جمع‌آوری زباله حاصلِ نیازهای صنعت بود، نه دغدغه‌های زیست محیطی
غربال‌گری و تفکیک که زمانی توسط نون‌خشکی‌های سطح پایین انجام می‌شد حالا کار هر روزۀ تمام شهروندان است. فقرا و اغنیا مثل هم دستانشان را آلوده می‌کنند و بطری‌های کهنه را از کارتون و غذای بدبو جدا می‌کنند. بازیافت سلسله مراتبِ ارزشی قدیمی را جابه‌جا کرده است. از زمان‌های کهن، مدیریت و تفکیک زباله تقدیر پایین‌ترین سطوح بود و از این رو مایۀ خجالت آدم‌هایی بود که به‌خاطر کثیف بودنشان نباید به آن‌ها دست می‌دادیم. امروز، این کار نشانۀ آگاهی نسبت به محیط زیست است و سبب می‌شود فرد به عنوان شهروندی مسئول برجسته شود.
بیشتر مصرف کن تا بیشتر بازیافت کنی

آتلانتیک — امریکایی‌ها که اغلب به‌خاطر زیاده‌روی انگشت‌نما هستند، امروزه اسرافگرانی معمولی به شمار می‌آیند. در ۱۹۶۵ امریکایی‌ها به‌طور میانگین چهار برابر اهالی اروپای غربی دورریز داشتند. امروزه دانمارکی‌ها، هلندی‌ها، سوئیسی‌ها و آلمانی‌ها بیشترین میزان تولید زباله را دارند.

پایین‌آمدن ایالات متحده از سکو تاحدی بدین خاطر است که سایر جوامع، ثروتمندتر شده‌اند و بیشتر به خرید غذاهای فرآوری‌شده و بسته‌بندی رو آورده‌اند و درنتیجه در این رقابت به امریکا رسیده‌اند. ۸۷درصد بسته‌بندی به خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها مربوط است. به این معنا، اکنون همه کمی بیشتر امریکایی شده‌اند.

آنچه کمتر موردتوجه قرار می‌گیرد، این است که امریکایی‌ها نیز کمی بیشتر اروپایی شده‌اند: بطری‌های خود را بازمی‌گردانند، زباله‌ها را تبدیل به کود می‌کنند و برگ‌ها و علف‌های چمنزار را می‌کنند و به‌عنوان کود در طبیعت رها می‌کنند. اوایل دهۀ ۱۹۹۰ حدود بیست ایالت امریکا برای زباله‌های باغیِ ارگانیک ممنوعیت ایجاد کردند. چنین اقداماتی نقش مهمی در حل بحران گورستان زباله در دهۀ ۱۹۸۰ داشت. نماد آن بحران، سفر پرماجرا و معروف قایق زبالۀ موبرو در ۱۹۸۷ بود. این قایق حرکت خود را از ایزلیپ در لانگ آیلند آغاز کرد. ابتدا در کارولینای شمالی و بعد در بلیز اجازه ندادند لنگر بیندازد و درنهایت به همان محل اول در نیویورک بازگشت و در آنجا زباله‌هایش را سوزاندند.

این الگوهای مختلف ملی نشان می‌دهند که زباله را نمی‌توان معادل کوتاه‌تر مصرف‌گرایی دانست. فرهنگ‌های مصرف متفاوت‌اند. ممکن است افراد مثل آلمانی‌ها و سوئیسی‌ها در خرج‌کردن صرفه‌جو باشند؛ اما بیش از افرادی که پولشان

زباله را نمی‌توان معادل کوتاه‌تر مصرف‌گرایی دانست.

را برای رفاه خود خرج می‌کنند، یعنی امریکایی‌ها، ضایعات تولید کنند. آلمانی‌ها پلاستیک زیادی مصرف می‌کنند: ۵.۵میلیون تن در سال؛ اما بخش زیادی از آن را بازیافت می‌کنند: ۴۲درصد. همچنین این تصور خطاست که نوعی وابستگی طبیعی قائل باشیم میان تولید اجناس و توجه به آن‌ها در پایان عمرشان [تلاش برای بازیافت] ازیک‌سو و میان جامعه‌ای که خدمات رفاهی ارائه می‌دهد و اسراف‌گرایی ازسوی‌دیگر. بریتانیایی‌ها و امریکایی‌ها دقیقاً زمانی که ساخت اتومبیل و لباس را متوقف کردند، به بازیافت بیشتر و سریع‌ترِ آن‌ها روی آوردند.

