گیرِ مردم

محمد شوری

از محقق تا مقلدفرقهاست
کین چون داوودست و آن دیگر صداست

وقتی مردم به دولت(حاکمیت و حکومت)گیرِسه پیچ ندهند،خُب معلوم است،آنها گیر می‌دهند و به جای مردم تصمیم می گیرند؛ و مردم سواری جای مردم سالاری را می گیرد!
وقتی از واژه هایی مثل مردم حرف می زنیم، باید اقلیت و اکثریت را مدِّنظرداشت.
گاهی اقلیتی بواسطه توانایی هایی،اکثریتی را مقهورخود می کند. وگاهی هم اکثریتی از نوع«اکثرهم لایعقلون»و «اکثرهم لایعلمون»،(واژه واصطلاح قرآنی) می‌تواند، اقلیت باشعوری رابه ساز خود برقصاند!
همانطورکه درسالهای پس از انقلاب شاهدش بودیم؛آن اقلیت تابو شکنی نکردو تابع شد؛در دام افتادو آلوده شد؛تقیه کرد و ساکت ماند! و حالا:برخی از اینان که مدعی اند«ازآن دست که داده اند،دارندازاین دست می گیرند»،همان ناملایمات و آزارها و رنج هایی راکه دم فروبستند،الان سراغ خودشان آمده!
وقتی خداوند می گوید «اکثرهم لایعلمون و اکثرهم لایعقلون»،یعنی همانهایی که (که بازخود قرآن به آن اشاره دارد)«اولئک کاالانعام بلهم اضل»هستند.
یعنی فهم و درک و شعور و هوش و حواس کسانی که درحول و حوش ناف و زیر ناف،خوردن و خوابیدن و چریدن و مانندآن است.
وآنجاکه امربه مشورت می کند:«وشاورهم فی الامر»و«امرهم شوری بینهم»، منظور آن مردمی نیست که اکثرهم لایعقلون و لایعلمون هستند.شما هیچگاه از دیوانگان تیمارستان،دراداره اموربیمارستان نظرخواهی و ایده نمی گیرید.
منتهادرانقلاب و قبل ازآن،سعی شده ومی شودکه درجه فهم مردم از حد کلاس ابتدایی بالاتر نرود!
دریک جامعه مُدرن و رو به پیشرفت،انتخابات آزادمهم ترین وسیله و ابزارغربیل اجتماع و حرکت به سمت جلو و ترقی است.که سعی می شود درقالب احزاب و برنامه وایده،برای دستیابی به قدرت برای مردم بیان شود!
اماآیامی شوددریک دورباطل ازآرای اکثریتی که درهمان«لایعقلون و لا یعلمون» ثابت و یا کم تحرک مانده و درجامی زند،منتخب مُفَهِّم از صندوق بیرون کشید؟هرگز! ازهمین روست که گه گاهی سخنانی مثل سخن اخیر«سیدمحمودهاشمی شاهرودی» را می شنویم که می گوید:«اگر امروز قوه مقننه ما از علمای مجتهد و روحانیون آگاه تشکیل می‌شد مجلسی نافع تر و پرسودتر برای نظام اسلامی بود».یعنی همان ایده قلبی روحانیت در تأسیس حکومت.که آیت الله مرتضی مطهری،درجایی ازآن به عنوان«جهموری آخوندی»[۱] یادکرده است.
یا همان تعریفی که از سیاست شد و سلف رئیس قوه قضائیه(محمدیزدی) ابراز نظر کردکه چون دین امری تخصصی است و سیاست هم از دین جدانیست،پس غیر روحانیت حق ورود به آنرا ندارد.که باتشر و انتقادشدیدامام خمینی موضوع کان لم یکن تلقی شد؛اما امروز اینگونه باز از زبان رئیس پیشین قوه قضائیه،تکرارش را به نحوی دیگرمی شنویم.
جامعه هویتی مستقل از افراد دارد و خود بخود،این هویت خلق می شود.افراد مستقل ازجامعه هستند،امابدلیل زندگی مشترک درجغرافیای یکسان،تحت تأثیر همدیگر، هویتی جداگانه به جامعه تحویل می دهندکه همان تولید مدرنیته است.
مدرنیته محصول مشترک همه آدمهای کره زمین است که با ابزار و لوازم ساخت خود سعی داشته و دارد برای بهتر دیدن و راحت زندگی کردن آنرا تولید و ترویج کند.
برتری تفاوتی آدمها هم با همین ساخت آدم است که توانست تفاوتها را نشان و ایده و یا قدرت خود را به همنوع تحمیل سازد و بواسطه آن بر دیگری،تسلط یابد.
