با توجه به بربریت هایی که به ویژه از سال ۱۳۸۴ در دوره دکترایم در خارج از کشور و بعد از آن به خاطر مقالات و کتابها و صحبتها و روش تدریسم با من داشتند به یقین رسیدم که اجازه یک زندگی عادی و تشکیل خانواده را به من نخواهند داد چرا که همانطور که به من گفته بودند من دشمن خامنه ای هستم و بنابراین باید از هر نظر (اقتصادی و خانوادگی و …) ابتر شوم! – از نظر آنها خامنه ای کوثر است (و دشمن او باید ابتر شود). مقالات ذکر شده در منابع را مطالعه بفرمایید.
بنابراین در چنین شرایطی بود که تصمیم گرفتم که تمام تمرکزم را بر تربیت و پرورش پسر پدر بزرگم بگذارم تا از او یک انسان تاثیر گذار بسازم. لازم به توضیح است که بعد از فوت مادر بزرگم، پدر بزرگم با یک زن بیوه (خواهر یک شهید) ازدواج کرد که اتفاقا خداوند از آن زن به او یک پسر داد که نامش را “حسن” گذاشتند.
پدر بزرگم از مال دنیا مغازه ای داشت که آن را قبل از ازدواج دومش (و قبل از بدنیا آمدن سید حسن) وقف زینبیه ای که دیوار به دیوار مغازه اش بود کرده بود. – از قضا این زینبیه محل استقرار بسیج هم بود. یادم می آید که پدر بزرگم یک بار به من گفت که بسیج از او خواسته است برای بزرگتر شدن فضای زینبیه و استقرار درب ورودی آن در خیابان اصلی مغازه اش را تحویل آنها دهد که البته پدر بزرگم نپذیرفته بود و به آنها گفته بود که بنا بر وصیتی که کرده مغازه اش تنها بعد از مرگش وقف زینبیه است و در اختیار آن قرار می گیرد.
اما در کمال بهت و حیرت ما یک ماه بعد از بدنیا آمدن سید حسن و قبل از اینکه پدر بزرگم وصیت نامه اش را اصلاح کند و مغازه اش را بنام پسرش کند به طور مرموزی فوت کرد! و بلافاصله بسیج مغازه اش را به تسخیر خود در آورد و آنرا ضمیمه پایگاه خود کرد! لازم به یاد آوری است که پدر بزرگم که ۷۵ ساله بود در کمال صحت و سلامت بود و امید بسیار زیادی به یک زندگی طولانی همانند پدر خودش که ۹۵ سال عمر کرد داشت. پدر بزرگم هر روز صبح حینی که برنامه های رادیو آمریکا را گوش می کرد به ورزش صبحگاهی می پرداخت و … حتی قرص و آمپول انرژی زا برای حض بیشتر از رابطه سکسیش با خانم ش هم استفاده می کرد!
در رابطه با مرگ مشکوک پدربزرگم باید بگویم که البته من تا به حال از این نوع قتل های مرموز زیاد دیده ام. به عنوان مثال در شهر ما یک دختر خانم زیبا بود که خواستگاران زیادی داشت. نهایتا با دخالت یک سردار سپاه این دختر خانم را – علیرغم میلش – به عقد یک برادر سردار شهید سپاه در آوردند که “هیچ گونه جذابیت و مزیتی” هم نداشت – البته الان سپاه “همه” چیز (مقام و جاه و مال و منال) به او داده است. القصه چهار نفر از آن جوانان عاشق آن دختر که نتوانستند او را فراموش کنند بودند که به طور حیرت آوری هر چهار نفر آنها در جوانی به طرز مرموز و مشکوکی معدوم شدند (فوت شدند)…. نکته وحشتناکتر در این زمینه برای من این است که وقتی دقت می کنم می بینم جوانان مغضوبین و متمردین نظام و یا حتی کسانیکه آشکارا قوانین اسلام را نادیده می گیرند به طرز مشکوکی به واسطه سکته و تصادف و …معدوم می شوند. سازمانهای حقوق بشری می توانند با ارایه یک پرسشنامه اینترنتی پی به راز این نوع قتلهای نا محسوس که در سراسر ایران رایج است ببرند. مثلا می توانند از مردم بپرسند که “کسی را سراغ دارید که منتقد نظام بوده باشد و یا مثلا به مردم ربا می داده و بعد از مدتی خودش و یا یکی از اعضای خانواده اش به طرز مرموزی معتاد شده باشد و یا سکته و یا تصادف کرده باشد و از دنیا رفته باشد؟! خلاصه اینکه از نظر من جمهوری اسلامی “گردان های سری مرگ” برای ارعاب و معدوم کردن مخالفین و معاندین دارد. سه مقاله اول من را که در منابع آمده اند مطالعه بفرمایید.
داشتم از این می گفتم که تصمیم گرفتم که از آنجا که اجازه ازدواج به من ندادند زندگیم را وقف سید حسن کنم. اما علیرغم اینکه دکترای تخصصی آموزش زبان انگلیسی دارم و بیش از ۱۱۰ کتاب و مقاله نوشته ام و … اجازه کار در هیچ جا غیر از همان مدرسه کار و دانشی که میروم را به من ندادند و روز به روز عرصه را بر من تنگ تر و تنگ تر کردند تا جایی که چند ماهی است که دیگر “به هیچ عنوان” نمی توانم هیچ نوع کمک مالی ای به سید حسن و مادرش کنم – حتی یارانه ام را هم قطع کردند! نکته قابل تامل این است که کسانیکه مرا به این روز انداختند سید حسن و مادرش را با همکاری کمیته امداد تحت پوشش خود گرفتند و از آنها خواسته اند از این به بعد حتی جواب تلفن های من را هم ندهند. سید حسن و مادرش هم ناچارند برای کمک هزینه ای که از آنها – که میراث آنها را به تاراج بردند – دریافت می کنند قید مرا بزنند!….نکته وحشتناکتر اینکه از همین الان که سید حسن ۱۱ ساله است دارند برای او کلاس هایی در جهت شستشوی مغزی او و گوسفند ساختن از او می گذارند…. لطفا مقالات پایین را بخوانید تا تایید کنید که ایشان کارهایی را با من و نسل من کردند که یزید در حق اجداد ما نکرد.

برخی مقالات مرتبط من
دکتر شریعتی، جوجه نگونبخت و من
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/07/215048.php
در سیطره سپاه شیطان پیغمبر نما

در سیطره سپاه شیطان پیغمبر نما

ترعیب، بازداشت و شکنجه دکتر سید محمد حسن حسینی توسط سپاه پاسداران

دکتر سید محمد حسن حسینی: آزار و اذیت، ترعیب، بازداشت و شکنجه من توسط رژیم فاشیستی و شیطانی ایران

یارانه ام را هم قطع کردند!

دکتر سید محمد حسن حسینی: یارانه ام را هم قطع کردند!

ویدیوی ۱۷ دقیقه ای روش تدریس من برای براندازی نرم حکومت های استبدادی

وبلاگ شخصی من
http://beyondelt.blogfa.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com