من به عنوان خبرنگار در اکثر تجمعات «زنجیره انسانی» که در سال ۹۲ در اهواز برگزار میشد شرکت میکردم و این اعتراضات مردمی را پوشش میدادم. بیشترین تعداد افرادی که در یک زنجیرهی انسانی شرکت کردند تقریبا ۳۰ هزار نفر بود. این جمعیت ۳۰ هزار نفری برای شهری با جمعیتی بالغ بر ۱ میلیون و پانصد هزار نفر و استانی با جمعیتی ۵ میلیون نفری و تجمعی با محوریت مسئلهی مهم و عمومی مثل آبوهوا غیرقابل قبول است. در هر صورت این تجمعات باعث اولین سفر استانی رییس دولت جدید موسوم به تدبیر و امید به خوزستان شد.
میخواهم در مورد این جمعیت ۳۰ هزار نفری بیشتر صحبت کنم و مطلب را به جایی برسانم. در هیچ کدام از تجمعهای دیگری که تشکیل شد جمعیتی بیشتر از این تعداد (۳۰ هزار نفر) هرگز حضور پیدا نکرد. من فکر میکنم دلیل شکلگیری این تجمع ۳۰ هزار نفری این بود که چند روز قبل از برگزاری آن، «مهدی یراحی» خوانندهی مشهور خوزستانی اعلام کرد که در این زنجیره انسانی در کنار مردم شرکت خواهد کرد. حضور مهدی یراحی البته چند دقیقه بیشتر طول نکشید و ازدحام جمعیت باعث شد که سریع از محل متواری شود. باور کنید من حدس میزنم حداقل ۱۵ هزار نفر صرفا برای دیدن مهدی یراحی از نزدیک و عکس گرفتن با او آمده بودند.
موشکافی یک مقایسه
خواهش میکنم به این قسمت از مطلب به خوبی دقت کنید. در یک مسابقه فوتبال بین یک تیم خوزستانی با یک تیم تهرانی ۵۰ هزار تماشاگر در ورزشگاه غدیر که در خارج از شهر است و در روز غیر از تعطیل برگزار میشود حضور پیدا میکنند. وقتی که جمعیت عظیمی در راهپیمایی ۲۲ بهمن علیرغم طوفان و هجوم ریزگردها شرکت میکنند و در عین حال جمعیتی به مراتب اندک در تجمعهای محیطزیستی، اعتراض به انتقال غیرکارشناسی آب رودخانه کارون حضور پیدا میکنند یک معنی خاصی دارد؛ «فوتبال»، «ولایت مطلقه فقیه»، «تجدید عهد با آرمانهای امام» و «جمهوری اسلامی» برای مردم خوزستان مهم است، اما اینکه گاهی اوقات ریزگردها حمله میکنند و نفسمان را تنگ میکنند، رنگ آب شکلاتی است، رودخانه کارون در حال خشک شدن است و برق، آب و تلفن برای ساعتهای طولانی قطع می شود به نظر میرسد اولا نویسنده قصد سیاهنمایی دارد و یا اینکه ظاهرا اینها مسائل چندان مهمی نیستند و نگارنده سعی دارد مسائل را بزرگنمایی کند!
چطور شد که اینطور شد؟
در یکی دیگر از تجمعاتی که من در زنجیرههای انسانی شرکت کردم «اسماعیل ارزانی بیرگانی» فرماندار شهرستان اهواز هم حضور پیدا کرده بود. او مطلب مهمی را مطرح کرد که بد نیست آن را با شما در میان بگذارم. وی در پاسخ به سوال یکی از شهروندان که از او میخواست دلیل وضعیت نامناسب استان را تشریح کند گفت: «بلای که بر سر اهواز آمده را خودمان (مردم) به وجود آوردیم.» به نظر من این بهترین حرفِ حسابیست که یک مقام مسئول خوزستانی گفته است. ما با بیتفاوتی نسبت به تمام رخدادهای سیاسی و اجتماعی، اجازه دادیم «اقلیت خروشان» بر «اکثریت خاموش» غلبه کنند. اینجا من با شما دقیقا درمورد آبوهوا و محیطزیست که یک مسئله عمومی و همهگیر است صحبت میکنم. من با شما در مورد مشکلات صنفی اقلیتی مثلا روزنامهنگاران صحبت نمیکنم ولی به نظر میرسد که اینطور است! چرا که برای بخش اعظمی از این جامعه و مردم انگار سلامتی و اکسیژن چندان مسئلهای مهمی نیست. انگار نه، شواهد نشان میدهد واقعا همینطور است!
