این بحث را اگر می‌توانید از ویذئو یا فایل صوتی بشنوید.

فایل صوتی

نقش خود توست هر چه در من بینی
با شمع درآ که خانه روشن بینی
سعدی


در بحث میراث مکتوب نیاکان پیش‌تر به موارد زیر اشاره شده‌است:
با این یادآوری که افق تاریخی و معنایی روزگار ما با افق تاریخی و معنایی روزگار باستان تفاوت بنیادین دارد و هویت ملی ایرانی، در هویت باستانی خلاصه نمی‌شود، در این قسمت به وداها (वेद) که یکی از یادگارهای مشترک هند و ایرانی است، می‌پردازم. ودا Veda واژه‌ای سانسکریت از ریشه وید Vid و به معنای دانش و آگاهی است.
(سانسکریت زبان باستانی مردم هندوستان که از لحاظ زبان‌شناسی با پارسی باستان هم‌ریشه است.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وداها برای نیاکان ما ارج و قرب داشت
وداها نه فقط نزد اقوام آریایی که به هند مهاجرت کردند، بلکه برای نیاکان ما هم، ارج و قرب داشت و روز و روزگاری به نیازهای دینی و آیینی‌شان پاسخ می‌داد. تاریخ نگارش آن را بین سال‌های ۱۷۵۰ و ۶۰۰ قبل از میلاد حدس می‌زنند. در دوره‌ای که وداها سروده شد، اقوام هند و ایرانی هنوز از یکدیگر جدا نشده و زیستی مشترک داشتند.
توجه داشته باشیم که از میان ملل گونه‌گونی که در زندگانی و فرهنگ هند تاثیر گذاشتند، همانطور که جواهر لعل نهرو هم تصریح کرده‌است قدیمی‌ترین و بادوام‌ترین‌شان ایرانیان بودند.
وداها از چهار کتاب زیر تشکیل شده‌است.
  • ریگ‌ودا یا کتاب نیایش‌ها
  • یاجورودا یا کتاب نیایش‌کنندگان
  • سامه‌ودا یا کتاب سرودها
  • آتارواودا-اَتْهَرْوه ودا (ودای افسون‌ها)
ریگ‌ ودا مادر وداهای دیگر است و از جهت اعتبار و قدمت،‌ بر سایر وداها، تقدّم دارد. یکی از مفاهیم مهم موجود در ریگ ودا مفهوم «ریتا» است که با مسامحه، به معنای خط مشی اشیاء و بمنزله نوعی وحدت یا قانون واحد و فراگیر نهفته در جهان است.
وداها، از نظر لفظ و معنا، با اوستا خویشاوند است. سرگذشت و سرنوشت کیخسرو، جم، آبتین و فریدون در اوستا و ریگ ودا تقریباً شبیه هم است. وجود عناصر مشترک آیین زرتشتی و هندوئیزم هم بی دلیل نیست و کهن‌ترین نمودهای آن را می‌توان در باورهای آیینی و همچنین مانندگی‌های زبانی در وداها و اوستا جست‌و‌جو کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ودا، علم حقیقی و بصیرت درونی است
ودا، همنشین حکمت است. علم حقیقی و بصیرت درونی است. از خویشتن پا برون نهادن و به «او» که حقیقت وجود و وجود حقیقی است دست یافتن. چگونه؟ اسیر نفرین‌ها و آفرین‌ها نشدن، من دروغین را با برنایی کنارزدن و به فردیت واقعی که با منیّت و خودبینی از بنیاد متفاوت است رسیدن.
گرد و غبار و زنگ و رنگ را از خود زدودن، سرنوشت خود را به دست گرفتن و با ازخودبیگانگی، گسیختگی و بی ریشه‌گی درآویختن.
سرود و ستایش(سَمْهیتا)، توصیف و توضیح مراسم قربانی در متون ودایی(براهمنه‌ها)، متونی که توسط زاهدان جنگل‌نشین و در عزلت، تدوین شده(آرنیکه‌ها) همچنین، ‌تفسیرهای عرفانی و فلسفی از وداها(اوپانیشاد = اوپَه‌نیشَد)، همه قابل تامل هستند. اوپانیشادها در سنسکریت به معنای «نشستن پایین‌ پا‌ و نزدیک‌» است، و گفته می‌شود اشـاره به اوضاعی است کـه ایـن متون در آن شکل گرفته، یعنی‌ مجالسی‌ که‌ در آن استادان (گوروها) به شیفتگان دانش و عرفان تعلیم می‌داده‌اند.
زمانی که اوپانیشادها نگارش شدند دید فلسفی نسبت به جهان و مسائل مهم زندگی اهمیت پیدا کرد. پیش از آن نگرش به جهان بر اساس اهمیت مراسم قربانی بود و قربانی کردن مهمترین بخش زندگی روزانه و زندگی اجتماعی به شمار می‌آمد. این طرز تفکر و زندگی جای خود را به دید فلسفی داد. این دوره، که شاید کمی پیش از تولد بودا و مَهاویرا(بنیانگذار آئین جین) باشد، زمان دگرگونی فرهنگی، تفکر و پرسش، و رد کردن عقاید پیشین است.
