گزیدهای از یک مصاحبه*
میشل فوکو در پاسخ به پرسشی میگوید اگر بتوان برای سکس نوعی از اخلاقیات قایل شد، اخلاق سکس همان تشدید بیشتر «لذت» است. تاریخ چند جلدی سکسوالیته در غرب به قلم او، به گفتهی خودش، نمیخواهد باید و نبایدی را مؤکد سازد. نوشتههایش توصیهای دربارهی رفتار درست یا نادرست در قبال آمیزش جنسی ندارند. به این اعتبار، او به اخلاقیات رفتار سکسی باور ندارد. اما اگر رابطهای که خود با خویشتن برقرار میکنیم در نظرگیریم، و این رابطه را به هنگام سکس نوعی «اخلاقیات» بنامیم، آنگاه باید آن را «اخلاق لذت» نامبگذاریم. او میگوید، «اگر منظورتان از اخلاقیات آن رابطهای باشد که به هنگام هر کنشی با خودتان برقرار میکنید، آنوقت من میتوانم بگویم این به نوعی از اخلاق عملی (اتیکز) نزدیک میشود؛ یا دستکم نشان میدهد که چه چیزی میتواند اخلاق رفتار سکسی باشد. این رفتار فرمان خود را از حقایق و واقعیتهای مسلط بر زندگی ِجنسی ِما نمیگیرد. به نظر من، رابطهای که ما به هنگام سکس نیاز داریم با خودمان داشته باشیم اخلاق لذت است، و عمیقتر کردن آن لذت.» / عبدی کلانتری
***
پرسش: در کتاب «تاریخ سکسوآلیته» (جلد اول) شما به آثاری رجوع میدهید که مملو از فانتزیهای سکسی است (فانتزی = خیالپروری)، مثل کتاب معروف «زندگانیِ محرمانهی من» که در عصر ملکه ویکتوریا منتشر شده. (این کتاب به قلم «ناشناس» یکی از آثار کلاسیک پورنوگرافیِ قرن نوزدهم است که از زبان یک آریستوکرات انگلیسی شرح ماجراهای سکسی او با دختران تازهبالغ و گهگاه مردان است در کنار نکات دیگری مربوط به زندگی اشراف در عصر استیلای کامل امپراتوری بریتانیا در قرن نوزدهم. خلاصهای از این کتاب چندجلدی به زبان انگلیسی در آمازون برای خرید موجود است. مترجم) غالب اوقات دشوار است میان واقعیت و فانتزی مرز بکشیم. آیا ارزشمند نخواهد بود اگر شما به جای تدوین باستانشناسیِ سکسوآلیته، به طور صریح و روشن دست به نوشتن باستانشناسیِ فانتزیهای سکسی بزنید؟
میشل فوکو: (با خنده) خیر، قصد من نوشتن باستانشناسیِ فانتزیهای سکسی نیست. سعی دارم دیسکورس (گفتمان) های راجع به سکسوآلیته را از دل خاک بیرون بکشم زیرا این نوع باستانشناسی در واقع عبارت است از رابطه میان آنچه در حوزهی سکسوآلیته ما در عمل انجام میدهیم، آنچه خود را موظف به انجاماش میدانیم، آنچه مجاز هستیم انجام دهیم، آنچه از آن منع شدهایم (از یک سو)، و آنچه ما در حوزهی بیانی مجاز، موظف، یا منع شدهایم به زبان آوریم (از سوی دیگر). نکته دقیقاً اینجاست. این مسأله مربوط به فانتزی نیست. مربوط به حوزهی گفتار است و آنچه که میتواند به بیان درآید.
