١۵ ژوئن ٢٠٢٢

ضمن اینکه شعار بالا ظاهر رادیکالی دارد، یکجای آن بنظرم درست نمی آمد که نمیتوانستم بلافاصله روی آن انگشت بگذارم. “دشمن ما” قطعا همینجاست، یعنی جمهوری اسلامی است. هیچ مشکلی با آن نیست. مشکل حتی “دروغ میگن آمریکاست” نیست، چون جمهوری اسلامی بواقع دروغ میگوید که دشمن یک عامل خارجی است، مسبب مستقیم تمام مشکلات زحمتکشان، جمهوری اسلامی است. آنچه در این شعار در پاسخ به “دژمن” گفتن های خامنه ای ایراد دارد، فحوای “دشمن” است. این شعار عکس برگردان استدلال جمهوری اسلامی در داخلی و خارجی کردن دوست و دشمن است که بر خلاف جمهوری اسلامی، دشمن را صرفا داخلی معرفی میکند. این حتما نشانه اعتلای جنبشی است که جمهوری اسلامی را مانع خود میداند اما استدلالی که دشمن را به داخلی و خارجی تقسیم میکند بر ناسیونالیسم استوار و باین دلیل اشتباه است که آمریکا را در همدستی طبقاتیش با جمهوری اسلامی تبرئه میکند. در ضمیمه این یادداشت به زوایائی از اتحاد عمل آمریکا و جمهوری اسلامی در ۴۳ سال گذشته اشاره میکنم.

کارنامه خونین و سراسر توحش جمهوری اسلامی، که جاده صاف کن بقدرت رسیدنش اتفاقا همین آمریکا بود، حداقل در طیف مخالفان دست راستی جمهوری اسلامی، بهانه ای برای تبرئه کردن و مصون نگه داشتن آمریکا در شراکتش با جمهوری اسلامی شده است. این مصونیت تا آنجا کش داده شده که دسیسه رهبر تراشی آمریکا برای اعتراضات زحمتکشان در ایران تحت عنوان ‘حمایت دولت آمریکا از اپوزیسیون’ توجیه میشود. اولترا راستها وقیحانه خواهان گوادلپ دوم هستند‌! بعبارت دیگر، دریوزگی خود را در قالب آمادگی به دست نشانده شدن از آمریکا اعلام میکنند. مجاهدین در اینمورد یدی طولانی دارند اما آلترناتیو قابل اتکای غرب نیستند. پروژه رضا پهلوی — که البته تنها آلترناتیو رو به غرب نیست، به سخنرانی دیروز مسیح علینژاد رجوع کنید — مورد ممکنی برای مهندسی رهبری است زیرا این آلترناتیو هم مورد پذیرش کلیت طبقه سرمایه دار است و هم یک پایه محدود اجتماعی دارد. رضا پهلوری و شرکا اما اپوزیسیون نیستند، دست نشاندگان آمریکا هستند. آنها بعنوان یک اپوزیسیون مستقل با هیچ دولتی به توافقی نرسیده اند بلکه عوامل مستقیم اتاق فکرهای سرمایه داری جهانی اند. ما حتما لازم است آنها را از نظر محتوای سیاسی نقد کنیم اما قبل از هر چیز باید آنها را بعنوان عروسکهای خیمه شب بازی که قرار است از بالای سر کارگر قدرت را بدست بگیرند افشا کنیم‌. ما نه تنها تحرکات آنها را نقد و افشا که لازم است محکوم کنیم.

شعار “دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست” تنها نیمی از حقیقت را بیان میکند چرا که دشمن ما اتحادی از “همینجا” و آمریکا است.

***

ضمیمه:

عروج و افول اتحاد عمل ۴۳ ساله جمهوری اسلامی و آمریکا

آمریکا کشوری است که حاکمان آن از هنگام استقلالش از انگلیس در اواخر قرن هیجدهم میلادی تا این لحظه بسختی دورانی را بدون اعلان جنگ به دیگر کشورها پشت سر گذاشته اند. آمریکا کشوری است که دولتمردانش از پایان جنگ دوم جهانی تا کنون بیش از ۷۰ بار در امور داخلی سایر کشورها دخالتهای قهرآمیز کرده اند. دولت ترومن در تلافی به حملۂ انتحاری ژاپن به پرل هاربر که ۶۴ کشته داد، دو شهر هیروشیما و ناگازاکی را با خاک یکسان کرد و صدها هزار نفر را به فجیعترین شکلی قتل عام کرد. دخالت آمریکا در جنگ کره به صرف اینکه مبادا کره جنوبی بدست کمونیسم بیفتد به منازعه ای منجر شد که یک و نیم میلیون کشته و زخمی داد. آمریکا برای دخالتش در ویتنام صرفا بهانه تراشی کرد. دلیل واقعی دخالتش در ویتنام امکان تسلط “کمونیستها” بر تمام ویتنام بود. جنگ افروزی دولت دمکرات جانسون بیش از یک میلیون کشته از ویتنام گرفت و بیشتر از مجموع بمبهای بکار رفته در جنگ دوم جهانی بمب بر سر مردم ویتنام ریخت. آمریکا کشوری است که حکمرانانش بصرف جلوگیری از نفوذ کمونیسم، حامی کشتار چند میلیون نفره در اندونزیِ سوهارتو شد. دولت آمریکا برای حمله دومش به عراق به بهانه ای واهی متوسل شد، جنگی که از سال ۲۰۰۳ تا کنون حداقل نیم میلیون کشته از مردم عراق بجای گذاشته است و پس از جنگ جهانی دوم پر هزینه ترین جنگ، بالغ بر یک تریلیون دلار، برای آمریکا بوده است. آمریکا کشوری است که دولتمردان دمکراتش، از ترومن تا اوباما، بیشتر از دولتمردان محافظه کار جمهوریخواهش منشا جنگهای خانماسوز بوده اند.

