طی چهل و چند سال حکومت جمهوری اسلامی، دو جریان قالب توانستند راویان اصلی تاریخ معاصر ایران شوند. جریان اسلام سیاسی و جریان ملی‌هویتی رمانتیک که حول سه فیگور اصلی‌شان، مصدق، مدرس و فاطمی روایتشان را بنیان گزارده‌اند. در لحظاتی این دو روایت به هم گره می‌خورند و در مقاطعی ناچیز روبروی یکدیگر قرار می‌گیرند. در آن سوی میدان، روایت ایران‌گرای مدرنیستی گره‌خورده به روح مشروطه (امثال محمد قائد، یارشاطر، ناتل‌خانلری، صادق هدایت، ‌ علی میرفطروس، آرامش دوستدار، علی امینی، غلامحسین صدیقی و…) قرار دارد که به لحاظ تاریخ‌نگاری به واسطه نداشتن میدان و فضا همواره زیر سایه جریانات فاتح قرار داشته‌ است. روایت چپ به علت تعدد آبشخورها و تکثر جریانی و گفتمانی‌اش، میان این دو روایت سرگردان است اگرچه جریان اصلی چپ که ضلع سوم مثلث «پنجاه و هفتی» هاست، در روایات تاریخی‌اش وامدار جریانات فاتح تاریخ است.
یکی از لحظات و دوره‌های محل مناقشه تاریخی بین دو این جریان متخاصم، روز ۱۷ دی ماه است و فرمان تاریخی کشف حجاب. روایت فاتح عمده دیدگاه‌هایش محصول شترگاوپلنگی غیرمنسجم و کاذب است که صرفا حول نفرت از مدرنیسم پهلوی بنیان گزارده شده‌اند و عمدتا با رویکردی بیمار و کین‌توز، پی حفره‌هایی می‌گردند که نفرتشان از مدرنیسم را که در بستر جامعه‌ای سنتی و خاورمیانه‌ای، لاجرم آمرانه است پنهان کنند. اولین دروغ این جریان تاثیر گرفتن رضا شاه از آتاتورک برای فرمان کشف حجاب است. دروغی که با بهره‌گیری از بخش‌هایی از واقعیت سامان داده شده و بستر اجتماعی و نیروهای سیاسی و فکری را از میدان تهی کرده و این فرمان را به شخص خود رضا شاه گره می‌زند. فاطمه خلخالی دختر آیت‌الله خلخالی معروف که دفاع جانبدارانه و قاطعانه‌اش از پدر، یکی دو سال پیش جنجالی در شبکه‌های اجتماعی برانگیخت در چندین مقاله سعی کرده ثابت کند که «جریان کشف حجاب» به عنوان یک مداخله مدرن، از الگویی «فاشیستی» پیروی می‌کند. اینجا الگوی فاشیستی هیچ ارتباطی با معنای دقیق کلمه «فاشیسم» نداشته و صرفا مداخله احساسی و ارزشی نویسنده و استعمال این کلمه تابع ارزش‌گذاری هنجاری و ایدئولوژیک مولف است. مولف اصرار دارد که چون این حکم در راستای جراحی و مهندسی فرهنگی و اجتماعی بوده و نه از طریق پارلمان و الگویی دموکراتیک که به واسطه فرمانی شاهانه به اجرا گذاشته شده، پس «فاشیستی» محسوب می‌شود. از سوی دیگر، او برای آن‌که بتواند به شکلی خواست زنان مترقی و جنبش‌های اجتماعی رادیکال و مدرنیست را در این میان نادیده بگیرد، به سرکوب «انجمن نسوان وطن‌خواه» اشاره می‌کند و این که حکومت با این سرکوب، سوژگی را از زنان برگرفته و به این ترتیب، خواست هیچ گروهی از زنان را نمایندگی نمی‌کند. این که رضا شاه الگویی اقتدارگرایانه داشت و هیچ نشریه یا تشکل دموکراتیکی را برنمی‌تابید، اظهر من‌الشمس