کام ایرانیان چند روزی است که با شنیدن اخبار ناگوار تلخ است. فارغ از تفاوتهای بسیاری که در موضوع قتل سبعانهی آتنا اصلانی با درگذشت نابهنگام مریم میرزاخانی وجود دارد، هر دو در یک مسأله مشترکند؛ حجاب نقطهی مشترک این دو فقدان است. برخی از خودهنرمندپنداران و معممان در تلاش برای تغییر جایگاه قربانی و متهم، علت قتل آتنا را بدحجابی دانستند، همان گونه که حتی پس از مرگ مریم نیز آنان که از درک زیبایی ذهن او عاجزند و ذهنشان جز قالبهای جنسی و جنسیتی نمیشناسد با عکس او و حجابش دچار مشکلند. نگارندهی این سطور در پی آن است که به اختصار نشان دهد برخلاف آنچه که پس از انقلاب، به باور گروهی از ایرانیان تلقین و تزریق شده، حجاب نشانهی عفت و عاملی برای مصونیت نیست بلکه گواهی است بر تلاش مردسالاران برای به سلطه درآوردن و اعمال قدرت بر زنان. آنچه که موجب ازدیاد خشونت جنسی و تجاوز در جامعهای مانند ایران امروز است نه بیحجابی که بالعکس اصرار بیش از حد بر حجاب است که زنان را منفور مردان کرده به آنها القا میکند که سلامت اخلاق و عافیت آخرتشان را زنان به باد میدهند زیرا مردان بهطور طبیعی از نظر جنسی تنوعطلب و بیشفعالند درحالیکه زنان صرفاً اشیایی هستند که کارکرد اصلیشان رفع نیاز جنسی مردان است. مقایسه بین پورنوگرافی و حجاب اجباری نشان میدهد که فرهنگ مردسالار چه در غرب و چه در جوامع اسلامگرا با وجود تفاوتهای ظاهری، در عمل یک هدف را دنبال می کنند.
پورنوگرافی بهویژه در غرب، و حجاب اجباری در جوامع اسلامگرا دو عامل مهمی هستند که در سالهای اخیر توجهات و افکار را به خود معطوف کردهاند زیرا از یکسو اسلامگرایان از حجاب اجباری و برخی اندیشمندان غربی از پورنوگرافی تحت عنوان عاملی برای توانمندسازی زنان دفاع میکنند و از سوی دیگر، برخی نیز با آنها مخالفند زیرا ابزاری جهت کنترل زنان در سیستمهای مردسالار بهشمار میروند.
در این یادداشت، ابتدا به اختصار در مورد پیدایش تفکرات اسلامگرایی و در نتیجه گسترش جوامع اسلامگرا توضیح خواهم داد زیرا حجاب اجباری را میتوان یکی از برجستهترین نمادهای بنیادگرایی در نظر گرفت که به زور به جامعه تحمیل میشود. سپس، در مورد پورنوگرافی و تأثیرات آن بر جامعه بهویژه بر اساس نظرات مخالفان آن بحث میکنم. در آخر هم علیرغم اینکه پورنوگرافی و حجاب اجباری کاملاً متضاد بهنظر میرسند به بررسی ارتباط و شباهتهای این دو خواهم پرداخت.
ظهور اسلامگرایی
تا اواخر قرن ۱۷ میلادی، جهان اسلام عبارت بود از امپراتوری قدرتمندی که از تماس با غرب بی نیاز بود اما با ظهور مدرنیته و انقلاب صنعتی، امپراتوری اسلامی رو به افول نهاد. اقتصاد صنعتی به مواد خام، بازار فروش و رقابت سیاسی و اقتصادی نیاز داشت بنابراین کشورهای اروپایی، ممالک اسلامی را مستعمره خود ساختند و این، نقطهی آغازین تقابل شرق و غرب و پیدایش اسلامگرایی افراطی است. در چنین شرایطی، مسلمانان که اسلام را برترین دین و منتخب و محبوب خدا میدانستند تلاش کردند دلایل کهتری خویش در برابر غربیان را دریابند.
