متهم شدن زندانیان سیاسی اعدام شده به انجام عملیاتهای تروریستی و اعمال خشونتهایی که آنها را مستحق اعدام کرده است، یکی از سختترین آزارها برای خانوادهها بوده است. بهویژه اینکه بسیاری از زندانیان سیاسی به صورت فردی و سازمانی به انجام عملیات مسلحانه باور نداشتند و برخی از فعالانی که سازمان سیاسی آنها اعتقاد به عملیات مسلحانه داشت نیز در زمان بازداشت آنها به صورت مسالمتآمیز و گاه قانونی فعالیت میکردند و حتی در صورتی که سازمان سیاسی متبوع در حال انجام عملیات مسلحانه بود، بسیاری از اعضا و هواداران آن هیچگاه دست به اسلحه نبرده و در حال پخش اعلامیه یا فروش روزنامه سازمان سیاسیشان بازداشت شده بودند. سلطه این روایت حکومتی از اعدام مخالفان سیاسی، یکی از آزارهای روانی اعمال شده علیه خانوادهها بود.
سحر محمدی در مورد تجربه خود میگوید:
« یکی از مهمترین مسائلی که مرا تا آخرین روز اقامتم در ایران آزار میداد این بود که باید هویت خودم و پدر و مادرم را پنهان میکردم. در تمام لحظات زندگیام به اینکه دختر چنین انسانهای آزادیخواه و انساندوستی هستم افتخار کرده و تا آخر عمر هم افتخار خواهم کرد. ولی در ایران باید هویتم را پنهان میکردم. در دوران مدرسه مجبور بودم در مورد علت نبودن پدر و مادرم و اینکه چرا نمیتوانند به مدرسه ما بیایند، دروغ بگویم؛ در حالیکه عمیقاً دلم میخواست نامشان را فریاد بزنم، بگویم چگونه انسانهایی بودند و به خاطر چه آرزوهای زیبا و انسانی کشته شدند. دلم میخواست همه بدانند که این رژیم چه بلایی بر سر خانواده من آورده و چقدر بیشرمانه واقعیات را جعل میکند، تحریف میکند و جای قربانی و جانی را وارونه جلوه میدهد. تحریف واقعیت در مورد قربانیان دهه شصت را در ایران مدام تجربه میکردیم. یک عمر در ایران شاهد این بودم که عوامل و مبلغان رژیم، کتاب و مقاله نوشتند و فیلم ساختند و از نسل آرمانخواهی که در دهه شصت به خون کشیده شد، تصویر موجودات آدمخوار و اژدهای هفتسر ارائه دادند. ولی ما نمیتوانستیم فریاد بزنیم که اینها دروغ میگویند. من دختر دو تن از آزادیخواهان دهه شصتم. میدانم آنان چگونه انسانهایی بودند و برای چه آرمانهایی جانشان را از دست دادند. ولی نه تنها باید این هویت را پنهان میکردم بلکه باید در مقابل اینهمه تحریف و دروغ و جعل، فریادم را فرو میخوردم و سکوت میکردم. تحمل این امر کار بسیار سختی است. تا آخرین روز اقامتم در ایران از این مسئله زجر کشیدم.»
برگرفته از کتاب «داستان ناتمام»، مادران و خانوادههای خاوران، سه دهه جستوجوی حقیقت و عدالت، انتشارات عدالت برای ایران ١٣۹۴
متن پی دی اف کتاب را از اینجا دریافت کنید
کانال تلگرام عدالت برای ایران را دنبال کنید
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.