است آن‌هم در دنیایی که به جز سه دولت انگلستان، فرانسه و ایالات متحده، باقی دولت‌های جهان بر پایه چنین الگویی اداره می‌شدند. اما مطالبه کشف حجاب مطالبه نه فقط مطالبه «نسوان وطن‌خواه» که مطالبه بخش وسیعی از مترقیان و جریان‌های مدرنیست بود که تا پیش از دوره رضا شاه، بابت این و مطالباتی حتی نرم‌تر و محافظه‌کارانه‌تر انواع آسیب‌ها و رنج‌ها را متحمل شده بودند. این افسانه که ایران به صورتی دموکراتیک اگر اداره می‌شد، اکثریت در اختیار جریانی قرار می‌گرفت که بتواند با خواست و اراده خود این مطالبات را در دل جامعه‌ای فئودالی، پیشاصنعتی، عمیقا سنتی که شئون غالبش خصم نوسازی بودند پیش ببرد نه فقط با کلیه آموزه‌ها و مشاهدات و واقعیات علوم انسانی و جامعه‌شناسی تاریخی و سیاسی در تضاد است که با عقل سلیم نیز هم‌خوانی ندارد. این که اگر نسوان آزادی‌خواه سرکوب نشده بودند خودشان می‌توانستند با قدرتی اجتماعی مطالبات رادیکال خود را در درون جامعه پیش ببرند، برای کسی که از پنج تا ده درصد گلبول‌های خاکستری مغز استفاده کند هم قابل تصور نیست چه این که صد سال بعد نیز قدرت اجتماعی برای پیشبرد بسیاری از این مطالبات همچنان ناکافی‌ست. سرکوب جریانات سیاسی و مستقل بحثی جداگانه است و پیشبرد مطالبه تاریخی بخش پیشرو و متجدد و الیت جامعه روشنفکری که در هیچ روایت آکادمیکی در آن سال‌ها حتا در قالب یک خرده‌طبقه نیز فهم نمی‌شوند، بحثی دیگر است. پروژه رضا شاه و نوسازی‌ آمرانه‌اش برآمده از مطالبات روشنفکران مدرنیستی‌ست که از دل الگوی پارلمانتاریستی با توجه به مختصات تاریخی جامعه ایران هرگز موفق به پیشبرد اهدافشان نمی‌شدند.
یکی از خواست‌های انجمن نسوان وطن‌خواه «کشف حجاب» بود و ایجاد امنیت برای زنانی که قصد دارند به تنهایی از خانه خارج شده و در ادارات و مدارس فعالیت کنند و چنان دور و رویاگون بود که در نشریه «نسوان وطن‌خواه» در تاریخ ۱۳۰۴ با تیتر «رویاهای متعالیه را فراموش نکنیم»، نویسنده آن را در قالب یک خواب و رویایی دور به قلم می‌آورد. تب پهلوی‌ستیزی سال‌های بعد و تبلیغات وسیعی که حزب توده، اسلام‌گرایان و ملیون رمانتیک خاورمیانه‌ای در سال‌های بعد از رضا شاه و دوران هرج و مرج دهه بیست به آن دست زدند، سخن گفتن از اهمیت نوسازی و اصلاحات دوران رضا شاه را توام با هزینه‌ و طرد و بدنامی می‌کرد. چنان‌چه وقتی احمد کسروی در جایگاه وکیل سرپاس مختار، نوازنده ویولون و مسوول ژاندارمری در سال ۱۳۲۱ به دفاع از رضا شاه پرداخت، حتا کسانی که از او در ابتدای امر حمایت کرده و در دولت‌های آغازین رضا شاه نقش ایفا نموده بودند به سرزنش او برخاستند. اما جدا از کین‌توزی تاریخی و نادیده گرفتن بسترهای واقعی جامعه ایران در دوره نوسازی آمرانه رضا شاه فقید، مساله مهم‌تر بحث درباره ماهیت نوسازی در جوامع کلنگی و پیرامونی و خاورمیانه‌ای‌ست.
