هویّت در علم فرهنگ شناسی تعریفی مشخص و پیچیده دارد. مشخصه آن در تکاملپذیری و تعددگرایی است که به برداشت از هویّت شخصی در گفتمان فرهنگی دوره تجدد اروپا، بهویژه در آثار میشل مونتانیه (Michel Montaigne) و رهایی فردیت انسان از جهانبینی صرفاً دینی بازمیگردد. در فلسفه تجدد، هویّت فردی امری خدادادی و از پیش تعریفشده نیست بلکه سرشت آن با زایش انسان ریخته میشود و در طول زندگی اجتماعی او تحت تأثیر تاریخ، جامعه و فرهنگ تکامل مییابد. پیچیدگی تعریف هویّت با فلسفه تجدد شروع میشود چون جهانبینی مدرن انسان و نقش او در زندگی را از جهان غیرقابل لمس دین، به دنیای تجربی زمین منتقل میکند. بر این اساس زندگی و سرنوشت انسان به خود واگذار میگردد. خودپردازی، خودمداری و خودسازی از انسان فردیّتی میسازد که تسلیم نیروی ماورای طبیعی نیست بلکه در به دست گرفتن، شکل بخشیدن و تکامل زندگی خود اختیار کامل دارد. انسان به اینگونه در جایگاه موجودی اجتماعی و درنهایت فرهنگی قرار میگیرد. پیچیدگی هویّت فردی از همین برداشت از انسان شروع میشود و در برخورد با برداشتهای گوناگون از فرهنگ و نیز در تأثیر متقابل فرهنگ، جامعه و فردیت انسان بروز میکند. در تئوریهای مطالعات بین فرهنگی (Intercultural Studies) بر یک فرض اتفاقنظر وجود دارد و آن تعریف فرهنگ بر اساس فرضیّه کثرتگرایی (plurale tantum) است. فرهنگ در این فرضیه واژهای است همواره جمعگرا، تغییر و تکاملپذیر. هیچ فرهنگی به خودی و خود و ابتدابهساکن پدید نمیآید. پیدایش هر فرهنگ حاصل تأثیرگذاری و تأثیرپذیری عوامل گوناگونی است که هرکدام در جای خود قابلبحثاند. آنچه از این فرضیه به دست میآید تعددگرای و تأثیرپذیری فرهنگها و معنی جمع فرهنگ باوجود شکل مفرد واژه فرهنگ است. قدرت و تداوم هر فرهنگی منوط به میزان باز بودن، درجه پذیرش (Inclusion) و نیروی تکامل همان فرهنگ است. اگرچه این تئوریها پی آمد روند که از جهانگرایی است، اما بررسی تاریخ فرهنگهای پربار و درروند تکامل چون هند، یونان و ایران همان پارامترهایی را ارائه میدهند که تئوریهای فرهنگ شناسی مدرن به آنها استناد میکنند. شکلگیری و تکامل هویّت ایرانی و استقرار یگانگی ملّی در سرزمینی که ما آن را امروز پس از گذشت سه هزار سال از بنیانش همچنان ایران مینامیم، گواه ادعای یادشده است.
تداوم و تکامل فرهنگی در ایران دلایل متعدد علمی دارد. یکی از آن دلایل که در این مختصر میگنجد، اهمیت ویژه دو پدیده فرهنگهای متمدن یعنی یاد سپردن (Cultural Memory) و یاد نگاشتن (Culture of Remembrance) فرهنگی است که خود را در اشکال گوناگون نشان میدهد. مهمترین یاد نگارهایی (Media of Memory) که در بررسی هویّت فرهنگی ویژگی خاص دارند، مکانها و آثار باستانی و همچنین سنگنوشتههاست. در خصوص ایران، آرامگاه کوروش کبیر در پاسارگاد سمبل شکلگیری و استقرار فرهنگ ایرانی و سیلندر او منسوب به «منشور حقوق بشر»، سمبل کثرتگرایی در فرهنگ ایرانی است. مهمترین ویژگی استقرار و تداوم این فرهنگ را میبایست در ویژگی به هم پیوند دادن اقوام و فرهنگهای گوناگون (همانکه امروز مدنظر تئوریهای میان فرهنگی است) جست. اقوام آریایی که از هزاره دوم پیش از میلاد بهتدریج بهسوی ایران سرازیر و با بومیان متمدنتر از خود چون ایلامیها روبرو شدند، آغاز چنین روندی است. از برخورد بومیان ساکن آن سرزمین و آریاییها میتوان در حکم نخستین برخورد فرهنگی که به استقرار و تکامل کثرتگرایی انجامید، یادکرد. تکامل این فرهنگ بهویژه در تواناییهای داریوش اول در برقراری آنچه ما امروز یگانگی ملّی مینامیم و همچنین در استوار کردن نظام کشورداری که میتوان آن را با واژه «کثرتگرایی سیاسی» ترجمه کرد، مشاهده میشود.
