اپوزیسیون کردستان، تقابل دو دیدگاه راست سنتی و چپ مدرن
نوشته: نوید دانش پویان
«بردهای که ضرورت آزادی را نفهمیده، پس از آزادی، به جستجوی ارباب جدید خواهد رفت»
مقدمه:
کردستان ازنظر جغرافیایی منطقهای بههمپیوسته در خاورمیانه است که میان چهار کشور ترکیه، ایران، عراق و سوریه تقسیمشده است. این محدوده از هزاران سال قبل محل سکونت کردها بوده است. وسعت آن در دورههای مختلف جزر و مدهای زیادی به خود دیده است که ناشی از مهاجرت و یا تهاجم اقوام دیگر (خصوصاً اعراب و ترکها) بوده است. در قرن شانزدهم پس از جنگ چالدران بین دو حکومت عثمانی و صفوی تقسیم شد؛ و بعد از جنگ جهانی اول درنتیجه سیاستهای امپریالیستی انگلیس و فرانسه بخشهایی از سهم عثمانی به دو کشور تازه تأسیس عراق و سوریه الحاق گردید.
جنبشهای ملیگرایانه ابتدایی ازجمله قیام شیخ سعید (۱۹۲۵) قیام شیخ محمود حفید (دهه ۱۹۳۰-۱۹۲۰) قیام آرارات به رهبری احسان نوری پاشا (۱۹۲۷) و شیخ رضا درسیم (۱۹۳۷) بهسرعت سرکوب شدند. علل ناکامی این جنبشها عبارت بودند از:
۱- محروم بودن از یک رهبریت آگاه و ملیگرا با بینش و دوراندیشی لازم برای مبارزهای طولانی و مستمر. ۲- نداشتن استراتژی درست در جهت سرتاسری کردن قیام و استفاده از کامل از ظرفیتهای جغرافیایی و اجتماعی ۳- ساختار اقتصادی، اجتماعی کردستان که مبتنی بر نظام عشیرهای، قبیلهای و اربابورعیتی بود. ۴- تضاد با نقشه سیاسی جدید ترسیمشده توسط قدرتهای امپریالیستی که منافع آنها ایجاب میکرد در اطراف اتحاد جماهیر شوروی دولتهای دیکتاتوری قدرتمند ایجاد شوند.
شکلگیری اپوزیسیون چپ و راست در کردستان.
در کشاکش جنگ جهانی دوم با همکاری حزب هیوا که بهتازگی در کردستان عراق تشکیلشده بود جمعیت احیای کرد (کومهلهٔ ژیانهوهٔ کرد) بانام مخفف (ک. ژ. ک.) در مهاباد تأسیس شد (۱۹۲۲). بنیانگذاران آن برخاسته از طبقه متوسط و تحصیلکرده شهری بودند. سرچشمههای فکری آنها عبارت بودند از حزب خوی بون و احسان نوری پاشا در ترکیه، حزب هیوا در عراق و نیز ایدههای سوسیالیستی.
