نوشتهی کاریل چرچیل – ترجمهی سیدمصطفی رضیئی
مقدمه: نمایشنامهی «هفت بچهی یهودی، نمایشنامهای برای غزه» عکسالعمل نویسنده به فجایعی است که در ژانویهی سال ۲۰۰۹ میلادی در یورش رژیم صهیونیستی به منطقهی غزه در فلسطین اشغالی رخ داد. این نمایشنامه را میتوان در هر کجای جهان خواند یا اجرا کرد و محدودیتی از نظر حقوق کپیرایت در بین نیست. هرکسی که میخواهد نمایشنامه را بر روی صحنه اجرا کند، میبایست با کارگزار نویسنده در تماس باشد و اجازهی رسمی و مجانی اجرا در دریافت کند. اجراها در مجموعهای به نام این نمایشنامه ثبت خواهند شد. برای تماس با کارگزار نویسنده به آدرس: agents@casarotto.co.uk ایمیل بزنید یا به شمارهی تماس +۴۴ (۰) ۲۰ ۷۲۸۷ ۹۱۲۸ فکس ارسال کنید.
معرفی کاریل چرچیل در ویکیپدیا
صفحهی مربوط به این نمایشنامه در ویکیپدیا
توضیح صحنه: در اجرای این نمایشنامه، کودکی به روی صحنه نخواهد آمد. تمامیِ راویان، انسانهایی بالغ خواهند بود: والدین – و یا اگر شما خود صلاح میدانید – فامیلهای بچهها باشند. هرطور که میخواهید خطوط نمایشنامه را بین شخصیتهای نمایش، پخش کنید. همانطور که زمانه و بچهها در هر صحنهی نمایشنامه متفاوت هستند، انسانهای بالغ نمایش هم در هر صحنه میبایست متفاوت باشند. هر تعداد که میخواهید، هنرپیشه به روی صحنه بیاورید.
۱
به دختر بگویید همهاش بازی بود…
به دختر بگویید همهاش جدی بود اما
بچه را نترسانید
به دختر نگویید که او را خواهند کُشت
به دختر بگویید سکوت او مهم است
بگویید اگر بچهی خوبی باشد، به او کیک خواهید داد
به دختر بگویید طوری خودش را بغل کند انگار که بر تخت خودش
به خواب فرو رفته است
اما نباید آوازی بخواند!
به دختر بگویید اصلاً بیرون نیاید
بگویید حتی اگر صدای جیغها را شنید هم نباید بیرون بیاید اما
بچه را نترسانید
به دختر بگویید حتی اگر برای مدتی خیلی طولانی هم هیچ نشنید نباید بیرون بیاید
به دختر بگویید که ما خواهیم آمد و او را پیدا خواهیم کرد
به دختر بگویید که این کارها وقت میبرد.
به دختر چیزهایی دربارهی آن مردها بگویید
بگویید که آنها چقدر بد بازی میکنند
به دختر بگویید که همهاش یک داستان است
بگویید که این مردها خواهند رفت
به دختر بگویید که اگر خوب ساکت و بیحرکت باقی بماند
این مردها با جادو خواهند رفت
اما نباید آوازی بخواند!
۲
به دختر بگویید که این عکسی است از مادربزرگِ او، عموهایش و
من
بگویید عموهایش مُردهاند
اما نگویید که آنها را کشتهاند…
بگویید آنها را کشتهاند اما
بچه را نترسانید!
به دختر بگویید که مادربزرگِ او، زنی باهوش بود اما
به دختر نگویید که آنها چه کار کردند
به دختر بگویید که مادربزرگِ او، زنی شجاع بود
بگویید مادربزرگِ او، به من کیک پختن را آموخت
به دختر نگویید که آنها چه کار کردند
چیزی به دختر بگویید
وقتی بزرگتر شد، چیزهایی بیشتری به دختر بگویید.
بگویید آدمهایی هستند و از جهودها متنفرند…
نه به دختر چیزی نگویید
بگویید حالا دیگر ماجرا تمام شده
بگویید هنوز آدمهایی هستند و از جهودها متنفرند
بگویید هنوز آدمهایی هستند و عاشق جهودها هستند
بگویید به جهود بودن و جهودن نبودن، فکر نکند
وقتی بزرگتر شد، اینها را به او بگویید
بگویید همهی اینها مالِ قبلِ تولدش بوده و الان دیگر در خطر نیست
به دختر نگویید که هنوز سوالی دربارهی خطر وجود دارد.