برای حل مشکل، برخی از اندیشمندان اسلامی بهترین راه را بازگشت به حقیقت اسلام و به چالش کشیدن مدرنیته — که نوعی اسباب غربزدگی محسوب میشد— دانستند، درحالیکه گروه دیگری از متفکران مسلمان جهت به دست دادن تعریفی نوین از اسلام، راه پیشرفت را پیشنهاد کردند. آن گروه از اندیشمندان اسلامی که بر بازگشت صحه میگذاشتند بر ارزشها و هنجارهای سنتی تأکید میکردند زیرا بر این باور بودند که گذشته، بارها و بارها آزمایش و سودمندیش اثبات شده است. از جانب دیگر، مدرنیته که بر تواناییهای انسان جهت تغییر جهان تأکید دارد، با دموکراسی و تحدید قدرت همراه است. مدرنیته —با تأکید بر فرد و حقوق فردی— اغلب، تصویر توانمندسازی، پیشرفت و آزادی زنان را به ذهن متبادر میکند یا دست کم از آن انتظار میرود که این اهداف را محقق سازد. کشورهای سنتی اما بر دیدگاه جمعگرایی مبتنی هستند و جامعه را اولویت خود میدانند. سیستم جمعگرایی بر حقوق افراد مبتنی نیست بنابراین حکومت و حتی مردم عادی مجازند که آزادی دیگران بالاخص زنان را تحت عنوان حفظ امنیت اجتماعی محدود کنند. چنین دیدگاهی، خانواده و نه فرد را سنگ بنای جامعه و دارای پایگاه و منزلتی خاص میداند که باید محفوظ بماند. چنین جامعهای، حقوق بشر را به رسمیت نمیشناسد زیرا حقوق بشر ریشه در این باور دارد که تمامی انسانها برابرند اما در چنین جوامعی، برابری و تساوی حقوق زن و مرد رد میشود. اسلامگرایان مدعیند که چون زن و مرد از نظر بیولوژیکی متفاوتند پس وظایف مکمل دارند نه برابر، و در نتیجه دارای حقوق مساوی نیستند. چنین روش فکری ناصحیحی، رجولیت را معیار تعریف نقش و حق جنسیتی قلمداد کرده، تفاوتهای بیولوژیکی و بدنی بین زن و مرد را دال بر فرادستی یا فرودستی دانسته است.
بنیادگرایی اسلامی
بین کشورهای اسلامی و جوامع اسلامگرا تفاوت وجود دارد. جامعهی اسلامگرا جامعهای است مبتنی بر اسلام سیاسی که وجه ممیزهی اصلی آن استقرار حاکمیت اسلامی است هم در عرصهی عمومی و هم در حیطهی زندگی خصوصی افراد بهویژه زنان؛ حکمرانی این سرزمینها را اسلامگرایان افراطی به عهده دارند. بنیادگرایان یا اسلامگرایان افراطی، عقاید و فرایض سنتی را که عموماً ریشه در قوانین مذهبی دارند به زور و به عنوان تنها هنجار مورد پذیرش بر جامعه تحمیل می کنند و جوّی سنتی در جامعه بهوجود میآورند. از جانب دیگر، کشور اسلامی کشوری است که اکثریت مردم آن مسلمانند و باورهای اسلامی و انجام فرایض آن محدود به زندگی شخصی و خصوصی افراد است.
بنیادگرایی، نوعی نگرش غیر منطقی به زمان است بدین معنا که بنیادگرایان دوران طلایی اسلامی —زمان حکومت پیامبر اسلام— را گذشتهی ایده آل تصور کرده، تلاش میکنند جامعه را بر مبنای آن بازسازی نمایند. برای دوبارهسازی این عصر طلایی، آنها ارزشهای مدرن را برنمیتابند و کوشش میکنند هنجارهای سنتی پیشامدرن را تقویت کنند. آنها بر این باورند که انقیاد جوامع اسلامی نتیجهی انحراف از حقیقت مطلق یعنی اسلام حقیقی است. در حقیقت، ظهور بنیادگرایی، واکنشی بود به تحقیری که مسلمانان به واسطهی استعمار، صنعتی شدن، مدرنیته و آنچه بعدها غربزدگی نامیدند تجربه میکردند. بنیادگرایان اسلامی، وجوه مشترک بسیاری دارند مثلاً همگی مخالف برابری زن و مرد هستند. آنها زنان را به عنوان تهدید بالقوهای برای جامعهی اسلامی در نظر میگیرند