«گفت: پیلی را آوردند بر سرچشمه ای که آب خورد، خود را در آب میدید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد، نمیدانست که از خود می رمد. همه اخلاق بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بی رحمی و کبر چون در تست نمیرنجی، چون نشانی از آن در دیگری می بینی میرمی و میرنجی …..».

فیه مافیه – مولانا

ارسلان: 

نادانی و خودخواهی چیز بدیست، ترس میاورد، ترس انسان را از کوره به در می برد، آدم غیر منطقی میشود و بیرحمانه به چیزی که نمی داند و نمی شناسد حمله میکند!
اگر آدمها می توانستند خودشان باشند، قادر هم بودند با آگاهی و شناخت از توانایی هایشان، به روابط و توقعات غیر معقول درجامعه و از طرف هر کس نیز محترمانه دست رد بزنند. در نتیجه معمولا هم عصبی و پریشان و مملو از بدبینی و… نبودند.  البته به شرط آنکه با خود صادق باشند و نخواهند که تظاهر و طمع کاری کرده و یا چیزی باشند که نیستند؛ و مزورانه در صدد نشان دادن یک شخصیت کاذب از خود به دیگران بر نیایند.
در آن شرایط انسان می تواند به معنای واقعی کلمه انتخاب کند که تا آخرین حد ممکن و بدون احتیاج به داشتن تاییدیه از طرف کسی، با احترام متقابل در فکر و عمل، همواره آزاد  و بی نیاز زندگی کند و همان شخصیت واقعی و با همان توانایی باشد که هست.
از سویی دیگر هم، باید در نظر داشت که  از دیگران در حد توانشان چیزی بخواهید و نه در حد نیازتان! بگذارید انسانها همانی باشند که هستند. کیفیت کارایی و زیبایی فکر و عمل هر کس نهفته در خود حقیقی اوست. 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)