امّا در شکلگیری هویّت فقط لحظات اوج فرهنگی و افتخار ملّی تصمیمگیرنده نیستند. هویّت فردی و فرهنگی همواره با لحظات بحرانی روبرو بوده است و خواهد بود. آنچه در این راستا مهم است، برخورد با چنین لحظاتی و هدایت آنها بهسوی آیندهای متکاملتر است. نخستین بحران هویّت ایرانی و یگانگی ملّی با حمله اسکندر مقدونی به ایران و تسخیر تخت جمشید و دیگر مراکز مهم سیاست و کشورداری ایرانیان رخ داد. اگرچه برخورد یونان و ایران در نیمه اول سده چهارم قبل از میلاد با خونریزی و کشتار سربازان یونانی و ایرانی روی گرفت، اما ایران نمایی در میان یونانیان (حتی خود اسکندر) و یونانیمآبی در بین ایرانیان شواهد آمیختگی فرهنگی است. ازدواج اسکندر با شاهزاده ایرانی مقیم بلخ به نام رکسانا و فرزند یونانی ـ ایرانی این دو به نام Aegus که پس از کشته شدن اسکندر کبیر به اسکندر چهارم ملقب شد، نشانی است ازآنچه ما امروز آن را «هویّت دوملیتی» مینامیم. شاید از زاویه زمانی آن روز، آینده ایران شوم مینمود. سلسله هخامنشی ازهمپاشیده شد، تخت جمشید در حکم سمبل پادشاهی هخامنش ویران گشت و زبان گویش تغییر نمود؛ اما با ظهور ساسانیان دوره جدیدی از تکامل فرهنگی در ایران مشاهده میشود که تا حمله اعراب به ایران و برخورد فرهنگی دیگری به طول انجامید. ستیز با بیگانهپرستی و با یونانیمآبی که در دوره اشکانیان به اوج خود رسیده بود، در پادشاهی مهرداد اول نیرو یافت و در قیام اردشیر ساسانی با تکیهبر سنّت مذهبی به نیروی مذهبی قدرتمند ایرانی بدل شد. اوج چنین سنتی در قدرت یافتن کرتیر موبد نیرومند ساسانی است. کیش زرتشت بهعنوان آیین سنتی ایران مستقر و بهویژه پس از بهرام دوم استوارتر شد. این دادههای تاریخی از تمدن ساسانیان گواه یک فرهنگ ایرانی و دینی میباشند. زبان ایران در دوره ساسانی تغییر یافت، سرزمین ایران گسترش یافت و جنگهای متعدد فرهنگها را در برابر هم قراردادند.
بحران دیگر در هویّت ایرانی و یگانگی ملّی با هجوم تازیان و درهم فروریختن سپاه ایران و خاندان ساسانی همراه است. دین ایران دیگربار دگرگون شد، نظارت بر دنیا و آخرت از دین زرتشت به اسلام منتقل شد، توحید جانشین ثنویّت گشت و آتشکده جای خود را به مسجد داد. با پذیرفتن خط عربی خط پهلوی بهجز در میان معدود موبدانی به فراموشی سپرده شد. با تغییر دین و خط در حکم یادنگار فرهنگی پیوند ایرانیان با پیشینیان خود سستی گرفت. اگرچه بیم آن میرفت که هویّت ایرانی چون هویّت مصر و سوریه در هویّت تازی ادغام گردد، اما این بار هم ایران پایداری کرد، آیین و دین نو را پذیرفت و همزمان به هردو چهرهای تازه بخشید. مظهر برجسته تبادل فرهنگی در پی بحران هویّتی ایان دوره جدید شاهنامه فردوسی و زبان فارسی است.
ایران هرگز به شکوه هخامنشی و ساسانی برنگشت. دولتهای سیاسی که از قرن نهم میلادی به ایران آمدند و رفتند موفق به نابودی هویّت و فرهنگ ایرانی نشدند. مهمترین عامل بر سر این راه زبان فارسی و یاد نگارهای تمدن و فرهنگ ایرانی بود. بناهای تاریخی را میتوان از بین برد، اما بودن و نبودن آنها همواره در ذهن نقش خواهد بست. زبان مهمترین عنصر مکالمه و انتقال فرهنگی است. زبان فارسی قدرت خود را نه از جنگ برعلیه دیگر زبانها گرفته است و نه از برتری فروشی فرهنگی. زبان فارسی هنگامی پای گرفت که بازماندگان فرهنگهای گوناگون ایرانی در دوره اسلامی در پی یافتن راهی برای مکالمه با دیگر فرهنگهای ایرانی غیر اسلامی در مناطق ایرانیتبار بودند. زبان فارسی در دوره اسلامی در حکم آنچه بود که ما امروز آن را lingua franca مینامیم. تحقیقات ایرانشناسی جدید این نتیجهگیری را میّسر میکنند که قدرت و استواری زبان فارسی درراه شکل بخشیدن به هویّت فرهنگی و یگانگی ملّی در آن بوده است که این زبان از خود مردم بر خواسته است و حاصل سیاستهای حاکم نبوده است.
