محمد قراگوزلو در مقاله‌ی «نبرد اوکراین و استمرار جنگ بی‌پایان؛ طبقه‌ی کارگرِ اروپا وارد می‌‌شود» درج در سایت سایت سیاسی خبری اخبار روز، چنین می‌نویسد:
«حمله‌ی ارتش اوکراین – در تاریخ ششم مرداد ماه جاری- به اعتبار موشک‌ها و مستشاران آمریکایی به پل آنتونیکا بر روی دنیپرو و شاهراه اتصال به شهر فتح شده‌ی خرسون کمترین تاثیری در روند جنگ نخواهد داشت و مانع از همه‌پرسی روسیه به منظور الحاق این شهر به موطن اصلی خود نخواهد شد.»
ایشان علاوه بر تائید ضمنی همه‌پرسی غیردموکراتیک پوتینی می‌گوید:
«امید داریم با شکست امریکا و ناتو و انهزام نئوفاشیسم و انهدام پایه‌های دولت راست فاشیستی زلینسکی به پایان برسد…. آنگاه با هفت تا هشت‌برابری شدن بهای سوخت و هزینه‌ی تمام شده‌ی تولید و به تبع آن افزایش شدیدتر قیمت کالاها مردم کارگر و زحمتکش عملا در برابر دولت‌های “دموکراتیک” غربی صف خواهند کشید زمان به نفع روسیه در گذار است. روبل سر جای خودش سر و مر و گنده نشسته و تقویت هم شده»
هر چند مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا می‌گوید، روزی به این نقطه می‌رسیم که «پوتین باید میان سلاح و کَره برای مردم خود یکی را انتخاب کند. اما من می‌دانم که او دغدغه چندانی برای مردم خود ندارد.»
امیدواری نویسنده برای مقابله کارگران در برابر دولت‌های غربی در راستای نظام اقتدارگرای سرمایه‌داری پوتین خود ناشی از درک نادرست از سوسیالیسم مارکسی است، گویا کشورهایی را که نام می‌برد رگه‌هایی از سوسیالیسم دارند! که می‌نویسد:
«سفر این یا آن رئیس دولت بلوک شبه‌سوسیالیستی از رهبران کوبا و ونزوئلا و نیکاراگوئه و پاراگوئه تا سفر ولادیمیر پوتین و عقد قرارداد نامفهوم ۲۵ساله با چین و همکاری ناگزیر با روسیه در جنگ داخلی سوریه و معاهدات نظامی ناروشن و خرید و فروش تسلیحات از و به روسیه موید عمق روابط استراتژیک نظام حاکم بر ایران با بلوک روسیه و چین نیست»
گذشته از برداشت متناقض بلوک “شبه‌سوسیالیستی”، آیا رهبر جمهوری اسلامی، در دیدار با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در تهران ناتو را «موجودی خطرناک» نخواند و به آقای پوتین نگفت که اگر او در اوکراین «ابتکار عمل» را در دست نمی‌گرفت «طرف مقابل با ابتکار خود موجب وقوع جنگ می‌شد».
قراگوزلو در ادامه از مفهوم “فترت” برای شوروی سابق استفاده می‌کند که خود نشانه‌ی دور بودن از فهم سوسیالیسم کارگریست. نگاه کنید:
«ویژه‌گی مشترک هر سه مرحله‌ی جنگ بی‌پایان این است که دستِ‌کم از زمان فترت اتحاد جماهیر شوروی، امریکا به همراه متحدان‌اش در ناتو و خرده دولت‌های مرتجع منطقه‌یی به دنبال ایجاد هژمونی مطلق سرمایه‌ی امپریالیستی و اعاده‌ی یک‌جانبه‌گرایی به شیوه‌ی کمونیسم‌ستیزی از طریق ایجاد و تقویت جریان‌های متکی به فاشیسم مقدس بودند. و هستند هنوز هم. وهله‌ی نخست کم‌وبیش از سال ۱۹۷۸ و مقابله با تحولات ترقی‌خواهانه و پروشوروی در افغانستان شروع شد»
مگر جامعه کمونیستی سراغ دارید که برمبنای “هرکس به اندازه کارش” قوام یافته باشد تا “شیوه کمونیسم ستیزی” اصولا جای بحث داشته باشد. معلوم است که با جانبداری از دیکتاتور روسیه، نویسنده می‌خواهد اعتراضات روتین کارگری را این‌گونه به حساب پوتین خرج کند.:
«اعتصابِ عظیم و تاریخی دوازده هزارنفر کارگر بنادر آلمان در اعتراض آشکار به عوارض جنگ ناتو و هزینه‌های سنگین میلیتاریزه کردن دولت صورت گرفت. کارگران خواهان افزایش ۱۴درصدی دستمزد متناسب با بالا رفتن سطح تورم شدند. علی‌الحساب و تا اینجا که هنوز روسیه با توپ پر وارد نبرد نشده است آنان که به میدان آمده‌اند کارگران اروپا هستند. اعتراض طبقه‌ی کارگر دو کشور اصلی و درگیر جنگ یعنی انگلستان و آلمان بسیار معنادار است. نیست؟ کل داستان همین است. تمام!»
