مرگ خاموش عده ای بینوا که هم جسمشان له شد و هم خبرشان زیر دهها خبر جذاب تر و پرسودتر دفن شد. انگار برای هیچ کس صرف نداشت که به این له شدگان بپردازد. اینطرفی ها لابد گفتند به ما چه! می خواستند دنبال جنازه راه نیفتند. مگر کور بودند و ندیدند که شلوغ است. آن طرفی ها هم گفتند، همه به قربان قاسم شدند! مبارکشان باد، عوضش جمعیت باشکوهی بود
********
مرگ دهها کرمانی تشییع کننده، یک تراژدی افسون شده است. مرگ خاموش عده ای بینوا که هم جسمشان له شد و هم خبرشان زیر دهها خبر جذاب تر و پرسودتر دفن شد. انگار برای هیچ کس صرف نداشت که به این له شدگان بپردازد. اینطرفی ها لابد گفتند به ما چه! می خواستند دنبال جنازه راه نیفتند. مگر کور بودند و ندیدند که شلوغ است. آن طرفی ها هم گفتند، همه به قربان قاسم شدند! مبارکشان باد، عوضش جمعیت باشکوهی بود.
▪من نمی دانم این تشییع کنندگان با چه نیتی رفته بودند و فکرشان از کدام قماش بود. ولایی بودند یا صرفا برای تکریم و تشییع سرباز وطن رفته بودند. برخی هم می گویند چون غذا می دادند رفتند. حتما به انگیزه های مختلف رفته اند، اما به هر دلیلی که رفته باشند مرگ حقشان نبود.
▪من نمی دانم آنان چه کسانی بودند، ولی هر کس که بودند، از مسوولین نبودند، آقازاده هم نبودند، هنرمند و اهل قلم و ادب و علم هم در میانشان نبود، که اگر هر کدام از اینها بودند خبرشان به ما می رسید که فلان فرماندار یا فلان مدیر یا فلان هنرمند و یا فلان دانشمند هم مرده است.
بیشتر اینها در حقیقت “هیچکس” نبودند و برای همین کسی یادی از آنان نمیکند و دنبال حقشان نمیرود. اینها ولشدگان این سرزمین بودند که زیر دست و پا له شدند.
▪عجیب است! من حدودا سی نفر از جانبختگان پرواز اوکراین را با واسطه میشناختم. داستان بسیاری از آنها را هم در فضای مجازی خواندم. از ترانه و عکس گرفته تا خاطرات و فضیلتهایشان و عشقهایشان را همگی خواندیم و دیدیم. اما من حتی یک عکس یا یک خاطره و یا حتی یک اسم از له شدگان کرمان، ندیدم و نشنیدم و نخواندم. این نشان می دهد که ارتباط من با بخش عظیمی از جامعه به کلی قطع است و عملا من هم آنها را نه میبینم و نه میشناسم.
▪درست است که ما طبقه متوسط هم ولشدگانیم و بالاتری ها، ما را به خود واگذاشته اند، ولی حداقلش این است که خودمان به نحوی گلیممان را از آب کشیدهایم و هیچ هم نداشته باشیم، قلمی داریم و مینویسیم و یک عده را همراه میکنیم. یعنی به هر حال ما هم قدرتی داریم و بالاتریها صد در صد نمی توانند ما را نادیده بگیرند.
▪اما ولشدگان له شده کرمان، آنقدر از طبقات ضعیف و دست و پا بسته بودند که حتی در میان دوستان و اقوامشان کسی اهل نوشتن و گفتن نبود که خاطرهای، نکته ای یا فضیلتی درباره آنها بگوید و یا حداقل برای استیفای حقشان مطلبی بنویسد. انگار اینها نفرین شدگان این سرزمین بودند که جایشان از اول در پستوها بوده. پستوهای بی خبری. انگار اینها هیچ حرفی برای گفتن و هنری برای عرضه نداشتند و هیچ کس نبود که از نبودنشان غصه بخورد، جز خانواده های کوچکشان که عزادار شدند. انگار بودن و مردنشان برای ما فرقی نمیکرد.
▪من خودم را متهم میدانم. من از له شدگان کرمان دورم، خیلی دور… .
اتحاد بازنشستگان – ۶ بهمن ۹۸
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.