به دختر بگویید که ما عاشق او هستیم
بگویید زنده باشد یا مُرده باشد
خانوادهاش عاشق او هستند
به دختر بگویید که مادربزرگِ او، به او افتخار خواهد کرد.
۳
به دختر نگویید که برای همیشه میرویم
بگویید میتواند برای دوستهایش نامه بنویسد، بگویید شاید دوستهایش
بتوانند آمده و دیداری داشته باشند
بگویید آنجا آفتابی خواهد بود
بگویید به خانه میرویم
بگویید این زمینی است که خدا به ما داده است
نگویید مذهب این زمین را به ما داده است
بگویید که بسیاری شخصیتهای برجستهی برجستهی برجستهی بسیار معروف
در این سرزمین زیستهاند
به دختر نگویید که آنان را از سرزمین راندهاند
بگویید – البته، به دختر بگویید – بگویید همه را از سرزمین راندهاند و
کشور منتظر بازگشت ما به خانه است
به دختر نگویید که به این سرزمین، تعلق ندارد
بگویید – البته، به دختر بگویید – بگویید که بعدها حتی بیشتر از آنجا
خوشاش خواهد آمد.
بگویید این یک ماجراجویی است
بگویید هیچکسی او را اذیت نخواهد کرد
بگویید دوستان جدیدی پیدا خواهد کرد
بگویید میتواند اسباببازیهایش را بیاورد
نگویید که نمیتواند همهی اسباببازیهایش را بیاورد
بگویید که او دختر ویژهای است
به او دربارهی بیتالمقدس بگویید.
۴
به دختر نگویید که آنان چه کسانی هستند
چیزی به دختر بگویید
بگویید عرب بدوی هستند، بگویید از اینجا به آنجا در سفر هستند
به او دربارهی شترهای صحرا و تاریخها بگویید
بگویید آنان در چادر زندگی میکنند
نگویید که این خانههای آنان است
نگویید خانه، خانه نه، بگویید که آنان رفتهاند
نگویید که آنان از او، خوششان نمیآید
بگویید باید مراقب باشد.
به دختر نگویید که قبلاً چه کسانی در این خانهها زندگی میکردند
نه… فقط بگویید که جدِ بزرگِ بزرگِ پدری او قبلاً در این خانه زندگی میکرده است
نه… فقط به دختر نگویید که قبلاً عربها در اتاق خوابِ او میخوابیدهاند.
بگویید با عربها سرشاخ نشود
به دختر بگویید که نترسد
نگویید که نمیتواند با بچههای آنان بازی کند
نگویید که نمیتواند آنان را به خانه دعوت کند.
بگویید آنان دوستان و فامیلهای بسیاری دارند
به دختر بگویید که آنان در اطرافشان، مایلها و مایلها زمینهای خودشان را دارند
دوباره به دختر بگویید که این سرزمینِ موعودِ ما است.
به دختر نگویید که به ما گفته بودند این سرزمین بیصاحب است
نگویید که اگر حقیقت را میدانستم، به این سرزمین نمیآمدم.
بگویید شاید بتوانیم چیزی را قسمت کنیم.
این را به دختر نگویید.
۵
به دختر بگویید که ما بُردهایم
بگویید برادرش یک قهرمان بوده است
بگویید ارتشهای آنان چقدر بزرگ بودند
بگویید که ما آنان را عقب راندهایم
بگویید ما رزمندههای خودمان را داشتیم
بگویید که ما صاحب زمینهای جدیدی شدهایم.
۶
به دختر چیزی نگویید
به دختر مشکل استخر را نگویید
بگویید این آب، مالِ خودمان است، بگویید ما بر این آب، حق داریم
بگویید این آب، متعلق به زمینهایِ آنان نیست
اصلاً چیزی دربارهی آب، به دختر نگویید.
دربارهی بولدوزر هم چیزی به دختر نگویید
نگویید نباید به بولدوزر نگاه کند
نگویید که بولدوزر خانهها را با خاک یکسان میکند
بگویید محوطهی شهرکسازی است
اصلاً چیزی دربارهی بولدوزرها به دختر نگویید.
به دختر چیزی دربارهی صفها و ایستهای بازرسی نگویید
بگویید در یک چشم به هم زدن، آنجا خواهیم بود
اصلاً دربارهی چیزهایی که نپرسیده، چیزی به دختر نگویید
نگویید آن پسر را با تیر زدهاند
اصلاً چیزی به دختر نگویید.