چرا آمریکا با چنین کارنامه ای در میانۂ بحران گروگانگیری از سفارتش در تهران، تجهیزات نظامی به ایران میفروشد؟ چرا آمریکا از کنار کشتار ۲۵۰ نفره نیروی مسلحش در لبنان میگذرد، نه تنها هیچ تلنگر اقتصادی- نظامی جدی به جمهوری اسلامی نمیزند که حتی تجهیزات نظامی به آن میفروشد؟ آمریکا با تعداد تلفاتی بمراتب کمتر از این در پرل هاربر، دو بمب اتمی روی ژاپن ریخت! چرا بقول منصور حکمت «هیچکس حاجى روح الله خمینى را براى دادن فتواى قتل سلمان رشدى به دادگاه نبرد. تحریک به قتل در همه کشورهاى جهان جرم است.» چرا آمریکا در مقابل کشته شدن بین ۲۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر از نیروی نظامی خود توسط جمهوری اسلامی در عراق – در حالیکه مجموع تلفاتش در آن جنگ کمتر از ۴۵۰۰ نفر است– هیچ عکس العمل نظامی نشان نداد؟ چرا آمریکا و سایر دولتمردان غربی بلافاصله پس از انجام هر عملیات تروریستی اسلامی در غرب اعلام میکنند “اسلام بیگناه است”؟

برای یافتن جواب به این سوالات باید نقش و جایگاه اسلام سیاسی برای غرب در چهل و سه سال گذشته را، ابتدا در متن جنگ سرد و در ادامه بعنوان تداوم سرکوب جنبش کارگری در ایران، خاطر نشان کرد.

آمریکا با آگاهی کامل از پتانسیل ارتجاعی اسلامیون در ضدیتش با آمریکا، مبتکر خروج شاه از ایران و جاده صاف کن بقدرت رسیدن خمینی شد تنها به این دلیل که اسلامیون نقش ابزاری موثری را داشتند که شاه از آن کم بهره بود: توان سرکوب انقلاب ۱۳۵۷ از طریق سرکوب وحشیانه فعالین و سخنگویان چپ آن. ارزش مصرف جمهوری اسلامی برای بورژوازی داخلی، منطقه ای و جهانی، ایجاد ثبات سیاسی ازطریق سرکوب انقلاب ۱۳۵۷ بود. این امر با اسارت و نهایتا قتل عام صدهزار نفره فعالین سیاسی و خروج میلیونی توده ناراضی از ایران در دهه هشتاد میلادی، موقتا، به فرجام رسید. بهائی که پراگماتیسم غرب برای این فونکسیون اسلامیون پرداخت کرد خلق هیولائی بود که علیه منافع آمریکا نیز دست به تحرکات نظامی و تروریستی میزند. باید توجه داشت که آمریکا هیچگاه از جمله همین امروز نه تنها منتقد جمهوری اسلامی در سرکوب انقلاب ۱۳۵۷ و همچنین سرکوب سیستماتیک روزانه و وحشیانه توده مردم نبوده است، که مشوق آن سرکوبها بوده هست. آمریکا وقتی از تروریسم جمهوری اسلامی صحبت میکند، از نقش سپاه در سوریه، لبنان، عراق و یمن *علیه نیروهای آمریکائی و اسرائیلی* حرف میزند. آمریکا هیچگاه سرکوب توده مردم در ایران و خاورمیانه را تروریسم خطاب نمیکند، در بهترین حالت منتقد “سرکوب مردم خودش” میشود!

