گقتگویی داشتم با رایو آوای زن در استرالیا درباره کودتای شاه و دربار‌ و آمریکا و انگلیس علیه مصدق که درآن به برخی از نکات زیر اشاره کردم.

۱. در میان ایرانیان طرفدار سطنت پهلوی و مخالفان آن درباره خوانش از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ علیه دولت قانونی مصدق دو برداشت وجود دارد که از آن زمان تا به امروز ادامه دارد. البته این خوانش متفاوت در برخی از تحقیقات به زبان انگلیسی نیز به چشم می خورد. طرفداران سلطنت پهلوی از کودتا به عنوان “قیام ملی” – همان نامی که کودتاچیان برای مشروعیت بخشیدن به کودتا از آن استفاده کردند- نام می برند. مخالفان سلطنت پهلوی اما از آن به عنوان کودتا نام می برند.

۲. البته دو دولت اصلی سازمان دهنده کودتا پس از شصت سال با انتشار اسناد مداخله سیا به نقش خود در کودتا که در مجموع یک میلیون دلار برای اجرای ان توسط آنها از طریق رشوه به برخی نمایندگان مجلس و روحانیونی نظیر کاشانی و خرید بخشی از ارتش و افسران بازنشسته و گروه های لمپن (به سرکردگی شعبان جعفری و طیب حاج رضایی) هزینه در برداشت، اعتراف و حتی به طور غیر رسمی عذرخواهی کردند. با این همه انکار سلطنت طلبان و از جمله رضا پهلوی از به رسمیت شناختن کودتا نشان از اهمیت جعل تاریخ برای مشروعیت بخشیدن به دیکتاتوری پهلوی ها را دارد. بگذریم که رضا پهلوی در رد کودتا خواندن حوادث سال ۳۲ بی دانشی سیاسی خود را یکسره به نمایش گذاشته و می گوید: معمولا کودتا از پائین به بالا است در حالی که این اقدام از بالا به پایین صورت گرفت!!
رد کودتا خواندن برکناری دولت مصدق توسط آمریکا و انگلیس و شاه در حالی است که جک استراو، وزیر امور خارجه سابق بریتانیا، در اعتراف به نقش بریتانیا در دو کودتای پدر و پسر و عذر خواهی تلویحی گفت:
“کمک به رضاشاه و مشارکت در کودتا علیه مصدق از اشتباه‌های بریتانیا بود. چشم بستن بر حکومت رضاشاه که تقلیدی بی‌مایه از آتاتورک بود و جامعه (ایران) حساسیتی بیشتر از ترکیه داشت، اشغال ایران به دست بریتانیا، آمریکا و شوروی در خلال ۵ سال جنگ جهانی دوم و مداخله مستقیم همراهی با آمریکا در برکناری دولت منتخب و دموکراتیک مصدق در سال ۱۹۵۳ که با حمایت مدافعانه از شاه علی‌رغم برخورداری از حمایت مردم ادامه یافت از دیگر اشتباه‌ها بود”
مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه آمریکا نیز در مارس سال ۲۰۰۰ میلادی گفت:
“در سال ۱۹۵۳ آمریکا نقش مؤثری در ترتیب دادن براندازی نخست‌وزیر مردمی ایران محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور معتقد بود که اقداماتش به دلایل استراتژیک موجهند ولی آن کودتا آشکارا باعث پس‌رفت سیر تکامل سیاسی ایران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امور داخلی آنان ناراحتند. علاوه براین در ربع قرن بعد از آن ایالات متحده و غرب پیوسته از رژیم شاه حمایت کردند. دولت شاه هرچند کارهای زیادی برای پیشرفت اقتصادی ایران انجام داد ولی مخالفان خود را بی‌رحمانه سرکوب کرد.”
اوباما در سال ۲۰۰۹ و هلاری کلینتون در سال ۲۰۱۱ هر دو از نقش آمریکا در کودتا علیه دولت منتخب مصدق در ایران ابراز تاسف کرند.
در شصتمین سالگرد کودتا، آرشیو امنیت ملی آمریکا اسنادی را منتشر کرد که از نقش سازمان سیا در کودتا پرده بر داشت. بدین گونه بود که سازمان سیا در سال ۲۰۱۷ با انتشار اسنادی به نقش خود در کودتا از طریق طراحی عملیات تحت نام آژاکس اعتراف کرد. سیا در مقدمه یکی از سندهای متعلق به سال ۱۹۵۴ اشاره می کند: «در پایان ۱۹۵۲ روشن بود که دولت مصدق نمی‌تواند با کشورهای غربی که منافعی در ایران دارند به توافقی نفتی برسد.» و هدف کودتا را بر سر کار آوردن دولتی منطبق با منافع دولت‌های غربی که بتواند دربارهٔ بازار نفت با آنها به توافق برسند، خواند.

