چه چیزهایی را با پول نمیتوان خرید؟
چه چیزهایی را میتوان؟
چه چیزهایی را نباید؟
استاد هاروارد از فروختنیشدن همه چیز با ما صحبت می کند؛
از “بی همه چیز” شدنمان!
آیا خبردارید در همین کرهی خاکی جماعاتی هستند که هنوز پول ندیدهاند و نیازی هم به پول ندارند؟ مگر این که کسانی خَیّر و منجی پیدا شوند و آنان را “متمدن” کنند!
از طرف دیگر:
لابد خبر دارید قبل از بهمن ۵۷، که تهیدستان خون میفروختند و همینها بعدترها اعضای بدن و خود نوزادشان را میفروشند.
از فروش فیش حج و فیشها و مجوزها و نوبتهای دیگر هم لابد خبر شنیدهاید.
از پدیدهای به نام مهریه هم، در فضای “مقدس خانواده!” که خبر داریم همین الان، چه قربانیانی در پیِ ازدواجهای دو سه ماهه داشته است. به طوری که سر زبان مردم افتاده که “طرف با مهریهاش داره کاسبی میکنه”
مظنهی دیپلم تا دکترای خارجی و داخلیِ استعلام شدهی درجه یک را هم که دارید؛ اگر ندارید، راه دور نیست. فقط یک کلیک با آن فاصله دارید.
خود من شاهد بوده ام، برای اولین بار در سال ۱۳۴۸، در بحران ملیِ کمبود سیمان، آس و پاسهایی در صف میایستادند و کوپن پنج کیسه سیمان را میگرفتند و فورا، همان را به دوبرابر قیمت به دلالی که در همانجا بود میفروختند.
بلیت بازار سیاه سینما هم که در دوران گرمیِ بازار سینما، بازارش براه بود؛ یعنی فروش نوبت صف، یعنی نماد برابری، که از “پاکترین” و صریحترین معاملات اینچنینی است!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازار در سپیده دم تاریخیِ انتقال از نظام کالا به کالا، به نظام پولی، شعاری داشت که با اخلاق عملا درگیر میشد: “از ارزان ترین جا، به گرانترین جا” یعنی اساساش “بزخری” و “انداختن و در رفتن” است. منتها محدودیتها بود که جلویش را میگرفت و ممکن است بتواند بگیرد. اما اگر ولش کنی، دلش میخواهد همان شعار ها را به عمل دربیاورد. این رفتار حتما با اخلاق درگیری دارد. درگیریهایش را میتوان در منابع جست و مطالعه کرد و در کوچه و خیابان دید.
همین بازار در دوران صنعتی و تولید انبوه کارخانهای، به فوریت، ناچار است جنس انبوهاش را “آب” کند. پس “نیاز”، “تقاضا” و “مصرف” تولید میکند. نظام “آر. اند دی.” (یعنی سیستمی که تلاش میکند تا با پژوهش و تکامل و تکمیل کمی و کیفیِ کالای نهایی، سود بنگاه اقتصادی را بالا ببرد) میسازد، کنترل کیفیت راه میاندازد، خیلی چیزهای دیگر راه میاندازد تا کالای انبوهشده در فکر و ذهن و تسمهنقاله و خط تولید و انبار، “آب” شود و همیشه هم این چرخ بچرخد. یعنی اگر همهی دنیا ساعت رادو را دستشان بستند، کارخانهی رادو باید قبل از آن، با کمک آر اند دی، مصرفی نو تر را برای همهی جهان پیشبینی کند تا تسمه نقالهی پول پاروکنی از چرخش نایستد. این اساسیترین تعهد یک بازاری عاقل و بالغ و خردمند است. اگر کاری جز این کند، اسم اش را در بازار میگذارند سفیه و ابله.
لطفا ادامه را در سایت عدم خشونت بخوانید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.