ساعت حدود ۷ شب خونه رسیدم هنوز هم از لاله گوشم خون می چکید و فکم تیر می کشید. پارک وی توی اتوبوس که پریدم هنوز نفس نفس می زدم. باورم نمی شد که تونسته باشم فرار کنم. خانم بقل دستی من متوجه حال غیر عادی من شد و پرسید که کمک می خوام من هم تشکر کردم. اون گفت که شالم خونی شده.
قبل از این که مادرم ببینه منو خودم رو انداختم توی دست شویی تا گوشم رو بشورم. منظره بدی بود. هنوز دستام می لرزید ولی مونده بود تا به گریه کردن بیافتم. وقتی خونا رفت تازه متوجه زخم روی گردن ام شدم. وحشت برم داشت. این زخم خیلی پهن بود. توی آیته زیر نور نقره یی مهتابی به خودم و این زخم نگاه کردم. حالم از زندگی م حماقتم و دوستام بهم خورد
این زخم روی گردن لاله گوش پاره شده کبودی های روی شانه هدیه ی دوست فیلم سازم بود که به دعوتش به خونش رفته بودم
دفعه قبل به در خواستش جواب رد دادم اما خیلی دوستانه و بدون درگیری چون به هر حال آشنا بودیم و در جمع فیلم سازان و دوستان آرتیست چشم در چشم می شدیم. ولی من ازش دوری می کردم و مدتها بود که ندیده بودمش و همه ی اینها هم باعث نمی شد که کارش رو تحسین نکنم. از شرایط پیش امده متاسف بودم. این دور که ایران امدم به من ای میل داد که بیا بعد چندین سال همدیگر رو ببینیم. من هم گفتم حتما از اون جواب رد سبک شده و می توانیم با هم دوست باشیم با خوشحالی قبول کردم و قرار شد به اون خونه کذایی در ولی عصر برم روبه روی جام جم ساعت ۵
خواهرم در اتاق رو باز کرد وارد شد تا مثل همیشه سر شب گپی بزنیم فورا متوجه شد که حالم طبیعی نیست گوش و زخم گردن ام را نشانش دادم و اون پرسید چه شده؟
چه می گفتم؟ که رفتم خانه ی روشن فکر فبلم ساز و همان طور که درباره وضع سیاسی خانه سیتما حرف می زدیم دوستم سعی کرد نوازشم کند اما من مانع شدم این کار را جندین بار کرد و من مانع شدم ناگهان جری شد و بغلم کرد و به زور من را به طرف اتاق خواب کشاند؟
همین ها را گقتم
خواهرم گفت مگر می شود؟نه؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهرم قهقهه زد بعد به صورت مات من نگاه کرد و گفت همین طوری که نمی شود؟ آخه جه طور؟
من شانه هایش را گرفتم و با شدت تکان دادم و کشاندمش گفتم این طور
تمام کتف و دستم درد می کرد نزدیک به نیم ساعت توی راهرو با او گلاویز شده بودم
نمی دانم چه طور اما مقاومت کردم اول فکر کردم خنده و شوخی ست خوب با مردی که می شناسی و نزدیک هستی ممکن ست که شوخی های زیادی بکنی اما نه باکسی که نمی شناسی در هیچ نوغ رابطه تعریف شده یی نیستی و قبلا هم صراحتا به او جواب رد داده یی. مشکل این دسته از روشن فکران این ست که فکر می کنند بدوت مقدمه حمله ور شدن به یک زن خیلی سینمایی ست و کلا با مارلون براندو در آخربن تانگو در پاریس همذات پنداری می کنند
صدای مسج موبایل بلند شد. خواهرم پیغام رو بلند خواند: امشب بیا. می خوام بشکافمت
خواهرم با تاباوری گفت این همونه؟
به خواهرم گفتم که اول سعی کرد نوازشم بکند اما من گفتم نکن این کار را بعد گفتم من تعهدات قلبی نسبت به کسی دارم. دست به من نزن . می دانم که ناراحت می شود.