که باید کنترل شوند، بنابراین، بر مردسالاری تأکید میکنند تا بتوانند زنان و فعالیتهایشان را محدود کنند. رهبران افراطی، مخالف مفهوم حقوق فردی هستند زیرا آن را مفهومی غربی تلقی می کنند. آنها بر این باورند که در جامعهی مسلمان، حقوق فردی بیمعناست؛ اولویت اسلام بر جامعهی اسلامی است بنابراین بقیهی حقوق و مفاهیم باید برای حفظ این جامعه قربانی شوند. در پرتو چنین باوری است که خط مشیهای رسمی اسلامگرایی، هر نوع جنسیتزدایی از جامعه —مانند حجاب— را توجیه میکنند. در چنین جوامعی، زنان ‘غیرخودی’ دانسته شده، از حقوق انسانی محروم میشوند. در حقیقت، حجاب اجباری زنان دلالتی است بر تحقیر آنان. چنین تحقیر، شئانگاری و محرومیت از حقوق انسانی، مجرایی است برای ایجاد تنفر از زنان و تحقیر و اهانت به بدن زنانه. بنیادگرایان اسلامی و علمای اسلام، زنان را تحت لوای ابراز ایمان و تسلیم به فرمان و ارادهی الهی به پوشیدن حجاب مجبور میکنند؛ درحالیکه در قرآن هیچ آیهای وجود ندارد که به حجاب به عنوان روسری و پوشش سر و مو اشاره کند. در حقیقت، آیاتی که در قرآن به عنوان حکم حجاب در نظر گرفته میشود هرگز چنین اشارهای ندارند بلکه این تفاسیر مردسالارانه از این آیات است که به آنها چنین رنگ و بو و مفهومی بخشیده است. حجاب، نمادی از فرهنگ اسلامی نیست بلکه نماد اسلامگرایی و مردسالاری است؛ بنابراین حجاب را نباید به عنوان فرهنگ یا تعلیمی اسلامی در نظر گرفت و با توسل به آن، زنان و بدن آنان را آماج حملات جامعه ساخت.
پورنوگرافی
اندیشمندان در مورد پورنوگرافی و مسایل مربوط به زنان نظرات متفاوتی دارند که بر این اساس میتوان آنها را در دو گروه جای داد: حامیان و مخالفان. پورنوگرافی در صورتی برای همهی صاحبنظران —دست کم در غرب— قابل پذیرش است که چنین تعریفی از آن ارائه شود: «هرگونه تصویر یا تعریفی که به نیت برانگیختگی تمایلات جنسی استفاده شود.» مشکل اینجاست که مخالفان، استدلال میکنند که مراد از پورنوگرافی صرفاً و حقیقتاً سکس نیست و در مقابل، مدافعان آن مدعیند که پورنوگرافی برای سلامت زنان مفید است زیرا آنها میتوانند در خلال آن، احساسات و هیجانات خویش را بدون هرگونه سانسوری ابراز کنند. استدلال گروه اخیر بر آزادی بیان مؤسس است و پورنوگرافی را راهی برای نیل به آن تصور میکنند. در مقابل، جنبش ضد پورنوگرافی، آن را نمادی از شئانگاری زنان و محروم کردنشان از حقوق انسانی میداند که میتواند به صورت تسلط مردانگی و سلطه پذیری زنانگی در نظر گرفته شود. ویلیس ( willis) معتقد بود که بین پورنوگرافی و تجاوز ارتباطی وجود دارد که در آن پورنوگرافی به منزلهی نظریه است و تجاوز به مثابه کنش. به همین جهت است که غالباً تمرکز پورنوگرافی بر سینه و بدن زنان است اما نشانههای کمی از نعوظ و انزال مردان در آن دیده میشود. ویلیس با مقایسه پورنوگرافی و تجاوز به این نتیجه میرسد که هردو، پژواک ذهن قانونشکن مردانهای است که هرگونه پیمان رمانتیک و عاشقانه را مردود دانسته، مصرّانه و به طرز گستاخانهای زنان را تنها در اعضای جنسیشان خلاصه میکند. پژوهشگران بر این باورند که انسانها غالباً به دو دلیل مرتکب تجاوز میشوند: متجاوز یا آنرا نشانهای از قدرت و مردانگی میداند یا نوعی احساس خصمانه به زنان (یا مردان) دارد و تلاش میکند تا آنها را حقیر، خوار و ذلیل کند.