پرسش: آیا میتوانید توضیح بدهید که چطور به این نتیجه رسیدید که سرکوب امیال جنسی، که مشخصهی سدههای هجدهم و نوزدهم در اروپا و آمریکای شمالی بود، در حقیقت به مراتب از ابهام بیشتری برخوردار بود و در لایههای زیرین این سرکوب نیروهای دیگری به سمت مخالف سیر میکردند تا سرکوب را خنثا کنند؟
فوکو: سرکوب امیال جنسی جای انکار ندارد. اما من میخواهم نشان دهم سرکوب همیشه بخشی است از یک مجموعهی بسیار پیچیدهتر که استراتژی سیاسی ِسکسوآلیته را تشکیل میدهد. هیچ چیزی نیست که فقط سرکوب شود (بدون واکنشی). در حیطهی سکسوآلیته، مقررات سیطرهی کامل ندارند و تأثیرات منفیِ آنچه منع شده در ترازویی قرار میگیرند که کفهی دیگرش را آثار مثبت برانگیختگیهای جنسی میسازد. سکسوآلیته در قرن نوزدهم سرکوب میشد اما همزمان از راه تکنیکهایی چون روانشناسی و رواندرمانی مورد تحلیل، بازنگری، و روشنگری قرار میگرفت که به خوبی نشان میدهد همهچیز در سرکوب خلاصه نمیشد. بیش از اینها، تغییری را نشان میداد که در اقتصادِ رفتار جنسی در جامعهی ما روی میداد.
پرسش: چه مثالهای بارزی را میتوان در دفاع از این فرضیهی شما ارائه داد؟
فوکو: یک مورد، خود ارضایی کودکان است. مورد دیگر، موضوع «هیستری» و هیاهوی بزرگی بود که بر سر زنان هیستریک به پا شد. این دو نمونه نشان میدهند که البته منعیات و سرکوب امیال وجود داشت. سکسوآلیتهی کودکان تبدیل شده بود به یک مسألهی جدی برای والدین، که منشإ نگرانی شده بود و تأثیرات زیادی بر کودکان و پدر و مادرها برجا میگذاشت. میبایست مواظب سکسوآلیتهی بچهها باشند و این کنترل نه تنها برمیگردد به اخلاقیات والدین، بلکه مسألهی لذت را هم به میان میکشد.
پرسش: لذت به چه معنی؟
فوکو: به معنی هیجان و برانگیختگی جنسی و ارضاء شدن.
پرسش: برای والدین هم لذت میآورد؟
فوکو: بله. شاید بشود اسماش را گذاشت تجاوز (لذت تجاوز). متنهایی وجود دارد که مضمون آنها شباهت پیدا میکند به نوعی از سیستماتیزه کردن تجاوز. تجاوز از سوی پدران و مادران در خصوص کارهای سکسیِ کودکانشان. وقتی که والدین دخالت میکنند در کاری که خصوصی و محرمانه است، یعنی استمناء، این یک عمل بیطرفانه نیست. نه تنها این مسألهای است مربوط به قدرت، اتوریته (اقتدار)، و اخلاقیات؛ بلکه به خودی خود عملی لذتآور هم هست. قبول ندارید؟ این جور دخالت کردن (در یک امر خصوصی) با خودش لذت میآورد. البته چون استمناء برای کودکان به شدت قدغن بود، طبیعتاً باعث نگرانی میشد. از سوی دیگر، همین قدغن، سبب تشدید این خلافکاری میشد که بچهها مشترکاً خود ارضایی کنند و بعد دربارهاش در میان خودشان دزدکی بحث کنند و لذت ببرند. همهی اینها شکل خاصی به زندگی خانوادگی بخشیده بود، به روابط میان کودکان و والدین، و رابطه میان خود بچهها. در نتیجهی این دخالتها و مخفیکاریها، نه تنها سرکوب عمیقتر میشد بلکه لذتها و التهابهای جنسی هم تشدید میشدند. ادعا نمیکنم که لذت پدر و مادرها مشابه لذت کودکان بود و سرکوب واقعی در کار نبود. فقط میخواستم ریشهی این ممنوعیت مسخره را کشف کنم.
. . .
پرسش: امروزه دیگر نمیتوان مدعی شد که سکس راز مکتوم افراد است. آیا چیزی توانسته جای آن راز را بگیرد؟
فوکو: البته دیگر «راز» زندگی نیست، چون مردم میتوانند دستکم برخی از شکلهای عامِ سلیقههای سکسیشان را نشان دهند بدون آنکه مورد اتهام قرار گیرند. با اینهمه، فکر میکنم مردم هنوز بر این باور هستند که، و اینطور تشویق میشوند که باور کنند، نیاز و تمنای جنسیِ آنها چیزی عمیق از هویت واقعیشان را لو میدهد. سکسوآلیته دیگر «راز» اصلیِ زندگی افراد نیست اما هنوز یک نشانه یا علامت نوعی گرفتاری است، تبلور چیزی که محرمانهترین و رازآمیزترین جنبهی فردیت ما است.