غرب هنگامیکه جمهوری اسلامی دست به سرکوب دهه هشتاد میلادی زده بود به کما فرو رفت، گوئی در ایران بجز جنگ با عراق هیچ اتفاق دیگری نمیافتاد. آمریکا درانتهای دهه ۱۹۹۰ فرش قرمز زیر پای خاتمی پهن کرد، در جریان اعتراضات موسوم به جنبش سبز تا مقطع سرکوب خونین آن در سی خرداد آنسال (۲۰ ژوئن ۲۰۰۹) بصورت مشروط حامی جناح اصلاح طلب شد اما پس از آغاز سرکوب وسیع آن تحرک، فتیله گزارشات و اخبار اعتراضات را پائین کشید و باینترتیب مهر تاییدی بر سرکوبها زد. باید توجه کرد که این آمریکا نبود که جنبش اعتراضی در ایران براه انداخت، برعکس، آمریکا سعی کرد با استفاده از فرصتی که جنبش اعتراضی فراهم کرده بود “در سمت درست تاریخ”، یعنی حمایت از استحاله درونی جمهوری اسلامی، بایستد. اما بمحض اینکه سرکوبها آغاز شد، عقب نشست. مسئله آمریکا هیچگاه حمایت از مردم نبوده است، که درست برعکس، آمریکا نیز خواهان خلوت شدن خیابانها بود.

اعتراضات روزمره کارگران، بازنشستگان، بیکاران و غارت شدگان و … در نزدیک به پنج سال گذشته، از دیماه ۱۳۹۶ تا امروز بطور روزمره در جریان بوده است. در دیماه ۱۳۹۶ این اعتراضات یک کاسه شد، سیلی شد که در ۱۰۰ شهر ایران روانه شد، سیلی از محرومان و کارگران که در تقابل با سرمایه به ضدیت با کلیت جمهوری اسلامی رسیده، آنرا به چالش طبیدند. آبان ۹۸ جلوه ای رادیکال تر بود که با سبعیت کم نظیری سرکوب شد. در این فضای اعتراضی بود که دولت ترامپ و در ادامه بایدن تلاش کردند اولا معضل حاد غرب، خصوصا اسرائیل، با جمهوری اسلامی بر سر مسئله هسته ای را حل و فصل کنند. ثانیا با باجرا درآوردن و ادامه تحریمهای اقتصادی “حداکثری” – که با ایجاد تنگناهای اقتصادی فقر و فلاکت بیشتری به کارگران را تحمیل میکرد — جنبش اعتراضی و رادیکال کارگری را به استیصال و انفعال بکشانند.

آنچه در چهل و سه سال گذشته، مستقل از اینکه دمکرات یا جمهوریخواه در کاخ سفید بوده باشد، بین ایران و آمریکا در جریان بوده است، حل و فصل دو درگیری بوده است. اولین و مهمترین مسئله، حل و فصل جنگ کلاسیک سرمایه دار با جنبش کارگری بوده است. در این دعوا آمریکا و جمهوری اسلامی همسنگرند و در ظرفیت منافع طبقاتی خود متحدانه به سرکوب کارگر میپردازند. هر دو دولت ایران و آمریکا خواهان سرکوب و مهار جنبش سوسیالیستی کارگری در ایران اند. هر دو دولت ایران و آمریکا آگاهی کاملی از دینامیسم درون طبقه ای شان دارند، شم منافع طبقاتی شان بدون اینکه آنها را از نظر ساختار اداری، سیاسی و حکومتی به یکدیگر متصل یا وابسته کرده باشد، در کنار هم قرار میدهد. جمهوری اسلامی بخوبی از نقش ابزاری خود برای آمریکا آگاه است و تا کنون حداکثر استفاده ممکن را از این موقعیت برده است. بیجهت نیست که آقازاده های جمهوری اسلامی سر از آمریکا در میاورند. آمریکا “وطن دوم” حکام جمهوری اسلامی است.

کشمکش دوم، مناقشات درون طبقه ای آمریکا و ایران است. از آنجا که نقش ابزاری جمهوری اسلامی برای آمریکا در سرکوب جنبش سوسیالیستی در ایران بسیار مهمتر از از دست دادن ۲۵۰ نفر از نیروهایش در لبنان یا ۱۰۰۰ نفر دیگر در عراق، یا سقوط دِرُن اش است، آمریکا این خسارات را بجان میخرد. غرب میلیونها دلار برای حفاظت سلمان رشدی هزینه کرد اما حتی اشاره ای به تحت پیگرد قانونی قرار دادن خمینی نکرد چرا که حتی اعلان جرم علیه او بالانس روابطش با جمهوری اسلامی را بهم میریخت. روابط سیاسی – دیپلماتیک آمریکا با جمهوری اسلامی بدون خط قرمز نیست. این خط قرمز دخالت جمهوری اسلامی در عراق و سوریه و یمن و لبنان نبود، ساخت بمب اتم هم نبود! از سوی دیگر، کشتن سلیمان قاسمیانی نبود، حملات متعدد اسرائیل به قرارگاههای جمهوری اسلامی در سوریه هم نبود! تنها هنگامی که جمهوری اسلامی در متن جنگ اوکراین به روسیه گرایش پیدا کرد، از خط قرمز آمریکا عبور کرد.

علیرغم مناقشات درونی اتحاد طبقاتی آمریکا و جمهوری اسلامی علیه کارگر، اصلی بود که بر رابطه دو طرف، از ۱۳۵۷ تا آستانه ۱۴۰۱ و شروع جنگ در اوکراین، حاکم بود.

****

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)