نکتهی اساسی در اندیشهی مخالفان پورنوگرافی این است که آنان ضد سکس نیستند بلکه ضد سکسیسم و ضد خشونت هستند؛ به عبارت سادهتر، آنان با تصاویری از خشونت، به خصوص خشونت جنسی و هرگونه تحقیر تمایلات جنسی زنانه مخالفند نه با خود سکس. پژوهشها نشان میدهد که با در نظر گرفتن مجموع تعرضهای فیزیکی و زبانی، ۹۰٪ صحنههای پورنوگرافیک شامل دست کم یک رفتار خشونتآمیز است. آنچه که در چنین تصاویری به جامعه نشان داده میشود این است که زنان مایلند که به آنها تجاوز شود و از آن لذت میبرند بنابراین مردان موفق کسانی هستند که میدانند چگونه تجاوز کنند و —به عنوان بخشی نرمال و طبیعی از رفتار جنسیشان— مرتکب رفتارهای خشونت بار جنسی و فیزیکی علیه زنان شوند.
در حقیقت، حامیان پورنوگرافی، نکتهی مهمی را فراموش میکنند و آن اینکه پورنوگرافی نوعی تجارت است نه تلاشی برای آزادی بیان. در این تجارت، مردم برای محصولی هزینه میکنند که در آن رابطهی بین قدرتمند و ضعیف به نمایش درمیآید. مخالفان بر این باورند که پورنوگرافی میتواند تأثیرات مخرب روانشناختی بر زنان— به طور اخص— و بر جامعه— به طور کلی— برجای گذارد. تعدادی از این تأثیرات شامل موارد زیر است اما به آنها محدود نمیشود:
❊ همانگونه که پیشتر گفته شد، پورنوگرافی کلیشههای جنسیتی ایجاد میکند دال بر اینکه زنان مطیع مردان هستند و باید باشند در حالیکه مردان از استیلا لذت میبرند؛ در نتیجه، پورنوگرافی از ساختار اجتماعی مردسالار بهویژه در مورد هویت زنان حمایت میکند.
❊ از آنجایی که پورنوگرافی نوعی ارتباط خشونتبار بین مرد و زن را به نمایش میگذارد، خشونت را در سطح جامعه گسترش میدهد. در چنین جامعهای، مرد میپذیرد که ارتکاب خشونت جنسی، بخشی طبیعی و نرمال از ارتباط جنسی است. اندیشههای تهاجمی و ضد زن به همراه نفرت از زنان در چنین جوامعی افزایش یافته، به امری عادی تبدیل میشود.
❊ پورنوگرافی، فرهنگ سکسیستی و حتی برتری مرد بر زن را در جوامع ایجاد و تشدید کرده، باعث کاهش امنیت و سلامت جامعه میشود. در چنین جوامعی، زنان نه تنها از شادی که از عزت نفس نیز بهرهمند نمیباشند.
یکی از نکات برجسته در مورد پورنوگرافی این است که رسالت و مأموریت آن نگهداری و ابقای فرهنگ مسلط مردسالاری است. با توجه به این حقیقت که تهیهکنندگان و تولیدکنندگان پورنوگرافی قادرند بهطور برجستهای بر محتوای آن اثر بگذارند، معمولاً تلاش میکنند تا پورنوگرافی را برای تثبیت دیدگاه و موقعیت مردانه در مورد سکس تولید کنند حتی به بهای ایجاد دیدگاههای خاص در مورد زنان و تولید تجارب خاص برای آنان.
بنا به اظهارات مخالفان پورنوگرافی، سکس قدرت است و پورنوگرافی در عدم توازن این قدرت مشارکت میکند به گونهای که به مردان اجازه میدهد در جمیع جنبههای موجود در جامعه بر زنان استیلا و تسلط یابند. بنابراین، یکی از اصلیترین موانع برای رفع تبعیض علیه زنان و تقویت برابری و مساوات —از جمله برابری جنسی— در جامعه پورنوگرافی است زیرا هر نوع شیوه و رفتار متعصبانه، تبعیض آمیز و مبتنی بر نابرابری علیه زنان را مجاز دانسته، به رسمیت میشناسد.
تشابهات بین پورنوگرافی و حجاب اجباری
همانگونه که پیشتر بیان شد، مخالفان پورنوگرافی استدلال میکنند که موضوع آن تنها در مورد سکس نیست بلکه دربارهی مردسالاری و تخفیف شأن زنان است. در این بخش در مورد شباهتهای بین پورنوگرافی و حجاب اجباری بحث میشود تا نشان داده شود که هر دو بر اصول یکسان مؤسس هستند و هدف همانندی را دنبال میکنند. اگر پورنوگرافی در غرب، زنان را به عنوان شیء جنسی به تصویر میکشد، حجاب اجباری در تفکرات اسلامگرایانه نیز زنان را به صورت همان شیء جنسی در نظر می گیرد.