کشورهایی که سابقاً اَنگ دورریزبودن و مصرف‌گرایی بر پیشانی داشتند با سرعت درحال بازیافت هستند؛ این رویداد بدین معناست که ریشۀ رفتارهای اسرافگرایانه را لزوماً نباید در فرهنگ‌ها و سنت‌های ملی جست‌وجو کرد. انگیزۀ بازیابیِ کالاهای اسقاطی و طلب خودکفایی در سال‌های حکومت حزب نازی نتوانست به‌طور خودکار زمینۀ لازم را فراهم کند که نسل‌های بعدی آلمانی‌ها قهرمانان جهانی بازیافت شوند: در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ آن‌ها به دورانداختن پاکت‌ها و بطری‌های پلاستیکی معروف بودند. دولت و حرکتی مردمی به‌نام گرینز با تغییراتی در قانون، مالیات و آگاهی افراد و از طریق کوچک‌کردن سطل زباله‌های خانگی، نصب سطل زباله‌های بزرگ کنار جدول‌های خیابان و سطل زباله‌های مخصوص بطری، عادات مردم را دگرگون کردند.

اینگونه نیست که جوامعِ کمتر مصرف‌گرا بیشتر به بازیافت تمایل نشان دهند. بریتانیا که جامعه‌ای به‌تمام‌معنی بازاری است، پس از شروعِ ضعیفی که داشت، اکنون بیش از فنلاند یا پرتغال بازیافت می‌کند. بازیافت در همه جا افزایش یافته است، اما با سرعت‌های مختلف و در کنار سایر اَشکال درمان اسرافگری ادامه می‌یابد. تا سال ۲۰۱۰، آلمان، استرالیا و بلژیک ۶۰درصد زباله‌های شهری را بازیافت می‌کردند. پرتغال و یونان به‌سختی از پسِ بازیافت ۲۰درصدی برمی‌آمدند. ترکیه اصلاً بازیافت

ریشۀ رفتارهای اسرافگرایانه را لزوماً نباید در فرهنگ‌ها و سنت‌های ملی جست‌وجو کرد.

نداشت. در ژاپن، هم‌زمان با زباله‌سوزی، بازیافت به‌شکل جدی انجام می‌شد. اما حرکتِ هلند از دهۀ ۱۹۸۰ به‌سوی زباله‌سوزیِ بیشتر، بدین معناست که ساکنانش انگیزۀ چندانی برای کاهش زباله‌های خود ندارند. محتوای سطل‌های زباله نیز با یکدیگر فرق دارند. در سوئد ۶۸درصد زباله‌های شهری کاغذ است. در فرانسه و اسپانیا تنها ۲۰درصد کاغذ است. سوئیس و دانمارک بسیاری از الیاف بافتنی را منهدم می‌کنند؛ اما آلمانی‌ها نه.

اروپای امروز تقریباً از سه منطقۀ زباله‌ای تشکیل شده است: منطقۀ شمالی، از بلژیک و آلمان تا اسکاندیناوی با دفن زبالۀ کم و بازیافت زیاد و البته حجم بسیار زیاد زباله‌های خانگی؛ منطقۀ مدیترانه‌ای که دفن زباله همچنان فراوان‌تر و بازیافت ضعیف است؛ اروپای شرقی که به‌ندرت در آن بازیافت صورت می‌گیرد و قسمت عمدۀ زبالۀ شهری دفن می‌شود. هزینه‌ها و مالیات‌های ارسال زبالۀ شهری بی‌خطر به گورستان زباله در اروپای شمالی سه‌تاچهار برابر بیشتر از اروپای شرقی است. اتحادیۀ اروپا در جهت هماهنگی بیشتر، پیشرفت‌هایی کرده؛ اما اختلافات زیادی باقی مانده‌اند؛ برای مثال پسماندهای غذایی و باغی هنوز استاندارد مشترکی ندارند. بسیاری از دانمارکی‌ها و اسپانیایی‌ها این پسماندها را بازیافت می‌کنند؛ ولی در کرواسی و پرتغال آن‌ها را دفن می‌کنند.

مسیر بازیافت در هیچ جا به‌اندازۀ اروپای شرقی پرپیچ‌وخم و شگفت‌آور نبود. در این منطقه سوسیالیسم راه خود را دنبال می‌کرد. در قاموس کمونیستی، زباله پدیده‌ای سرمایه‌داری بود و نماد اتلاف بی‌فکر انرژیِ انسان و منابع مادی برای سود کوته‌بینانه و توسعۀ مجلّل به‌شمار می‌آمد. در نظر سوسیالیست‌ها، زباله ارزشمند انگاشته می‌شد؛ یعنی منبعی که هرگز تمام نمی‌شود: در تبلیغات به آن «ماده‌خام کهنه» یا «مادۀ دست‌دوم» می‌گفتند. (سوسیالیست‌ها به شکلی مبارزۀ نظام سرمایه‌داری برای کارآمدی بیشتر را که در اوایل قرن به رهبری هربرت هوور شکل گرفت، از سر گرفتند.)