گقت خوب مهم نیست از کجا می فهمد؟
گفتم من که می فهمم اگر او هم بکند ناراحت می شوم
گفت خوب حالا که این جور تعهدات مهم نیست
گفتم چه وقت به نظرت مهم می شود؟ باید عقدنامه نشانت بدهم تا مهم شود؟
دوست فیلم ساز من این ها را عشوه کردن تلقی کرد به نظرم. چه طور باید نه گفت؟ باید توهین کرد ؟ باید همان اول یکی توی صورتش می خواباندم و تهدید می کردم؟
جای انگشت هایش روی دستم سیاه شده بود. بس که فشار داده بود تا مرابه اتاق خواب بکشاند.نمی توانستم در جا فرار کنم آخر دوستم آدم مهمی ست. داور جشنواره های بین الملی ست. سعی کردم در حالی که درگیری فیزیکی ادامه داشت منصرف اش بکنم. گقتم چه کار داری می کنی؟ می خواهی با زنی که نمی خواهد تو را به زور بخوابی؟
گفت می خواهی خودت نمی دانی که می خواهی
گفتم پس کی می خواهید به نظر من اهمیت بدهید؟ بس نیست؟ حتا برای رختخواب هم شماها بهتر می دانید؟
گقت من راضی ات می کنم توبیا این قدر خوب باشد که همیشه یادت بماند
گقتم بزرگ شو کی می خواهی بفمی که رضایت جنسی فقط مال رختخواب نیست مال رفتار و حرف های آدم ها هم هست
هر دو مان تفس نفس می زدیم واضخ بود که اصلا انتظار نداشت تا این اندازه مقاومت کنم
روز مبل انداخت مرا و سعی کرد بلوزم را در بیاورد من موهایش را کشیدم و شروع به فریاد زدن کردم: می فهمی این تجاوزه تجاوزه تجاوزه
همین بود که ناگهان از من کنده شد ودر اون لحظه ی آخر با دست اش این زخم رو روی گردن ام گذاشت
نشست روی میل من تا می توانستم دور شدم اما توانایی بلند شدن نداشتم
گقت حشری شدم حالا چه کار کنم؟
این جا بود که اشک از صورتم روان شد یادم نمی آمد هیچ وقت این اندازه تحقیر شده باشم
گقتم تف توی روی سیاهت
بلند شدم و رفتم پالتوم رو بپوشم امد نزدیک و گفت نرو تو رو خدا بمون
همون طور که نفس نفس می زدم گقتم دفغه قبل به تو گقتم که تو آدم رابطه نیستی من هم دلم رابطه می خواد از تنها بودن و انتظار کشیدن خسته شدم چرا نمی فهمی؟ نگقتم من زن یک شبه نیستم؟
گفت این طوری نرو با این حال هیستیریک
گقتم خفه شو برو کنار
به خواهرم گقتم که لنگه گوشوارم اون جا افتاد. خیلی ناراحت شدم. از بیروت خریده بودمش. قیمت نداشت. دراز و برنجی قشنگی بود. دوسش داشتم
شروع کردم به گریه کردن خواهرم بغلم کرد و گفت ناراحت نباش در رفتی چیزی نشده که
اینا رو نمی شه گقت که آدم اندازه یک موش بی ارزش تحقیر می شه
یاد مقاله هایی افتادم که درباره تجاوز خونده بودم که اغلب اوقات پیش بینی نشده ست تاگهان اتفاق می افته بیشتر اوقات آشنایان متجاوزین هستن وشما نمی تونید درست عکس العمل نشون بدین چون پیش بینی نمی کردین. حقارت و دردش بعد شروع می شده وقتی زخم های خونی رو شستید اون وقت زخم اصلی خودشو نشون می ده
این بخشی از مفهوم زن تنها و جوان بودن ست. اگر به معیارهای متعارف در روابط میان زن و مرد اعتقاد نداشته باشید برای بسیاری از مردان به این معنی ست که شما تکه یی از سرمایه در گردش می باشید که البته برای زمان موقتی در دسترس هستید و کسی هم به این که شما چه می خواهید از رابطه اهمیتی نمی دهد. همه هم مطمئن هستند که شما می خواهید و می دانند که شما چه می خواهید و اصلا هم لازم نیست با شما حرف بزنند نظرتان را بدانند یا حتا راضی تان بکنند. شما به زور راضی خواهید شد. چاره یی ندارید مگر این که تا سر دیوانگی مقاومت کنید
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
شما باید از این فرد شکایت می کردید و هم افشاگری وسیع درمورد او، بدون شک این دفعه اول نیست که این آقا به زنی حمله می کند و دفعه آخرش هم نخواهد بود. شما دراین مورد مسئولیت دارید که به زنان دیگری که با او درتماس هستند هشدار دهید.