فکر میکنم من با تجربه کردن لذت مشکل جدی دارم. به نظر من، (دادن وگرفتن) لذت کار بسیار دشواری است. به سادگی لذت از خود نیست (با خنده). و این رویا و آرزوی من است که از دوز بیش از حد لذت (اوور دوز) بمیرم، حالا هرجور لذتی میخواهد باشد. چون واقعاً کار خیلی مشکلی است، و من همیشه این احساس را دارم که لذت را نمیتوانم خوب حس کنم، یعنی لذت کامل و تمامعیار؛ و این لذت تمامعیار برای من با مرگ پیوند میخورد. چون فکر میکنم آن نوع لذتی که من لذت واقعی اسماش را میگذارم، چنان عمیق است، چنان شدید و حاد است و چنان غلبه میکند که دیگر از آن جان به در نمیبرم. آن لذت مرگ من خواهد بود.
مثال روشنی برایتان میآورم. یک روز در خیابان اتوموبیلی به من زد. داشتم راه میرفتم. شاید برای دو ثانیه این حس را داشتم که دارم میمیرم و لذت خیلی خیلی شدیدی در من رسوخ کرد. هوا عالی بود. هفت بعد از ظهر. آفتاب داشت پایین میرفت. آسمان آبی تیره. یکی از بهترین خاطرههای من بوده و هنوز هم هست (خنده). این واقعیت هم هست که بعضی از مواد مخدر خیلی برای من اهمیت دارند، چون واسطهای هستند برای رسیدن به آن لذت باورنکردنی و بسیار عمیق که در پی آن هستم و خودم به تنهایی قادر به تجربهاش نیستم. درست است که مثلاً یک جام شراب از نوع اعلا و قدیمی میتواند روحافزا باشد، اما نه برای من. لذت واقعی باید چیزی باشد به طرز شگفتآوری عمیقاً حاد و شدید. من قادر نیستم به خودم و دیگران آن نوع از لذتهای متوسطی بدهم که زندگی روزمره مملو از آنهاست. این لذتهای کوچک و متوسط هیچ چیزی برای من ندارند و من نمیتوانم زندگیام را طوری سازمان بدهم که جایی برای آنها داشته باشد.
#پورن_بلاگ
شمارهی پنجاه و سه
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
مجسم کنید همه مثل میشل فوکو فکر کنند و همینقدر ازادی لازم را داشته باشند، چه جامعه بلبشویی خواهیم داشت ، سنگ روی سنگ بند نمی شود با این همه فساد و ارزوی لذتها بدون هیچ حساب و کتابزو اخلاق!!!! فساد داخل و بیرون خانواده ، میشل فوکو یک بسمار جنسی بود، متاسفانه دستی بر قلم هم داشت، مطالعاتس چندین جلدی ایشان در باره سکس، کدام درد جامعه را درمان کرده یا می کند غیر از نابودی خانواده ها ، خوبه که زودتر ایدز گرفت و مرد گفته شده با این طرز تفکر ممنوعیت ناپذیر به صدها کودک و بزرگ ایدز خودش را منتقل کرد.
شنبه, ۲۲ام مرداد, ۱۴۰۱
مصاحبهء جالبی است, خیلی جالبتر بود اگر آقای فوکو که اینجا به “ماجراهای سکسی آریستو کراتهای انگلیسی با دختران تازهبالغ” اشاره میکند, مقداری هم به ماجراهای سکسی خویش با پسر بچه های عرب در سفرهایش به تونس و مراکش اشاره میکرد.
پارسال بود که برای اولین بار در سایت “عرب نوین” یکی از همکاران سابق فوکو این قضیه را یادآوری کرده بود.
اما امروز که جستجو میکردم دیدم که تعداد مقالات راجع به “ماجراهای” آقای فوکو در شمال آفریقا با پسر بچه ها بیشتر از یکی است!
که البته این به معنای لغو و باطل نمودن تمامی دست آوردهای فوکو نیست.
اما “ماجراهای” وی نیز نباید چشم پوشی شود.
French philosopher Michel Foucault ‘sexually abused boys in Tunisia’: report
https://english.alaraby.co.uk/news/french-philosopher-michel-foucault-sexually-abused-boys-tunisia
یکشنبه, ۲۳ام مرداد, ۱۴۰۱
ای بابا, چند صد سال قبل از این جناب میشل فوکو, عبید زاکانی خودمون فی الباب الاستمناء ابیاتی سروده بود (که حمل بر گستاخی نشود) در اینجا برای شما آورده می شود.