تا پیش از رونق گرفتن گفتمان‌های پست‌مدرنیستی و بی‌طرفی هنجاری نسبت به کلیه فرهنگ‌های موجود در کره زمین در قالب «سوپرمارکت فرهنگی» و نسبیت مطلق، چه در الگوهای چپ و چه در الگوهای راست نوسازی و توسعه، یکی از مهم‌ترین لوازم وجود الیت نوساز و نوگراست که هم ملی‌گراست که با در نظر گرفتن محدودیت‌ها و محذوریت‌های واقعیت، در جهت افزایش امکانات و مطلوبیت‌های ملی تلاش کند. در تاریخ‌نگاری پست‌مدرنیستی که از فاطمه صادقی تا افسانه نجم‌آبادی، از افشین‌متین‌عسگری تا رضا ضیا‌ابراهیمی، ما صرفا به شیوه‌ها و الگوهای اعمال قدرت و روابط مرکز و پیرامون سر و کار داریم و از آنجا که هنجارها همه برساخته و بی‌اعتبار هستند، مدرنیسم درنهایت برساخت مرکز-پیرامون بر پایه الگوها و روابط استعماری‌ست. اما برای انسانی که با عقل سلیم خویش در جامعه زندگی می‌کند و فرق ارزش‌ها و هنجارهای مدرن و پیشامدرن را با گوشت و پوست و استخوان خویش، ‌بیرون از زمین آکادمی درمی‌یابد این‌ روایت‌ها توهینی مستقیم به شعور و فهم و تجربه زیسته آدمی‌زاد هستند. برخلاف تصور، قانون «کشف حجاب» نبود که به سیاست «حجاب اجباری» منجر شد. پیش از آن و در دوره ناصری بود که اول بار مناقشه سر حجاب به مثابه دال اعظم دعوای گفتمانی میان تجدد و سنت‌گرایی برجسته شد. تا پیش از رضا شاه نیز بارها و بارها به مدارس دخترانه حمله شد و انواع جنایات در حق زنان تجددخواه اعمال شد و توازن نیروها به صورتی بود که این نیروهای ماقبل مدرن بودند که دست بالا را در این نزاع و نبرد داشتند. پس از روی کار آمدن پهلوی و تغییر موازنه نیروهای سنتی و مدرن، نیروهای حامل زیست سنتی و پیشامدرن به مرور زمان به حاشیه رانده شدند. از سویی گسترش مناسبات سرمایه‌داری و حذف طبقات و منزلت‌های پیشامدرن مانند زمین‌داران و بازار سنتی، ضربات سنگینی به روایت سنت‌خواهان زد. مابین دهه بیست و سی که مدرنیسم آمرانه به حاشیه رانده شد و الگوی به تعبیر شیلدز، دموکراسی پیشامدرن که ماهیتی ضدتوسعه و ضدمدرن دارد در ایران حاکم بود و در این سال‌ها بار دیگر مثلث بازار-آخوند- لمپن نقشی تعیین‌کننده در مناقشات پیدا کرد. در انتخابات‌ها نیز زمین‌داران مانند دوران قبل از روی کار آمدن رضا شاه، مهم‌ترین و سنگین‌ترین وزنه محسوب می‌شدند و عملا برگزاری انتخاباتی که از دل آن یک دولت دموکراتیک مدرن با نگاه و رویکردی ملی و تجددخواه روی کار بیاید ناممکن بود. این مساله‌ای بود که در مقاطع مختلف باعث دردسر دربار تا قوام و مصدق شده بود. نیروهای گریز از مرکز دوباره فعال شده و شئون تجددستیز و خصم مدرنیته، نقشی پررنگ در مناسبات ایفا می‌کردند. این بدیهیات را به مثابه فکت هیچ احدی نمی‌تواند نادیده بگیرد اما روشنفکران هویتی و رمانتیک، با اصرار سعی در برجسته کردن دوران درخشان دهه بیست دارند. دورانی که هیچ تحول مثبتی چه در زمان اشغال و چه بعد از آن، در زمینه توسعه و پیشرفت و تغییر هنجارهای کلان جامعه رخ نداد و حتا مساله ملی شدن صنعت نفت که از سال ۲۵ به عنوان خواستی اصلی در بخش‌های مختلف سنتی و مدرن جامعه مطرح بود، با مشکلات بسیار به تصویب رسید. در دهه‌های چهل و پنجاه که الگوی اقتدارگرایانه بوروکراتیک که کاردوزو، شیلز، لفتویچ و سایر متفکران نوسازی یکی از ارکان اصلی نوسازی می‌شمرند. حتی یک مورد در تاریخ معاصر وجود ندارد که الگوی توسعه بدون نخبگان نوساز، اقتدارگرایی و پی گرفتن الگوی رئالیستی در سیاست خارجی چه با بنیان اقتصادی چپ و چه راست به ثمر نشسته باشد.