چقدر ساده‌انگارانه آقای قراگوزلو خود می‌بٌرد و “تمام” می‌کند، متاسفانه این نگرش نمونه‌ای از روشنفکران دلباخته سیستم بلوک سرمایه‌داری شرقی است که از توانمندی تغییرساز طبقه کارگر استفاده ابزاری می‌کنند. او ادامه می‌دهد:
«ترس امریکا و آلمان و کانادا از بسته‌شدن لوله‌ی نورد استریم یک (دریای بالتیک از ۱۱ جولای و به منظور تعمیر آن) چنان رعشه‌یی به جان بورژوازی غرب انداخته بود که ابله‌ترین سیاستمداران‌شان نیز فهمیدند به لحاظ اقتصادی تا عمق استخوان محتاج روسیه هستند و از اول هم نباید با “خرس” خشمگین کلنجار می‌رفتند…. من طی گفت‌وگو با “تلویزیون برابری” به تحلیل کسانی که پوتین و مشاوران‌اش را با صدام حسین مقایسه می‌کردند خندیدم.»
یولیان هینتس از انستیتوی اقتصاد جهانی با یقین تمام می‌گوید که تحریم‌ها بر روسیه تأثیر خواهند داشت. او به دویچه‌وله می‌گوید، این نظر که غرب بیشتر از روسیه از فشار تحریم‌ها رنج می‌برد، برداشت غلطی است: «وقتی به آمارهای تجاری نگاه کنیم، می‌توانیم ببینیم که اقتصاد روسیه به‌شدت از فشار تحریم‌ها رنج می‌برد. این‌، بسیار بسیار بیشتر از رنجی است که اقتصاد اروپا متحمل می‌شود. و این به‌هیچ‌وجه قابل مقایسه نیست.» تغییر سازماندهی تولید به کالاهای روسی که کرملین تبلیغ می‌کند، بسیار دشوار است، زیرا صنعت روسیه به پیش‌کالاهای غربی و دانش فن‌آوری نیاز دارد.
اما اگر کسی بین صدام، قذافی، خامنه‌ای با پوتین تفاوت کیفی قائل باشد مورد تاسف و سرزنش است. چنانکه در جمع‌بندی مقاله ایشان می‌بینیم تحلیل او به بیراهه می‌کشد:
«در نتیجه سفر پوتین به تهران و پروپاگاندای رسانه‌ی برتر مبنی بر پروروس شدن نظام حاکم – مستقل از سود و زیان آن به له یا علیه کارگران و زحمتکشان – مانند سفر مکرر مقام‌های ارشد ترکیه و اسرائیل و…. به مسکو هنوز پرچم هیچ پیمان استراتژیکی را برنمی‌افرازد. از اینکه بگذریم حتا اگر نظام حاکم ج الف پروروس هم که باشد باز هم موضع درست برآمده از تبیین سوسیالیستی و متکی به فکت از نبرد در اوکراین مبتنی بر حمایت از ارتش فدراسیون روسیه علیه نئوفاشیسم و امپریالیسم امریکا و ناتو خواهد بود»
واقعا جایگاهی برای “تبیین سوسیالیستی” نخواهد ماند وقتی مدعی چپی از پیروزی در انتظار روسیه و پوتین بگوید، چگونه جنون جنایت‌گری و تخریب زندگی زحمتکشان برای دستیابی به قدرت می‌تواند در این نگرشِ وارونه غیرمارکسی چنین شعله‌ی امید برانگیزد.!!