(ک. ژ. ک.) شعار کردستان بزرگ را اعلام میکند، با کردهای عراق و ترکیه پیمان همکاری میبندد موسوم به پیمان سه مرزی و با شوروی ارتباط میگیرد و درخواست پشتیبانی میکند. (۱) این سازمان در مدتی کوتاه توانست رشدی بسیار خوب تجربه کند. برای جلوگیری از انحراف سازمان محدودیتهایی برای جذب اعضا در پیش گرفتند. ازجمله اینکه سران عشایر، روحانیون و شیوخ را به عضویت نمیپذیرفتند؛ زیرا بهدرستی پیشبینی کرده بودند درصورتیکه این اقشار به سازمان راه پیدا کنند به دلیل ساختار عشیرهای و فئودالی کردستان زمام رهبری از طبقه متوسط و تحصیلکرده شهری خارج شده و به انحصار ملاکین، شیوخ و سران عشایر درخواهد آمد. (۲)
بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شکست آلمان دولتهای پیروز برای تقسیم مجدد جهان به رقابت سختی روی آوردند که بعدها به جنگ سرد معروف شد. حکومتهای ترکیه، عراق، سوریه و ایران بعد از جنگ جهانی اول به یاری امپریالیستها تشکیلشده بودند، بهطور سنتی وابسته به بلوک غرب بودند. ولی روسیه سهم خودش را میخواست. در این میان فقط کشور ایران بود که بهواسطه اشغال آن در جریان جنگ جهانی ضعیف شده و به دلیل حضور ارتش سرخ در شمال و آذربایجان و وجود تمایلات ملیگرایانه ترک و کرد زمینه دخالت و ایجاد دو حکومت کوچک محلی آذربایجان و کردستان وابسته به شرق فراهمشده بود. ولی دولتمردان شوروی جمعیت احیای کرد (کومه له ژیانه وهٔ کورد) را برای اهداف خود مناسب ندیدند؛ زیرا آنها ساختار اجتماعی کردستان را خوب شناخته بودند و مأموریت را به طبقات فرادست جامعه سپردند.
در سال ۱۹۴۵ پس از سفر ۳۰ تن از مالکین، سران عشایر و بازگشت آنها به ایران، سه تن از رهبران اصلی ک.ژک ازجمله عبدالرحمان ذبیحی رهبر اعلامنشده آن توسط ایران به صورتی مشکوک دستگیر شدند، در غیاب آنها کومه له ژ.کاف بدون سروصدا منحل شد و بهجای آن حزب دموکرات کردستان ایران با هژمونی ملاکین، روحانیون و سران عشایر تشکیل شد و فعالین قبلی ک.ژک به حاشیه رانده شدند و بهاینترتیب سازمانی چپ و ملیگرا با آرمانهایی چون کردستان بزرگ و عدالت اجتماعی جای خود را به حزبی راستگرا با اهدافی کوچکتر داد. هرچند که این حزب هیچگاه از افراد و اندیشه چپ تسویه کامل نشد. در سالهای ۱۹۶۸-۱۹۶۷ بخش چپ و پیشرو حزب تحت نام کمیته انقلابی حزب دموکرات از حزب منشعب شدند و مبارزهای مسلحانه به راه انداختند. دولت وقت ایران با همکاری مستقیم ملا مصطفی بارزانی موفق به سرکوب خونین آن شد. (۳)
در سال ۱۹۴۶ تحت تأثیر حزب دموکرات کردستان ایران و جمهوری کردستان که بهتازگی در مهاباد ایجادشده بود، حزب دموکرات کردستان عراق را تشکیل شد. بنیانگذاران این حزب متشکل از تحصیلکردگان شهری، چپگرایان، ملیگرایان و عشایر بودند. ملا مصطفی بارزانی که به دلیل مبارزه با حکومت وقت عراق به مهاباد پناهنده شده بود و پس از تأسیس جمهوری کردستان به آن پیوست، در اذهان تودههای کردستان عراق به یک رهبر کاریزماتیک مبدل شده بود. وی تا ۱۲ سال بعد نتوانست به کردستان عراق بازگردد؛ زیرا پس از فروپاشی جمهوری کردستان همراه با ۵۰۰ تن از نیروهایش به روسیه پناهنده شد و در آنجا به کارهایی همچون آسیابانی و قصابی مشغول بود و زمامداران شوروی اجازه فعالیت سیاسی به او نمیدادند. باوجوداین رهبران حزب دموکرات کردستان عراق برای پیشبرد اهداف خود و استفاده از کاریزمای ملا مصطفی او را همچون رهبر افتخاری حزب علم کردند.