می توان گفت ورود لوازم و اسباب مدرنیته مثل صنعت چاپ،و سینما و رادیو و تلویزیون و انتشارمطبوعات،تا الان که هجوم شبکه های ماهواره ای رارصدمی کنیم و با شبکه های اینترنتی، آنلاین باهم در ارتباط هستیم،به افرادجامعه فرصت شتابنده ومضاعف می دهد که درک و شعور و فهم از قضایا را ارتقا دهد.اما اینطور نیست!
متأسفانه هرچندلوازم مدرنیته هم به وفور درایران هست و ازآن هم به وفور استفاده می شود، اما تناسب بین لوازم و بالارفتن عقلانیت اجتماعی برقرارنیست!
در ایران،مردم همزاد با ورود مدرنیته رشد نکرده اند.یعنی اگر حضورعینی و لمسی مدرنیته را درایران ۱۰۰درصد فرض کنیم،فهم آن توسط مردم شاید فقط ۱۰درصد باست.۱به ۱۰!؟
این سؤال وپرسش همواره هست که چرا مردم همیشه نسبت به رویدادهای اجتماعی پیرامون خود،واکنشی عمل می کنند و کمتر از روی شناخت و درک عمیق است؟!
وقایع تاریخی از دوره مشروطیت تا حال حاضر مصادیق فراوانی داردکه این مدعا را ثابت می کندکه:همواره اقلیتی مقتدر،اکثریتی را فریفته و یا اقلیتی هوشمند اکثریتی را تلنگرزده و ازخواب بیدارساخته و وی را به سمت حرکت واداشته است!؟
اماکمتراکثریتی مقهورومقتدرخودجوش شتاب داشته و باعث تحول شده است.برای همین هم هست که همیشه تحولات عمیق اجتماعی مثل مشروطیت و انقلاب بهمن ۵۷ به مصائبی برخورد و باصطلاح گیریپاژ می کند!
می توان با ضرس قاطع گفت اکثر مردم از ماهواره و اینترنت استفاده می کنند،ولی از آن بیشتر به عنوان وسیله،تفریح،سرگرمی و وقت کشی و به اصطلاح به سرکردن روزمرِّه گی زندگی بهره می برند.و نه بالابردن توانایی ها و فهم و درک و شعور عقلانی!
علت این درجا زدن ها:نفت،و تسلط روحانیت بر زندگی مردم،و در باغ نبودن روشنفکران است.که وقتی از این دوقبیله افرادی به جمع سیاستمداران-که کارشان تجارت است-به پیوندد،معجونی ازفریب رابخوردمردم می دهدکه می توانند قوه تشیخص و تمیز آنهارا به سمت وسویی برندکه آنهامی گویند. و انتخابشان،انتخاب آنهاباشد.
نفت مهم ترین سرمایه نقدی کشوراست که همواره دراختیارحاکمیت بوده وهرگونه که دلش خواست هزینه کرد.تمام صنایع موجود و لوازم مدرنیته ای که هم داریم و هست از صدقه سری همین نفت است.یعنی پول داشتیم خریدیم!
مثل آن آدم پولداری که بی حساب و کتاب هرجوری که دلش خواست خرج می کند و خم به ابرو هم نمی آورد.وچون پول زیاد می تواند ایجادقدرت کند،همان قدرت نمی خواهد،چرخه آگاهی بچرخد.وبه همین دلیل،دور باطل فقر وفساد،بخاطر تمرکز ثروت،دایره اش وسیع تر می شود و هرگونه عصیان برآمده هم بدلیل عقلانی نبودن،درنهایت دور باطل دیگری از همان روند را به ارمغان می آورد!
تکرارهمین پروسه،سبب شده تا مردم در چرخه حرکت برای نهادینه کردن یک جامعه شعور مند وعقلانی باصطلاح ریپ بزنند!
دومین ومهم تر از حتی نفت،نهادروحانیت و مرجعیت است.روحانیتی که پیش از انقلاب در همه جا حضورداشت.بعلاوه الان که هم قدرت و هم ثروت نفت را مطلق دراختیاردارد.
تنها روحانیت بودکه پیش از انقلاب درمیان مردم حضور فعال داشت و اتفاقاهمین پیشینه و پیوندهای اجتماعی(که الان از آن به عنوان شبکه های اجتماعی در لفظ مدرنیته اش یاد می کنند)توانست با یک تلنگر و واکنش اقلیتی آگاه،مردم و رهبری انقلاب را بدست آنها سپارد!
