– پرسش بنیادینی وجود دارد که پاسخ به آن میتواند مختصات ملیگرایی ما را ملموستر کند؛ اینکه ملیگرایی ما چرا “ملت ایران” را از لحاظ مفهومی، نارسا ومغشوش میداند و چرا به شکلگیری چنین مفهومی از اساس مشکوک است؟ پاسخ به این سوال واکاوی دوسویهای را میطلبد. سویهای اول، رویکرد مرکزگرایان را شامل میشود؛ یعنی مجموعهای که در تلاش برای حفظ و بسط این اصطلاح هستند. دوم، رویکرد “ملیگرایی حاشیه” که در تقابل با مرکزگرایی، درصدد مفهومسازی و ارائهی تعریف متمایزی از ملیت است.
– “ملیگراییِ مرکز” موضع صریح و سرراستی را در قبال مفهوم “ملیت” اتخاذ میکند؛ در نظر او “ملیت ایرانی” یک هویت جمعی صراحتا تاریخی، یکدست و لامتغیر است که با پشتوانهی زبان فارسی و فرهنگِ ایرانشهری دوام یافته است. در نظر این طیف، درونمایهی ملیِ “انسان ایرانی” با مجموعهای از نمادهای متعلق به گروه مسلط پشتیبانی میشود و چون این نمادها ماهیتی تاریخی دارند، بروز جمعی آنها -ملیت ایرانی- نیز تعبیری تاریخی مییابد. یعنی “ملیت ایرانی” از آن جهت که به پشتوانهی مواد اولیهای همچو زبان فارسی، تبار آریایی، اسطورهی ایران باستان و … به عرصه میآید، لاجرم خود نیز به اجتماعی تاریخی-ازلی تبدیل میشود. هم از این رو در نظر مرکزگرایان، این هویت و تمامی سازوکارهایش به هیچ وجه قابل دستکاری، بازبینی و بازتعریف نیستند. از این منظر “ایرانی بودن” به مثابهی هویت اولیهی افراد مطرح میشود؛ چیزی شبیه انسان بودن، مرد بودن و زن بودن (از لحاظ بیولوژیکی). یک رویکردِ قومی-تباریِ عریان، که با طراحی گذشتهای جعلی و گره زدن اکنونِ “انسان ایرانی” به این گذشته، بر آن است تا “ایرانی بودن” تصویری همانند “فارس بودن” را منعکس کند.
زبان فارسی اصلیترین ابزار این مجموعه است که هم محدودهی ملیتِ ایرانی و هم حدود و صغور سرزمینیِ ایران را قرق میکند. چرا که به واسطهی یکهتازیهای این زبان، تمایزات غیرفارسها -حاشیهنشینها- کمرنگ میگردد. فلذا تعرض به هژمونیِ آن، تعرض به تمامیت ارضی تعبیر میشود. برای همین تمامی کسانی که دل در گروی زبان مادریشان دارند و رسمیت انحصاریِ زبان فارسی را برنمیتابند، انگ تجزیهطلبی را میخورند و سرکوب میشوند. این سلبِ امنیت و تحمیلِ محدودیت بر تورکها به نام هویت ملی و ایرانیت صورت میگیرد و نتیجه چیزی جز تقابل هویت تورکی و هویت مسلطِ فارسی (ایرانی) نیست. تقابلی که در آن، نهادِ قدرت جانب هویت مسلط را میگیرد و در برابر ملیگرایی تورک صفآرایی میکند.
– ممکن است در نظر طیفی از ملیگرایان تورک، شکلگیری “هویتِ ایرانی” از اساس ناممکن به نظر برسد. نه از این رو که کارگزاران این هویت، محتوای تبعیضآمیزی را برای شکلگیریِ آن تدارک دیدهاند، بلکه از آن جهت که احتمالا در نظر این طیف از ملیگرایان تورک، ملت و ملیت مفاهیمی سیال نباشند. یعنی فهم این طیف فرضی، شبیه فهم مرکزگرایان از ملیت باشد. به این صورت که هویت تورکی نیز هویتی تاریخی-ازلی و قومی-تباری است. با این تفاوت که مرکزگرایان به واسطهی تسلط بر نهاد قدرت و به پشتوانهی قوانین تبعیضآمیز سعی بر یککاسه کردن هویتهای متمایز و یکسانسازی آنها دارند ولی این طیفِ فرضی از ملیگرایان تورک، اصرار بر پررنگ کردن تمایزها و خطکشیهای قومی-تباری دارد. در هر حال، این طیف نمیتواند موضوع اصلی نوشتهی حاضر باشد. اول به خاطر تشکیک در وجود چنین طیفی و دوم، به خاطر همسانیِ نظری آن با مرکزگرایان. هدف از این چند سطر بیشتر طرح رویکردی از ملیگرایی است که علاوه بر ترسیم مختصاتِ هویتیِ ما نسبت به “ملیتِ ایرانی”، از یک سو مبتنی بر واقعیات عصر کنونی باشد و از سوی دیگر مشروعیتِ مطالبات ملیگرایی تورک را خدشهدار نکند؛ رویکردی خالی از نظریههای تبارِ جمعی.
