت، به سمت آنچه که امروز داریم، مثلن همین فکاهی که در ایران اتفاق میافتد، انتخاباتی که هر چهار سال یک بار در ایران رخ داده و مردم پای صندوقهای رای میروند، این یک نوع گروتسک است، منظور من این نیست که سیاسی بنویسید ولی میتوانید در مورد این گروتسک بنویسید، این گروتسک فرم و ساختار دارد، ساختارهایش را ببینید، دلایلش را بررسی کنید و شعری دربارهی بلاهت بنویسید؛ به این فکر کنید که چرا ژورنالیستهای ما همچنان در مورد گروتسکی مثل «احمدینژاد» مینویسند، شعر بزرگ آنجاست و شما به طور ملموس با آن زیست دارید ولی اغلب شعرها بیشتر آه
و ناله از وضعیت حاکم در آنجاست.
ما با تولید طرفیم و متن باز متنیست که برای تولید نوشته میشود، شما متن باز را به عنوان یک متن تمام شده نمینویسید بلکه مینویسید تا خواننده آن را بخواند و دوباره تولید کند؛ متخصص برخورد با متن باز منتقدان «پساساختارگرا» هستند، آنها فکر میکنند که این متن تمام نشده و در نتیجه آن را دوباره نوشته و تغییر میدهند.
در نهایت چه اتفاقی میافتد؟ یک برنامهی کامپیوتری را به صورت باز مینویسید، این برنامه را در کامپیوتر ثبت میکنید، عدهای از مخاطبان آن را خراب میکنند، عدهای دیگر اشکالاتش را رفع میکنند، تا بهتر و کاملتر شود و ابعاد تازهای به آن میدهند.
رفتن به سمت نویسش متن باز، یعنی رفتن به سمت دموکراسی واقعی و منظورم از دموکراسی اینجا همین غلبهی آرای اکثریت نادان بر اقلیتی که بیشتر میفهمند نیست، در ایران معمولن فهم اقلیت بیشتر است و آنچه که همه به سمتش میروند موضوع پرتیست زیرا در آنجا مطبوعات و روشنگری وجود ندارد و همهی اینها میتواند موضوع شعر باشد اما چهکسی دربارهی اینها مینویسد؟ تقریبن هیچکس!
منتقد: علی عبدالرضایی
این نقد مربوط به وویس پیاده شدهی علی عبدالرضایی در کارگاه شعر گروه تلگرامی کالج شعر است. که در مجلهی فایل شعر نیز منتشر شده است
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.