یادم هست، که حدود سال‌های ۱۳۵۰ ـ ۱۳۵۱ با «هانیبال‌الخاص» برای اولین‌بار آشنا شدم و بعدها هم با استیل و تکنیک و مضمون کارهایش خو گرفتم. برایم عجیب بود، او در همان سال‌ها، نمایشگاهی از آثارش را افتتاح کرد که تمامِ بوم‌هایش روی دیوار بود، اما هیچ بومی نقاشی نشده بود و همهٔ بوم‌ها سفید روی دیوار بود.

الخاص، مُبدع بود و هرگاه نو به نو عرضه می‌کرد. در آن نمایشگاه که چندین‌بار به دیدنش رفتم از شب افتتاح تا شب اختتامیهٔ نمایشگاه، تمام بوم‌های سفیدروی دیوار را به تدریج در همان فضای گالری و در دادوستدهای فکری و با تأثیرپذیری از نگاه بازدیدکنندگان، پیرامون موضوعات اجتماعی نقاشی می‌کرد. این یک رویداد بود و پایان نمایشگاه، درست زمانی بود که می‌شد تازه نمایشگاه را افتتاح کرد. بی‌تردید عرصهٔ هنرهای تجسمی معاصر ایران، دیگرباره فرهیخته‌ای چون زنده‌یاد، استاد هانیبال‌الخاص را به خود نخواهد دید. او انسانی والامقام و استادی مبرز و تحلیل‌گری آگاه و هنرمندی جامع‌الاطراف بود و یادش را گرامی می‌داریم.

از شخصیتش و از سخن گفتن و از نقاشی‌هایش بسیار می‌شد آموخت و من به قدر بضاعت اندکم، آنقدر آموختم که نقاشی بسی دشوار است، اگر از مهارت معنایی و استیل‌های حرفه‌ای فردی برخوردار نباشد و به تقلید رفتن و به تقلید کشیدن، راهی می‌شود که تو را با خود از جنبه‌های شخصیتی دور می‌کند و استاد «هانیبال‌الخاص» سخت در دههٔ چهل و تاکنون با پای‌بندی‌های انسانی‌اش به استیل روایت‌گری و ریشه‌های آیینی در ارائه آثار پای‌بند ماند و استیل و روش رمزگشایی معنایی در آثارش را در عبارتِ خلاصهٔ تکه‌رنگ‌هایش با مخاطبین کثیر آثارش بازگو کرد. محقق بود و می‌نوشت، منتقد و صاحب نقد نیز بود. با خواندن و داشتن مباحث تازه به تدریس می‌رفت و کلاس‌های او به یافتن و درکِ مطلب نو برای هنرجو منتهی می‌شد و این‌ها همه لطف وجود استادی بود که گوهرهای حیات انسانی را در نقاشی به بیان می‌کشید. با زنده‌یاد جلال آل‌احمد، حشر و نشری همیشه داشت و تبادل اندیشهٔ نویسنده و نقاش برایش از کیمیا گرانبهاتر بود. در گور رنگ‌ها مدفون نشد، رنگ‌ها افسونِ تابلوهایش نبودند و معنا بود که مخاطب را پای اثر به تمرکز و تأمل می‌کشید.

هانیبال‌الخاص، متولد سال ۱۳۰۹ در کرمانشاه بود و تحصیلات آکادمیک و نقاشی را در «انستیتوی هنر شیکاگو» گذراند و ایلی نوی لیسانس هنرهای تجسمی‌اش را در سال ۱۹۵۸ گذراند و در سال ۱۹۵۹ گالری گیل گَمش را در تهران پایه‌ریزی و تأسیس کرد. او سال‌ها در هنرستان‌های زیبای دختران و پسران تهران به معلمی هنر نشست و اولین نقد هنری‌اش را در سال ۱۹۷۳ در روزنامه کیهان منتشر کرد.