بدیهی است همان روحانیت دیروز که اینک در دروره جمهوری اسلامی قدرت مطلق رابدست آورده(غیرازاقلیتی انگشت شمار)نمی خواهدفهم وشعور اکثریت در حدِّ«اِن قُلت» کردن به آنها بالا رود!
نقل است که آیت الله منتظری گفته است:مردم زیاد ازما(روحانیون)سؤال نمی کنند وگرنه می دانستندچقدرمابی سوادیم»!
برای همین هم هست که مردم در فقه شیعی (مخصوصادرحوزه ولایت که اکنون در حکومت ولایت مطلقه فقیه منظور است)در زُمره صُغّار به حساب می آیند و در جاهایی تشبیه به گوسفند می شوندکه نیاز به چوپان دارند وگرنه گرفتار گرگ می شوند!؟!
سخنانی ازنوع سخنان«هاشمی شاهرودی»مبیَّن همین مدعاست.ووقتی مارکس از آن بعنوان افیون یادمی کند،مصداق بارزش همین پروسه ای است که سالهاطی شده وگرنه دین یک مفهوم حسی و درونی همه آدمهاست که به شکل طبیعی وجود دارد و درازمنه مختلف،هادیان متفاوت داشته و ظهورکرده اند تا بواسطه آنان،درک عقلانی مردم وسیع شود و از تعداد«اکثرهم لایعقلون ولایعلمون و بلهم اضل» کم و به تعداد عاقلان عاقل(ونه البته عاقل جاهل)!اضافه شود!
وقتی در دوره ای که باید فهم دین از دایره شکم و زیر شکم و انواع شکیّات خارج می شد و نشد،تابوشکنی هم بعدازانقلاب نشد و بجایش نحوه چگونه نماز خواندن درکره ماه مسأله روز برخی شد(دوره پیش ازنقلاب)،بدیهی است این دورباطل از نحوه تأثیرپذیری مردم از دین و روحانیون که تا الان هم هست(وقطعا با ازدست دادن حکومت،ممکن است گذشته خودشان را هم از دست بدهند وبرای همین هم همین شیوه دائم مستمر درجریان است)سبب شده تا رویکرد اجتماعی و اطلاعات عمومی این دسته از مردم درحدهمان ابتدایی برقرارباشد(البته امروزه با تزئین مدرنیته جدید)!
تابوشکنی از درون نهاد یا صنف روحانیت(آنهم نه خارج ازایران بلکه درداخل )و(آنهم نه در موضوعاتی که خودمعلول است).درموصوعاتی که راه ورود فهم درست مردم رابگوید،راه نجات روحانیت است.وگرنه الان که مشعوف از قدرت و ثروت هستند، خواسته و ناخواسته خودشان بامذهب به جنگ مذهب رفته اند…
الان یکی از مهم ترین وظایف نهادمرجعیت و روحانیت که بعداز انقلاب تقریبا خاموش است و علتش هم کارمند شدن آنها درحاکمیت است،امربه معروف و نهی ازمنکر قدرت و دولت و حاکمیت است.که می شود به این وسیله به عقول و شعور مردم روشنایی داد و آنانرا از دویدن در دور یک دایره محدود (که جایی برای فرار و بالارفتن درک ندارد)نجات داد.
اماهمانطورکه یک اصل جامعه شناسی می گوید:«اگرمی خواهید بدانیدطرف چگونه حرف می زند،باید بدانیدازکجا می خورد»!روحانیت تقریبا مطلقا در اختیار حاکمیت است و همین امر سبب شده که اکثریت مردم در شناخت به وقایع اطراف خود و در شناخت از افراد و کسانیکه مدیریت جامعه را دراختیار دارند،ضعف داشته باشند و با دست خود،خود را به هلاکت برسانند.
حضرت علی(ع)درنهج البلاغه خ ۲۵،وقتی می خواهد مردم ساکت و مدهوش و مغبون قدرت را نفرین کند،می گوید:
خدایا! اینان از من خسته اند و من از آنان خسته؛ آنان از من به ستوده اند و من از آنان دل شکسته؛پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار». لذاتامردم خود را به خارج از این دایره بسته پرتاپ نکنند،هرروزشاهدفشل شدن خودشان باید باشند.
یکی از راههای بیرون آمدن از این فشلیسم،روحانیت است که باید روحیه کنش و واکنش اجتماعی را درمردم ایجاب کند.
اما آنان بدلیل جایگاه طبقاتی(هم قبل و هم بعدازانقلاب)مایلند امور در همان دایره بسته بین خدا و مردم واسطه گری ودلالی کنندو نگذارند زیاد ازشان سوال شود..!