تهاجم و خشونت جنسی
در جوامع اسلامگرا، زنانی که شخصاً به حجاب اعتقادی ندارند از سوی افراطیان وادار به پوشیدن آن میشوند. در چنین جوامعی، اعمال فشار و اجبار فیزیکی و روانی را میتوان چه در عرصهی عمومی —در وجه کلی— و چه در برخی خانوادهها —در حریم شخصی و خصوصی— مشاهده نمود. اجبار و خشونت فیزیکی شامل برخوردهای جسمی و بدنی یا تهدید به آن است برای اعمال ارادهی حکومت و مردان سنتگرا به منظور محدود ساختن آزادیهای زنان. به عنوان مثال، پلیس مخصوص و گشتهای ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر، آزادی انتخاب پوشش را با توسل به قوهی قهریه در سطح عمومی محدود میکنند و همسران، برادران یا پدران با ممانعت یا ضرب و جرح و حتی مرگ در حریم خصوصی.
استفاده از نیروی روانی جهت اجبار بر حجاب، خودانگاره، عزت نفس، سلامتی و اعتماد به نفس زنان را تضعیف و حتی نابود میکند. باور غالب در سرزمینهای اسلامگرا این است که زنان بیحجاب خواهان آنند که به آنها تجاوز شود وگرنه باید محجبه بوده، شب تا دیرهنگام خارج از منزل نباشند. سرزنش، ملامت و مسؤولیت تجاوز، متوجه شخص متجاوز نیست بلکه به قربانی معطوف میشود. افسانههای بسیاری در مورد تجاوز وجود دارد که مردم، بهویژه مردان آنها را میپذیرند. کسانی که به این افسانهها باور دارند همانهایی هستند که سرزنشکنندگان حقیقی و اصلی قربانیانند و با متجاوزان، نهایت مدارا را نشان میدهند. برخی از این افسانهها از این قرارند:
افسانه: نیروی جنسی بسیار قوی مردان، آنها را وادار به کنشهای تکانشی و بدون تفکر میکند: آنها نمیتوانند سائق جنسیشان را کنترل کنند.
حقیقت: تجاوز، شاخص و نشانگر قدرت است به جهت تحقیر کردن شخص مقابل؛ تجاوز ارتباطی به سائق جنسی و سکس یا لذت ندارد.
افسانه: زنان، تجاوز را دوست دارند و از آن لذت میبرند.
حقیقت: تجاوز، رفتاری خشونتبار است که سلامتی و تندرستی زنان را به مخاطره میاندازد. تجاوز، زنان را دچار رنجهای فیزیکی و روانی میکند به نحویکه برای درمان عوارض ناشی از آن نیازمند مراجعه به مشاور و رواندرمانگر هستند.
افسانه: ملامت و سرزنش باید قربانی را هدف قرار دهد نه متجاوز را.
حقیقت: مردان متجاوز در مورد تجاوز مسؤول و گناهکارند.
افسانه: ارتباط جنسی توأم با زور و اجبار بین شرکای جنسی (مثلاً زن و شوهر) مصداق تجاوز محسوب نمیشود.
حقیقت: تجاوز را میتوان چنین تعریف کرد: « هرگونه آمیزش جنسی که با اعمال زور و فشار و بدون رضایت طرف مقابل باشد تجاوز خوانده می شود.» بر این مبنا هر نوع رفتار جنسی که بدون رضایت طرف مقابل انجام گیرد از مصادیق تجاوز به شمار میرود.
در مورد پورنوگرافی نیز به همین نحو است یعنی مخالفان، تهاجم و خشونت جنسی را معضلی بزرگ در نظر میگیرند و بر این باورند که پورنوگرافی نقش پررنگی در اشاعه و گسترش خشونت و پرخاش در جامعه دارد زیرا مردانی که در معرض چنین تصاویری قرار میگیرند و آن را تماشا میکنند به این باور میرسند که رفتار جنسی خشونتبار و تهاجمی، مطلوب زنان است و آنها از تجاوز لذت میبرند. درواقع، ایدهی اصلی غالب در پورنوگرافی و حجاب اجباری این است که مردان بهطور بیولوژیکی حالت تهاجمی داشته، از نظر جنسی به سرعت و به شدت برانگیخته میشوند. هرگاه خصومت مردان علیه زنان با قدرتشان جهت ابراز این دشمنی همراه شود، خشونت جنسی را پدید میآورد. پورنوگرافی، مخاطب را در معرض حالات فانتزی سادیستیکی قرار میدهد لذا ممکن است مردانی را که به تماشای آن نشستهاند تشویق کند تا رفتاری همانند آنچه در صحنههای این فیلمها میبینند داشته باشند. مشابه همین مسأله، برای زنانی که با انواع روشهای خشونتبار —اعم از کلامی، فیزیکی و روانی— از جانب پلیس امنیت اخلاقی اسلامی و/ یا مردان سنتی جوامع اسلامگرا مواجه میشوند صادق است. حکومت هرگونه خشونت علیه زنان بیحجاب را قانونی و موجه میداند. هم پورنوگرافی و هم حجاب اجباری، نمایندگان شاخص ایدئولوژی مردسالاری هستند که تعرض به زنان را قانونی و موجه میداند.