زنده‌یاد، استاد «هانیبال‌الخاص» در کالیفرنیا سال‌ها با تدریس خصوصی نقاشی زندگی کرد و نیز در دانشگاه برکلی و دانشگاه یوسی‌ال‌ای ونیز کرسی استادی داشت و با تدریس مکتب‌شناسی هنر، در توسعه دامنهٔ شناخت مکاتب هنری شرق در غرب کوشید. در دورهٔ پایانی و در دههٔ آخرین سال‌های تدریس، استاد الخاص، استاد هنرهای تجسمی دانشگاه آزاد اسلامی بود و با عضویت در هیئت ژوری دوسالانهٔ نقاشی موزهٔ هنرهای معاصر تأثیرات قابل توجه‌ای را در گشودن زاویه‌ای نو در نگاه هنرمندان معاصر فراهم آورد.

استاد «هانیبال‌الخاص» علاوه بر چیره‌دست بودن و صاحب استیل خاص بودن در هنر نقاشی که شاگردان و پیروان او همچون «مش‌صفر» از نقاشان بنام هستند و نیز «ادهم ضرغام» و نیز «صادق توانایی» و نیز نقاشان نوگرای نسل انقلاب که شاعران رنگ‌های الخاص هستند، او در کلام و تألیف نیز، کتاب مجسمه‌سازی و شیوه‌های نوین آن را در پنج جلد تدوین کرده است که در مدارس شناخت تکنیکی ایران در دوره‌های شناخت تحلیلی مبانی طراحی تدریس می‌شود و نیز شناخت مکاتب نقاشی شرق و آشنایی با تاریخ هنر معاصر گرانسنگ زندگینامهٔ «دیوید آلفاروسیکروس» نقاش انقلابی و صاحب سبک مکزیکی، از جمله آثار تألیفی این استاد گرانقدر است. الخاص در ترجمه ۱۰۰ قطعه شعر نو از کارول سند اهتمام ورزید و نیز منتخب اشعار پیر شعر نو، نیما یوشیج را هم مصور کرد و با صدای خودش به صوت و تصویر رساند.

استاد «هانیبال‌الخاص» از شاعران و نقاشان آشوری ایران است که اشعار و آیین و آداب درو، انگورچینی، ترحیم، عروسی و جشن گندم از جمله روایت‌های نقاشی‌های او از زندگی قوم آشور در ایران است. الخاص ۱۲۰ غزل از حافظ شیراز را نیز به روایت تصویر و با صدای خودش به احساس مخاطبان خواجه شیراز تقدیم کرد که کاری مانا و دلنشین است.

انسان و «آواهایش» و ادراک احساس‌های انسانی از جمله موضوعاتی بود که به صورت بصری و با روایت‌های معناشناسی رنگ‌ها در آثار استاد هانیبال‌الخاص باید در پی جست‌وجوی نشانه‌شناسی و موضوع‌یابی آن باشیم. او به صورت و نگاه آدم‌های اطرافش توجه ویژه‌ای داشت و هر انسان برای نقاش یک ابتدا تا یک انتهای بی‌کران بود. عمق عواطف آدم‌ها، اندوه آدم‌ها، تکبر آدم‌ها و خودخواهی آن‌ها و نیز مهربانی‌های آدم‌های مهربان را همیشه نقاشی کرد و او بیشتر مدل‌هایش مدل‌های زنده بودند.

الخاص در روایت آغاز نقاشی خود می‌گوید: برای اولین‌بار نقاشی را از جوانی به نام «آلکسی گیورگیز» که او نیز نقاشی را در روسیه فرا گرفته بود آموختم و با رنگ و روغن آشنا شدم. می‌گوید با اشتیاق پیش این نقاش جوان که اولین استادم بود می‌رفتم و رنگ‌های روی پالت و شصتی او را پاک می‌کردم و رنگ‌هایش را برایش چیدمان می‌کردم و او کاغذ و رنگ به من می‌داد و به من می‌گفت هانیبال! نقاشی کن، تو نقاش هستی.

