به تمام اعدامی‌های دهه‌ی شصت

بلند می‌شوم به شکل گوشت‌
در سوراخ درخت‌های پشتِ یونسکو(۱)
شکلِ کلیشه بر دیوارِ راه‌آهن
شکلِ جای گلوله بر پله‌های پل هوایی
بلند می‌شوم و شکل‌هایم را جمع می‌کنم
دست و پایم را از بین جمعیت
بیرون می‌آورم
و مادرم را از میانِ گل‌های خاوران
بو می‌کنم
مشت‌هایم را به هوا می‌کوبم
و شکل دست؛ کم می‌شود از من
بند کفش‌هایم‌ را سفت می‌کنم
و پاهایم غیب می‌شوند
سرم را می‌چرخانم
باد می‌آید
چشم می‌بندم
تا صد می‌شمارم که بیایی
در سر‌شماری امشب
چند سایه پاشیده بر دیوار
اعتراف خواهند کرد
که اینجا نشسته‌اند
اینجا یک زمانِ واقعی گم شده است
اینجا یک مکانِ واقعی گم شده است
و سایه‌ها و سایه‌ها و سایه‌ها که رها بودند در سال هزار و سیصد و شصت و هفت
اندیمشک
تابستان همان سال

رضا خان‌بهادر

.
.

۱: زندان یونسکو: جهنمی در جنوب!


پیش از پرداختن به فاجعه ی کشتار جمعی ی زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ در زندان یونسکو – دزفول، نگاهی به این زندان و کارنامه ی خونبار آن از فردای به قدرت رسیدن حاکمان اسلامی، ضروری ست. زندان یونسکو که در حال حاضر جای خود را به یک زندان بزرگتر در حد فاصله ی جاده ی دزفول – شوشتر داده، در مرکز شهر واقع ست. همان گونه که از نامش پیداست، «یونسکو» در ابتدا – در رژیم گذشته – بنیادی بود که با همکاری ی «سازمان ملل» و بخاطر پروژه ای برای «مبارزه با بیسوادی» و حمایت از کودکان در «دزفول» ایجاد شد. در سالهای پایانی ی رژیم گذشته این مرکز در اختیار «اداره ی آموزش و پرورش» شهر گذاشته شد، سپس به «باشگاه فرهنگیان» تبدیل، و بعد از «انقلاب اسلامی» به زندان بزرگ جوانان و فعالان سیاسی بدل گشت!

