جشنواره فیلم فجر با اعتراضهای بسیاری به پایان رسید اما چرا هیچکس به زندانیشدن یک فیلمساز اعتراضی نداشت؟
در همان روزهایی که یک فیلمساز در زندان از خدمات پزشکی محروم شده بود و بعضی حقوق بدیهی یک زندانی را نداشت و ندارد، جشنواره فیلم فجر در سالگرد پیروزی انقلاب ۵۷ برگزار شد.
مسئله تاسفانگیز فراموشی و کرختی کامل دستاندرکاران و نهادهای صنفی سینما درباره زندانی شدن یکی از همکارانشان به اتهام فیلمسازی است. هر چند پیشتر از این سوابق دیگری نیز وجود داشت و انتظاری جز این نمیرفت. اما در این مورد به دلیل مستقل بودن کیوان کریمی و وابستهنبودن به هیچ جریان اصلی در سینمای کشور، نامهای که او و سه هنرمند زندانی دیگر نوشتند محو شد و هیچ واکنشی از سوی هنرمندان حاضر در این جشنوارهها نداشت.
آیا شرکتکنندگان در این جشنوارهها این نامه را ندیدهاند؟ دیدهاند و اهمیتی ندادهاند؟ چرا هنرمندان نسبت به زندانی شدن هنرمندان معترض مستقل بیتفاوتند؟ این اتفاق آیا برای آنها پیش نخواهد آمد؟ یا آنها اساسا اعتراضی ندارند که زمانی علیه آنها اقامه دعوی شود؟
سالنها پر و خالی شدند و نسلهای مختلف فیلمسازان ایرانی در کنار هم به رونق این جشنواره کمک کردند. از کیمیایی که گوزنهایش با کاراکتر یک چریک هنوز بهترین فیلم اوست تا مهدویان که ماجرای نیمروزش درباره مجاهدین بهترین فیلم جشنواره شد.
جشنوارهای که در گذر سالها به لحاظ شکلی تلاش کرده است شبیه به جشنوارههای جهانی شود. فرش قرمز، مراسمهای افتتاحیه و اختتامیه و افتتاح کاخ جشنواره برای جشنوارهای که در سالگرد انقلاب کوخ نشینان علیه کاخنشینان برگزار میشود. جشنواره فیلم فجر در سال ۹۵ منظومهای از عجایب بود. بیایید اتفاقاتی که فضای خبری را در ایام جشنواره پر کرده بود، مرور کنیم؛ از حذف و سانسور در انتخاب فیلمها تا داوری برای سودای سیمرغ.
چرا هنرمندان نسبت به زندانی شدن هنرمندان معترض مستقل بیتفاوتند؟ این اتفاق آیا برای آنها پیش نخواهد آمد؟ یا آنها اساسا اعتراضی ندارند که زمانی علیه آنها اقامه دعوی شود؟
کاناپه کیانوش عیاری تنها به دلیل استفاده از کلاهگیس برای بازیگران زن، از جشنواره کنار گذاشته شد و صدای نهادی که خود را متولی رعایت حقوق صنفی سینماگران میداند در نیامد. نه تنها از خانه سینما که در ادامه جشنواره هم هیچ کس خطر نکرد که به کنار گذاشته شدن کیانوش عیاری، شاید یکی از معدود فیگور واقعگرایی در سینمای ایران، از جشنواره اعتراض کند. چرا که عیاری از دروغی میگفت که دیگر اهالی سینما آن را در تمام این سالها پذیرفته و بازنمایی کرده بودند. پس از حذف کاناپه، عیاری گفت دیگر فیلمی نمیسازد که زنان در محیطهای خصوصی خود حجاب داشته باشند.
مسعود کیمیایی در جلسه مطبوعاتی فیلم خود خبرنگاری را از جلسه بیرون انداخت. پیش از آن هم با تهیهکننده و بازیگر اصلی فیلمش درگیر شده بود. او همیشه در مرکز توجه بوده است. نه به واسطه فیلمهای خوبی که ساخته بلکه بیشتر به خاطر آنکه میداند نباید سوار بر موج شود. او خودش موج میسازد همانند داستان شستن پیکر فروغ که چند ماهی همه را به خود مشغول کرده بود.
کیمیایی همواره با ژست عدالتخواهی و معترض بودن خودش و فیلمها و قهرمانهایشان را معرفی کرده است. قهرمانانی که به گفته خالق آنها گویی در برابر هیچ شکلی از تهدید و سرکوب مرعوب نمیشوند. اما این فیلمساز در برابر ارتجاعیترین برخورد با هنر هیچ اعتراضی ندارد. از قضا تلاش میکند تا با مرعوب کردن منتقدان فیلمهایش و روزنامهنگاران، آنها را در برابر خود به سکوت یا مجیزگویی صرف بخواند.
