جنگنامه خوانی و رجز خوانی در بختیاری
بابک بیات بابلقانی
نقل است که هیاتی متشکل از یک ژنرال و جغرافی دان و جامعه شناس و چند خدمه از کشوری استعمارگر به منظور گسترش استعمار در مسیر خود به ایران رسیدند و در گذر از قبرستانی با شخصی مواجه شدند که کتابی در دست داشت و بر مزاری زاری میکرد، پرسیدند ای مرد چرا زاری میکنی؟ مرد پاسخ داد: برای درگذشتگان. پرسیدند کی درگذشته اند؟ پاسخ داد: چندین سده است، پرسیدند آن کتاب چیست؟ گفت: قرآن. پرسیدند در آن چه نوشته شده است؟ آن مرد بی نوا گفت : نمیدانم! و این بود که ژنرال فرمان اتراق داد.
این حکایت امروز برخی لرهای بختیاری است که شاهنامه یا به لری جنگنامه فردوسی را در دست داشته و بر گور بی مرده زار و نالان نشسته به گونه ای که نه درد خود را میدانند و نه آن ابیات طویل شرح حال زندگیشان میباشد و بدین وسیله بساط ناسیونالیسم فارسی را در مستعمره نفت خیز و فقیر بختیاری گسترانیده اند و داستانها و افسانه های کهن را با چنان بادی در قپ قپ و با سرنا و کرنا می خوانند که گویی امپراطوری روم را در دو جبهه شکست داده اند در حالی که در برابر ظلم و جوری که روزانه بر آنان میرود اینگونه نمی خروشند و با این حساسیت زبان و ادبیات لری را به فرزندان خود نمی آموزند.
به دنبال جنگهای فراوان لرها با دولت مرکزی آریایی برای دفاع در برابر تجاوزات و چپاول املاک و منابع خود، داغ این مردم بی یار و یاور و سرگردان در جلگه های خوزستان تا حاشیه کارخانجات اصفهان و دادن پشته ها تلفات جانی و مالی در برابر تجاوز ارتش ملی برای تجزیه بختیاری و نیز فقر و مهاجرت و تحقیر و تبعیض کم بود،با ورود شاهنامه داغ افسانه های کابل و زابل را نیز بر دلش گذاشتند!
ناسیونالیسم فارسی با نیرنگ این کتاب جنگنامه کهن را چاشنی گسترش سیطره خود بر مناطق ایران نموده و آن را به عنوان اثر ملی به مردم غیر فارس ایران تحویل میدهد در حالی که مفاهیم ملی و ملیت سابقه بیش از یک قرن در ایران ندارند و ترکیب فارس محور مردمان ایران در یک قرن گذشته همواره در سایه زور و سرکوب و سیستم دیکتاتوری بوده و هیچگاه فضای دموکراتیک حاکم نبوده است تا حق تعیین سرنوشت به عهده آنان گزاشته شود.
شاهنامه فردوسی یک عنصر کاملا وارداتی و نوظهور در بختیاری میباشد که توسعه و حمایت از آن دلایل سیاسی داشته و زمینه سوء استفاده از لرهای بختیاری را در سرکوب دو عنصر قومی لر و عرب در جنوب غرب ایران فراهم آورده است. چنان که میبینیم در حماسه ها و اشعار فولکلور منطقه بختیاری که بیانگر احساس و بزم و رزم و کار و زندگی مردم این خطه است نشانی از همسویی با قهرمانان و داستانهای شاهنامه یافت نمیشود.
همه ساله با صرف بودجه از جیب مردم فقیر و بی امکانات بختیاری و با برگزاری مراسمی شاهنامه را به کودکان زبان بسته لر نیز یاد میدهند و کودک شاهنامه خوان را از بختیاری با تشریفات ویژه به تهران و دیگر جاها برده و با وی در فستیوالها نمایش پارسگرایی میدهند اما از همین کودک در مدارس یک کلام در مورد ادبیات بومی لری و علایق و وابستگی های فرهنگی اش از وی پرسیده نمیشود و بایستی تنها متلهای روباه و زاغ فارسی را از بر کند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
همانطوریکه گفتین ناسیونالیسم به قول شما فارسی کمتر از صد سال است که تبلیغ می شود اما شاهنامه فردوسی عمری بسیار بلندتر در سرزمین لرها دارد. در ثانی لرها گول و فریب ناسیونالیسم فارسی را نخوردند چون اساسا هیچگاه دایره این تبلیغ به لرستان نرسید. در دوره پهلوی ابزار اعمال این تبلیغات وجود نداشت و لرها در جغرافیایی دور از شعاع این تبلیغات ناسیونالیستی از تبعات ان مصون ماندند و بعد از انقلاب هم که این تبلیغات کاملا ریشه کن شد و کفر مطلق اعلان شد.
پس دلیل باستانگرایی و ایرانی گرایی لرها همیشه فارغ این اراجیف شما بود و هست.
اول اینکه لری زبانی جدا از زبان فارسی نیست و میتوان گفت لری همان فارسی بدون عربی است و در واقع لرها اصیل ترین فارس ها هستند در صورتیکه بیش از شصت درصد زبان تهرانی ها عربی است. و تمام سه هزار واژه پارسی باستان که در کتیبه ها مانده است امروزه در زبان لری زنده اند و به کار می روند. همچنین مگر غیر از این است که امپراطوریهای باستانی ایران همگی در سرزمین لرها بودند و این فارسی امروزی تهرانی ها به استناد تاریخ غیرقابل خدشه از شمال شرقی وارد ایران امروزی شده است. من که لر هستم بهتر ماهیت زبان مادری ام را می فهمم و باید بگم به غیر از تهران، زبان لری با زبان مردم شیراز اصفهان حتی خراسان و بیشتر از همه با شمال ایران کمترین اختلاف را دارد(مخصوصا مردم بختیاری و بویراحمدی)
ایا مردم کازرون بهبهان شوش دزفول و در واقع از مرودشت تا شوش که قلب امپراطوری کوروش هست لر نیستند.
شما دوست نه چندان اگاه هم بدان که متاسفانه تاریخ لر و زیست جهان فرهنگی لر بسیار ناشناخته است. فرهنگ ایرانی که در دوره اسلامی تحت عنوان عراق عجم توانست شاعرانی مثل سعدی و حافظ را بیافریند متاسفانه امروز ناشناخته مانده است و برای تهرانی ها فقط در یک فروهر و چندتا اسم باستانی خلاصه شده است اما در لرستان از زیر سم ستوران ترک و تازی در تاریخ در قلب مردم لر زنده ماند تا جاییکه تهران امروز دارای بیشترین فاصله با ایرانیت است. همچنین سرزمین لرها تنها جایی است که اسلام کمترین نفوذ را در انجا داشت و در واقع باید بگم عمر فرهنگ اسلامی در لرستان اندازه عمر جمهوری اسلامی است مخصوصا برای قوم من(بهمئی کهگیلویه) که با عمر من عجین شد کاملا این گفته من قابل اثبات است.
اری برادر این لرها بودند که لشکر روم و اسکندر را دیده اند و با ان جنگیدند نه تهرانی های امروز
شنبه, ۲۸ام اسفند, ۱۳۹۵