یک ماه؛ سی بزنگاه
– من همیشه به زنانی که علیه آزارگران خیابانی واکنش نشان میدادند غبطه میخوردم. برای من همیشه ورود به خیابان و شهر مثل ورود به یک مسابقهی پرشتاب و پرهیاهو بود؛ با سطحی از اضطراب و دلهره شروع و با اولین متلک یا چشمچرانی تبدیل به یک توپ خشم میشد. در ادامه نیز هر آزارِ اضافه به وزن و حجم این توپ میافزود. تا اینکه داخل خانه با بستن درب پارکینگ، با یک نفس عمیق، قطرهای اشک، دادوبیداد کردن با اهل خانه یا سرزنش خود به دلیل بیواکنش بودن به آزارها، به پایان میرسید؛ آن توپ قِل میخورد و بیرون میافتاد.
یک روز اما هنگام دوچرخهسواری در کنار دوستی شجاع، یاد گرفتم آزارگر را در خیابان رسوا کنم. زمانی که مرد وسط خیابانی شلوغ با مزخرف گفتن شروع کرد و آخرش به آلتنمایی رسید، ما تا توان داشتیم فریاد زدیم، شماره پلاکش را برداشتیم، ایستادیم و حقیرانه نگاهش کردیم!
به نظرم هیچ زنی نیست که ادعا کند هیچوقت در خیابان مورد آزار قرار نگرفته است. با تعریفی که از آزار ارائه میشود و طیف گستردهای که دارد، میتوان گفت آزار خیابانی تجربهی مشترک همه زنان است. اینکه گاهی اوقات طوری طولانی و عمیق به اندامت زل میزنند که تو شوکه خودت را نگاه میکنی تا ببینی کجای کارت میلنگد، واقعا وحشتناک است.
اینکه زنان در نهایت به ارزیابی پوشش و رفتار خود بازمیگردند تا ببینند اشتباهشان چه بوده که مرکز توجه دیگران قرار گرفتهاند، حقیقتا دردناک و غیر قابل قبول است. اینکه تو در خیابان قدم میزنی و حواست را مثلا جمع پاها و قدمهایت کردهای، یا در حال گوش دادن به یک موسیقی شگفتانگیز هستی و از عالم و عالمیان بُریدهای اما گویی بدنت خارج از اختیار تو برای دیگران چشمک میزند و آنها به خود اجازه میدهند با پوزخند چیزی بپرانند یا دستدرازی کنند و حریمت را بشکنند، خشونتی است نابخشودنی!
چنین رفتارهایی مشخصا ریشههای فرهنگی و اجتماعی دارند؛ در ایران به دلیل سابقهی طولانی مردسالاری و اصرار بر خانهنشینی زنان و حذف زنان از ساحت عمومی و نیز فقدان قوانین کافی در این زمینه، عرصه برای حضور آزارگران بدون ترس از مجازات و حتی نکوهش اجتماعی، کاملا باز و آزاد است.
از سوی دیگر در فرهنگ فعلی، چیزی تحت عنوان “زنان خیابانی” وجود دارد. این لقب به صورت عرفی، لقبی اهانتآمیز و تحقیرکننده است؛ در واقع این زنان از نگاه مردسالاری، زنانی ناشایست و غیرارزشمند هستند.
اساس چنین گفتمانی، اعتقاد دارد که خیابان جای زنان نیست. زنانی که برای مثال تا نیمهشب در خیابانها هستند، پوشش مناسبی ندارند، بلندبلند میخندند و به قول این جماعت دنبال عیاشی هستند، شایستهی احترام و امنیت نخواهند بود؛ به تعبیر سادهتر استحقاق آزار را دارند.
نکتهی دیگر اینکه، سکوت زنان در برابر این آزارها و نیز سکوت ناظران نسبت به آزارهای خیابانی علیه زنان، مصیبت مضاعف است؛ جامعهای که ناظر خاموش خشونت است، جامعهی زندهای نیست.
در واقع گویی آزار خیابانی جزء لاینفک زندگی شهری زنان شده است و زنان به این آزارها عادت کردهاند. البته همین جا باز هم باید سراغ کلیشههای ضدزن رفت و آنها را در خنثی بودن زنان دخیل دانست. القابی نظیر سلیطه و پتیاره معمولا به زنانی تحمیل میشود که به اصطلاح بددهن و زباندراز هستند و معرکه و هیاهو راه میاندازند.
به بیان ساده زنان به محض عصیان و دادوقال کردن علیه خشونتی که به آنها روا میشود، از شأن و منزلت زنانه فاصله میگیرند و سزاوار سرزنش و آزار خواهند بود. در حقیقت نافرمانی از هنجارهای ظالمانهی مردانه، مذموم و ناپسند است. بنابراین زنانی که آزار میبینند برای فرار از این قضاوتهای جنسیتزده و گریز از محکومیت به بیآبرویی، ترجیح میدهند سکوت کنند.
جالب نیست؟
هر چه رسوایی در دنیاست زیر سر زنهاست.
زنها پرچمدار حیا و عفت هستند؛ چه پشت دیوار خانهها چه در دلِ خیابانها!
این واژگان یک طرفه از سوی مردان تعریف میشوند، به کمک آنها زنان از انواع حقوق و آزادیها محروم میشوند و در نهایت ماجرا باز این زنان هستند که محکوم ابد دادرسیهای مردمی خواهند بود!
امنیت زنان در شهرها نیازمند فرهنگسازی و نیز تصویب قوانین بازدارنده است؛ اموری که گویا در لیست بلندبالای دغدغههای سیاستمداران و قانونگذاران جایی ندارد.
امید است تلاش فعالان حقوق زنان نظیر فعالیتهای دیدهبان زنان در این ارتباط، علاوه بر تاثیر بر فرهنگ غالب مردانه، به تصویب قوانین موثر نیز بینجامد.
تا آن روز به نوبهی خود در تامین امنیت شهر برای زنان و دیگر گروههای جنسی و جنسیتی سهیم باشیم!
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
#بیست_و_پنج_نوامبر
@bidarzani
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.