بعد از کودتای عبدالکریم قاسم و باز شدن فضای سیاسی و اصلاحات و اقدامات شجاعانه او در جهت عدالت اجتماعی و رفع ستم ملی ملا مصطفی به عراق بازگشت و امیدهای زیادی در کردستان و عراق ایجاد کرد. ولی زیاد طول نکشید که امیدها به یاس تبدیل شد و حضور ملا منجر به فاجعه برای دولت عراق، حزب دموکرات کردستان عراق و درنهایت برای همهکسانی شد که دل درگرو اصلاحات داشتند. عبدالکریم قاسم هرچند که با کودتا قدرت را کسب کرده بود، ولی برنامههایی که به اجرا گذاشت دستکمی از انقلاب اجتماعی نداشت. ازجمله اینکه برای اولین بار اعلام کرد در عراق دو ملت بزرگ عرب و کرد زندگی میکنند و کردها از حقوق برابر با اعراب برخوردار هستند. در اجرای آنهم کردها به حقوقی دست یافتند که برای آن زمان بسیار زیاد بود. از آن مهمتر برنامه اصلاحات ارضی و اجتماعی بود که میتوانست ساختار اجتماعی، اقتصادی کردستان و عراق را از شکل قبیله و عشیره به سطح ملت ارتقاء دهد و از دنیای کهن فئودالی جداشده و دنیای جدیدی مبتنی بر حقوق شهروندی، برابری و مدرنیسم را بنیان نهاده شود.
عبدالکریم قاسم در دستهبندیهای بینالمللی به شرق روی آورد؛ و پیمان بغداد که توسط امپریالیستها برای مهار روسیه و جلوگیری از تغییرات اجتماعی بین ایران، عراق، ترکیه و پاکستان ایجادشده بود را منحل کرد.
دسیسههای غرب برای ساقط کردن حکومت جدید خیلی زود شروع شد. ازجمله آنها شوراندن عشایر و ملاکین کرد علیه اصلاحات ارضی بود و رهبر کاریزمای کرد را در رأس آن نشاندند. در این زمان بنیانگذاران و رهبران حزب دموکرات باوجودآنکه باسواد و آگاه به سیاست و مسائل بینالمللی بودند و با ماهیت فئودال عشیرهای ملا مصطفی آشنا شده بودند، ولی به علت ساختار اجتماعی عقبمانده کردستان عملاً دنبالهرو ملا مصطفی شدند و مخالفتهای مؤدبانه آنها علیه خودسریهای ملا نتیجهای به بار نیاورد. حزب دموکرات کردستان عراق عملاً به دو جناح تبدیل شد اولی جناحی که در عمل این حزب را تشکیل داده و سالها رهبری اجرایی آن را در غیاب ملا مصطفی بر عهده داشتند. ازجمله حمزه عبدالله، ابراهیم احمد، جلال طالبانی و… طرف دیگر ملا مصطفی و عشیرهاش بودند که اعتقادی به حزب و شیوههای نوین مبارزه نداشتند و اصولاً هیچ پروژه مشخصی هم برای کردستان نداشتند. جناح عشیرهای حزب دموکرات توانست با توسل به ترور، سرکوب و تسویه طرف مقابل را بیاثر کند و سرانجام در سال ۱۹۶۵ آنها را از حزب بیرون انداخت. درواقع حزب را از نیروهای باسواد، مترقی و ملیگرا محروم کرد؛ و تنها یک قالب از حزب باقی گذاشت که مرکب از افراد سرسپرده شخص ملا مصطفی و خاندانش بودند. این حزب هنوز هم به این صورت اداره میشود.
