ساعت حدود ۷ شب خونه رسیدم هنوز هم از لاله گوشم خون می چکید و فکم تیر می کشید. پارک وی توی اتوبوس که پریدم هنوز نفس نفس می زدم. باورم نمی شد که تونسته باشم فرار کنم. خانم بقل دستی من متوجه حال غیر عادی من شد و پرسید که کمک می خوام من هم تشکر کردم. اون گفت که شالم خونی شده.
قبل از این که مادرم ببینه منو خودم رو انداختم توی دست شویی تا گوشم رو بشورم. منظره بدی بود. هنوز دستام می لرزید ولی مونده بود تا به گریه کردن بیافتم. وقتی خونا رفت تازه متوجه زخم روی گردن ام شدم. وحشت برم داشت. این زخم خیلی پهن بود. توی آیته زیر نور نقره یی مهتابی به خودم و این زخم نگاه کردم. حالم از زندگی م حماقتم و دوستام بهم خورد
این زخم روی گردن لاله گوش پاره شده کبودی های روی شانه هدیه ی دوست فیلم سازم بود که به دعوتش به خونش رفته بودم
دفعه قبل به در خواستش جواب رد دادم اما خیلی دوستانه و بدون درگیری چون به هر حال آشنا بودیم و در جمع فیلم سازان و دوستان آرتیست چشم در چشم می شدیم. ولی من ازش دوری می کردم و مدتها بود که ندیده بودمش و همه ی اینها هم باعث نمی شد که کارش رو تحسین نکنم. از شرایط پیش امده متاسف بودم. این دور که ایران امدم به من ای میل داد که بیا بعد چندین سال همدیگر رو ببینیم. من هم گفتم حتما از اون جواب رد سبک شده و می توانیم با هم دوست باشیم با خوشحالی قبول کردم و قرار شد به اون خونه کذایی در ولی عصر برم روبه روی جام جم ساعت ۵
خواهرم در اتاق رو باز کرد وارد شد تا مثل همیشه سر شب گپی بزنیم فورا متوجه شد که حالم طبیعی نیست گوش و زخم گردن ام را نشانش دادم و اون پرسید چه شده؟
چه می گفتم؟ که رفتم خانه ی روشن فکر فبلم ساز و همان طور که درباره وضع سیاسی خانه سیتما حرف می زدیم دوستم سعی کرد نوازشم کند اما من مانع شدم این کار را جندین بار کرد و من مانع شدم ناگهان جری شد و بغلم کرد و به زور من را به طرف اتاق خواب کشاند؟
همین ها را گقتم
خواهرم گفت مگر می شود؟نه؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهرم قهقهه زد بعد به صورت مات من نگاه کرد و گفت همین طوری که نمی شود؟ آخه جه طور؟
من شانه هایش را گرفتم و با شدت تکان دادم و کشاندمش گفتم این طور
تمام کتف و دستم درد می کرد نزدیک به نیم ساعت توی راهرو با او گلاویز شده بودم
نمی دانم چه طور اما مقاومت کردم اول فکر کردم خنده و شوخی ست خوب با مردی که می شناسی و نزدیک هستی ممکن ست که شوخی های زیادی بکنی اما نه باکسی که نمی شناسی در هیچ نوغ رابطه تعریف شده یی نیستی و قبلا هم صراحتا به او جواب رد داده یی. مشکل این دسته از روشن فکران این ست که فکر می کنند بدوت مقدمه حمله ور شدن به یک زن خیلی سینمایی ست و کلا با مارلون براندو در آخربن تانگو در پاریس همذات پنداری می کنند

صدای مسج موبایل بلند شد. خواهرم پیغام رو بلند خواند: امشب بیا. می خوام بشکافمت

خواهرم با تاباوری گفت این همونه؟
به خواهرم گفتم که اول سعی کرد نوازشم بکند اما من گفتم نکن این کار را بعد گفتم من تعهدات قلبی نسبت به کسی دارم. دست به من نزن . می دانم که ناراحت می شود.
گقت خوب مهم نیست از کجا می فهمد؟
گفتم من که می فهمم اگر او هم بکند ناراحت می شوم
گفت خوب حالا که این جور تعهدات مهم نیست
گفتم چه وقت به نظرت مهم می شود؟ باید عقدنامه نشانت بدهم تا مهم شود؟
دوست فیلم ساز من این ها را عشوه کردن تلقی کرد به نظرم. چه طور باید نه گفت؟ باید توهین کرد ؟ باید همان اول یکی توی صورتش می خواباندم و تهدید می کردم؟

