مرغ جان پدر – شعری از مجید نفیسی

دوشنبه, 31ام خرداد, 1400

منبع این مطلب ایرون

نویسنده مطلب: مجید نفیسی
 

مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز می‌توانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

مرغکی فرستاده خواهرم مرا
بال‌و‌پر همه سفید، کوفی‌نگار.
حالیا نشسته پیش عکسی از پدر
بی‌خبر ز مرگ او و سوگ من.

دست می‌برم تا بگیرمش ز روی رف
می‌پرد ز دست من، پرنده‌وار
گویدم: “مکن مرا جدا ز دلبرم.
مرغ جان او شدم چو رفت از میان ما.”

در شگفت از جادوی هنر
آفرین برآورم ز دل به خواهرم
که آفریده با دستهای کوچکش
مرغ جان مهربان پدر.

    دهم فوریه دوهزار‌و‌هشت

 

The Soul Bird of Father

        By Majid Naficy

 

My sister has sent me a little bird.

Its feathers are white and embellished in arabesque.

Presently it sits in front of my father’s photo

Unaware of his death and my grief.

I extend my hand to pick it up from the ledge.

It flies away from my reach as  birds  do

And says: “Do not separate me from my beloved.

I became his soul bird when he left from amongst us.”

Startled by the magic of art

I praise my sister with all my heart

Who has created with her small hands 

The bird of the soul of our gentle father.

 

        February 10, 2008 

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

مطلب را به بالاترین بفرستید

این مطلب خلاف آیین نامه تریبون است؟ آن را به ایمیل tribune@radiozamaneh.com گزارش کنید
Join

دسته‌بندی‌ها: تمام مطالب, فرهنگ

برچسب‌ها: |

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.