اینکه درپی بن‎ بست سیاسی بعد از سال ۹۶، طیفی از تحکیمی های سابق و ملی مذهبی ‎ها به ایده پایان سیاست ورزی پارلمانتاریستی رسیده اند و مجددا به سیاست اصلاح‌ طلبی جامعه محورانه یا تحول‎خواهانه بازگشته‌اند و برخی از گروه‌های اصلاح‌ طلب همچون کارگزارانی ‌ها به سیاست ترمیم رابطه با حاکمیت و کسب رای اعتماد مجدد از بیت قدرت رو آورده‌اند و گروهی از مردم و فعالین ناامید از هر‎دوی آنها به بازگشت به روزهای خوش سلطنت یا انقلاب مارکسیستی دلبسته ‌اند؛ بیشتر از آنکه نشان دهنده افتراق این گروه ها در راهبرد جدیدشان باشد، نشان دهنده اتخاذ رویکردی مشابه و گویای این مطلب است که هیچ کدام در اتخاذ این سیاست‌ها برتری روشی بر دیگری ندارند.

هر سه گروه در مواجه با ناشناختگی بحران موجود از یک مکانیزم معمول، ولی اشتباه پیروی کرده‌اند و به نوعی «علت گذاری» بجای علت یابی یا ریشه یابی وضع موجود تن داده‎اند، یعنی برگزیدن یک علت شناخته شده، تجربه شده و یا آزموده شده پیشین بجای کشف یک علت ناآزموده و نا آشنا که به درستی علت وضع موجود باشد.

این شیوه، همواره مکانیزم اولیه ذهن بوده برای رهایی از ترس و آشفتگی ناشی از مواجه با اوضاع گنگ و مجهولی که در آن قرار گرفته است؛ ذهن برای غلبه بر ترس عموماً علتی را ریشه می انگارد که روشن تر از هر علتی بر حافظه‎اش نقش خورده و در تجربه‎اش آزموده شده. به عبارت دیگر، ذهن از آن جهت علتی را قانع کننده و آرامش بخش می داند که از پیش برای او آشنا و شناخته ‎شده باشد تا وضع جدید را برای او از موقعیتی ناآشنا و هراس انگیز به موقعیتی تحت کنترل ذهن و آشنا تبدیل کند معلول ناآشنا،آنگاه آشنا میگردد که علتی آشنا برای آن یافت شود.

فعالین دانشجوی سابق و ملی مذهبی‌ ها دوری از تجربه پیشین خود، یعنی اصلاح‌طلبی جامعه محورانه و فراموشی سیاست دوری از قدرت را علت می انگارند و گروهی از مردم تحت تاثیر رسانه ها، برانداختن نظام سکولار سلطنت پیشین را علت قرار می‎دهند و گروهی از اصلاح طلبان مخدوش شدن رابطه پیشین خود با بیت قدرت را و گروه از برابری خواهان هم فراموشی آرمان انقلاب مارکسیستی را.

گویی همه ی گروه ها برای رهایی از سردرگمی به تنظیم اولیه کارخانه‌ی خود بازگشته اند و پیش از آنکه خط سیاسی جدیدی تبیین کنند به مرزهای پیشین خود پناهنده شده‎اند تا از این آوارگی ذهنی نجات یابند.

اولین شرط در رهایی از وضع موجود، پذیرش شجاعانه این اصل است که بحران موجود «پی آمد» فراموشی هیچ اصل یا سیاست آزموده شده پیشین نیست چراکه سیاست های پیشین که آنقدر«ناتوان» بودند که به دست فراموشی سپرده شدند، به مراتب «ناتوان‌تر» از آن اند که فقدان آنها، علت وضع موجود انگاشته شود و رهایی از وضع موجود احیا دوباره آنها.

تنها با یک رویکرد نو و رادیکال است که می توان جسارت و انگیزه بازاندیشی در وضع موجود و توان در‌انداختن طرحی نو را بدست آورد و فهم حقیقی‎ای از بن بست موجود به‎دست دهد.

بازگشت به ایده سلطنت سکولار دهه‎ی پنجاه یا ایده انقلاب مارکسیستی دهه چهل یا ترمیم رابطه با بیت قدرت به سبک دهه شصت و هفتاد و یا رجعت به سیاست‌ورزی جامعه محورانه دهه هشتاد و حتی بازگشت به مقاومت غرور‎آفرین جنبش سبز به رهبری موسوی و کروبی، تنها فرو روی و در‎جا زدن در باتلاقی است که در آن گرفتار آمده ایم.

ما به خوانشی از تجربه‌های پیشین نیاز داریم که عاری از هر نوع نگاه اراده گرایانه افراطی، بیش از آنکه «خواست» یا «اراده» ما را علت وضع موجود نشان دهد و ما را تا قله سوژه‌های تاریخ ساز بر‎کشد، به ما این فروتنی را بیاموزد و نشان دهد که این «خواست» ها و «اراده»ها که علت تلقی می شوند خود معلول چه شرایطی بوده اند و حدود استقلال اراده و توان واقعی تاثیرگذاری ما چه بوده است.

در بن‌بست‌های سیاسی، نوعی نفرت و خصومت نسبت به دیگری و نوعی انتقاد و سرزنش خصمانه ‌ نسبت به خود شکل می‌گیرد که ریشه در‎باور به اراده گرایی افراطی دارد و در شکل مخرب آن همچون ایده «گناه» در نزد مومنان ظهور می کند گویی حقیقتی آشکار از ابتدا وجود داشته و انسان گناه‌کار با پیروی از هوا و هوس خود از آن غفلت کرده و اکنون مستوجب عذاب و توبه است. این نگاه از همه می‌خواهد دست به اعتراف و پالایش روح و اراده خود از هر نوع ناپاکی بزند تا همگی بتوانند از این بلا و بن بست رهایی یابند.

این نگاه افراطی و توهم آلود، چنان گروه و دسته ی خود را در محور تحولات می بیند که قدرت تمرکز انسان در درک و شناخت واقعیت های تاثیر گذار پیشین را، با تقلیل علت ها به «اراده» و انتخاب ها، تضعیف می کند و انگیزه مثبت انسان برای شناخت و مطالعه و رهایی را جایگزین احساسی از توبه و خود‎انتقادی و جدیت مفرط و تباه کننده می کند و در نهایت نتیجه ای جز تشدید نفرت از خود و دیگری به‎بار نخواهد آورد چرا که بضاعت و توان خود را مقابل محدودیت دنیای واقعی نادیده می انگارد و راهبردی غیرواقعی را مبنای دوباره کنش خود قرار می دهد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)