بهتر است گزیده‌هایی از گفتار بوریس کاگارلیتسکی نظریه‌پرداز مارکسیست، استاد جامعه‌شناسی در دانشکده‌ی علوم اجتماعی و اقتصادی مسکو نویسنده چند کتاب از جمله “روشنفکران چپ در دفاع از سرمایه‌داری، راتلج، ۲۰۲۰” و سردبیر رابکور بیاورم تا انحراف نگاه چپ اردوگاهی بیشتر روشن شود، البته مقایسه‌ای که بوریس از شباهت پوتین و رهبر ایران دارد برای آقای قراگوزلو که “عمق روابط استراتژیک نظام حاکم بر ایران با بلوک روسیه” را برنمی‌تابد نیز درس‌آموز خواهد بود. کاگارلیتسکی که در مسکو زندان بوده و اکنون ساکن آنجاست می‌گوید:
– در ابتدا اعتراضات بسیار زیادی وجود داشت، اما به روشی بسیار وحشیانه سرکوب شدند. حداقل به‌ظاهر، این جنبش از نظر مادی سرکوب شد. تقریباً هر روز مردم به زندان می‌روند. به عنوان مثال، الکسی گارینوف به دلیل صدور بیانیه‌‌ی ضدجنگ در جلسه‌ی شورای شهرداری کراسنوسلسکی در مسکو به هفت سال زندان محکوم شد.
– مردم روسیه نه موافق جنگ‌اند و نه مخالف آن. آنها به جنگ واکنشی نشان نمی‌دهند.
– در حال حاضر، تعداد زندانیان سیاسی از دوران برژنف بیشتر است. همچنین، اکنون مردم جریمه باید بپردازند که زمان شوروی این رویه نبود. جریمه یک روش کاملاً سرمایه‌دارانه برای مجازات مخالفان است. اما یک چیز که اکنون قطعا بهتر است این است که ما اینترنت داریم که ظرفیتی هزار برابر بیشتر از سامیزدات [نشریات زیرزمینی در شوروی] به ما می‌دهد.
– در تلویزیون از اصطلاح «عملیات ویژه» استفاده می‌شود دال بر این که نیروهای خاصی در جایی درگیر نوعی اقدام محدود هستند. این اصطلاح اصلاً دشمنی‌های واقعی و تانک‌ها و توپخانه‌ها و جز آن را تداعی نمی‌کند و تلفات غیرنظامی اوکراینی را گزارش نمی‌کنند.
– وفاداران به حکومت و مخالفان، خواه چپ باشند یا فاشیست، لیبرال باشند یا محافظه‌کار شاید ۱۵ تا ۲۰ درصد جمعیت و احتمالاً کمتر از ۱۰درصد مردم را تشکیل می‌دهند. بقیه‌ی مردم کاملاً غیرسیاسی هستند.
– هیچ کس علیه دولت کاری نمی‌کند، اما کسی هم به نفع آن حرکت نمی‌کند. به همین دلیل است که کارزار واکسیناسیون کرونا شکست خورد و از این روست که پوتین نمی‌تواند بسیج عمومی اعلام کند. ولادیمیر زلنسکی دیروز اعلام کرد که می‌خواهد یک میلیون نفر را بسیج کند. روسیه نمی‌تواند دویست هزار نفر را بسیج کند زیرا همه فرار می‌کنند.
خوبی این کشور این است که همه چیز شکست می‌خورد، فرقی نمی‌کند چه باشد. از همین روست که ما به‌ شوخی می‌گوییم که فاشیسم هرگز نمی‌تواند در روسیه عملی شود زیرا هیچ چیز در این‌جا عملی نمی‌شود.
– برخی از افرادی که ویدیو می‌سازند مهاجرت کردند، و درست است هنوز در عمل مشکلاتی برای ما وجود دارد. به‌عنوان مثال به من برچسب «عامل بیگانه» می‌زنند، بنابراین وقتی برای عموم صحبت می‌کنم، مجبور می‌شوم جملات احمقانه‌ی تکراری در مورد عامل بیگانه بگویم یا جریمه‌ای بپردازم. اما مردم همچنان به مقامات می‌خندند، که این یکی دیگر از خوبی‌های روسیه است. مردم را به زندان می‌اندازند، دستگیر می‌کنند و جریمه می‌کنند، اما مردم کماکان به آنها می‌خندند.