۳. در آن زمان با سری ماندن اسناد کودتا، کودتاچیان می کوشیدند برای مشروعیت بخشیدن به خود و تحمیل اقتدارشان و فریب افکار عمومی، کودتا را “قیام ملی” نام نهند. پرسش اما این جا است که امروز که اسناد کودتا منتشر شده و کودتاچیان خود به ان اعتراف کرده اند (حتی اردشیر زاهدی در خاطرات خود به برسمیت شناختن کودتا توسط شاه و ایشان در گفتگوهایش اشاره می کند)، چگونه بخش قابل توجهی از نه فقط سلطنت طلبان، بلکه حتی بخشی از “روشنفکرانی” که دیروز خود منتقد کودتا بودند امروز با جعل تاریخ و اما و اگرها می کوشند کودتای رخ داده را انکار کنند؟

۴. واقعیت این است که شدت انزجار از نظام جمهوری اسلامی که جامعه را به قهقرا برده است، بازنگری در ارزیابی از نظام پهلوی و نوستالژی گذشته گرایی را در ایران به گرایشی فراگیر بدل ساخته است. در جامعه ایرانی که ارزیابی عادلانه و چند وجهی نیز کمتر رایج است، سیاه و سفید نمایی از پدیده ها منجر به آن شده است که تا دیروز بایکسره منفی دانستن کارنامه نظام پهلوی، هیچ دستاوردی در آن برسمیت شناخته نشود. در مقابل امروز نیز به قصد نفی حکومت اسلامی، به توجیه و یکسره سفید نشان دادن همه کارنامه نظام پهلوی و از جمله دیکتاتور بودن آن و کودتا علیه مصدق پرداخته شود.

۵. پیش از کودتا و طی سالیان ۲۰ تا ۳۲ شاهد گسترش آزادی های دمکراتیک وگسترش تشکل های زنان و کارگری و اندیشه های چپ و دمکراتیک و احیای ارزش های مشروطه خواهی در قالب شکل گیری جبهه ملی و نخست وزیری مصدق بودیم. در پی کودتا گرچه با روی کار آمدن دولت امینی و انقلاب سفید و اصلاحات ارضی، شاه کوشید مانع از قطبی شدن هرچه بیشتر جامعه شود، اما تاثیرات تحقیر ملی برخاسته از کودتای سال ۳۲ گرایشات ضد امپریالیستی در ایران را بر گرایشات دمکراتیک چیره ساخت. گسترش دیکتاتوری پهلوی در دهه پنجاه که با انحلال دو حزب ایران نوین و مردم و اعلام حزب رستاخیز به اوج رسید، جامعه را پیش از هر زمان دیگر قطبی کرد.
با سرکوب گروه های لیبرال و ملی و چپ گرایان، روحانیت تنها نیرویی بود که در پناه پهلوی توانست جا خوش کند و در انقلاب ۵۷ دست بالا را بیابد. در حالیکه بنیادگرایی اسلامی اساسا انتقامی از آرمان های جنبش مشروطه در ایران بود، اما بر حس تحقیر جامعه از کودتای سال ۳۲ نیز سوار شد. روحانیت در همکاریش با شاه در سال ۳۲ مصدق را سرنگون ساخت و در فرصت بعدی در انقلاب ۵۷ متحد دیروز خود را سرنگون ساخت.

۶. با پایان یافتن بخت مشروطه خواهی از طریق کودتای سال ۳۲ ، امروز جامعه نیازمند عبور از دو تجریه سلطنت استبدادی و استبداد دینی به دمکراسی و جمهوریت است. دیگر نه جنگ سرد دیروزین که توجیهی برای کودتا بود در کار است و نه استقلال طلبی از نوعی که کره شمالی دنبال می کند و جمهوری اسلامی مدافع آن است از مشروعیت برخوردار است. هم از این رو راه حل جامعه برای بهبود اوضاع نه بازگشت به گذشته و نه حفظ نظام کنونی بلکه تلاش برای عبور از گذشته و اکنون خود به یک جمهوری عرفی و گره زدن آرمان آزادی ،استقلال و عدالت اجتماعی و تبعیض ستیزی با یکدیگر است.

به این گفتگو می توان از طریق لینک زیر گوش کرد:

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)