آقای عبدالکریم سروش
بدنبال خواست آقای مجتهد شبستری از «مراجع بزرگ تقلید» برای مناظره در باره «اعتبار علم فقه و اجتهاد فقهی» در عصر حاضر، شما برای حمایت از این مناظره نامه ای منتشر کردید و نوشتید که «در این مناظرهها جز خیر و برکت» نمیبینید. شما در نامه خود گفته اید: « نمیدانم چرا علماء و مراجع طفره میروند.» زیرا «برای تأمین سلامت اجتماع و حسن جریان امور، بر عاطفهی محض نمیتوان تکیه کرد، چون از آن جز خشونت و تعصب بر نمیخیزد.» و شما افزوده اید:«من به منزلهی یک ناظر مشتاق و مشفق، دلم بر جوانانی میسوزد و میلرزد که پنجهی تردید و حیرت دلشان را میفشارد و بار سنگین سؤالات، ستون فقراتشان را میشکند.».
بطور مسلم آنچه که شما در باره مناظره در دنیای دینداران و توضیح اختلاف دیدگاه میان نواندیشان دینی و «مراجع بزرگ تقلید» نوشته اید، از یک ضرورت ناشی می شود و برای جامعه مفید است. ولی باید تاکید کرد که گفتگو و مناظره میان ناباوران و منقدان دین از یکسو و از سوی دیگر دینداران نواندیش نیز، یک ضرورت است. در سالهای اخیر کتابها و نوشتارهای متعددی در نقد افکار نواندیشان و قرآن و اسلام منتشر شده است. اندیشه ورزان گوناگونی مفاهیم اساسی مورد توجه و اعتقاد شما را، از نظر تاریخی، علمی، فلسفی و جامعه شناسی و روش هرمنوتیک، به نقد علمی کشیده اند. من به سهم خود و با صراحت نوشتارهای علمی متعددی در باره دین، شیعه گری و نقش منفی آن، پیامبر، نواندیشان دینی و نقد هرمنوتیک قرآن بمثابه یک نوشته تاریخی و التقاطی، منتشر ساخته ام. بعلاوه در چندین مقاله، نظرات شما را مورد بررسی انتقادی قرارداده ام. علیرغم این تلاشهای فکری و نظری، متاسفانه تاکنون فرصت جدی مناظره مستقیم و کافی بوجود نیامده است.
آقای سروش گرامی، حال با توجه به علاقه ای که برای مناظره ابراز کرده اید، من از این فرصت استفاده کرده و چنین گفتگویی را میان شما و خود پیشنهاد می کنم. از آنجا که مناظره متین به سود جامعه و تاریخ می باشد و شفافیت نظری به ارتقا فکری جامعه و توسعه خردگرایی کمک می رساند، پسندیده است که به بحث های گرهی مانند قرآن و شکل گیری تاریخی آن، اسلام و رابطه آن با دمکراسی و حقوق بشر، بپردازیم. موضعگیرهای کوتاه و خبری در رسانه ها مطلوب این بحث نیست. جامعه روشنفکری و نخبگان ایرانی نیازمند گفتگوهای مستدل و اساسی میان منقدان علمی دین و نواندیشان دینی هستند. نظر شما در اصلاح دین اسلام و نظر من در باره اسلام همچون عامل ازخودبیگانگی و قرائت هرمنوتیک قرآن و پیوند پیدایشی آن با تورات، از جمله بحث های متنوع و مهم جامعه ایران است. بدون شک اینگونه گفتگوهای پایه ای در باره قرآن و اسلام، بدور از تقدس گرایی و تعصب و دگماتیسم، قادرند با متانت و صراحت، کیفیت مبارزه نظری و تئوریک را ارتقا دهند.
امیدوارم که پیشنهاد من مورد توجه شما قرار گیرد.
با مهر
جلال ایجادی، جامعه شناس
۴/۱/۲۰۱۷ پاریس
.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
سلام آقای جلال ایجادی
اتفاقا دو روز پیش در یاداشتی به آقایان سروش و بنی صدر پیشنهاد کرده بودم که در اطراف سوال: بحث آزادی داشته باشند (یاداشت را در زیر می بینید.) حال با توجه به پیشنهاد شما در نظرم آمد که به شما و آقای بنی صدر هم پیشنهاد کنم که در رابطه با موضعی که طرح کردید بحث آزادی با یکدیگر داشته باشید. امکان عملی آن هم بسیار بیشتر است چرا که هر دو در پاریس زندگی می کنید و بسیار سریعتر می شود چنین بحث آزادی را به اجرا در آورد.
اینهم یاداشت:
دکتر سروش در این مقاله از جمله فرمودند:
“پس از گذشت سالها فرخ نگهدار را در لندن دیدم و با یکدیگر از آن ایام و آن احوال سخن گفتیم. او بسیار عوض شده بود و من هم، ذهنا و ظاهرًا. اما در یک نکته توافق داشتیم و آن اینکه کاش آن مناظرات و امثال آن (چنانکه میان دکتر بهشتی و دکتر کیانوری رفت)، علیرغم طعن طاعنان، ادامه مییافت و سایهی مبارک بحث آزاد (که ابوالحسن بنیصدر منادی آغازین آن بود)، گستردهتر میشد و فضای فکری و سیاسی جامعه را معتدل و عقلانی میکرد، و صاحبنظران و سیاستورزان، بهجای نزاع و خشونت و افترا و تهمت و سخنان یکسویهگفتن و خطابههای بیمخاطب ایراد کردن، به جدال احسن و اقناع متقابل میپرداختند و جمهور خلق را در آن بازی شریف عقلانی شرکت میدادند و حیرتزدایی و جهالتپیرایی میکردند؛ و دریغا که چنین نشد!(۱).”