روشنفکران ایرانی مقوله دیگراست که به دلیل عدم حضوردرمیان مردم و نداشتن پایگاه وسیع وآنگاه یکهو مدرنیته را هُل دادن به سمت مردم و گرایش به اندیشه های غیردینی،جایگاهی برای تنویر و بالا آوردن درجه فهم مردم به قضایا نداشتند،وهنوز که هنوزه پای شان می لنگد.
البته خیلی ها روشنفکر نیستند.شبه روشنفکری هستندکه دست درجیب قدرت،سعی دارد،بازی دوگانه کند و همیشه هم روشنفکر معرفی شود، مخصوصاالان با کمک لوازم مدرنیته!
اگردرقبل وبعداز انقلاب،افرادی مثل شریعتی و سروش هم دراین وادی قدم نهادند، بدلیل اینکه هیچ دکانداری از رقیب خوشش نمی آمد(حرف مهندس مهدی بازرگان در مورد شریعتی وروحانیبت)مورد حسادت و هجو و حمله قرارگرفتند.
الان وبهتر بگوئیم روشنفکرانی از این قبیل در این ۳۰ سال اخیر،در جامعه حضورعینی وملموس ندارد و به این ترتیب عقلانیت عمومی ضعیف شده است!
اماسیاستمداران که اداره جامعه دراختیار آنهاست،کاسب وتاجرند.آنها در دنیای کنونی(با توجه به وجودروز افزون لوازم پیشرفته مدرنیته)مجبورند مخلق به رفتار صواب باشند و از اصول بدیهی اخلاق خارج نشوند وگرنه مفتضح می شوند و جایش را به دیگری می دهد.
اماچون مردم ما در یک دایره محدود همواره دویده اند،سیاستمداران ما هم (که بخش عظیمی از آنها همان روحانیت است و ثابت در قدرت باقی مانده اند)افرادی انگشت شمارند که به شکل دائم اداره جامعه را در اختیار دارند.
سیاستمداران در اینجا رسوا و محاکمه علنی و شفاف نمی شوند،چون محاکمه شونده ومحاکمه کننده هر دو یکی است!اصلا می گویند خطا واشتباهی از ما سرنزده وقس علیهذا…
مثلا هر گاه اتقاقی مثل پخش فیلم زورگیران(بواسطه همان وجود ورود مدرنیته درایران)روی می دهد،واکنشی از سوی مردم نیست.
یا چنددانش آموزی که در آتش فقرتوسط پول بادآورده نفت سوختندو حوادثی ازاین قیبل که هر روزشاهدش هستیم.
اما از آن طرف همین سیاستمداران ومدیران با مسخ و استحاله کردن قضیه،سر و ته اش رابهم آورده و پرونده را مختومه می کنند.
یعنی همیشه شاهد بوده ایم در اینگونه حوادث جانی فلفور بعد از انجام جنایت دستگیر و حکم صادر و اراذل و اوباش بگیری هم روزش معلوم می شود!تاجایی که هرسال این رویه مرسوم شده است.که بهتراست روزی در تقویم به عنوان روزاوباش بگیری هم ثبت شود! وبعد هم پیروزمندانه می آیند برصفحه تلویزیون وآنرا اعلام می کنند.
و گاه طلبکار مردم هم هستند.هرچند در محاوره ها وگفتمان ها مردم را تاج سر خود عنوان می کنند و مردم،مردم رابه ناف مردم می بندند…
وقایعی از این دست مرتب دراین کشور اتفاق می افتد اما واکنش اجتماعی بوجودنمی آید!
وقایعی که اصلاسیاسی هم نیست و امری است کاملا مدنی و مربوط به حق شهروندی.
چه سخن بسیارزیبایی داردقرآن؛همان قانون طبیعت و سنت تغییرناپذیرالهی که مختص مسمانان هم نیست؛واتفاقا غیرمسلمان بیش از مسلمان به این آیه عمل کرده و می کند:«ان الله لایغیروامابقوم حتی یغیروامابانفسهم».
بنابراین مشکل کنونی جامعه ماخودم مردمند که فراتر ازاین آگاهی و درک و فهم گام بر نمی دارند.فقط گاه واکنشهایی تند می کنند.مثل بارانی که یکهو شدید می آید و بعدمی ایستد،ریز ودائمی نیستند.
و یا می گذارندتوسط دیگرانی که دستهاشان آلوده ست؛دهنشان باز و بسته شود و به اراده آنها در مسیردلخواه آنها قرارگیرند…والسلام.
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)
۱۱دی ماه سال ۱۳۹۱

۱-ن.ک.به یادداشت:«جمهوری آخوند»:http://assize.blogspot.nl/2009/12/blog-post.htm

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com