بعید است حتا خبر زندانی شدن یک فیلم ساز به گوشش رسیده باشد که اگر هم میرسید فرقی نمیکرد. برای امثال کیمیایی سینمای مستقل و اعتراضی معنایی ندارد چرا که متوهمانه تنها خودشان را تجلی اعتراض و خلاف جریان داستانگفتن میدانند. البته که کیمیایی داستانگوی خوبی است. اما داستانهایی ذهنی، و ماجرای زندانی شدن یک فیلمساز مستقل داستانی نیست که بخواهد فراموشش کند. اعتراض به سبک کیمیایی اعتراض به دستگاهی نیست که فیلمسازی را زندانی کرده است. این اعتراض آن قدری شرکتکنندگان در کنفرانس خبری او را به خنده نمیانداخت که بیرون انداختن یک خبرنگار. همه باید بخندند و زندانی بودن یک فیلم ساز مستقل بهتر است فراموش شود تا خندهها ادامه پیدا کند.
از کاخ جشنواره به کوخ اوین
با انتشار خبر مدفون شدن کولبران کرد در زیر بهمن سنگین و از دست دادن جان چند تن از آنها، همه متاسف شدند. دولتمردان و جامعهشناسان مصاحبههای زیادی انجام دادند و این اتفاق را محکوم کردند. گزارش خبری متعددی منتشر شد و از آن جالبتر این که یکی از چهرههای سینمایی کمپینی توییتری برای کمک مالی به کولبران راه انداخت. ستاره خیرخواهی که همسرش با وثیقهای ۲۰ میلیارد تومانی از زندان آزاد شد. اما همه این دولتمردان و مصاحبهکنندگان و از آن مهمتر این ستاره سینمای خیر ما اگر مرز شکسته را دیده بودند شاید به جای تاسف و راهاندازی کمپین و کارهایی به این شکل که بیشتر نمایشگر خود آنها باشد، زودتر به فکر افتاده بودند. اما کیوان کریمی به خاطر فیلم دیگرش در زندان است . نوشتن بر شهر که درباره سیر دیوارنوشتهها است؛ از شعارهای انقلاب ۵۷ تا گرافیتیهایی که اکنون بر شهر نقش میبندند. فیلمی ارزشمند و قابل دفاع که اقبال جهانی را هم به همراه داشت و جوایز متعدد بینالمللی را برد.
کیمیایی همواره با ژست عدالتخواهی و معترض بودن خودش و فیلمها و قهرمانهایشان را معرفی کرده است. قهرمانانی که به گفته خالق آنها گویی در برابر هیچ شکلی از تهدید و سرکوبمرعوب نمیشوند. اما این فیلمساز در برابر ارتجاعیترین برخورد با هنر هیچ اعتراضی ندارد.
با این حال نوشتن بر شهر به مذاق سیستم خوش نیامد و با اقامه دعوی علیه کیوان کریمی، در نهایت با همان اتهام همیشگی نیروهای معترض یعنی اتهام «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و توهین به مقدسات» حکم به زندان و شلاق دادند.۲۲۳ضربه شلاق برای تنبیه هنرمندی که دیوارهایی همگانی را دوباره به همه نشان داده بود. شلاقی که به قول براهنی دو صدا دارد. اعتراض به این حکم هر چند در داخل کشور به بیانیه مستندسازان محدود شد اما موجی جهانی برانگیخت. جشنواره «پونتو د ویستا» با همکاری بنیاد «ناوارو» و خانواده «ژان ویگو» فیلمساز فقید اسپانیایی، فیلم کوتاهی با عنوان «کلمه، شلاق» تهیه کرد. فیلمی که در آن ۲۲۳ کارگردان معروف جهان، با ضبط یک کلمه جلوی دوربین و ارسال آن به جشنواره، به این حکم اعتراض کردند. در دیگر جشنوارههای بینالمللی فیلم دنیا نیز اعتراضات دیگری به این حکم صورت گرفت.
در جشنواره فیلم فجر هم اعتراضاتی صورت گرفت، اما نه به زندانی کردن یک فیلمساز به دلیل ساختن فیلم. نه به حکم شلاق بر تن سینمای مستقل و غیرحکومتی. اعتراض به نتایج داوری جشنواره. اعتراض به سوال خبرنگاری که چیزی را از کیمیایی پرسید که تاب شنیدنش را نداشت و حکم به اخراج آن خبرنگار از جلسه داد. در حالی که همه همصنفان آن خبرنگار میخندیدند. فیلمسازانی که برخلاف استادانشان در کن ۶۸، ترجیح دادند از کلوزاپ و تراولینگ و اعتراض به نتایج جشنواره سخن بگویند و نه زندانی شدن یک فیلمساز دیگر به جرم ساختن فیلمی مستند.
فیلمساز زندانی ما شاید بیش از همه آنها که بر فرش قرمز رژه میروند و در کنفرانسهای مطبوعاتی به خبرنگاران حمله میکنند آرمانهای اصیل انقلاب ۵۷ را پیگیری کرده است. آرمانهایی چون عدالتخواهی و آزادی. شاید اگر پیگیری نمیکرد اکنون به جای زندان اوین در پردیس ملت با خبرنگاران سلفیهای عجیب میگرفت. اما او باید آرمانهای وضعیت کنونی، خودنمایی و منطق بازار و خواسته سیستم را دنبال میکرد نه آرمانهایی چون عدالت و آزادیخواهی. اگر این بود شاید سیمرغ بهترین فیلم از نگاه مردمی را هم با ساخت فیلمی در ژانر «نکبت» و یا با «خاکپاشی بر تاریخ» ازآن خود میکرد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.