سعید ملک پور، زندانی محکوم به جرایم سایبری است که از سوی دادگاه انقلاب به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد. سعید ملک پور در پی بیماری شدید پدرش در ۱۰ مهر ۱۳۸۷ از کانادا به ایران سفر میکند. او در ۱۳ مهر ۱۳۸۷ توسط چند مامور لباس شخصی در حوالی میدان ونک تهران دستگیر و از آن تاریخ تا ۲۸ مرداد ۱۳۸۸ (جمعا ۳۲۰ روز) در سلول انفرادی (با ابعاد ۱٫۷ در ۲ متر) در بند ۲-الف زندان اوین به طور کاملا ایزوله از دنیای بیرون و بدون دسترسی به کتاب، روزنامه و … نگه داری می شد.
در ۲۸ اسفند ۱۳۸۶ مرکز بررسی جرایم سازمان یافته که بخشی از پدافند سایبری سپاه پاسداران است و مدیریت آن به عهده سرهنگ محمد صادقی است، طی اطلاعیه ای در وب سایت رسمی خود (www.gerdab.ir) اعلام می کند: “نیروهای اطلاعاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تعدادی از شبکه های سازمان یافته ضد دینی و ضد “امنیت، فرهنگ و عفت عمومی” که به زبان فارسی در اینترنت فعالیت می کردند شناسایی و در یک سلسله عملیات پیچیده فنی-اطلاعاتی منهدم” کرده اند.
دو روز بعد، فیلمی از تلویزیون دولتی ایران پخش می شود که در آن، سعید ملک پور و چند متهم دیگر علیه خود اعتراف می کنند. در بخشی از این اعترافات ملک پور، مدیریت سایتهای پورنوی ایکس پرشیا، شهوتسرا و آویزون را پذیرفته و می گوید: ” یکی از روشهایی که ما برای تولید تصاویر مستهجن و هرزه نگاری استفاده می کردیم، این بود که وب کم افراد را هک می کردیم.”
در ۱۹ بهمن ۱۳۸۸ سعید ملک پور را به بند عمومی زندان اوین منتقل میکنند و او مثل سایر زندانیان اجازه ملاقات هفتگی پیدا میکند. او از فرصت بودن در بند عمومی استفاده میکند و نامهای نوشته و آن را به خارج از زندان میرساند. در این نامه او شرح میدهد چگونه بازداشت شده و چگونه هم در بند ۲الف و هم در یک ساختمان دیگر، موسوم به “دفتر فنی”، تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفته تا مجبور شود علیه خود اقرار کند:
« اکثر اوقات شکنجهها به صورت گروهی انجام میگرفت و در حالی که چشمبند و دستبند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و سایر اعضای بدنم میزدند. این کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آنچه توسط بازجویان دیکته میشد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربین طبق سناریو دلخواه و نوشته شده توسط آنان میبود. گاهی شکنجهها توام با شوک الکتریکی بود که بسیار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. یک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشم بند به چشم داشتم برهنه کرده و تهدید به استعمال بطری آب کردند. در همان روزها و در یکی از بازجوییها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده میشد به قدری زیاد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندین بار زیر کتک بیهوش شدم که هر بار با پاشیدن آب به صورتم مرا به هوش میآوردند. آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونریزی شده است. در سلول را کوبیدم کسی به سراغم نیامد. فردای آن روز مرا در حالیکه نیمه چپ بدنم بیحس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوین منتقل کردند. در درمانگاه اوین، دکتر پس از دیدن وضعیت من بر ضرورت انتقال من به بیمارستان تاکید کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشم بند به بیمارستان بقیه الله انتقال یافتم. در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بیمارستان نام خود را به زبان بیاورم و دستور دادند که خود را محمد سعیدی معرفی کنم و تهدید کردند در صورت سرپیچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را میکشد.»
برگرفته از گرداب؛ شکنجه سازمان یافته برای اعترافات تلویزیونی-انتشارات عدالت برای ایران-خرداد ۱۳۹۰
کانال تلگرام عدالت برای ایران را دنبال کنید
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.