– وضعیت اقتصادی رو به وخامت است و ما از اواخر اوت یا سپتامبر به طور جدی این وخامت را حس خواهیم کرد. این روندی تدریجی است. یک شرکت تعطیل می‌شود، مردم باید به دنبال شغل جدید باشند، سپس دیگری تعطیل می‌شود و به همین ترتیب. برخی اجناس ناپدید می‌شوند، اما نه همه‌ی اجناس.
– اوضاع می‌تواند بلافاصله تغییر کند. من فکر می‌کنم زمانی که دولت کاری انجام دهد که زندگی خانواده‌ها را تحت تأثیر قرار دهد، مقاومت می‌تواند خیلی سریع شروع به افزایش کند. به همین دلیل است که دولت آشکارا اعلام جنگ نکرده است.
– صنعت خودروی روسیه متوقف شده است. دیگر چیزی تولید نمی‌کند، زیرا به قطعات آلمانی، ژاپنی و کره‌ی جنوبی بسیار وابسته است. مجتمع نظامی، صنعتی نیز به‌علت کمبود قطعات یدکی وضعیت بدی دارد. در هوانوردی نیز همین امر صادق است، بسیاری از شرکت‌های داخلی در حال حاضر ورشکسته شده‌اند و اکنون دارند لقمۀ شرکت‌های حمل‌ونقل بزرگ‌تری مانند آئروفلوت و اس ۷ می‌شوند.
– برخی بخش‌های بورژوازی به‌طور فزاینده‌ای از آنچه رخ می‌دهد ناراضی‌اند و واقعاً علاقه‌مند به نوعی مصالحه برای صلح هستند. مشکل این است که آنها صدای سیاسی پرقدرتی ندارند، چون تصمیمات را یک تیم بسیار محدود از اطرافیان پوتین می‌گیرند. حتی همه‌ی الیگارش‌ها به او دسترسی ندارند.
– پوتین یگانه تصمیم‌گیرنده است، اگرچه این روزها به شدت منزوی شده است. اطراف پوتین گروه کوچکی است که حتی درون الیت نیز به‌شدت منزوی‌اند. به نظر نمی‌رسد که ارتش دل خوشی از قضایا داشته باشد. احتمالاً در ارتش اختلاف‌هایی وجود دارد، ما نمی‌دانیم، اما نشانه‌هایی از شکاف‌های بزرگ وجود دارد.
آنچه کماکان پای پوتین ایستاده است عمدتاً نیروی پلیس و گروهی از ممتازترین الیگارش‌ها هستند. این گروه بسیار کوچکی در طبقه‌ی سرمایه‌دار است، و به همین دلیل است که فکر نمی‌کنم خیلی طولانی دوام بیاورند، چون با منطق درازمدت جامعه‌ی سرمایه‌داری در تناقض‌اند. شما، حداقل درون طبقه‌ی حاکم، برای اداره‌ی کشور به پایگاه وسیع‌تری نیاز دارید.
دلیل فلج شدن دولت در چهار ماه اخیر همین است. این گروه بسیار محدود، که دیگر حتی الیت را نیز نمایندگی نمی‌کنند، در مورد هیچ ابتکاری نتوانسته‌اند اجماع ایجاد کنند و تصمیمی بگیرند.
– هیچ برنامه‌ای وجود ندارد. آنها می‌دانند که اشتباه وحشتناکی مرتکب شده‌اند که می‌تواند هلاک‌شان کند، و مسأله همین است. توی کت پوتین و تیمش نمی‌رود که اشتباهی رخ داده باشد. دولت هرگز به طور علنی یا حتی غیررسمی به اشتباه خود اعتراف نمی‌کند، اما بدون اذعان به اشتباه نمی‌توانید جلو بروید. هیچ استراتژی‌ای را نمی‌توان به پیش برد.
– همه دیدند که شکاف بین فقیر و غنی حتی در مقایسه با دوره‌ی قبل بسیار سریع در حال افزایش است. همچنین برسر نحوه‌ی تقسیم این پول بین گروه‌های مختلف درون الیت نیز شکاف‌هایی پدید آورد. نتیجه عبارت بود از پروژه‌های بزرگ زیرساختی، مانند پل کریمه، گران‌ترین پل تاریخ.
در این وضعیت، گسترش نظامی راه دیگری برای استفاده از پول مازاد است. سخت‌افزارهای نظامی زیادی می‌سازید که باید به نحوی از آنها استفاده کنید، بنابراین به سوریه می‌روید. اساساً شما فقط برای سوخت رساندن به اقتصاد خود پول می‌سوزانید.