این جدا از سیاست جراحی فرهنگی و الگوهایی‌ست که نخبگان مدرن و متجدد را به عنوان سیاست‌گذار و جریان قالب در بدنه بوروکراسی و میدان فرهنگ به کار می‌گیرند. ‌آن‌چه در برزیل، ترکیه، کره جنوبی، اندونزی، مالزی، چین، اروگوئه و پرو و ایران پهلوی به کار بسته شد و توانست تغییرات بازگشت ناپذیری در روند نو شدن جامعه ایجاد کند. در مورد ایران این تغییرات به نحوی بود که حتا با روی کار آمدن بنیادگرایان و نیروهای سنتی که به دنبال از بین بردن اثرات تجدد در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی بودند، عمده نهادها و جریانات باقی ماند و تنها با کژکارکردی و انحراف روبرو شد اما مسیر حرکت جامعه ایران به واسطه وجود زیرساخت‌های صنعتی و اقتصادی و اجتماعی همچنان به سوی مدرنیته و ارزش‌های جهان‌شمول آن بود. روایات کین‌توزانه یا رمانتیک اصحاب مثلث سه‌گانه مصدقی‌رمانتیک، اسلام‌گرا و چپ روسی، در این سال‌ها با مقاومت بخش‌هایی از جامعه مواجه شده که روایت پیشین را برنمی‌تابند و در پی تجدید نظری عالمانه‌تر و مدرن‌تر در تاریخ هستند.
در پی این روایت، ابرهای ایدئولوژی و تعصب کنار زده شد و دستاوردهای بزرگ فرهنگی پهلوی اول که با همت و همراهی بزرگانی چون فروغی، سلیمان‌میرزا اسکندری، حکمت، داور و تیمورتاش و… به دست آمده و محصول رویاها و کوشش‌های روشنفکران مشروطه بوده است حالا بیش از پیش برای همگان رویت‌پذیر شده است. دعوای سر بدن زنان به مثابه ابژه و دال اصلی تجدد-سنت‌خواهی و یا در خوانشی دیگر، تمدن مدرن-تمدن کهنه، دعوایی تاریخی‌ست و از قضا سیاسی‌ترین تضاد در شیوه‌ زیست و الگوهای فرهنگی ایران معاصر است. آن جراحی اجتماعی، زنان خانه‌نشینی که با برقع و از گوشه پیاده‌روها باید در شهر تردد می‌کردند و نه حق کار داشتند، نه حق درس خواندن را برای همیشه و به صورتی بازگشت‌ناپذیر به عرصه اجتماع کشاند. وقتی سخنرانی رضا شاه فقید را هنگام فرمان کشف حجاب که به کوشش بزرگ‌مردی به نام علی‌اصغر حکمت طراحی شده بود، می‌خوانیم بیش از پیش می‌فهمیم که آن‌چه روی داد یکی از بزرگترین لحظات تاریخ ایران‌زمین بود در عبور از چنبره خرافه و سنت و ارتجاع. اگرچه کلاه به روسری بدل شد اما پس از ان دیگر زنان به خانه بازنگشتند و کیست که نداند، خواست نیروهای حاکم ایران امروز رسیدن به روزهای پیش از فرمان کشف حجاب است.