آمریکا، ساواک شاه و موساد اسرائیل و سایر قدرتهای بلوک غرب خیلی خوب ملا مصطفی را کشف و در جهت سیاستهای خود به کار گرفتند. آنها از طریق عیسی پژمان مأمور ساواک در عراق که تحت عنوان وابسته سفارت ایران فعالیت میکرد، ملا مصطفی را از بغداد به کردستان اعزام کردند و رهبری شورشی که توسط فئودالها و عشایر ناراضی از اصلاحات ارضی شروعشده بود را به او سپردند و او با شعارهای دهن پرکن و توخالی ملیگرایی و رهایی کردستان و… توانست اکثریت مردم کردستان را بهسوی خود جلب کند و حتی رهبران فرهیخته و آگاه حزب دموکرات هم در سالهای اولیه تسلیم رهبری و سیاستهای او شدند. (۴)
امپریالیسم در دو جبهه با عبدالکریم قاسم درگیر شد. جبهه اول شورش ارتجاعی، عشیرهای ملا مصطفی در کردستان بود و جبهه دوم تقویت و سازماندهی شونیست های عرب ازجمله حزب بعث بود. جبهه دوم بیشتر نامرئی بود و آنها را برای کودتا آماده میکردند. عبدالکریم قاسم از سال ۱۹۶۱ با شورش ملا مصطفی درگیر شد و این باعث شد از جبهه نامرئی کودتا در بغداد غافل بماند. نتیجه آن کودتای موفقیتآمیز نژادپرستهای عرب و سقوط وی بود که ناکامی اصلاحات و سقوط ساختارهای سیاسی اجتماعی تمامی عراق را به دنبال داشت و این سقوط هنوز هم ادامه دارد…
اعضای دفتر سیاسی حزب دموکرات پس از چندین دوره رودررویی و آشتی و تسلیم طلبی با ملا مصطفی و خاندانش سرانجام در سال ۱۹۷۶ با ائتلاف با نیروهای جدید چپ و طبقه متوسط اتحادیه میهنی کردستان را تشکیل داند. ترکیب و سیاستها و حتی بیشتر رهبران این جریان همان حزب دموکرات کردستان عراق پیش از سلطه ملا مصطفی بود و درواقع آنچه بهعنوان اتحادیه میهنی کردستان عراق به وجود آمد احیای حزب دموکرات کردستان عراق بود. ولی عنوان و قالب حزب را برای خاندان ملا جا گذاشتند. این خاندان هم همین را میخواستند.
در کردستان سوریه و ترکیه هم احزابی با عنوان حزب دموکرات تشکیل شدند که تحت هژمونی خاندان بارزانی بودند و درصورتیکه بهسوی استقلال سیاسی حرکت میکردند با تسویه و یا حذف فیزیکی مواجه میشدند؛ مانند قضیه ترور یکی از رهبران حزب دموکرات کردستان ترکیه به نام سعید یالچی و دستگیری و اعدام رهبر دیگر آن به نام دکتر شوان به اتهام واهی این ترور در دهه ۶۰ میلادی. اکنون در کردستان ترکیه یک حزب تحت عنوان دموکرات کردستان زیر سایه خانواده بارزانی فعالیت میکند و در کردستان سوریه نیز حزب دموکرات کردستان سوریه همراه با یک دوجین حزب کوچک منشعب شده از آن متحد شدهاند و انجمن میهنی کردستان سوریه را تشکیل میدهند و سیاستهای بارزانی ها را در مقابله با انقلابیون کرد آن دیار اجرا میکنند؛ و در این راستا با گروههای شونیست و اسلامگرای عرب متحد شدهاند.
در کردستان ایران نیز پس از سالها ترور و شرکت مستقیم در سرکوب انقلابیون حزب دموکرات کردستان که برجستهترین آنها سرکوب خونین کمیته انقلابی حزب دموکرات کردستان ایران به رهبری سلیمان معینی در سالهای ۱۹۶۸-۱۹۶۷ و نیز تحمیل جنگها و کشتارهای زیاد در سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۲ بر حزب دموکرات کردستان ایران بود، سرانجام توانست هر دوشاخه حزب دموکرات کردستان ایران را با تهدید و تطمیع به زیر سلطه خود بکشاند.