یکشنبه, ۸ام بهمن, ۱۳۹۱
خیلی متاسف شدم. یکبار هم یکی از منتقدان سینما- که در تلویزیون حضور دارد، سایت دارد، محبوب نسل جوان! است- خانم نویسنده ای رو بعد از یک روز آشنایی به قصد رساندن به مقصد سوار ماشین کرده بود و گفته بود ازت اشعه های سکسی ! بهم میرسه. دختر که خواسته بود پیاده بشه منتقد گفته بود چرا اینجوری رفتار میکنی؟ من بهترین منتقد ایرانم!- یعنی به صرف و فرض بهترین بودن موظفی با من بخوابی!-
یکبار هم هنرمند روشنفکر نقاشی که بالای ۶۰ سال دارد وقتی روزنامه نگاری بعد از مصاحبه از خانه اش بیرون رفته بود اس ام اس داده بود که “مثلا قرار بود بک…ت؛ کجا رفتی؟”
یکشنبه, ۸ام بهمن, ۱۳۹۱
اینجور نامرد ها را باید رسوا کرد چرا اینکار را نکردید ؟ شما در این مورد مسئولید ، دستکم برای ینکه آن نامرد چنین دامی را بری زن و دختر دیگری
نگستراند.
یکشنبه, ۸ام بهمن, ۱۳۹۱
متنی بود در تایید سخنان فلینی ایران استاد فرج الله سلحشور که سینما و اصحابش یکی در میون فاسدند. حق با یاران امام است
یکشنبه, ۸ام بهمن, ۱۳۹۱
.I agree with Forough. You should talk
یکشنبه, ۸ام بهمن, ۱۳۹۱
این کدوم بی شرفی بوده که هم فیلم ساز و هم مثلاً روشن فکر بوده؟ بسیار کار خوبی کردی که تسلیم نشدی و مقاومت کردی. جامعه ایران تبدیل به یک بیمار جنسی خطرناک شده… مردم برای معنویت انقلاب کردند!
یکشنبه, ۸ام بهمن, ۱۳۹۱
این چیزی که نوشتی فقط از سینما گران و دست اندر کاران سینما و تلویزیون حکومت اسلامی بر می آید .هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا آنچه این نا مردمان با جان انسان می کنند آخه خانم محترم هنوز توهم دارید به دست اند کاران فرهنگی نظام اسلامی فرق هم نمی کند سبز باشد یا احمدی نزادی اینها یک نقطه مشترک دارند و آن اسلامی بودن و تفکرات اسلامیشان است .زن یک سوراخ است برای ارضی امیال جنسی برادران اسلامی وجود دارد .خود زن برای این آدم ها اصلا وجود خارجی ندارد جز وقتی حشری می شوند .حالا باز هم تشریف ببر خونه شون و بگو از سینما گران به نام است و یا اینکه روشنفکر است .اسلامی و روشنفکر
دوشنبه, ۹ام بهمن, ۱۳۹۱
ببخشید این آقای فیلم ساز و داور جشنواره فیلمهای بین المللی
اسم و رسم ندارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همه این موارد که نقل میشود فقط گفته میشود فلان هنرمند؟ فلان
فوتبالیست؟ فلان بازیگر؟؟؟؟؟
همه بی اسم و رسم و نام و نشان!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دوشنبه, ۹ام بهمن, ۱۳۹۱
Salam,in khanoom az nasr e ziba va tavan e neveshtan balaee barkhordarand,dar har sorat moteassefam ke barashon hamchin khatreh e badi baghi moond
دوشنبه, ۹ام بهمن, ۱۳۹۱
ببخشید اینو میگم. مظلوم نمایی نکن! من کار اون اقا را تایید نمیکنم ولی شما خودت هم همچین سلامت نیستی. اگه یکبار قبلا به نیت این اقا پی برده بودی و جواب رد دادی, پس چطور دوباره از ایمیلی که بهت زد خوشحال شدی و با پای خودت باهاش رفتی توی یک خونه خالی؟ شاید فکر کردی تو خونه خالی قراره زیارت عاشورا بخونین؟ حضور دوباره شما در خونه خالی ان شخص یعنی رضایت کامل و بقول خودت زن یک شبه نبودی و میخواستی باهات ازدواج هم بکنه که گویا شدنی نبوده, حالا داری این مدلی تعریف میکنی. حقیقت تلخه از من ناراحت نشو!