هویّت فرهنگی و یگانگی ملّی ایران نخست بر تاریخی مشترک استوار است که باوجود بروز سه بحران هویّتی جدی در دوره هخامنشی، ساسانی و اسلامی قادر به تکامل یافتن بوده است. مهمترین علت این توانایی در حفظ، برگردان و ترجمه یاد نگارها از یکسو و در انتقال و ساختن تاریخ در حماسه و ادبیات فارسی از سوی دیگر است. هر دو، نمادی سمبلیک و یگانه کننده دارند. آنچه در زمان ما هنوز زنده است، زبان فارسی است. چنین تداوم هویّتی هنگامی درخطر خواهد افتاد و یا کاملاً از میان خواهد رفت که ارتباط هویّت فرهنگی در زمان حال با هویّت فرهنگی تاریخی از بین برود و این تداوم گسسته شود. فرهنگ ایرانی شاهد چنین بحرانی بوده است که خود را در تاجیکستان، ارمنستان و آذربایجان جداشده از ایران و تحت لوای حکومتهایی که در شکلگیری هویّت تاریخی آن سرزمینها نقشی نداشتهاند، نشان میدهد. باوجود چنین مثالهای بارزی در تاریخ خاورمیانه، جدا شدن جغرافیایی با آرزوی استقلال قومی، فقط شعاری است با رویایی ترسیمشده، امّا حقیقتی تلخ و نابودکننده. هویّت تاریخی با جدایی جغرافیایی از بین نمیرود، بلکه این اقوام جداشده هستند که درگذر تاریخ در سردرگمی هویّتی و فرهنگی افتادهاند. تاجیکستان که حدود یک قرن زیرمجموعهای از فرهنگ روسی و کمونیستی را تشکیل داد، امروز در پی دوباره زنده کردن آن هویّتی است که او را به تاریخ خود پیوند میدهد. زبان فارسی و هنر ایرانی در تاجیکستان امروز جایگاه ویژه خود را به دست آورده است.
هویّت ایرانی و یگانگی ملّی سمبلی است در میان جوانانی که برخلاف انتقادات نسل پیشین خود به پادشاه فقید ایران در زنده کردن تاریخ هویّت ایرانی و استوار نمودن یگانگی ملّی در جشنهای پرشکوه ۲۵۰۰ ساله، امروز هویّت تاریخی خود را در پاسارگاد مییابند و نه در جدّه و یمن و فلسطین. آنچه از کوروش کبیر و پاسارگاد مانده است، چیزی نیست مگر چند تکّه سنگ و سنگنوشته. امّا قدرت این آثار در یادنگار ملّی ایران جلوهگر تمدنی است کهن، امّا هنوز زنده. وارثان این تمدن، تنها فارسیزبانان نیستند، بلکه همه آن اقوام و طوایفی هستند که تداوم و تکامل هویّت فرهنگی خود را در تبادل فرهنگی در سرزمینی یافتهاند که ایرانش مینامیم.
ایران برای مهاجران بهدوراز آن، در زبان فارسی خلاصه میشود. اگرچه در برخی از انعکاسها به گردهمآیی جوانان ایرانی در پاسارگاد در هفتم آبان امسال، نام کوروش کبیر با استناد به برگردان آن از فرم یهودی «کورش» و نه از فرم فارسی «کوروش» نوشتهشده است و اگرچه شعار «آریایی بودن» در جایگاه خود واژهای است پرمعنی، اما خارج از بافتار علم زبانشناسی و فرهنگ شناسی بیمعنی، نمیتوان منکر جلوه سمبلیک آن گردهمآی شد. یادی از ایران باستان، انتقاد پرمعنی از نسل گذشته در برخورد با جشنهای ۲۵۰۰ ساله و گامی استوار و پر مفهوم در برابر گروهها، طوایف، کشورها و حکومتهایی که هویّت ایرانی و یگانگی ملّی را اندک میشمرند، به آن سمبل معنی میبخشد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.