«من بی اندازه خوشحالم زنانی را در اینجا می‌بینم که در نتیجه تحصیل و آموختن دانش آمده‌اند وضع و موقعیت حقیقی خود را ببینند، حوق و منافع خودشان را بفهمند. زنان کشور ما به علت کنار ماندن از جامعه قادر نبودند استعداد و لیافت ذاتی خود را نشان دهند. در حقیقت من باید بگویم آنها قادر نبودند وظیفه‌ای را که نسبت به کشور محبوبشان برعهده داشتند، را انجام دهند و با خدمت و صمیمیت خود را آن طوری که باید و شاید بشناسانند اما در حال حاضر علاوه بر حق شخصی مادری می‌توانند از حقوق و مزایای دیگر اجتماعی بهره مند گردند. ما باید تصور کنیم که ممکن است نیمی از افراد ملت را به حساب نیاوریم و یا به عبارت دیگر نباید این نیت را داشته باشیم که نیمی از قوه عامله مملکت بیکار و عاطل و باطل بماند. تاکنون آماری از زنها برنداشته‌اند، مثل این است که زنان جامعه‌ی جداگانه‌ای هستند و نباید آنان را جزو جامعه ایران محسوب داشت. خیلی جای تاسف است که فقط در یک موقع زنان را سرشماری کردند آنهم وقتی بود که خواربار کم آمد و زن‌ها را سرشماری کردند تا خوراکشان را تهیه و تامین کنند. من نمی‌خواهم در این باره تاثرات خود را ابراز کنم، من نمی‌خواهم اقداماتی را که به عمل آمده و ترقیاتی را که انجام یافته ذکر کنم، من نم یخواهم در مقام مقایسه برآمده و فرقی میان امروز و زمان گذشته قایل شوم، اما شما زن‌ها باید این روز را که روز سعادت و موفقیت شماست روز بزرگی بدانید و از فرصتی که به دست آورده‌اید برای خدمت به کشور خود از آن استفاده کنید. به عقیده من ما باید آنچه می‌توانیم برای سعادت و ترقی کشورمان کار کنیم و استعداد خودمان را برای موفقیت در انجام خدمت به این ملت به کار بریم، ما باید در تعلیم و تربیت افراد ملت کوشا باشیم، گرچه تعلیم و تربیت در اثر مساعی کارمندان دولت رو به ترقی است ولی هیچکس نباید از این حقیقت غافل بماند که ملت کار و قدرت می‌خواهد و هر کسی باید نهایت سعی و کوشش خود را به کار برد و برای سعادت و آسایش مردم بهتر و سخت تر کار کند.
شما خواهران و دختران من، حالا که وارد اجتماع شده‌اید و برای سعادت خود و میهن‌اتان گام به پیش نهاده‌اید باید پیوسته در راه پیشرفت وطن تلاش کنید، چه سعادت کشور و آینده ملت در دست شماست، زیرا که شما مربیان فرزندان این مملکت هستید و شمایید که باید نسل آینده این آب و خاک را تربیت کنید. شما خواهید توانست که آموزگاران خوبی باشید و برای ما هم میهنان خوب تربیت کنید. من از شما زنان تحصیلکرده و تربیت شده که از حقوق و منافع خودتان آگاهید و در راه انجام وظایف خود نسبت به کشورتان گام برداشته‌اید، انتظار دارم به زندگی کنونی خرسند باشید و در حدود توانایی خودتان کار کنید. در زندگی روزانه خویش صرفه جو مقاصد باشید و از اصراف و خرج‌های تحمیلی خودداری نمایید»

دکتر یاسر رحمانی راد

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)