– تاکنون بیش از بیست سال است که در قدرت بوده است. و وقتی به نقطه‌ای می‌رسید که باید تصمیم بگیرید حاکم بعدی چه کسی باشد، باید بپرسید: چگونه می‌خواهید انتقال را مدیریت کنید؟
پوتین بارها وعده کرد که روند انتقال را آغاز کند، اما هرگز به این کار دست نزد، زیرا وقتی جانشینی را معرفی کند، دیگر کنترلی بر اوضاع نخواهد داشت. طرح اولیه‌ی تغییر قانون اساسی در سال ۲۰۲۰ که خود پوتین تصویب کرد، در مورد سازماندهی دوره‌ی انتقال به گونه‌ای بود که پوتین مانند ایران به نوعی آیت‌الله‎العظمی بدل می‌شود. سپس ناگهان در همان روزی که دوما قصد داشت به این اصلاحیه رای دهد، والنتینا ترشکووا [نماینده‌ی طرفدار پوتین در دوما] ناگهان خواستار طولانی شدن دوره‌ی ریاست جمهوری پوتین شد و البته همه در عرض بیست دقیقه نظر خود را تغییر دادند و به چیز دیگری رأی دادند.
آنها نهادهایی را که برای مدیریت دوره‌ی انتقال طراحی شده بود، نابود کردند، بنابراین اکنون آنها انتقالی بدون هیچ قانون و قاعده‌ای دارند که خود پوتین مدیریت می‌کند. برای این کار به اختیارات فوق‌العاده نیاز دارید. چگونه اختیار فوق‌العاده به دست می‌آورید؟ با جنگ.
این‌گونه بود که آنها به نقطه‌ای رسیدند که جنگ نیاز داشتند، اما نه چنین جنگی. فکر می‌کردند یک نبرد سریع دارند و اعلام پیروزی می‌کنند، و سپس به نحوی که می‌خواهند انتقال را مدیریت می‌کنند. پس از پایان این روند، شاید رئیس‌جمهور بعدی مصالحه با غرب را انجام دهد.
آنها ۱۰۰ درصد مطمئن بودند که همه چیز در اوکراین ظرف بیست و چهار ساعت فرومی‌ریزد. شاید این طرح می‌توانست در سال ۲۰۱۴ عملی شود، اما در سال ۲۰۲۲ عملی نبود. آنها شکست خوردند.
– اگر بخواهند به بسیج عمومی دست بزنند، یا مشمولان سربازی را گسترش دهند، آن وقت با یک شورش مواجه خواهیم شد. نمی‌دانیم دقیقاً شاهد چه واکنشی خواهیم بود، اما بسیار منفی خواهد بود.
همین دیروز داشتم با گریگوری یودین، یکی دیگر از جامعه‌شناسان چپ‌گرا در مسکو صحبت می‌کردم که به تازگی از خارج بازگشته است، او گفت: «ببین، اگر در اطراف مسکو بگردی، چه می‌بینی؟ همه‌جا حصار‌های بزرگ. هیچ کشور اروپایی دیگری این همه حصار ندارد.» مردم پشت حصار به آنچه در آن سو می‌گذرد اهمیتی نمی‌دهند، آنها صرفاً حصاری دور دنیای کوچک خود کشیده‌اند.
دولت از جامعه‌ی فعلی کاملاً راضی است. اما اگر مجبور شوند همه‌ی این حصار‌ها را پایین بکشند، چیزی پدیدار می‌شود که کل بازی را تغییر می‌دهد. این جامعه‌ای متشکل از گروه‌های کوچک است که از یکدیگر جدا شده‌اند، اما در مقطعی خواه ناخواه با یکدیگر تلاقی می‌کنند. و این لحظه‌ی فرصت برای چپ، و برای همه‌ی کسانی است که خواهان تغییر اجتماعی‌اند. مردم باید یاد بگیرند که چگونه ارتباط برقرار کنند، چگونه سازمان‌دهی کنند و چگونه علایق جمعی خود را شناسایی کنند. این دقیقاً همان لحظه‌ای است که به یکدیگر نزدیک می‌شوند و این فرصتی برای ماست.

رامین بهاری، مرداد ۱۴۰۱

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)