کمبود مواد خام- در نتیجۀ تقدیر جغرافیایی و برنامه‌ریزی ناکارآمد- بازیافت را به دغدغۀ روزمرۀ

اینگونه نیست که جوامعِ کمتر مصرف‌گرا بیشتر به بازیافت تمایل نشان دهند.

بلوک شرقی در دوران جنگ سرد تبدیل کرد. جمع‌آوری زباله به صرفه‌جویی در ارزهای احتیاطی می‌انجامید. مجارستان مناطقی را از دست داده و با تحریم مواجه بود که سبب می‌شد حفظ هر چیزی، از براده‌های آهن تا دستگیره‌های در، برای صنایع فلزی‌اش حکم مرگ و زندگی داشته باشد. در ۱۹۵۱، در حین جمع‌آوری زباله‌ها، تنها در یک هفته ۲۰۰۰ تن آهن جمع می‌شد. از نظر حزب کمونیست، «اتلاف‌کنندگان مواد باید مشمول اقدامات شهرداری شوند.» اما مردم نیاز به انگیزه داشتند و ایده‌آل‌های سوسیالیستی کفایت نمی‌کردند. به جای لباس‌های مندرس کفش می‌دادند و تکه‌های چرم خوک را می‌شد با فلفل و برنج معاوضه کرد. در دهۀ ۱۹۵۰در آلمان شرقی، نیم‌کیلو کاغذ باطله برای دریافت یک رول کاغذدیواری قیمتی و یک کیلو استخوان برای دریافت یک قالب صابون کافی بود.

انگیزۀ بازیابی کالاهای اسقاطی معادلی سوسیالیستی بود برای مبارزات تجارت منصفانه در غرب. پیشاهنگ‌های جوان، به جای نوشیدن قهوه، با جمع‌آوری روزنامه‌های باطله و لباس‌های مندرس «همبستگی خود با ویتنام» را نشان می‌دادند. جمهوری دمکراتیک آلمان [آلمان شرقی] برای جمع‌آوری مواد دست‌دوم شبکه‌ای ملی به‌نام «ترکیب مواد ثانویه برای کسب مواد اولیه»۱ ایجاد کرد. وقتی در سال ۱۹۸۹ دیوار برلین فروریخت، ۱۷,۲۰۰ نقطۀ جمع‌آوری و ۵۵,۰۰۰ ماشین حمل کالا تحت نظر این شبکۀ ملی فعالیت می‌کردند؛ نقاط بیشتری برای بازیافت فلزات و کامیون‌های بیشتری هم برای حمل ضایعات غذایی در نظر گرفته شده بودند. و بطری‌های بازیافت‌پذیر بیشتری بین مردم دست به دست می‌شدند. اهالی آلمان شرقی به طور تخمینی ۴۰درصد ضایعات خود را بازیافت می‌کردند؛ این عددی است که بریتانیایی‌ها در ۲۰۱۰ توانستند به آن برسند و ایتالیایی‌ها و اسپانیولی‌ها هنوز به آن دست نیافته‌اند.

البته عاقلانه نیست که زیادی حسرت گذشته‌ها را بخوریم. جمع‌آوری زباله حاصلِ نیازهای صنعت کثیف بود، نه حاصلِ محیط زیست؛ آلمان شرقی با بازیافت، مواد خام خود را حدود ۱۰درصد افزایش داد. بخش قابل

در قاموس کمونیستی، زباله پدیده‌ای سرمایه‌داری بود.

توجهی از بازیابیِ کالاهای اسقاطی بسیار بی‌فایده بود چراکه مؤسسات آن مواد را برای برآوردنِ اهداف ریاکارانۀ خود نگه می‌داشتند. بسیاری از ماشین آلات اوراقیِ قدیمی که زنگ زده بودند، دیگر مطلوب صنعت نبودند. در سوسیالیسم بازیافت هم پیشروی داشت و هم پسروی. در ۱۹۶۰ مجارستان یک‌سوم تایرهای قدیمی را جمع کرد و از همسایگان سرمایه‌دار خود کیلومترها جلو افتاد. اما تا ۱۹۷۳، این میزان به ۳ درصد افت کرد. در خصوص بازیافت زباله‌های شهری، دولت‌های سوسیالیست در دهۀ ۱۹۸۰ عقب ماندند؛ اهالی آلمان غربی در دهۀ ۱۹۷۰ بیش از برادران و خواهران خود در آن سوی دیوار کاغذ جمع کردند. اما سقوط سوسیالیسم به معنای تخریب عمدۀ عادات و مسیرهای موجود بازیافت بود. در طی چند سال پس از فروریزی دیوار برلین تنها صد نقطۀ جمع‌آوری زباله در آلمان شرقی باقی ماند. در دیگر جاها دیگر به نظام‌های خریدِ تضمینی یارانه تعلق نمی‌گرفت و راه برای اَشکال ارزان‌تر و خصوصی دورریزی زباله باز شد. اما در جمهوری چک، جمع‌آوری کاغذ و شیشه به کل از بین رفت. اگر دهۀ ۱۹۹۰ دهۀ طلایی بازیافت در غرب بود، در شرق رود البه، یکی از مهم‌ترین رودخانه‌های اروپای مرکزی، به‌مثابه دهۀ تباه‌شده بود. بازیافت باید دوباره از اول آغاز می‌شد.