در کردستان عراق پس از سالها تحمیل جنگ با استفاده از حمایت مستقیم نظامی کشورهای ایران، ترکیه و عراق اتحادیه میهنی کردستان و سایر احزاب کوچکتر را مجبور کرده است به رهبری و قدرت برتر اقتصادی و سیاسی خانواده بارزانی گردن نهند.
چرا خاندان بارزانی با چنین کارنامهای همچنان قدرتمندترین بازیگر در جنبش ملیگرای کرد هستند؟
۱- این یک اصل جامعهشناختی است که «ساختار اقتصادی، اجتماعی هر سرزمینی میتواند ساختار سیاسی آن را تحتالشعاع قرار داده و یا آن را شکل دهد» منطقه کردستان همچون سایر مناطق عراق به علت ناکامی اصلاحات عبدالکریم قاسم هنوز هم ساختار اقتصادی، قبیلهای خود را حفظ کرده است و این وضعیت در بخش بادینان و اربیل بیشتر مشهود است که منطقه نفوذ سنتی خاندان بارزانی است.
۲- استراتژی موفق این خاندان عبارت بوده است از «تأمین منافع قدرتهای منطقه (اشغالگران کردستان) به جای تهدید منافع آنها»
این استراتژی برگرفته از روح حاکم بر امارتها، خاندانها و فئودالهای کردستان بوده است که طبقات فرادست کردستان طی صدها سال با سرسپردگی و تأمین منافع قدرتهای منطقهای همچون صفویان، قاجار و عثمانی توانستهاند حاکمیت محلی را برای خود تضمین کنند.
این تصادفی نیست که بارزانی ها در سرکوب ملیگرایان و آزادی خواهان کرد با حکومتهای حاکم بر هر چهار بخش کردستان همکاری کرده و میکنند. آنها به همان راحتی در سرکوب و کشتار کردهای ایران با روحانیون همکاری کردند که قبلاً با حکومت شاه در سرکوب کمیته انقلابی حزب دموکرات عمل کرده بودند. تغییر حاکمان و ایدئولوژی متفاوت حاکمان جدید هیچ تغییری در استراتژی بارزانی ها ایجاد نکرده است. در دهه ۹۰ میلادی خانواده بارزانی جنگی خونین را بر اتحادیه میهنی و حزب کارگران کردستان عراق تحمیل کرد. در این سلسله جنگها از حمایتهای مستقیم نظامی، اقتصادی و حتی هوایی کشورهای ایران، عراق و ترکیه بهرهبرداری کردند؛ و در مقابل منافع این سه کشور را تأمین کردند. ابتدا منافع ایران را تأمین کردند؛ که در اثر فشارهای نظامی و محاصره اقتصادی بر اتحادیه میهنی کردستان وارد آمد این جریان مجبور شد نیروهای گروه مخالف کرد ازجمله حزب دموکرات کردستان ایران را از داشتن رادیو و انجام عملیات نظامی در ایران محروم کند. سپس منافع ترکیه را تأمین کردند که با عملیات مشترک علیه نیروهای حزب کارگران کردستان ترکیه توانستند ضربات سنگینی بر آن حزب وارد آوردند بهطوریکه مسعود بارزانی طبقه نوشته روزنامه دیلی نیوز ترکیه گفته است که ۳۰۰۰ پیشمرگه را در جنگ با حزب کارگران کردستان قربانی کردهاند تا اعتماد و حمایت ترکیه را کسب کنند.
آنها منافع عراق را به این صورت تأمین کردند که کردستان عراق را دچار جنگ داخلی و گرسنگی کردند و اتحادیه میهنی که قدرتمند و خطرناک بود را به نیروی درجهدو تنزل دادند. بارزانی ها حتی از دلارهای عربستان هم غافل نشدند و با تقویت جریانات اسلامگرا توانستند حمایتهای مادی آن کشور را نیز جذب کنند. حال با تقویت اسلام سیاسی کردستان عراق به چه باتلاقی تبدیل میشود و چقدر به عقب برمیگردد مهم نیست مهم منافع خاندانی است. البته این خاندان در محیطی باتلاقی راحتتر توانایی بقاء و رشد را دارد. نتیجه آن را امروزه در فرهنگ نسل جدید کردستان عراق میبینیم که چنان به قهقرا رفتهاند خطر برآمدن یک حکومت سلفی، وهابی یا اخوانی در آن بسیار محتمل است.