(آیین جین، یکی از مذاهب نشأت گرفته در هند است که هدفش را فراهم‌کردن مسیری به سمت پالایش معنوی و رستگاری معرفی می‌کند.)
اوپانیشادها از کهن‌ترین متون مینوی است و مفاهیم باطنی را تبیین می‌کند. تلاش انسان برای فهمیدن جان و جهان است و اینکه سّر همدمی آن دو چیست. فهمیدن این مسأله که در پس همه صورت‌ها و حجاب‌ها، وحدت و یگانگی برقرار است.
اوپانیشادها، درواقع استمرار و امتداد متون ودایی و نمایانگر گذر از چندخدایی و گرایش به وحدت وجود تلقی می‌شود. در اوپانیشادها تبیین «حقیقتی» که ساری و جاری در همه پدیده‌های جهان است، جایگزین سرود و ستایش خدایان شده‌است. مشخصه اصلیِ اوپانیشادها گذر از عین به ذهن و عبور از اندیشیدن درباره شگفتی جهان خارج به تأمل درونی است. به دیدار خویشتن رفتن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اوپانیشادها، شرحی عرفانی بر وداها 
پیش‌تر، مخاطب سرودهای ودایی ایزدان بسیاری بود. ازجمله آگنی خدای آتش. شاید به همین سبب قربانی‌ها را در مراسم مذهبی بر روی آتش می‌گذاشتند.
اوپانیشادها نگاهی متفاوت به این سرودها داشت و آنها را از دید سمبلیک بررسی می‌کرد و به جای قبول کردن لفظ به لفظ این سرودها، آنها را تمثیلی برای معانی عمیق‌تر می‌دانست. در این تعریف، وداها سندی تاریخی است از جهش فرهنگی مردمی که قربانی کردن را مهمترین بخش زندگی خود می‌دانستند به سوی کسانی که از خشونت خود را تکانده و از آن عبورکرده‌اند.
در اوپانیشادها، نمودها و پدیده‌های طبیعی مانند باد، آب، آتش، آسمان، و خورشید که ایزدان مورد پرستش بودند – «چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست» – به عنوان جلوه‌ای از وجود خداوند دانسته شده‌اند. نوعی نسبی در مطلق و مطلق در نسبی.
اوپانیشادها شرحی عرفانی بر وداها می‌باشند. تفکر آغازین ودایی کثرت‌گراست و ما با موجودات متمایز و متعدد مواجهیم. در حالیکه گفتمان اوپانیشادها مونیستی و یکتایی و یک‌تویی است. هستی در این تصویر یک واقعیت واحد است و کثرت در متن و بطن وحدت مندرج شده‌است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آتمن، برهمن است
اندیشه وحدت هستی در اوپانیشادها قابل تأمل است. این یگانگی در قالب اندیشه (یا فرمول) برهمن ـ آتمن و اتحاد آن دو، تصویر می‌شود. در این نگاهِ وحدت‌انگارانه می‌توان گفت که برهمن همانا نقش گوهر عالم و روح هستی را بازی می‌کند. برهمن سمبل وحدت است و آتمن سمبل کثرت. کثرتی که در نهایت به وحدت برمی‌گردد و هستی حالتی یکپارچه و واحد بخود می‌گیرد. که یکی هست و هیچ نیست جز او.
تعبیر اوپانیشادها از وحدت هستی این است: آتمن، برهمن است.
هنگامی که رودها به اقیانوس می‌ریزند با وجود تعددشان، رودها خودِ اقیانوس می‌شوند. انگار تمایزی بین خود نمی‌یابند و درواقع چنین تمایزی هم وجود ندارد.
ده چراغ ار حاضر آید در مکان
هر یکی باشد بصورت غیر آن
فرق نتوان کرد نور هر یکی
چون به نورش روی آری بی‌شکی
گر تو صد سیب و صد آبی بشمری
صد نماند یک شود چون بفشری
در معانی قسمت و اعداد نیست
در معانی تجزیه و افراد نیست
برهمن چیست؟ برهمن بیننده نادیده‌ها و پندارنده ناپنداشته‌هاست. غیر از او بیننده‌ای نیست، غیر از او پندارنده‌ای نیست. برهمن را می‌توان ذات عالم نامید. آنچه را که تمام موجودات از آن صادر می‌شوند و چون پدید آمدند، در آن زنده می‌مانند و چون منهدم گردند، بدان بازمی‌گردند.
آتمن چیست؟ آتمن همان نفس است. نفس کلی در تمام اشیا موجود. جهان بواسطه نفس کلی بوجود آمده‌است. از سویی آتمن همان برهمن است و با او دارای وحدت (و اتحاد) می‌باشد. که یکی هست و هیچ نیست جز او
 
