اسم نسرین ستوده که می آید، قلم متوقف می شود، بس که خود نامی تمام با مفاهیمی خالص است. نامی که در دو هفته ای که گذشت بارها به گوشمان نواخته شد و هر بار دلهایمان را به درد آورد. روزهای اعتصاب را یکی یکی شمردیم و نه توانستیم به او بگوییم اعتصابت را بشکن و نه توانستیم مطالباتش را عملی کنیم. در میان همین روزهای تلخ که شمارشش امروز به سیزده رسیده است، نسرین ستوده و جعفر پناهی بطور مشترک برنده جایزه ای شدند که نام و یاد آندره ساخاروف، برنده جایزه نوبل و نماد دموکراسی در روسیه، را بر دوش می کشد. هرچند اعطای این جایزه خبری خوشحال کننده است، به راستی نمی دانیم این بهانه کوچک شادی ما، برای چنینن اتفاق بزرگی، خشم زندانبان را بر می انگیزد یا او را مجاب می کند به مطالبه حقوق نسرین ستوده تن دهد؟ مگر این زن چه می خواهد که پس از گذشت دو سال زندان، برای بار سوم دست به اعتصاب غذا می زند؟ این زن چیزی جز حقوق اولیه یک زندانی و برداشته شدن فشار قضایی از دوش خانواده ای که تلاش می کند با تنها هفته ای یک دیدار سهمی از همسر و مادر خانواده ببرد، خواسته است؟

نسرین عزیز ما که از تابستان ۱۳۸۹ ، به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»، از خانه و کاشانه و دفتر وکالتش به زور جدا شده و در اوین روز و شب می کند، نه تنها دفاع از نوجوانان و زندانیان سیاسی و عقیدتی را دغدغه اصلی زندگی اش می داند، که برای رضا خندان – که این روزها صبور است و مقاوم – همسری و برای دو فرزندش – که چشم به راهند و بی تاب – مادری نمونه است.عید نوروز را یادمان هست؟ وقتی زندانیان سیاسی یک به یک برای مرخصی های کوتاه مدت از پشت دیوارهای بلند زندان به آغوش خانواده شان بازمی گشتند و خبری از آزادی یا ملاقات حضوری زنان زندانی سیاسی نبود؟ حالا ماه ها و ماه ها از نوروز گذشته و نسرین ستوده حتی یک بار به خانه بازنگشته است. آیا این تبعیض در کمترین حق آزادی و دیدار با فرزندان خود شکنجه ای مضاعف نیست که روح و جسم مادران را ذره ذره آب می کند؟ بر اساس ماده یکم کنوانسیون منع شکنجه سازمان ملل متحد، به هر عملی که به واسطه آن و تعمدا درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود، به ویژه هنگامی که چنین درد و رنجی از سوی یک مقام یا فرد دیگری برخوردار از سمتی رسمی یا به تحریک یا رضایت یا قبول وی اعمال شده باشد، شکنجه محسوب می‌شود. این ممنوعیت ها و فشارها، مگر جز شکنجه چیز دیگری می تواند باشد؟

حربه «مادری به مثابه شکنجه» بازتاب کینه دیرینه ایست که جمهوری اسلامی از سالهای اولیه حکومت خود نسبت به زنان داشته است و این تحریم مادری برای زندانی زن، داستان امروز و دیروز نیست. آنطور که در «جنایت بی عقوبت»، گزارش دهه شصت – که به همت سازمان عدالت برای ایرانگردآوری شده است- از مادر شدن و مادر بودن در زندان می خوانیم که خود شکنجه ای بوده مختص زنان زندانی سیاسی. از مادرانی که حق دیدار با فرزندانشان را نداشته اند، از مادرانی که از هرگونه امکاناتی در هنگام زایمان در زندان محروم بوده اند و از آن مادران و کودکانی که سالها در زندان سپری کرده اند. حالا این تاریخ – که به تلخی باز تکرار می شود-  صدای نسرین ستوده را چنان به گوش جهانیان می رساند که هیأت اروپایی برای ورود خود به تهران دیدار با او را شرط می گذارد و پیام های تبریک از این سو و آنسوی جهان به مقصد زندان اوین سرازیر می شود و نسرین عزیز ما هر روز ستودنی تر.

آن کسی که نسرین و نسرین ها را ستوده نمی خواهد، ناگزیر دشمنی اش را با زن، با حق، با آزادی و با عدالت نمایان تر می کند و بس. این حیوان درنده خو ، ملاقاتی را به مادری روا نمی دارد و فرزند نوجوانش را تنها به جرم فرزند او بودن ممنوع الخروج می کند. همسری را تنها برای تحت فشار گذاشتن کامل خانواده از حقوق اولیه خود محروم می کند و فرزندان را به ملاقات کابینی محکوم و این ها همه، در عین بی گناهی بانوی ستودنی ما، نسرین ستوده است. این دیو بد ذات اما شاید به خوبی بداند، آنکه را که می ستاید منفور ماست و آن را که ستودنی نمی داند، ستوده خوشنام و پایدار و جاودان ما خواهد ماند. ما «نسرین ستوده» بودن را می ستاییم و مقاومت و پایداری اش را در طلب حق خود، خانواده اش و دفاع از موکلان، در تاریخ و قلبمان ثبت می کنیم که مقصد راهش جز عدالت وآزادی نیست.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com