تراژدی تقسیم کردستان بین چهار دولت عقبمانده خاورمیانه زمانی کامل شد که رهبری مبارزات رهاییبخش ملی کردها بهتدریج از طبقه متوسط و تحصیلکرده خارج و در انحصار خاندانهایی قرار گرفت که ریشه اقتصادی و فرهنگی آنها به دوره امارتهای کردی میرسد. خاندان بارزانی نماد بارز این نیرو هستند. این روند از زمان انحلال کومه له ژ.کاف شروعشده و تاکنون تداوم داشته است.
عبدالرحمان ذبیحی بنیانگذار و رهبر اعلامنشده کومه له ژ.کاف بعد از رهایی از زندان شاه ایران به مهاباد بازگشت و در غیاب او کومه له منحل و بهجایش حزب دموکرات کردستان ایران به رهبریت خاندانهای زمیندار و روحانی تشکیلشده بود و جمهوری کردستان را اعلام کرده بودند. وی که در مقابل عمل انجامشده قرارگرفته بود بهناچار وضعیت موجود را پذیرفت و با قاضی محمد همکاری کرد. وی پس از ناکامی جمهوری کردستان به کشور عراق پناهنده شد. تا پایان عمرش سعی کرد تا کومه له ژ.کاف را با همان عنوان و یا نامی دیگر احیا کند. ولی به عللی نتوانست به آن جامه عمل بپوشاند. هیچکدام از احزاب و جریانات سیاسی که بعد از کومه له ژ.کاف تشکیل شدند باب میل او نبودند. با ماموستا شیخ عزالدین حسینی بیش از احزاب موجود در کردستان احساس نزدیکی میکرد. ماموستا شیخ عزالدین قبلاً یکی از اعضای جوان کومه له ژ.کاف بود و ازنظر طبقاتی نماینده طبقه متوسط و پایین جامعه بود و ازنظر فکری شخصی آزاداندیش بود و تفسیری عارفانه از اسلام داشت و معتقد به جدایی دین و سیاست بود و اقتصاد سوسیالیستی را میپسندید. ذبیحی در سالهای آخر عمر تلاشهای زیادی کرد تا با همکاری ماموستا و نزدیکان او یک سازمان جدید تأسیس کند که جای آن در کردستان خالی بود؛ که مرگ نابهنگام او سرنوشت آن را مانند فرهنگ زبان کردی که شروع کرده بود ناتمام گذاشت.
در زمان مرگ وی (۱۹۸۰) دو سال از تأسیس حزب کارگران کردستان گذشته بود. پ.ک.ک در هنوز در دوره مارکسیسم کلاسیک بسر میبرد. با توجه به ساختار فکری و آرمانهای او به قاطعیت میتوان گفت پ.ک.ک در روند تکامل خود به همان حزبی تبدیل شد که ایشان درصدد تشکیل آن بود. حزبی خارج از نفوذ خاندانها، فئودالها و عشایر کرد. حزبی که آرمانهای طبقه متوسط و پایین جامعه را تعقیب میکند.