نخبگان و شهروندان مسئولیتپذیر کجایند؟
من فکر میکنم نخبگان خوزستان و آن دسته از مردمی که توانایی مالی و شرایط فرار را داشتهاند، گریختهاند. با قصد و نیت نمیگویم «مهاجرت»، چون واژهی مهاجرت توصیف وضعیت نسبتا خوشبینانهای است و فعلا برای شرح این بلبشو به کار ما نمیآید.
بگذارید فکر کنیم دیگر شهروندانی که انتظار میرود باید در خط مقدم مسئولیتپذیری باشند چه کسانی هستند. برای مثال دانشجویان! دانشجوی این جامعه در روزی که برق و آب قطع است و اهواز به شهر ارواح تبدیل شده در صفحه اینستاگرام خود از مشکلات عاطفیاش سخن میگوید. قابل تامل است! دانشگاهیان این جامعه در دانشگاه (که به قول دکتر «ناصر فکوهی» استاد انسانشناسی دانشگاه تهران، دانشگاه به «مرگ تدریجی آکادمیک» با سرعت در حرکت است)، آن را مکانی برای تعلیق سربازی، مدرکگرایی و گسترش روابط دوستانه با جنس مخالف تبدیل کردهاند. این وسط فعالان سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا هم مشغول تسویه حساب و پاسکاری مشکلاتند.
رسانههای محلی چرا در بازتاب مطالبات مردمی عاجزند؟
وسایل ارتباط جمعی و علیالخصوص مطبوعات خوزستان تبدیل به محلی برای تبلیغ جنسهای بنجل و مطالب «چاپلوسانه محور» شده است. البته استثنا هم وجود دارد! مسئله این نیست که اصحاب رسانههای خوزستان میخواهند مطالبات مردم را انعکاس دهند و نمیتوانند یا با سانسور مواجهاند، من اینطور فکر نمیکنم. اصول و چارچوب اهداف مدیران رسانههای خوزستان دلالی است و مطبوعات تبدیل به کسبوکار کوچک و نوشابه باز کردن برای مسئولان حکومتی و دولتی شده است. طینت و ذاتِ مدیران مطبوعات خوزستان از هر گونه دغدغه مردمی عاری است. اما من باز هم ریشه این معضل را در مردم میبینم. اگر دلالان در سایه امنیت قرار نمیگرفتند و جامعه پرسشگر و مطالبهگر قاطعی میداشتیم بر اثر فشار افکار عمومی از کار بر کنار میشدند و مدیران لایق و دغدغهمند بر سر کار میآمدند.
راه حل چیست؟
این اشتباه محض است که کسی از این جامعهی گسیخته و مبتلی به «افسردگی حادِ دستهجمعی» انتظار مبارزه داشته باشد. چرا که اولا جامعه نه یکپارچگی دارد و دوما نه نحوه مبارزه را بلد است. آن دستهی اندکی هم که آمادهی مبارزه هستند به شدت عصبانیاند. زمان اکثر تجمعهای که برگزار میشوند را با دقت رصد کنید. تجمعات بلافاصله پس از هجوم ریزگردها شکل میگیرند و تا هجوم ریزگردی دیگر به حالت تعلیق در میآیند. این یعنی واکنشها بدون برنامهریزی منطقی و رفتارها بر پایه احساسات است. ضمن آنکه در زیر پوست شهر همچنان نگاه نژادپرستانهی قومیتی بین شهروندان حاکم است. اگر میدان برای رهبران فکریِ نژادپرستِ سرکوبشدهیِ خشمگین باز شود این غضب در جامعه پیاده خواهد شد. و این یعنی همین «آرامش دکوری» شهر که به واسطهی فضای امنیتی ایجاد شده هم از بین خواهد رفت. شاید یکی از عوامل مهمی که از بروز این اتفاق جلوگیری کرده، مشاهدهی وضعیت قابل لمسِ سوریه است. اینجاست که باید خدا را شکر کنیم و بگویم: «عوضش امنیت داریم!»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.