«دوران دوراندازی» در دهۀ ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بیش از آنکه نقطۀ پایانِ طبیعیِ رونق اقتصادی باشد، صرفاً یکی از مراحل تغییر طولانی‌مدت‌تر رابطۀ افراد با ضایعاتشان بود. در آغاز قرن ۲۱، کشورهای ثروتمند هم زباله بیشتری تولید می‌کنند و هم بیشتر بازیافت می‌کنند. در واقع شهروندان بیش از پیشینیان ویکتوریایی خود نقشی مستقیم در مدیریت و تفکیک زباله‌ها دارند.

اطمینانی وجود ندارد که تمامی جوامع در حال توسعه مسیر گذشتۀ شهرهای امریکایی و اروپایی را طی کنند و راه‌حل‌های فناورانه را جایگزین نون‌خشکی‌های «عهد بوق» کنند، کسانی که خانه به خانه می‌رفتند و وسایل کهنه را خریداری می‌کردند و بعد آن‌ها را به تاجران می‌فروختند.

جمع‌آوری زباله حاصلِ نیازهای صنعت بود، نه حاصلِ اهمیت‌دادن به محیط زیست.

در کلمبیا و برزیل، دریافتند که سپورها شرکای ارزشمندی در مدیریت ضایعات هستند و از دهۀ ۱۹۸۰ مشارکت‌هایی را با آن‌ها سازمان‌دهی کردند. امروزه در هند، بیش از ۳ میلیون زباله‌جمع‌کن سالانه حدود ۷میلیون تن آت‌وآشغال را بازیافت می‌کنند که حاصلش پس‌انداز میلیون‌ها روپیه برای شهرداری‌ها است.

اما در غربِ ثروتمند، تجمیع شگفت‌انگیزی ظاهر شده است. غربال‌گری و تفکیک که زمانی توسط نون‌خشکی‌های سطح پایین انجام می‌شد حالا کار هر روزۀ تمام شهروندان است. فقرا و اغنیا مثل هم دستانشان را آلوده می‌کنند و بطری‌های کهنه را از کارتون و غذای بدبو جدا می‌کنند. بازیافت سلسله مراتبِ ارزشی قدیمی را جابه‌جا کرده است. از زمان‌های کهن، مدیریت و تفکیک زباله تقدیر پایین‌ترین سطوح بود و از این رو مایۀ خجالت «آدم‌هایی که چون کثیف بودند نباید با آن‌ها دست می‌دادیم». امروز، این کار نشانۀ آگاهی نسبت به محیط زیست است و سبب می‌شود فرد به عنوان شهروندی مسئول برجسته شود. ثروتمندترین افرادِ این سیاره به جای اینکه زباله‌های تفکیک‌نشدۀ خود را به دستگاه‌های پیچیدۀ تفکیک زباله بفرستند، تأکید دارند که خود رایگان این کار را انجام دهند، گویی می‌خواهند در مقابل قانون اقتصادی تقسیم مشاغل بایستند. بازیافت دیگر سنتی و ارتجاعی محسوب نمی‌شود. بازیافت به هم‌پیمان خوبی برای مصرفِ همه‌جانبه تبدیل شده است، مثل آیینی دروغین که مصرف‌کنندگان را از وسایلشان تطهیر می‌کند. وضعیت باثبات جدیدی برای زباله پدید آمده است. به جای «دور نریز و چیزی نخواه»، شعار جدیدی مطرح می‌شود: بیشتر مصرف کن و بیشتر بازیافت کن.

*برشی از کتاب امپراتوری اشیاء: چطور به جهانی مصرف‌کننده تبدیل شدیم، از قرن پانزدهم تا بیست و یکم


پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب در تاریخ ۲۹ مارس ۲۰۱۶ با عنوان Those Wasteful Europeans در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است.
*فرنک ترنتمن استاد تاریخ در دانشکدۀ برکبک، دانشگاه لندن است. وی نویسندۀ کتابی است با عنوان:چطور به جهانی مصرف‌کننده تبدیل شدیم، از قرن پانزدهم تا بیست و یکم.
[۱] Kombinat für Sekundärstofferfassung (SERO)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com