در آغاز دهه ی شصت خورشیدی، زندان یونسکو، دارای چهار اطاق بود که بیش از ۳۵۰ زندانی را در خود می فشرد. در همین سالها (سالهای ۶۰ تا ۶۵) بدلیل سرکوب ها و دستگیری های گسترده، و کمبود جا برای انباشتن زندانیان، نزدیک به شش اتاق قرنطینه، و ۴۰ بند و سلول از جنس بلوک های سیمانی که در تابستانهای گُر گرفته ی این شهر جنوبی حکم جهنم را دارند، ساخته شد. همچنین قسمتی از ساختمان یونسکو در اختیار دادستانی ی انقلاب اسلامی قرار گرفت. زیر زمین زندان بونسکو با پله های زیاد در اعماق زمین نیز بدل شد به اتاق شکنجه یا بزبان بازجویان «اتاق تمشیت»، جایی که فریاد و ناله ی زندانیان زیر شکنجه به گوش کسی نمی رسید.
در این سالها، شاید کمتر کسی از زندانیان سیاسی ی یونسکو را می توان سراغ گرفت که با بازجویان و شکنجه گرانی همچون خلف رضایی» معروف به «خلف رینگو»، «علیرضا آوایی»، «شمس الدین کاظمی»، «نداف»، «هردوانه»، «کف شیری»، «عبدالرضا سالمی»، «عبدالعظیم توسلی» و «علی خلف» آشنایی نداشته باشد.
اگرچه تا بحال شرح جنایت های اعمال شده در این زندان بدلیل حضور فضای خوف انگیز کنونی، از سوی زندانیان سیاسی ی آزاد شده ی «یونسکو» نزد افکار عمومی بازگویی نشده است ولی از گزارشهای تکان دهنده ی اعدام و شکنجه در سالهای دهه ی شصت در زندان یونسکو، که سال گذشته و برای نخستین بار پیرامون آنها سخن به میان آمد، گزارش آقای «محمد رضا آشوغ» از زندانیان سیاسی ی پیشین این زندان ست که در خارج از کشور فاش شد. در این گزارش محمد رضا آشوغ که یک بار در سالهای ۶۰ تا ۶۲ دستگیر و زندانی می شود، و بار دوم در سال ۶۵ اسیر و به مدت ۱۰ سال محکومیت زندان پیدا می کند، از اعدام فجیع کودکان و نوجوانانی همچون «عبدالرضا زنگویی» – پانزده ساله -، «حمید آسخ» – پانزده ساله – و «غلامرضا گلال زاده» – شانزده ساله – می گوید. این اعدام ها در «حیاط خلوت» پشت زندان و در حالی که محکومان خردسال را به درخت های کهن سال می بستند، انجام می شد. محمد رضا آشوغ، همچنین گواهی می دهد که در آن روزها سایر زندانیان که از «چشمی» های سلول ناظر آن صحنه های جنون آمیز پاسداران بودند، می دیدند که چگونه آن درختان تنومند شکافته و خونین می شدند. نیز، زندانیان خود از نزدیک شاهد بودند که سرانجام آدمکشان حرفه ای یونسکو برای از بین بردن آثار آن جنایت ها، تعدادی از آن درختان مجروح و پاره پاره شده را قطع کردند.
همچنین می توان از اعدام «منوچهر نظری» – هیجده ساله – ، «مسعود والی زاده» – شانزده ساله – و «ضیا رکنی»، همگی از هواداران سازمان مجاهدین خلق یا اعدام فدایی ی خلق «فرزانه ی اکبری» – نوزده ساله – در همین سالها نام برد. متاسفانه و بدلایل «اخلاقی» و احتمالا عدم موافقت خانواده های زندانیان زن اعدام شده در این سالها نمی توان از نام مشخص زنان و دختران جوان اعدام شده ای گفت که پیش از اعدام مورد تجاوز بازجویان و پاسداران قرار می گرفتند.
از دیگر موارد گزارش محمد رضا آشوغ در باره ی شکنجه و آزار زندانیان سیاسی در زندان یونسکو در دهه ی شصت، نگه داشتن زندانیان بطور اجباری و طولانی مدتی در زیر آفتاب ۵۰ درجه تابستان ست. در این زمینه او اشاره دارد به دو تن از هواداران سازمان فدایی بنامهای «غلامرضا و محمد رضا» – دو نفر که برادر بوده اند – که یک روز تمام زیر آفتاب سوختند و وقتی به سلول ها بازگردانده شدند، آن چنان لب و صورت آنان سوخته و شکاف برداشته و قیافه هایشان تغییر کرده بود، که مشکل می شد آنها را شناخت.
«ضرب حتا الموت» یا شکنجه تا سرحد مرگ از دیگر شکنجه های رایج در زندان یونسکو در این سالهاست. شکنجه و مرگ دردناک «کریم ماکیانی» – از هواداران مجاهدین – نمونه ای از این جنایت هاست که بسیاری از زندانیان سیاسی ی پیشین یونسکو با آن آشنا هستند.
بی توجهی ی عمدی و آگاهانه نسبت به وضعیت زندانیان بیمار که در مواردی به مرگ آنان انجامید همچون مرگ دردناک یکی از زندانیان سیاسی بنام «رشیدیان»، اعدام های نمایشی بصورتی که شماری از زندانیان سیاسی را در کنار فرد اعدامی قرار بدهند و در اطراف آنها شلیک بکنند، و یا تیراندازی به درون سلولها از پشت بام و از راه هواکش در هنگام اعتراض زندانیان به وضعیت وحشتناک صنفی ی خود که در یک مورد که بدستور «خلف رضایی» صورت گرفت و در اثر آن اقدام وحشیانه یکی از زندانیان بنام «علیمحمد جهانگیری» از ناحیه ی صورت بشدت مجروح شد، از دیگر مواردی ست که شرایط جهنمی و سیاه زندان یونسکو و نحوه ی رفتار پر از خشونت بازجویان و زندانبابان آنرا افشا می کند…
گرچه شماری از زندانیان سیاسی ی زندان یونسکو – دزفول در دهه ی شصت خورشیدی، فعالان و هواداران سازمانهای سیاسی از این شهر بودند ولی بدلیل وضعیت خاص این زندان و وجود بازجویان و شکنجه گران بیرحم آن، تعداد قابل توجهی از زندانیان سیاسی ی دیگر شهرهای خوزستان (اندیمشک، مسجدسلیمان، شوش، هفت تپه، و شوشتر»، یا برخی فعالان سیاسی ی عرب زبان خوزستان یا دیگر استانهای همجوار را نیز به این زندان منتقل می کردند.
گفتنی ست که بعدها شماری از بازجویان و کارگزاران دادستانی ی انقلاب اسلامی ی دزفول که صاحب تجربه های ضدانسانی در امر بازجویی و اعمال خشونت های غیرقابل باور بودند، به سایر استانها منتقل شدند.


 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com