از معتبرترین نسخهء موجود “مجموعه اشعار عبید زاکانی – به ویراستاری استاد محجوب – دانشگاه کلمبیا”
وقت آن شد که عزم کار کنیم
رسمِ الحاد آشکار کنیم
خانه در کوچه مغان گیریم
روی در قبله تنار کنیم
روزگار ار به کام ما نبود
کیر در کون روزگار کنیم
بهر کون تا به چند غصه خوریم
بهر کس چند انتظار کنیم
کس و کون چون به دست می ناید
جلق بر هر دو اختیار کنیم
بنشین ای عزیز تا بتوان
به از این در جهان چه کار کنیم
جلق میزن که جلق خوش باشد
جلق زیر دلق خوش باشد
روز و شب گرد شهر می پوئیم
خانه می فروش می جوئیم
مست شنگولیان بی باکیم
فتنه شاهدان مه روئیم
بستگان کمند زلفینیم
خستگان کمند ابروئیم
ایمن از دهر ناجوانمردیم
فارغ از روزگار بد خوئیم
بنشینیم و کیر را بکشیم
جلق خوش می زنیم و می گوئیم
جلق میزن که جلق خوش باشد
جلق زیر دلق خوش باشد
دوستان کار کیر بازی نیست
هیچ کاری بدین درازی نیست
کیرِ من چون علم بر افرازد
کم ز سنجاق شاه غازی نیست
پیشه خر گادنست و جلق زدن
وآن دگرها به جز مجازی نیست
هیچ نوعی برای وضع جماع
بهتر از رسم بذله بازی نیست
کیر را پیش کون به سجده درآر
زانکه محراب کس نمازی نیست
جان بده کنده ای به دست آور
ورت امروز کار سازی نیست
جلق میزن که جلق خوش باشد
جلق زیر دلق خوش باشد
کار بی سیم بر نمی آید
در ره عشق سیم می باید
امرد بی درم نمی خسبد
قحبه رایگان نمی آید
خوش بخور مال ورنه از ناگاه
در جَهد روزگار برباید
پیش اهل دلی دمی به صفا
بنشین تا دلت بیاساید
بعد از این ناز کون و کس کم کش
بر تو زین کار هیچ نگشاید
رغم آن غلتبان که کون طلبد
کوریِ مردکی که کس گاید
جلق میزن که جلق خوش باشد
جلق زیر دلق خوش باشد
ما همه جمریان قلماقیم
رند الفاظ و چست و شغراقیم
روز و شب هم وثاقِ معشوقیم
سال و مه همنشین عشاقیم
مرده دلبر شکر دهنیم
تشنه شاهد سمن ساقیم
بعد از این ترک کون و کس کردیم
هر دو را گرچه سخت مشتاقیم
ای برادر اگر تو را عقلیست
پند ما گوش کن که جلاقیم
جلق میزن که جلق خوش باشد
جلق زیر دلق خوش باشد
ای دل از غصه جهان تا چند
بیش از این رنج ما و خود مپسند
دست از کار روزگار بدار
خویشتن را خلاص ده ز کمند
کون و کس چیست جز دو ویرانه
این یکی بر گه, آن یکی بر گند
بگذر از هر دو چون جوانمردان
تا شوی ایمن از زن و فرزند
آن زمانت که کیر برخیزد
بشنو از من به ریش خویش مخند
بنشین ، در ببند و کف تر کن
هر زمان چو صوفیان لوند
جلق میزن که جلق خوش باشد
جلق زیر دلق خوش باشد
بر ما جز می و مغانه مجوی
پیش ما جز حدیث عشق مگوی
جز به پهلوی بکروان منشین
جز به دکان می فروش مپوی
از جفای سپهر دم در کش
وز وفای زمانه دست بشوی
خوش بخور ، خوش بخند ، خوش می باش
تیز در ریش مردک بد خوی
ای نسیم صبا ز روی کرم
لطف کن ساعتی بهانه مجوی
وز زبان عبید زاکانی
برو این حال را به یار بگوی
جلق میزن که جلق خوش باشد
جلق زیر دلق خوش باش
یکشنبه, ۲۳ام مرداد, ۱۴۰۱