وحدت‌انگاری اوپانیشادی تصویر و تفسیر خاصی از واقعیت است و تنوع و تعدد پدیده‌ها و گونه‌ها را نفی نمی‌کند و درصدد انکار هر نوع واقعیتی نیست.
اوپانیشادها آخرین قسمت وداها را تشکیل می‌دهند به همین علت آنها را به عنوان ودانته یا بخش پایانی وداها نامیده‌اند. شرحی عرفانی بر وداهاست. تیپازدن به من دروغین و کشف خویش یا بهتر بگویم کشف برهمن است. در اینصورت آدمی می‌تواند به وحدت با خود برسد و با همه وجود هم به وحدت برسد. ازخودبیگانه و الینه و مسخ و کلافه نباشد. از پس سخت‌ترین ناملایمات روزگار برآید و در زندان غم‌ها و شادی‌های حقیر نماند. به معنی واقعی کلمه شاد باشد یعنی با خود به وحدت برسد و در عین شادی، غم های عزیزی را که قدمش مبارک باد، مبارک بداند.
اوپانیشادها فراز و نشیب بیابان عشق را درنوردیدن و از نشیب و فراز نهراسیدن است و فهم این مسأله زیبا که آدمی هم رهرو است، هم راه و هم منزل.
رهرو تویی و راه تویی، منزل تو
هشدار که راه خود بخود گم نکنی
بخشی از وداها به داستان آغاز جهان می‌پردازد و از به وجود آمدن جهان هستی از هیچ، ابراز شگفتی نموده، عنوان می‌کند شاید کسی نداند که جهان چگونه پایان می‌پذیرد.