بعدها او نقاشی را به صورت جدی نزد استاد «جعفر پتگر» که از نقاشان بنام و صاحب سبک در توجه به مضامین اجتماعی و زندگی جامعه ایران بود، می‌رود و دو سال و نیم نیز از استاد جعفر پتگر، آموزش کلاسیک نقاشی می‌آموزد و بعد از آن راهی آمریکا می‌شود. در آمریکا به رشته طب می‌پردازد و اما این رشته را رها می‌کند و به فلسفه روی می‌آورد و سپس در نهایت نقاشی را پی می‌گیرد که در سال ۱۹۵۶ میلادی لیسانس هنرهای تجسمی و در سال ۱۹۵۸ فوق لیسانس همین رشته را از انستیتوی هنر شیکاگو دریافت می‌کند.

الخاص تا پایان عمر و زندگی هنری‌اش علاوه بر آفرینش بیش از هزاران تابلوی نقاشی در ابعاد بزرگ و کوچک، بالغ بر ۱۵۰۰۰ قطعه طراحی آفریده است و یکی از آثار ماندگار این نقاش بزرگ روایت‌گر مفهوم زندگی انسان‌ها، ۳۰۰ مترمربع نقاشی دیواری است و نیز ۳ پردهٔ ۱۵ متری و ۴ پردهٔ ۸ قطعه‌ای از آفرینش‌های زندگی این نقاش است و تابلوی ۱۵ قطعه‌ای «آفرینش» از توانمندترین آثار استاد الخاص است.

وی در سال ۱۳۸۱ در موزهٔ آزادی تهران ۵۰ سال نقاشی خود را ارائه کرد. او برای بسیاری از نویسندگان هم‌عصر خویش ده‌ها کتاب را روی جلد ساخته است و شعر شاعران بسیاری را مصور کرده است. الخاص در حیات انسانی و هنری خویش بیش از صد نمایشگاه فردی و بیش از دویست نمایشگاه گروهی در ایران، اروپا، آمریکا، کانادا و استرالیا برگزار کرد.

الخاص این نقاش روایتگر و این آفرینندهٔ آثار روایت انسان‌ها در زندگی پرتلاش خود همواره آثاری را آفرید و تا آخرین روزهای زندگی با رنگ و بوم و نقش و فرم و کلمه زیست و زیبا، نقاشانه و شاعرانه در بیست و سوم شهریور سال ۱۳۸۹ در سن هشتاد سالگی دار فانی را وداع گفت و با آثارش به جاودانگی پیوست.

روحش شاد و رنگ‌هایش که باورهایش بود از هستی

که با «تو»، «من» و با «ما» و با «آیندگان» راز هستی را خواهند گفت. الخاص می‌گفت: «من در نقاشی خود را رنگ‌شناس می‌دانم» و نیز گفت: «اگر من در اروپا ۶۰ سال یک نانوای موفق بودم، احتمالاً برای بزرگداشت من دکانی را با تنور زیبا به من هدیه می‌دادند» (؟؟!!)

هانیبال‌الخاص (۱۳۰۹ ـ ۰۳۸۹) به روایت خودش

من در سال هزار و سیصد و نه از پدر مادری آشوری در کرمانشاه متولد شدم. بیش از صد نمایشگاه نقاشی تک‌نفری و بیش از دویست نمایشگاه گروهی در ایران، اروپا، کانادا، آمریکا و استرالیا داشته‌ام. سی و پنج سال و اندی تدریس کرده‌ام. پنج سال در هنرستان پسران، شش سال در دانشکده مونتسلو ایالت ایلی نوی آمریکا با سمت مدیر گروه و دانشیار، هفده سال به طور موقت در دانشگاه آزاد اسلامی. از سال پنجاه و سه به مدت چهار سال در روزنامه کیهان نقد هنری نوشته‌ام. چهار عنوان کتاب آموزشی هنری تألیف کرده‌ام. به زبان آشوری هزاران بیت، دوبیتی (هایکو) قصیده، منظومه و غزل گفته‌ام. صد و پنجاه غزل حافظ را به زبان مادری‌ام با حفظ وزن و قافیه و معنی و طنز ترجمه کرده‌ام. بیش از سیصد متر مربع نقاشی دیواری کشیده‌ام. جز هزاران تابلوی کوچک و بزرگ سه پرده پانزده قطعه‌ای نقاشی کرده‌ام. به مدت دو سال گالری‌ای به نام گیلگمش را که از اولین گالری‌های معاصر ایران بود، اداره کرده‌ام.