 

جای انگشت هایش روی دستم سیاه شده بود. بس که فشار داده بود تا مرابه اتاق خواب بکشاند.نمی توانستم در جا فرار کنم آخر دوستم آدم مهمی ست. داور جشنواره های بین الملی ست. سعی کردم در حالی که درگیری فیزیکی ادامه داشت منصرف اش بکنم. گقتم چه کار داری می کنی؟ می خواهی با زنی که نمی خواهد تو را به زور بخوابی؟
گفت می خواهی خودت نمی دانی که می خواهی
گفتم پس کی می خواهید به نظر من اهمیت بدهید؟ بس نیست؟ حتا برای رختخواب هم شماها بهتر می دانید؟
گقت من راضی ات می کنم توبیا این قدر خوب باشد که همیشه یادت بماند
گقتم بزرگ شو کی می خواهی بفمی که رضایت جنسی فقط مال رختخواب نیست مال رفتار و حرف های آدم ها هم هست
هر دو مان تفس نفس می زدیم واضخ بود که اصلا انتظار نداشت تا این اندازه مقاومت کنم
روز مبل انداخت مرا و سعی کرد بلوزم را در بیاورد من موهایش را کشیدم و شروع به فریاد زدن کردم: می فهمی این تجاوزه تجاوزه تجاوزه
همین بود که ناگهان از من کنده شد ودر اون لحظه ی آخر با دست اش این زخم رو روی گردن ام گذاشت
نشست روی میل من تا می توانستم دور شدم اما توانایی بلند شدن نداشتم
گقت حشری شدم حالا چه کار کنم؟
این جا بود که اشک از صورتم روان شد یادم نمی آمد هیچ وقت این اندازه تحقیر شده باشم
گقتم تف توی روی سیاهت
بلند شدم و رفتم پالتوم رو بپوشم امد نزدیک و گفت نرو تو رو خدا بمون
همون طور که نفس نفس می زدم گقتم دفغه قبل به تو گقتم که تو آدم رابطه نیستی من هم دلم رابطه می خواد از تنها بودن و انتظار کشیدن خسته شدم چرا نمی فهمی؟ نگقتم من زن یک شبه نیستم؟
گفت این طوری نرو با این حال هیستیریک
گقتم خفه شو برو کنار
به خواهرم گقتم که لنگه گوشوارم اون جا افتاد. خیلی ناراحت شدم. از بیروت خریده بودمش. قیمت نداشت. دراز و برنجی قشنگی بود. دوسش داشتم
شروع کردم به گریه کردن خواهرم بغلم کرد و گفت ناراحت نباش در رفتی چیزی نشده که
اینا رو نمی شه گقت که آدم اندازه یک موش بی ارزش تحقیر می شه
یاد مقاله هایی افتادم که درباره تجاوز خونده بودم که اغلب اوقات پیش بینی نشده ست تاگهان اتفاق می افته بیشتر اوقات آشنایان متجاوزین هستن وشما نمی تونید درست عکس العمل نشون بدین چون پیش بینی نمی کردین. حقارت و دردش بعد شروع می شده وقتی زخم های خونی رو شستید اون وقت زخم اصلی خودشو نشون می ده

این بخشی از مفهوم زن تنها و جوان بودن ست. اگر به معیارهای متعارف در روابط میان زن و مرد اعتقاد نداشته باشید برای بسیاری از مردان به این معنی ست که شما تکه یی از سرمایه در گردش می باشید که البته برای زمان موقتی در دسترس هستید و کسی هم به این که شما چه می خواهید از رابطه اهمیتی نمی دهد. همه هم مطمئن هستند که شما می خواهید و می دانند که شما چه می خواهید و اصلا هم لازم نیست با شما حرف بزنند نظرتان را بدانند یا حتا راضی تان بکنند. شما به زور راضی خواهید شد.  چاره یی ندارید مگر این که تا سر دیوانگی مقاومت کنید

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com