در جوامع اسلامگرا، هرچند حجاب اجباری به بهانهی حفظ امنیت جامعه و حمایت و صیانت از زنان بر آنان تحمیل میشود، تجاوز خانگی کاملاَ قانونی قلمداد میشود؛ بدین معنا که در جوامع اسلامگرا، شوهر مجاز است زن را —حتی برخلاف میلش— وادار به برقراری رابطه جنسی کند. به عبارت دیگر، یکی از وظایف حتمی زن در خانه —و حتی از جمله مهمترین آنها— برآورده کردن نیازهای جنسی همسرش تحت هر شرایط است؛ برقراری زورمندانه ارتباط جنسی از جانب شوهر، قانونی است و تجاوز محسوب نمیشود، در حالیکه تهاجم جنسی میتواند بهصورت کلامی، دیداری یا هر روش دیگری صورت گیرد تا شخص را به ورود به یک رابطه یا توجه جنسی مجبور کند. بنابراین تهاجم جنسی دربرگیرندهی هر نوع کنش جنسی اعم از تماس نامناسب؛ دخول دهانی، واژنی، یا مقعدی؛ و آمیزش جنسی زورمندانه و بدون رضایت شخص است؛ درحالیکه در جوامع اسلامگرا که حجاب را عاملی برای حفظ زنان از تعرض مردان جلوه میدهد، مطابق قانون، زن باید با تمایلات جنسی شوهرش همراه شود تا هر زمان که نیازی حس کرد در ارضای آن بکوشد.
غیر خودی بودن
در همهی جوامع مردسالار، زنان ‘غیر خودی’ تلقی شده، تحقیر میشوند. در کشورهای اسلامگرا، زنان ملزم به حجاب میشوند تا امنیت جامعه تأمین شده، زنان در برابر خشونت و اعمال غیراخلاقی محافظت شوند؛ اما اینگونه عبارات، تنها بهانهای است برای چشمپوشی از رفتار جنسیت زدهای که آزادی زنان را با این توجیه که آنان باید در برابر رفتار غیراخلاقی محافظت شوند محدود میکند. چنین استدلالی برای پورنوگرافی نیز کارآمد است؛ مخالفان پورنوگرافی، آن را مقولهای سیاسی میدانند نه اخلاقی زیرا آنرا نوعی از تفکیک میدانند که تبعیض سیاسی علیه زنان را ترویج میکند. در جوامعی که با نگرشهای زنگریز احاطه شده، زنان تهدیدی بالقوه برای سلامت جامعه و مسؤول خفت و پستی آن محسوب میشوند، بدین لحاظ اغلب مردان در خود، نوعی خصومت و دشمنی نسبت به زنان احساس میکنند. در چنین جوامعی، انواع گوناگون خشونت شامل فیزیکی، روانی و جنسی متداول و معمول است.
تجلیل از چنین رفتارهای جنسیت زدهای در جوامع غربی که حقوق فردی را پاس میدارند تحت عنوان آزادی بیان، با حمایت از پورنوگرافی و خشونت موجود در آن و به نام آزادی جنسی و رهایی از وحشت سانسور انجام میشود. در سوی مقابل، در جوامع اسلامگرا که رجحان جامعه بر فرد، باور حاکم است، حقوق بشر مفهومی غربی قلمداد شده، حجاب اجباری نمادی است برای محافظت جامعه و برقراری امنیت در آن. اگرچه مبادی و پایههای این دو کنش سیاسی، متفاوت و حتی متضاد به نظر میرسند، نتیجهی هر دو یکسان است: کلیشههای جنسیت زده و غیرخودیسازی از زنان. رفتار جنسیتزده یا از طریق تفکیک افراطی بین زن و مرد و با استفاده از حجاب اجباری صورت میگیرد یا با نشان دادن ارتباط جنسی تهاجمی در پورنوگرافی که هردو مبتنی بر خصومت و غیرخودی دانستن زنان است.