- چالشی وجود دارد مبنی بر اینکه آیا همزیستی دو هویتِ متمایز ذیل یک واحد ملی ممکن است؟ آیا تضادی ذاتی برای این همزیستی وجود دارد؟ در مورد ایران، آیا این امکانِ همزیستی به عنوان مثال برای تورکها و فارسها محتمل است؟ و آیا “ملت ایران” به عنوان ملتی چند قومیتی اصولا قابل تصور است؟
همانگونه که در سطور بالا اشاره شد، “ملیگرایی ذاتگرا” پاسخ مشخصی را در قبال این پرسشها دارد؛ این همزیستی توام با تنش و در واقع غیرممکن است. “ذاتگرایان” بسته به تعلق هویتی خود راهحلهای متفاوتی را برای حل این معضل ارائه میدهند؛ اگر عضوی از گروه مسلط باشند، یکسانسازی هویتی تورکها و استحالهی آنان را تنها چارهی کار خواهند دانست. آنچنان که امروزه شاهد آنیم. و اگر عضوی از گروه تحت سلطه باشند، خواهان تثبیت مرزهای قومی-تباری میشوند. و از آنجا که چشمانداز هر دو طیف بر اساس تبارِ جمعی ترسیم میشود، احتمال تنشهای عمیق نژادی در هر دو مورد وجود خواهد داشت.
برای این پرسشها، پاسخهای متفاوتی نیز وجود دارد. بیشک در شرایط کنونی، ملیگرایی تورک “ملیت ایرانی” را برآیندی از تمامی هویتهای موجود در ایران قلمداد نمیکند. یعنی صراحتا ایدهی “ایران” با مختصات فرهنگی-زبانی، سیاسی و اقتصادیِ کنونی را به رسمیت نمیشناسد. این عدم رسمیت، بیشتر معلولِ معایبِ ساختاری موجود است و نه برداشتهای ذاتانگارانه از هویت. در واقع این رویکردِ ملیگرایی، پاسخهای مثبتی را به پرسشهای بالا میدهد؛ بله، همزیستی دو هویتِ متمایز ذیل یک واحد ملی ممکن است. همچنین لزوما شکافی ابدی بین هویتهای دولایه وجود ندارد. به عنوان مثال همانگونه که آمریکاییهای-ایرلندیتبار، -آفریقاییتبار، فرانسویهای-الجزایریتبار، -تونسیتبار … و اغلب واجدین هویتهای چندلایه در آمریکا و فرانسه، بدون تصور اینکه میبایست هویتهای گروهی همهی آنها یکسان باشد و بدون اینکه لزوما ادعای خودمختاری سیاسی داشته باشند، همزیستی مسالمتآمیزی دارند، برای ایرانیهای-تورک، -بلوچ، -فارس و … نیز چنین همزیستی قابل تصور است. بایستی توجه داشت که چنین ایدهای، تنها زمانی ممکن خواهد بود که متضمنِ فرصتهای برابر و حقوق شهروندیِ همهی ساکنین باشد.
اما تا زمانی که تبعیضهای سیستماتیک زیست جمعیِ تورکها را مختل میکند و آنها شهروندان درجهی چندم به حساب میآیند و در معرض بیدادگریهای نژادی و فخرفروشیهای زبانی قرار میگیرند و تا زمانی که تدریس به زبان مادریشان ممنوع است، ملیگرایی تورک ایدهی ایران و ملیت منسوب به آن را به رسمیت نخواهد شناخت. بر این اساس ملیگرایی ما، نه رویکردی قومی-تباری که رویکردی مدنی-سرزمینی خواهد داشت. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که حتی با رفع تمامی تبعیضات، احتمال مطالبهی خودمختاری سیاسی وجود دارد و تضمین فرصتهای برابر و حقوق شهروندی، دلیلی برای سلب ارادهی سیاسی فراهم نمیکند، هرچند احتمال مطالبهی خودمختاری سیاسی را تقلیل داده باشد. ملتها اجتماعاتی بر مبنای باورهای جمعیاند و برابری فرصتها و تحقق حقوق شهروندی، لزوما چنین باوری را شکل نمیدهد و خودمختاری و طلاق سیاسی، همواره گزینههایی قابل طرح در منازعات قومی و ملی خواهند بود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.