پانویس
«آریا» و «آریایی» بار معنایی کاملا متفاوتی دارند
چون در این بحث به اقوام آریایی اشاره شد و کوچ اقوام آریایی(از بیرون فلات ایران) بدیهی پنداشته شده و اینکه گویا وداها را هنگام این کوچ سروده‌اند و… توضیحات کوتاهی در مورد آریا و آریایی ضروری است.
در اوستا و «ریگ ودا»، بارها به واژه آریایی(نه نژاد آریایی)، بر می‌خوریم. در ریگ ودا، پرستندگان خدای «ایندرا» در برابر پرستندگان دیوها، و در اوستا، پیروان زرتشت در برابر اهریمن، آریا خوانده می‌شوند.
فرگرد یکم وندیداد اوستا به اَئیرییانم وَئِجو Airiianəm vaēǰō (گستره آریایی‌ها)، اشاره کرده که رویدادهای تاریخی در آن اتفاق افتاده‌است. همچنین به قهرمانان افسانه‌ای سرزمین‌های آریا مانند آرش (کمانگیر چابک آریا) و کیخسرو (قهرمان آریا)
در یشت سیزدهم از مِهریشت، به اَئیریو شایانا Airyō šayana (خاندان‌‌های آریایی) هم اشاره شده‌‌است.
در کتیبه‌های «نقش رستم»، تبار شاهانی چون داریوش و خشایارشاه، فارسی، فرزند فارسی و آریا خوانده شده‌است. یک کتیبه ایلامی هم در بیستون، اهورامزدا، خدای آیین زرتشتی را، خدای قلمرو آریا و خدای تمام مردمان آریا خوانده‌است.
ایرانیان باستان خاستگاه خود را اَیریَنِم وَیجَ می‌نامیدند که به معنی «گسترهٔ آریاییان» یا «سرزمین رودهای آریایی و چشمه‌های آریایی» است. این واژه بعدها در متون پهلوی تبدیل به ایران‌ویج ērānwēz شد.
در کتیبه‌های ساسانی واژه ایران، آریان و آریانوس دیده می‌شود. نام‌هایی چون ایراندخت، ایران گشسب، ایران خرد و ایران سپهبد هم در زمان ساسانیان مرسوم بوده‌است. با همه این اوصاف، آریایی و فرهنگ و زبان آریایی در هاله‌ای از ابهام و پُر از اما و اگر است. فقط این را می‌دانیم که آریایی شکل قدیمی تلفط ایران است. کوچ اقوام آریایی(از بیرون فلات ایران) هم حرف و حدیث بسیار دارد که شرحی جداگانه می‌طلبد. از یاد نبریم که «آریا» و «آریایی» بار معنایی کاملا متفاوتی دارند.
رهایی نیابم سرانجام ازین – خوشا بادِ نوشین ایران زمین
به قول حکیم ابوالقاسم فردوسی و تکیه کلام استاد نعمت میرزازاده(م. آزرم)
خوشا بادِ نوشین ایران زمین
آری، «خوشا بادِ نوشین ایران زمین»، اما… اما این واقعیت را هم از یاد نبریم که ارائه تصویری گمراه کننده از به‌اصطلاح نژاد آریایی، درست نیست. «آریا» و «آریایی» بار معنایی کاملا متفاوتی دارند.
واژه آریا، در منابع ایرانی، خطاب به مردمانی است که دارای میراث مشترک فرهنگی و زبانی هستند اما بر مبنای معیارهای زبان شناختی، تقسیم‌بندی‌های نژادشناسانه صورت گرفت و محصول دستاوردهای باستان شناسی قرون نوزدهم و بیستم میلادی که در آغاز کوششی علمی برای شناخت پیشینه اقوام غربی بود بتدریج وارد سیاست شد و در سال‌های اوج جنگ دوم جهانی به ادبیات نژادپرستی گره خورد و دستاویز سیاست‌های فاشیست‌ها، در دوره زمامداری نازی‌ها شد.
اینطور که پژوهشگران نوشته‌اند اصطلاح نژاد آریایی در قرن بیستم از طریق اروپا وارد ایران شد و در سال‌های پایانی زمامداری قاجار بر سر زبان‌ها افتاد و برای نخستین بار میرزا اقا خان کرمانی، آن را وارد ادبیات ایران نمود. وی برای معرفی نژاد آریایی واژه «آریان» را استفاده کرده که در حقیقت تلفظ فارسیِ لغت انگلیسی Aryan و لغت فرانسوی aryen است…
میزا آقاخان کرمانی و فتحعلی آخوندزاده تلاش می‌کردند ملی‌گرایی ایرانی را تعریف کنند و در این میان مطالعات غرب درباره آریاییان را برجسته کرده و علت عقب ماندگی ایران از اروپا را حمله اعراب به ایران ‌‌پنداشتند. از نظر آن‌ها ایرانیان شباهت فرهنگی و کلامی با اروپاییان داشتند و جداشدن از ریشه آریایی، مسبب عقب ماندگی آن‌ها بوده‌است!
دکتر رضازاده شفق نیز واژه آرین را به آریایی تبدیل نمود و کسانی آریایی‌ها را به نام زبان فرضی مشترک باستانی آنان، هندو ایرانی نامیدند.
افسانه آریایی را بیش از دو قرن پیش، زبان شناس بریتانیایی ویلیام جونز، مطرح کرد. سپس شرق شناس فرانسوی انکوتیل دوپیرون، که مدعی بود زبان‌های یونانی، لاتین، سانسکریت و فارسی دارای ریشه مشترکی هستند، اصطلاح آریایی را بر سر زبان‌ها انداخت.
بعداً کریستین لاسن هندشناس نروژی-آلمانی، مفهوم «آریایی» را بسط داد و تمام شاخه‌های اقوام اروپاییِ مرتبط به خانوده ژرمن را آریایی خواند. ارنست رنان و آرتور دی گوبینو، نیز آریایی باوری را پذیرفتند و به گسترش آن کمک کردند. ارنست رنان آدابی همچون بابانوئل و نوشیدن شراب و جشن کریسمس و غیره را متأثر از آریایی‌ها دانسته است.
در سال ۱۹۱۸ فریدریش اشلیگل، نویسنده آلمانی، معنای واژه آریایی را که شکل قدیمی تلفط ایران است و از واژه اوستایی آریا به زبان فرانسه و بعد به دیگر زبان‌های اروپایی ترجمه شده بود تغییر داده و آن را مرادف یک گروه نژادی به کار برد و در تلاش برای اروپایی سازی واژه آریایی، ادعا کرد که واژه ودایی و اوستایی آریا با لغت آلمانی Ehre (افتخار) هم‌خانواده است. کم کم «آریایی» به معنای ژرمن و غیر یهودی به کار رفت.
همزمانی این نظریات با کاوش‌های فرانسوی‌ها در شوش و تخت جمشید و گسترش حفریات باستان شناسی در گوشه و کنار کشور برای شناخت ایران باستان، به ارائه تصویری مبالغه آمیز و گمراه کننده از نژاد آریایی و مفهوم هویت ملی انجامید.
داراشکوه، مترجم اوپانیشادها
داراشکوه، پسر امپراتور مغولی هند، برای نخستین بار پنجاه اوپانیشاد را به زبان فارسی برگرداند، این ترجمه با نام «سّر اکبر» شهرت یافت. در دیباچه کتاب، نوشته شده که تعبیر «کتاب المکنون» در قرآن، اشاره به اوپانیشادها دارد. آشنایی غربیان با کتاب اوپانیشادها، نخستین بار، از راه همین ترجمه فارسی بود.

