باسلام و آرزوی تندرستی خانم هنریار!!
غرض از این نامه دلیل گفتاری ست که به نقل از شما در دنیای مجازی نشر شده است…

«یک مشت خاک وطن را با خود اورده ام و هرزمانی که دلم برای وطن تنگ میشود آن را بو میکشم.»

باید یاد آور شوم که من شما را از دور می شناسم مصاحبه‌های شما را با رسانه در افغانستان را دنبال کردم…

با توجه به قدرت بیان شما در تصویر کردن نابرابریها و افکار ترقی خواهانه، برای من و دیگر انسانهای آزایخواه در مبارزه با جهالتها جای قدر و قابل تحسین بود. و هستید…

خانم انارکلی هنریار
گفتار شما مرا به سوی سوالاتی برد که هم‌اکنون معضل فکری من شده است..

سوالاتی انسانی با توجه به آگاهی از وضعیت زندگی مردم هندو و تاریخ سه هزار ساله آنها درافغانستان کنونی که از اکثریت آن دیار بودند و متاسفانه امروز بر اثر اذیت و آزار مسلمانان‌ به اقلیتی کمی رسیدند « جای تاسف، و خیلی غم انگیزه است…»

شما علیرغم این همه نامهربانی ها، از وطن یاد کردید،
کدام وطن ؟
شما باید به ما یاد بدهید که وطن را چگونه باید معنا کنیم

بدون شک خاطرات حک شده در ذهن شما از همسایگان خوب، دوستان و عزیزانی که با آنها بزرگی شدید، شاید دلیلی برای معنای از وطن باشد.

یک رابطه عاطفی که خیلی هم انسانیست. عزیزانی که در شرایط های سخت زندگی، همدل و رفیق، یاور شما بودند..

اما تصویر زندگی تلخ با خاطرات بد وجلای دیار به اجبار، در ذهن من ریشه دار است.

درد و زخمهای کهنه و عفونی شده شما در افغانستان از هموطنان نامهربان، به تصور دارم و برایم قابل لمس است.

وقتی که بعضی از همسایگان با پرتاب‌های سنگ پنجره‌های شما را آگاهانه هدف قرار می دادند،،،
وقتی همه چیزشان را از شما جدا می کردند وقتی که شما را نجس و کافر خطاب می کردند
و شما به اجبار در اوج تنهائی در خلوتگاه خود با احساس بی کسی اشک می ریختی.

آنوقت وطن مانند بیابانی نبود با خطر بی رحمی ها!!!. شما در آن لحظه‌ها تنهائی را، بی وطنی را احساس نمی کردید.

افعانستان قبل از اسلام را، هندو ها از آن پاسداری می کردند و بیشتر شهرهای آن دیار را هندو تشکل می دانند..

اسلام بعد از چندین بار حمله‌ی خونین به همین هندو ها عزیز و کشتار بی رحمانه آنها بود که افغانستان را فتح کرد.

تصرف کابل به فرماندهی شاه دو شمشیر «قیس بن عباس» جنایکاری که بی رحمانه در ابتدای فتح کابل به فرمان او پنج هزار زن و کودک را سر بریدن…».
در همین جنگ بود که انتقام آن مردم نگوبخت به دست “اسفندیار رستم داد” سر جنایکار عباس بن قیس از تن جدا شد و خود رستم داد این قهرمان قابل تحسین که امروز جز گمنام نامان تاریخ است جان باخت،،

خانم انارکلی هنریار!!!
این نامه فقط یک بهانهٔ ‌ی منطقی بود تا قدر دان آن قلب بزرگ و آن احساسات انسانی شما باشم که چقدر باید بزرگ و بخشنده بود تا نامهربانی را بدور از کدورت‌ها، بدور از حس انتقام، با آن همه تحقیر هاو تبعضات،
آن همه تعرضات را به دل نگرفت، و عاشقانه دلتنگ همان همسایه های بود که بر اثر جهل شما را مورد آزار قرار می دانند، در پی امید به دیدارشان دل تنگ و امیدوار بود….»

کاش همه ما مردم، صرف‌نظر از قومیت و جنسیت مثل شما انسانیت و همدلی را پیشه کنیم و با تلاش برای ریشه کردن جهل، در کنار شما و باشما، با دیگر زنان آزادیخواه افغانستان همگام شویم، با آروزی موفقیت دستان گرمتان را می فشارم..

بیست ژوئن ۲۰۲۲میلادی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)