مسئله همین بود و مسئله دو روش در بعد از انقلاب بود. یکی روش تبدیل اختلافات به تضاد و تضاد به خشونت برای باز سازی استبداد که حزب جمهوری و اقمارش و سازمانهای استالینیستی، در دو قطب رقیب، به آن دامن زدند و یکی در دست به ایجاد گروههای چماقدار و سپاه پاسدار و کمیته چی زد و حمله به گرد هم آیی ها و دیگری در پی انقلاب اکتبر خود دست به اسلحه و اینگونه جنگ داخلی را تحمیل انقلابی کرد که سلاح اصلی اش در انقلاب گل بود و عدم خشونت و اینگونه تابوی اعمال خشونت را بر علیه کسانی که در انقلاب دست داشته اند را از بین برد تا خمینی به بهترین وجه از این تابو شکنی برای باز سازی استبداد استفاده کند (گفت آزادی دادیم، سوء استفاده کردند، پس، پس گرفتیم.).
یکی هم روش بحث آزاد برای ریشه یابی علل اختلاف و از طریق نقد، از اختلافات کاستن و بر اشتراکات افزودن و اینگونه، زمینه خشونت سیاسی را از بین بردن با پذیرفتن سه اصل راهنمای اصل راهنمای حق اختلاف، حق اشتراک و حق دوستی.
بنی صدر، پایه گذار این روش شد و بقول شهید دکتر سامی، مصدق با ملی کردن نفت جاودانه شد و بنی صدر با عرضه بحث آزاد به عنوان روش سیاسی در برخورد با دگر اندیشان. در آغاز این روش به موفقیتهای عظیمی دست یافت. نه تنها در سطح جامعه و در لایه های زیرین جامعه به عنوان روش بکار گرفته شد (برای مثال، در محله ما، بعضی از داشهای محل در خانه اشان در کنار سماور و دست گردون کردن چایی و میوه، بحث آزاد گذاشته بودند و در مواردی از منهم دعوت می کردند و یا خود ما که بطور مکرر در بحثهای آزادی شرکت می کردیم که در آن طرفدار فداییان خلق، مجاهدین، حجتیه و بنی صدری و…و به بحث در نهایت متانت و آرامش مشغول و گاهی ۱۴ ساعت ادامه می بافت و در سر بسیاری از چهاراه ها و دانشگاهها بساط بحث گستدره شده بود.) بلکه در سطح جریانهای سیاسی نیز بطوری که رئیس جمهور حتی به سران گروه های سیاسی که دست به اسلحه برده و خون ریخته بودند، امان داد و امنیتشان را تضمین و از جمله سران چریکهای فدایی خلق را به تلویزیون دعوت و در برنامه زنده بمدت چهار ساعت و بیست دقیقه به بحث نشست. کومله نیز بعد از دودلی و تاخیر بسیار بالاخره پذیرفت که در بحث تلویزیونی شرکت کند که متاسفانه دیر شده بود و چرخهای کودتای ۳۰ خرداد (که به روایت به سرفت رفته انقلاب ایران تبدیل شده است.) بکار افتاده بود.
نیاز به گفتن این مسئله است که بحث آزاد رینگ بوکس نیست که هر کس مشتهای استدلالی قوی تر و روشهای بحث را بهتر دانست برنده است و طرفداران نیز برای طرف خود کف بزنند. بلکه هدف بحث آزاد یافتن نکات اشتراک و افزدون بر آن نکات می باشد.
آخراینکه، هموطنان، بخصوص نسل جوان نیاز دارند بدانند که انقلاب ۵۷ هیچ جبری را برای استقرار استبداد توتالیتر مذهبی ایجاد نکرده بود. انقلاب، استبداد تاریخی سلطنتی را سرنگون و فضا را گشوده و آینده را و چگونگی ساختن آن را در اختیار جامعه گذاشته بود. اینکه چگونه راهزنان بر شاهراه آزادی و استقلال و مردمسالاری حمله آورده و موفق به باز سازی استبداد در ابعادی بسیار سرکوبگر تر شدند، موضوع تز اینجانب را تشکیل داد که بخشهای کوچکی از آن را ترجمه و در اختیار گذاشته ام.
بنی صدر هنوز نیز بر این روش عمل می کند و در خارج از کشور، پیشنهادات برای انجام بحث آزاد با هانتیگتون، فوکویاما، پاپ قبلی، هابر ماس و…و را پذیرفت (این آنها بودند که با بهانه های مختلف آن را نپذیرفتند.) و حتی در مقاله اخیر خود در ژورنال بین المللی دانشگاه هاروارد، پیشنهاد انجام بحث آزاد به رهبران داعش و القاعده را داده است و خود را نیز داوطلب انجام چنین بحثهایی کرده است.
در اینجا به آقایان سروش و بنی صدر پیشنهاد می کنم که با انجام بحث آزاد در باره موضوعی مورد توافق طرفین، به این روش که به ساختن و توسعه فرهنگ آزادی یاری بسیار می رساند، دوباره این روش را احیاء و در معرض جامعه بخصوص نسل جوان قرار دهند و اینگونه قادر به نهادینه کردن این روش خشونت زدا شویم. استبداد اینگونه است که می میرد. این در تغییر اندیشه و روش و منش ما و رها کردن خود از روانشناسی و رسوبات استبداد در باور و “ارزشها” و نرمهای ماست که می میرد. چنین تغییری هم سرنوگنی استبداد خیانت، جنایت و فساد را تضمین می کند و هم استقرار جمهوری شهروندان در خدمت حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی و حقوق طبیعت را.
موضوع پیشنهادی من، چه باید کرد می باشد.
مخلص همگی
محمود دلخواسته
جمعه, ۱۷ام دی, ۱۳۹۵