منابع

  • پیس مالوری. سه گفتار دربارهٔ آریاییان. ترجمهٔ مسعود رجب‌نیا
  • رضا ضیا ابراهیمی، خودشرقی‌گری و ناکجایی، استفاده و سوءاستفاده از گفتمان «آریایی» در ایران
  • محمود کویر، نگاهی به تاریخ اندیشه در ایران / فرجام نافرجامی‌ها
  • علی موحدیان عطار، متون دینی هندو
  • داریوش شایگان، ادیان و مکتب‌های فلسفی هند
  • حاتمی گل‌مکانی، رحمت‌الله: رابطه خدا با انسان و جهان در اوپانیشاد ها
  • جلالی‌نایینی، گزیده سرودهای ریگ ودا
  • صادق رضازاده شفق، گزیده اوپانیشادها
  • حسن علی ذکریایی، جستجویی گذرا در بنیادها و نهادهای اوپانیشادها
  • سیدجلال الدین آشتیانی، عرفان…وداها
  • علی شریعتی، مجموعه آثار ۱۵، تاریخ و شناخت ادیان
  • مازیار اشرفیان بناب، در علم ژنیتیک مفهوم نژاد جایی ندارد
  • اوپانیشاد(سرّاکبر)، ترجمه محمد دارا شکوه، به کوشش تاراچند و جلالی نائی
    • Oxtoby, Willard Gurdon. , and Alan F. Segal. A Concise Introduction to World Religions
    • Lewis Spence. Introduction to Mythology
    • B. van Nooten and G. Holland, Rig Veda. A metrically restored text. Cambridge
    • Ram Gopal, The History and Principles of Vedic Interpretation
    • Werner, Karel (1994). A Popular Dictionary of Hinduism.
    • Stephanie Jamison and Joel Brereton , The Rigveda : the earliest religious poetry of India

در همین زمینه
سایت همنشین بهار

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com