شیء انگاری و عاری سازی از ویژگیهای انسانی
محاجهی حامیان پورنوگرافی بر این است که آنرا ابزاری سودمند برای زنان میدانند که از خلال آن میتوانند تمایلات جنسی خود را بروز داده، بدن خود را به کنترل درآورند؛ اما پورنوگرافی به عنوان یک صنعت به زنان اجازه نمیدهد که آزادانه و هرطور که مایلند بر اساس ارادهی خود رفتار کنند. صنعت سکس به این دلیل موجود است که ما در سیستم مردسالار سرمایه داری زندگی میکنیم که در آن قدرت طبقهی مردان از طبقهی زنان بیشتر است. درون این سیستم، به بدن زن به عنوان چیزی که برای مرد و بهره جویی و لذت او آفریده شده نگاه میشود و بر همین مبنا هم با بدن زن رفتار میشود. تمایلات مردان بر سلامتی زنان مقدم است. در پورنوگرافی، زنان مجبورند آن کاری را انجام دهند که به خاطرش استخدام شدهاند درغیر این صورت شغلشان را از دست میدهند زیرا صنعت پورنوگرافی به دنبال جذب منافع اقتصادی است. از آنجاییکه زنان باید مطابق استانداردهای موضوعه در چارچوب پورنوگرافی عمل کنند شأن آنها تا حد یک شیء تنزل مییابد. وظیفهی آنها پولسازی و سودرسانی به مالک آن صنعت است؛ تنها کارکرد این شیء، ایجاد لذت جنسی برای مردان است آنگونه که آنها میپندارند. این تصویری است که پورنوگرافی از زنان به جامعه نشان میدهد.
به روشی مشابه، حجاب اجباری نه تنها نوعی شیءانگاری از زنان محسوب میشود و آنان را به عنوان اشیای جنسی در نظر میگیرد، بلکه شأن مردان را هم بهعنوان کسانی که قادر نیستند در مواجهه با زنان و بهخصوص زنان بیحجاب، تمایلات جنسی خود را کنترل کنند پایین میآورد. به عبارت دیگر، چنین کلیشههای جنسیتی که برساختهی اجتماع است نه مبتنی بر ساختار بیولوژیکی، هم مردان و هم زنان را از شأن انسانی خویش دور میکند. تفکر زیربنایی حجاب اجباری این است که زنان بهطور بالقوه و بهعنوان محرک جنسی برای جامعه خطرناکند و میتوانند امنیت و سلامت آن را به مخاطره بیندازند، بنابراین باید محجبه باشند. در نظر گرفتن زنان بهعنوان تهدید بالقوه برای جامعه، نه تنها موجب تحقیر آنان است بلکه به مردان این پیام را ارسال میکند که زنان بهطور ذاتی از تجاوز لذت میبرند و باید مورد تجاوز قرار گیرند.
جمع بندی
هرچند پورنوگرافی و حجاب اجباری به نام توانمندسازی زنان توجیه میشوند، زنان را به حاشیه رانده، خوار میکنند؛ همچنین آنها را از کنشگری منع کرده، محدودشان میکنند تا نتوانند بر بدنشان کنترل داشته باشند. در جوامع مردسالار، مردان مالک حقیقی بدن زنان به شمار میروند چه با عنوان پورنوگرافی و چه به نام حجاب اجباری. به نظر میرسد پیشفرض پورنوگرافی و حجاب اجباری یکی است و آن اینکه تهاجم جنسی، درون ساختار قدرت سیستم مردسالار رخ میدهد. پورنوگرافی و حجاب اجباری دو نقطهی انتهایی پیوستار تحقیر زنان بهشمار میروند. بهره کشی و سوءاستفادهی فیزیکی، جنسی و احساسی را میتوان محرکی برای فرمانبرداری اجتماعی زنان ملحوظ داشت. هم پورنوگرافی و هم حجاب اجباری باعث شیءانگاری و تحقیر زنان شده، با یکدیگر بر مبنای اصلی واحد مرتبطند: زنان نسبت به مردان به طور طبیعی فرودست محسوب میشوند. خشونت علیه زنان پیآمد نابرابری جنسیتی محرز درون جامعه و وجود ساختار قدرت در روابط جنسیتی است. چنین خشونتی، ریشه در الگوهای فرهنگی، به ویژه برخی از آداب و رسوم سنتی، سیستم تربیتی و آموزشی، عقاید دینی، و نفوذ رسانهها دارد. خشونت علیه زنان نابرابری جنسیتی را تثبیت، و مانعی جهت نیل به برابری ایجاد میکند.