دوشنبه, ۹ام بهمن, ۱۳۹۱
متاسفانه اکثر روشنفکران ایران همین دید را در مورد زن دارند.چون فکر می کنند از قدرت و استعداد بهتری بر خورد دار هستند و زن ها وظیفه دارند با قرار دادن تن خود پاداش زحمات انها را بدهند.
دوشنبه, ۹ام بهمن, ۱۳۹۱
سلام و عرض ادب
بسیاری از آدمها خودشان هم نمیدانند در برخی از موقعیتها و سطوح تعاملات انسانی دقیقن چه میخواهند و خطوط قرمز مبهم یا منقوطی دارند. اینها چه در تقابل با آدمهایی که دقیقن میدانند چه میخواهند و چه در تقابل با افرادی شبیه خودشان در هر حال دچار تعارض و آشفتگی میشوند. به نظر میرسد نگارنده این سطور قبل از اینکه با دیگری تکلیفش روشن نباشد با خودش دچار تعارض و بلاتکلیفی است…
سه شنبه, ۱۰ام بهمن, ۱۳۹۱
اتفاق وحشتناکی است. اگر پای زور به میان بیاید، هر زنی درست مثل عصر حجر در برابر تجاوز بی دفاع است. افشاگری درست ترین واکنش است. فضا را شفاف و سالم می کند. اما افشاگری هم آدابی دارد بخصوص اگر بخواهد مرز مشخصی با شایعه پراکنی و جو سازی داشته باشد. وقتی از این فرد نام نمی برید و مشخصاتی که می دهید آنقدر کلی است که به خیلی ها شبیه است، عملا یک قشر و صنف را زیر سوال می برید. و این اثر عکس دارد: جامعه را به تمامی این قشر و صنف از جمله خود شما بدبین می کند.
سه شنبه, ۱۰ام بهمن, ۱۳۹۱
خواهر عزیز،
مطلب را خواندم و متاسف شدم. دوستانی که در نورث آمریکا هستند و HBOنگاه میکنند شاید با سریال Girls اشنا باشند، داستان این هست که چند دختر بعد از فارغالتحصیل شدن سعی میکنند در جنگل نیو یورک مستقل زندگی کنند، خوب، شرایط متفاوت است و آنها به نوعی آزادی را تجربه میکنند و اسیر حس گنه مثل جوانان ما در ایران نیستند. اتفاقا در اپیزود این هفته یکی از دختران جوان و زیبا همین سرنوشت شما را داشت، بر حسب اعتماد و آشنایی قبلی به منزل آقای آرتیستی رفت، با تصاویر تخدیر کننده اثر هنری آقا تقریبا درهم شکست و سرنوشت بدتر از شما در انتظارش بود. داستان این بود که حس تحقیر روحی بدتر از فیزیکی بود برایش چون سکس تقریبا امری عادی تلقی میشود و آنچه مورد نظر من بود این هست که آسمان همه جا یک رنگ است و اعتماد خود را به اسانی در دستان هر حیوانی نگذار و اصولا قواعد بعضی و زندگی در جنگل را یاد بگیر چون دفعه دیگر ممکن است چنین شانسی نداشته باشی!!!! این حیوانات معصومیت و اعتماد تو را نشان موافقت تلقی میکنند. مثل دختران سریال Girls آرزوی آزادی و لذت برایت دارم.
