تمام آدمهای این فیلم، تمام آدمهای جامعه به این دلیل دچار فاجعه میشوند که برای درگیری، برای برخورد با پیشآمدها آماده نیستند. ملیحه دختری است بیبند و بار. او پشت این بیبند و باری جنسی، آمادهی برخورد با فاحشگی نیست. پس خود را میکشد. مهلقا دختری است بیبند و بار. او پشت این بیبند و باری جنسی آمادهی برخورد با حاملگی نیست، پس ازدواج میکند. این ازدواج برای نجات آبرو است، نه یافتن یک همسر، یک همدم، یک همراز. این ازدواج و آن خودکشی هر دو نتیجهی یک چیز نیستند. آتشی چرا سرنوشتی شبیه به سرهنگ پیدا میکند؟ (و اشتباه نکنید که این شخصیت واقعی آتشی و سپانلو نیست. من از آنها و از اسمشان فقط برای آشنایی سود بردهام.) تمام هنرمندانی که جاهطلبی سیاسی دارند، اگر به قدرت برسند از کجا معلوم که مثل سرهنگ عمل نکنند؟ یک هنرمند فاشیست با یک سرباز فاشیست چه فرقی دارد؟ او به این دلیل به تیمارستان میرود که منتظر برخورد با این حقیقت نبوده است. او شاید در تیمارستان بتواند دریابد که کار هنرمند قدرتمند شدن نیست، هشدار دادن به قدرت است و آن سرهنگ هنگامی میمیرد که میفهمد محبت چیست.کیهان، شماره ۸۹۴۲، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۲، ص ۷
عکس: غلامحسین ساعدی و ناصر تقوایی، در پشت صحنه ی فیلم آرامش در حضور دیگران ۱۳۴۸
فیلم آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی به اعتقاد بسیاری از منتقدان این حوزه یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران به حساب می |آید
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.