بدین معنا میتوان وجوه اشتراک پورنوگرافی و حجاب اجباری را چنین خلاصه نمود: اول آنکه هر دو به عنوان ساختاری فرهنگی-اجتماعی، در فرایند جهتدهی به تمایلات جنسی مشارکت دارند. دوم. به خشونت جنسی و تجاوز دامن میزنند. سوم. پورنوگرافی و حجاب اجباری را میتوان به صورت مکانیزمی برای افزایش تبعیض و نابرابری جنسیتی تلقی کرد که میتواند منجر به تحقیر و شئانگاری زنان شود. سرانجام، هر دو را میتوان به عنوان مقولهای تلقی کرد که مجریانش را — چه زن و چه مرد— به استثمار خویش درآورده، شؤونات انسانی آنها را تخفیف میدهد.
مآخذ
۱. قرآن سورهی نور آیات ۳۰ و ۳۱؛ سورهی احزاب آیهی ۵۹
Ahmed, L. (2011). A quiet revolution: The veil’s resurgence, from the Middle East to America. New Haven, CT: Yale University Press
Ciclitira, K. (2004). Pornography, women and feminism: Between pleasure and politics. Sexualities. 7(3). 281-301. doi: 10.1177/1363460704040143
De Beauvoir, S. (1996). Introduction to the second sex. In L. Nicholson (Ed.). The Second Wave: A Reader in Feminist Theory (pp. 11-18). New York, NY: Routledge
Greenberg, J. S., Bruess, C. E., & Conklin, S. C. (2011). Exploring the dimensions of human
sexuality (4th ed.). Sudbury, MA: Jones & Bartlett Publishers
Haghighat-Sordellini, E. (2010). Women in the Middle East and North Africa: Change and continuity. New York, NY: Palgrave Macmillan
MacKinnon, C. A. (2000). Not a moral issue. In D, Cornell (Ed.). Feminism and pornography (pp. 169-197). New York, NY: Oxford University Press
Murphy, M. (2015). Feminist opposition to the sex industry has little to do with women’s ‘choices’. Retrieved from http://www.feministcurrent.com/2015/03/11/feminist-opposition-to-the-sex-industry-has-little-to-do-with-womens-choices/
Nomani, A. Q., & Arafa, H. (2015, December 21). As Muslim women, we actually ask you not to wear the hijab in the name of interfaith solidarity. The Washington Post. Retrieved from
https://www.washingtonpost.com/news/acts-of-faith/wp/2015/12/21/as-muslim-women-we-actually-ask-you-not-to-wear-the-hijab-in-the-name-of-interfaith-solidarity/
Russell, D. E. H. (1988). Pornography and rape: A causal model. Political Psychology. 9(1). 41-73
Tohidi, N. (2003). Women’s rights in the Muslim world: The universal-particular interplay. Hawwa, 1(2), 152-188
Willis, E. (1993). Feminism, moralism, and pornography. New York Law School Law Review
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
از کی تا حالا شما نگران تبعیض جنسیتی تو ایران شدی عزیزمن
برای چند دلار وطنطو فروختی دم از پورنو گرافیم میزنی
وطن فروش
سه شنبه, ۲۷ام تیر, ۱۳۹۶
مگه شما نویسنده مطلب را می شناسی که به این راحتی در موردش نظر میدی؟ از کجا می دونی ایرانه یا خارج؟ از کجا می دونی دلار گرفته؟ بر چه اساسی میگی وطن فروشه؟ اصلاً از نظر شما چه کسانی اجازه دارند نگران تبعیض جنسیتی در ایران باشند؟ از همه این حرفا گذشته شما چی کار به شخصیت نویسنده داری اگر نقد و پاسخ مستدل به مطلب داری بنویس وگرنه تخریب شخصیت و تهمت به کسی که نمی شناسی چه معنایی داره؟ مگه حضرت علی نگفته یک مطلبی را که می خونید ببینید چی نوشته نبینید کی نوشته؟
چهارشنبه, ۲۸ام تیر, ۱۳۹۶