سه شنبه, ۱۰ام بهمن, ۱۳۹۱
اگه این داستان واقعیه اسم این فیلم ساز رو افشا کنید تا رسوا و بی آبرو بشه.حتی میتونید شکایت کنید ازش.
سه شنبه, ۱۰ام بهمن, ۱۳۹۱
حمیرا هم ترانه ای بنام این شهرک درسواحل شمالی ایران خوانده است که بسیار دلنشیین وخاطره انگیز است.(دریا کنار)را می گویم .که خزر شهرهم همسایه دیوار به دیوار آن است.شاید بهمین دلیل باشد که مجموعه های تجاری وفروشگاههای بزرگ فراوانی در مقابل این ۲ شهرک ساخته شده است واغلب آنها مشتریان فراوان دارند .
به جرات میگویم در ایام تعطیلات نوروزی یا تعطیلات (اتصالی)که در۸ساله اخیر مد شده . (منظورم این است که اگر مثلا ۴شنبه بمناسبتی تعطیل باشد .مقامات بدون هیچ محمل قانونی ۵شنبه راهم تعطیل اعلام میکنند که باجمعه می شود ۳روز و مسلم است که مردم هم برای فرار از هوای خفه کننده تهران راهی سواحل شمال کشور می شوند .چه جایی بهتر از بابلسر ووشهرک های نزدیک ان که همانهایی باشند که در بالا نام بردم
به جرات می گویم زنان ودختران جوان وحتی پسرانی که در این ایام در سواحل شمالی دیده می شوند بسیار شیک تر از زنان ودختران تهران لباس می پوشند ومسلم است که اوقات فراغت خود را (که بسبارهم زیاد است )به ناچار در کافی شاپ های لوکس مجموعه های تجاری درکنار یار مطلوبشان بگذرانند
من هم که از برکت هوای تهران مبتلا به آسم شده ام.دریکی از این تعطیلات با دوست وهمکار سابقم که هردوسالهاست بازنشسته شده ایم وایشان درشمال رحل اقامت افکنده .تماس گرفتم تا محل مناسبی برای اقامت من وهمسرم درنظر بگیرد. واز خوش شانسی من .دوست عزیزم با اصرار از من درخواست کرد که این مدت را نزد اووهمسرش بمانیم وتاکید کرد که خیلی هم خوشحال خواهندشد.
فردای آن روز ما (یعنی :من وهمسرم ).درشمال ونزد دوستم بودیم
تمام انجه نوشتم . مقدمه ای بود برای مطلب کوتاهی که در پی می آید
یکی از روزها قرار براین شد که به اتفاق چند زوج ازدوستان مقیم شمال دسته جمعی برای صرف عصرانه به یکی از کافی شاپ هاکه شهرتی هم داشت برویم..خلاصه کنم. راس ساعت ۶ .جمع دوستان درمحل حاضر بودند وچون تعدادمان ۱۲نفربود (البته همه پیرو پاتال)ناچار می بایستی ۲ یا ۳ میز را درکنارهم می گذاشتند تامابتوانیم درکنارهم بایشم.اضافه کنم که اغلب این جمع اساتید بازنشته دانشگاه ویا شخصیت هایی والائی بودند که ایام بازنشتگی وسالمند ی خود را درشمال سپری می کردند.
مدتی منتظر ماندیم تا کسی بیاید ومیز هارا کنارهم بگذارد ولی متاسفانه مثل ای که وجود ۱۰-۱۲ نفره مانادیده گرفته شده بود. ناچاربه مدیر کافی شاپ مراجعه کردم واز اوخواستم دستور انجام دادن این کار رابدهد. جناب مدیر با بی اعتنایی ابرویی بالاانداخت وفرمود (این میز ها ۲نفره وحداکثز ۴ نفزه است ونمیتوان انهارا از جای شان تکان داد.