نگویید پسر را رانده بودند
به دختر بگویید ما مزرعههای جدیدی در صحرا درست میکنیم
به او دربارهی درختهای زیتون نگویید
بگویید ما وسط برهوت بیابان، شهرهای جدیدی درست میکنیم.
به دختر نگویید که آنان سنگ پرت میکنند
به دختر نگویید که سنگها، جلوی تانکها، تاثیری ندارند
این را به دختر نگویید.
به دختر بگویید که توی کافهها، بمب میگذارند
به دختر بگویید باید مراقب باشد اما
بچه را نترسانید.
به دختر بگویید برای امنیت خودمان، باید دیواری بسازیم
بگویید آنان میخواهند ما را به دریا بریزند
بگویید آنان این کار را نخواهند کرد
بگویید آنان فقط میخواهند ما را بهسمت دریا برانند.
بگویید ما بسیاری از آنان را کشتهایم
این را به دختر نگویید
به دختر بگویید که
بگویید ما قویتر هستیم
بگویید ما مستحقتر هستیم
بگویید آنان به جز خشونت، هیچ نمیفهمند
بگویید ما خواستار صلح هستیم
بگویید ما برای شنا به استخر خواهیم رفت.
۷
به دختر بگویید که نمیتواند اخبار را تماشا کند
بگویید درعوض کارتون تماشا کند
بگویید میتوانیم تا دیروقت بیدار بمانیم و سریال «دوستان[۱]» را تماشا کنیم.
بگویید آنان با خمپاره به ما حمله کردهاند اما
بچه را نترسانید
بگویید فقط معدودی از ماها کشته شدهاند
بگویید ارتش برای دفاع از ما آمده است
به دختر نگویید که پسرعمویش حاضر نشده در ارتش خدمت کند.
به دختر نگویید که چه تعداد زیادی از آنان کشته شدهاند
فقط بگویید که رزمندههای حماس را کشتهایم
به دختر بگویید که این رزمندهها، تروریست بودهاند
به دختر بگویید که این رزمندهها، هرزه هستند
نگویید
به دختر دربارهی خانوادهای نگویید که دخترهایش مُردهاند
به دختر بگویید که نمیتوانیم تمام چیزهای توی تلویزیون را باور کنیم
بگویید اشتباهی نوزادها را به قتل رساندهایم
اصلاً چیزی دربارهی ارتش به دختر نگویید
به دختر بگویید، به دختر دربارهی ارتش بگویید، بگویید ما به ارتش افتخار میکنیم.
به دختر دربارهی خانوادهای بگویید که دخترهایش مُردهاند، چرا که نه، نام بچهها را به دختر بگویید،
به دختر بگویید کل جهان میداند، حالا چرا او نداند؟ به دختر دربارهی
نوزادهای کشته شده بگویید، بگویید نوزادها را دیده است؟ بگویید که اصلاً چیزی نیست تا بخواهد
شرمندهاش باشد. بگویید خودشان این کار را با خودشان کردهاند. به دختر
بگویید که آنان میخواستهاند نوزادهایشان کشته شوند تا جهان برایشان دل بسوزاند،
بگویید که من برایشان دل نمیسوزانم، بگویید برای اینها دل نسوزاند،
بگویید که ماها کسانی هستیم که باید برایشان دل سوزاند، بگو که حرفهای بقیه
آسیبی به ماها نمیزند. بگو حالا ما مشت آهنین را در دست داریم، بگویید این فقط مه جنگ
است، بگویید تا وقتی احساس امنیت نکنیم، به کشتن آنان ادامه خواهیم داد، بگویید وقتیکه
پلیسهای مرده را دیدم قاهقاه خندیدم، بگویید آنان حالا جانورهایی هستند میان
سنگریزهها زندگی میکنند، بگویید اصلاً اهمیتی نمیدهم که کلشان را پاکسازی کنیم،
تنها مساله این است که جهان از ما متنفر خواهد شد، بگویید برایم اصلاً مهم نیست که
جهان از ما متنفر باشد، بگو که ما در تنفر، از کل جهان بهتر هستیم، بگو که ما
مردمان منتخب هستیم، به دختر بگویید که من به یکی از بچههای آنان نگاه کردم که در خون خودش
پوشیده بود و میدانی چه احساسی داشتم؟ بگو خوشحال بودم که او جای آن بچه نیست.
این را به دختر نگویید.
بگویید ما عاشق او هستیم.
بچه را نترسانید.
[۱] Friends
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.