در نمایشگاه‌هایم با طنز و ابتکارهای مختلف مثل برقراری هپنینگ‌ها و انتخاب انبارها برای نمایشگاه دادن یا بیل حواله کردن‌ها و نقاشی‌های مملو از هزلیات عبید و مولوی کوشیده‌ام تا روند نمایشگاه‌بروهای مقرراتی را به هم بزنم. پافشاری من در مصاحبه‌ها و نوشته‌ها و تدریسم این بود که به خود بیندیشید و غرب را بی‌فرهنگانه تقلید نکنید. آخرین ایسم مهم‌ترین یا بادوام‌ترین شیوه نیست. بی‌پرده سخن گفته‌ام. دشمن زیاد دارم. دوستان شفیق بیشتر. بی‌پروا قدم‌های زیاد برداشته‌ام، پس اشتباه‌های بی‌شمار مرتکب شده‌ام. دروغ کم گفته‌ام و این حرف آخر، بزرگ‌ترین دروغم است. (هانیبال‌الخاص)

هانیبال الخاص به روایت آل احمد

با الخاص، در قدم اول یعنی که با پرده اول به عالم اساطیر می‌رفتی. اساطیر آشور و کلده (بابل). آدم‌ها با کله عقاب و گراز و تن شیر و گاو، صرف نظر از حضرت «گیلگمش» که هنوز ترجیع‌بند اوست و اسمی بود برای تالاری که دو سه سالی در تهران گرداند. یا آدم، حیوان خداهای اساطیری با هیکل‌های ستبر و سنگین و همچو ستونی نخراشیده در گوشه‌ای یا آدم‌های کفن‌پوش و دراز و خمیده‌پشت و از قبر گریخته به رستاخیز، و این بود آخرین مرحله عروج او. از زمین یقین (که برای او اساطیر است) به آسمان تفنن واقعیت (که برای او وضعیت آشوری بودن است). و بعد که از آن عالم در می‌آمدی، می‌دیدی در پرده‌هایش طنزی است به نقش‌برجسته‌های تخت جمشید (با تقلیدی که در آن از «خورس‌آباد» شده بوده است، کاخ آشور بانی پال). آدم‌های الخاص به همان سلسله مراتب، هم‌زنجیران یا هم‌قطارانند. آن‌جا هدیه پرندگان به بارگاهی، اینجا دست خالی روانگان به پیشگاه مرگ یا به عالم غیب بودن را در سراسر کار الخاص می‌دیدی. هنوز می‌بینی … و اکنون به شعر. یعنی از خویشتن به جهان و از جهان به تصویرش و در تصویرش به اساطیر و از این راه به شعر و جست‌وجو ادامه دارد…

آل احمد:

  • خلاصه بگویم که من خوب و با شادی به استقبال ۸۰ سالگی می‌روم. دلیل: من بارها اندیشیده‌ام یا از خود پرسیده‌ام که بین سن ۱۴ تا ۲۴ سالگی چه آموخته‌ام یادم نمی‌آید، پس نباید مهم باشد. انسان همیشه تجرید را به تصویر درآورده است مثلِ کاغذ سفید یا سنگِ بی‌شکل جز خودش همّ ما همه این است که از تقدیر و جبر بکاهیم و به اراده برسیم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com