درمیان جمع ما یکی که نسبتا جوانتر وقلدر هم بود بدون توجه به فرمایشات آن جناب خودش دست بکار شدومیز هاراروبراه کرد بعد هم بناچار منوی اجباری کافی شاپ را که (کافه گلاسه )بود برای همه سفارش داد
خب.پیر ها پرچانه هستندو درنتیجه شاید ۲ساعتی باهم از هردری حرف زدیم .سفارش چای دادیم گارسون باپوزخندی سفارش مارا رد کرد.(ما اینجا چای سرو نمی کنیم .واضافه کرد.اینجا قهوه خانه که نیست)
بعضی از خانم ها گرسنه شان شد.اظهار علافه کردند شام بخورندکه البته تاچارشدند منوی اجباری کافی شاپ را که ساندویچ ژامبون بوقلمون بود نوش جان کردندودرپایان هم باصورت حساب باورنکردنی روبروشدند
هنگام خروج از مدیر کافی شاپ قلم وکاغذی خواستم .ومطلبی روی آن نوشتم وبه اودادم وازاوخواستم ان را باخطخوش وحروف ۲۴ روی صفحه (آ۴) بنویسد وپشت شیشه ورودی نصب کند.تامبادا این ماجرا برایش تکرار شود.
حتمن حدس زدید چه نوشتم .(نوشتم) {چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو. ) وزیر آن باخط درشت تری نوشتم (این کافی شاپ از پذیرایی مشتریان مسن معذور است)
همانطور که من خودم در زمان تحصیل در آمریکا شاهدبودم که بردر بعصی رستورانها نوشته بود (ورود سگ وسرباز وسیاه ممنوع است) گرچه در این سالها (سیاه )را حذف کرده اند
چهارشنبه, ۱۱ام بهمن, ۱۳۹۱
ناراحت نشو. به نظر من اونه که تحقیر شده. نه شما. میدونی چرا؟ چون این جماعت به شدت از اینکه جواب منفی بشنون، متنفرن. براشون دیوانه کننده است. برای من هم پیش اومده. ولی نه به این شدت.
پنجشنبه, ۱۲ام بهمن, ۱۳۹۱
اگر این روایت واقعی باشد باید اسم اورا اعلام می کردید تا دیگران در دام او نیافتند واواز جامعه طرد شود
جمعه, ۱۳ام بهمن, ۱۳۹۱
متاسفانه باید عرض کنم این واقعیت و بیماری در کشور مصیبت زده ما همه گیر شده و به قشر خاصی هم محدود نمیشه همه اقشار درگیر این مساله هستند واقعیتش اینجانب وکیل رسمی دادگستری هستم بهر حال بدلیل شرایط با شغلی موارد متعددی از این دست مواجه شده ام که به دختران و زنان آزار جنسی وارد شده و بدلیل ترس از آبرو متاسفانه دعوا طرح و تعقیب نمیشه واقعیت بسیار تلخ دیگه اینکه قانون هم چندان حمایت نمیکنه مث مورد اخیری که به یه دختر بسیار متشخص توسط یه مجری معروف تجاوز شده بود این مجری پلید که پس از سه روز برگشت از خانه خدا این دختر را فریب داده بود وبه جزیره کیش برده بود ومورد تجاوز قرار داده بود که پس از طرح دعوا مساله رو امنیتی کردند و اظهار داشتند که این دختر قصد لکه دارکردن مجری معروف رو داره این درصورتی است که نامبرده به بخشی از جرم اعتراف نموده و ابراز داشته که عمل با رضایت و شرعی بوده است که ازین بابت به شلاق محکوم و متاسفانه این بخش هم بدلیل نفوذ نیروهای امنیتی و حراست صداوسیما و حفاظت قوه قضاییه اجرا نگردید از طرفی ما خود شاهد فساد قضات هستیم که متاسفانه پیشنهاد تدارک خانم در قبال صدور احکام به وکلا و طرفین دعوا میکنند.حال وقتی که دستگاه قضا اینقدر فاسده شما از سایر بخشهای دولتی انتظامی زندانها دانشگاهها شهرداریها بیمارستانها و حتی مطب پزشکان و شرکتهای دولتی وخصوصی دیگه که مپرس .و اقعا این دختران و اصولاخانمها تو کشور ما بیچارند نه تو خیابون راحتند نه تو محیط کار و نه در جامعه.اینست حکومت لنجنزار اسلامی
جمعه, ۱۳ام بهمن, ۱۳۹۱
اولا اینکه تا ادم عاقل و زن نجیب کسی رو خوب نشناسه و نفهمه چه هدفی داره باهاش بیشتر اشنا نمیشه چه برسه که دوس دخترش بشه و بره خونش.در ثانی اگه میشناختیش همونطور که خودتم گفتی باید باهاش قطع رابطه میکردی نه اینکه به خونش بری.خانم جون اینکه ادم کسه دیگه ای رو دوس داشته باشه و خونه خالی یه مردی که نسبتی باهاش نداره بره جای تعجبه..نتیجه اینکه اولا شما حتما خودت مورد داشتی که رفتی پیشش چون وقتی دختری میره خونه خالی واسه بحث سیاسی نمیره..(البته شاید واسه چونه زدن برا اینکه زنش بشی رفته بودی ) و هیچ مردی..دقیقا میگم ۱ نفر از ۱۰۰ مرد البته تو ایران(خارجه خونه و خارج خونه رابطه دارن و بهتر از مردهای ایرانی نیستند) حاضر میشه از این موقعیت بگذره…اگه این حرفها برا تشویش ذهن مردمه باید بگم فساد و تجاوز همه جا و در همه سطحی هست امریکا و اروپاشم زیاده..نمونش ژنرال های امریکایی..کلینتون و…ایران هم به نسبتی وجود داره..لطفا اگه میخوای ازدواج یا س ..کنی راه مناسب تری پیدا کن نه اینکه سیاه نمایی کنی.
سه شنبه, ۲۴ام بهمن, ۱۳۹۱
فقط می توانم بگویم اللهم عجل لولیک الفرج
چهارشنبه, ۲۵ام بهمن, ۱۳۹۱
مشکل مباحث توهمی و خود گولی ما نیست!
ایراد از خر فرض کردن آدمهاست!
۱.همه خانمها کلا معصوم و بی گناهند و همینطوری ناغافل اغفال میشن!
===
۲.کلا همه مردها بد هستند که وقتی میبینند دختری که بخاطر ثروت و شغل و قدرت اجتماعی آنها قصد داره آویزنشون بشه به او روی دست زده و زودتر از او به خودش سوئ نیت میکنند!
===
۳.کلا نه اینکه خانمها از شیطان بیزارند فکر می کنن تو خونه خالی مرد مجرد یا متأهل واسشون نون چرب” یا شوهر خوشبخت” با سفره ای که توقع دارند با ادا و اشوه و تحریک شیطانی که از مراجعان شیطان صفت مذاهب تفرقه و دین نابود کنن یاد گرفتن!
تا به اهداف و خواسته های مثلا شرعی” یا مادی خود برسند!
================
فتنه ها و اداها و معصوم نماییهای تکراری!
****************
حقیقت رو میخوای بدونی؟؟
پس چند بار بخون که؛
** اعجاز خداوند بر آدمی ،شعور و قدرت تفکرش هست که او را متمایز کرد از سایر فرشتگان برای تاج اشرفیت!
شیطان که صاحب این مقام بود و شعور هم داشت
اول عجالت کرد
دوم حسادت کرد
سوم لجاجت
و آخر هم با غیبت و افترا و خود معصومی جلب توجه کرد برای سایر فرشتگان برای کسب هویت و حقوق و طرفدار!
او با شعورش از خدا خواست که بدترین باشد و انتخاب کرد!
شیطان ۱۰۰۰سال نتوانست آدم را منحرف کند زیرا قدرت شعور و تأملش قابل قیاس با آدم نبود و نیست!
و تنها راهی که یافت تا آدم را زمینگیر کند همان راهیست که تا به امروز و ابد انجامش می دهد و فقط تماشا میکند به بازی؛
**آدم با آدم **
»» حق انتخاب با ماست که در این بازی اشرف خلقت شویم یا استاد خود شیطان! ««
.
مرجع من همان عقلیست که خداوند اعطایم کرد.
من درگیر اعجاز خداوندم!
^^^^^^^^^^^^^^^^
fb:siavash.zex
سه شنبه, ۲۰ام فروردین, ۱۳۹۲