پ.ک.ک همچون کومه له ژ.کاف برخاسته از قشر جوان تحصیلکرده کرد بود. حول دو محور مارکسیسم و ملیگرایی شکل گرفت. بهمرور از مارکسیم سنتی فاصله گرفت بدون آنکه به مارکسیسم و اندیشه چپ خیانت کند. در ابتدای قرن حاضر تحت تأثیر اندیشههای بوکچین فیلسوف آنارشیست آمریکایی توانست از دگماهای چپ سنتی رهایی یافته و زایشی نو تجربه کند. آرمان دولت – ملت را کنار نهاد و بهجای آن ملت دموکراتیک را مبنا قرارداد. استراتژی جدید را بر اساس محورهای «ملت دمکراتیک، صنعت اکولوژیک و اقتصاد سوسیالیستی» و سیاست دموکراسی مستقیم و شورایی به جای دموکراسی غیر مستقیم پارلمانی، بورژوازی را هدف قرار داد.
اکنون پ.ک.ک باززایش همان نوزادی است که عبدالرحمن ذبیحی و بنیانگذاران کومه له ژ.کاف در سال ۱۹۴۳ تأسیس کردند. نوزادی که دوره کودکی خود را سپری کرده و وارد دوره جوانی شده است. ضمن وفاداری به رؤیاهای دوره کودکی از تجربههای خود و دیگران بهرهبرداری کرده و برعکس تمامی جریانات و احزاب سنتی کردی توانایی «بهروزرسانی» خود را دارد. حتی از چارچوب یک حزب فراتر رفته و به یک جریان فکری، فلسفی، سیاسی و فرهنگی در تمامی بخشهای کردستان تبدیلشده و بذر ایدههای آن در میان سایر ملل خاورمیانه جوانهزده است و در تمامی جهان بهسرعت در حال پیشرفت است.
صفبندی نیروهای ملیگرای کرد در دو جبهه شکلگرفته است:
الف- راست سنتی به رهبری خاندان بارزانی تحت عنوان پارت دموکرات کردستان عراق.
در ذیل احزاب و نیروهای این جبهه را به ترتیب میزان وابستگی را نام میبرم:
۱- حزب دموکرات کردستان سوریه و یک دوجین حزب مشابه در سوریه که تحت عنوان «انجمن میهنی کردستان سوریه» متحد شدهاند.
۲- حزب دموکرات کردستان ترکیه.
۳- حزب دموکرات کردستان ایران (شاخه مصطفی هجری)
۴- حزب دموکرات کردستان (شاخه خالد عزیزی)
۵- حزب سوسیالیست کردستان عراق (رهبری محمد حاجی محمود)
۶- اکثریت قریب بهاتفاق روسای عشایر، فئودالها، خاندانهای مرفه، وابستگان حکومتهای گذشته و تحصیلکردگانی که از طریق قلم روزگار میگذرانند.
ب- چپ مدرن به رهبری پ.ک.ک
این جریان تحت تأثیر مبارزات و اندیشههای عبدالله اوجالان تشکیل یافته و در چهار کشور ترکیه، ایران، عراق و سوریه تحت عناوین متفاوت فعالیت میکنند. اینها همچون احزاب برادر در چهار کشور فوق با عناوین ذیل شناختهشدهاند.
۱- حزب اتحاد دموکراتیک در سوریه.
۲- حزب حیات آزاد کردستان در ایران.
۳- حزب دموکراتیک خلقها (ه.د.پ) و حزب مناطق دموکراتیک (ب.د.پ)
۴- حزب حل دموکراتیک کردستان عراق
با توجه به فضای سیاسی و فرهنگی متفاوت هریک از این احزاب راهبرد و راهکارهای متناسب با حوزه فعالیت خود را تعقیب میکند.
جریانات میانه
احزاب و نیروهای خارج از این دو جریان را طیفهای وسیعی تشکیل میدهند:
۱- اتحادیه میهنی کردستان عراق
۲-جنبش تغییر کردستان عراق
۳- شاخههای انشعابی کومه له
۴- حزب آینده کردستان عراق
این احزاب در هیچیک از دو بلوکبندی جای ندارند. ولی هریک با توجه به ماهیت طبقاتی و سیاسی خود به یکی از دو جبهه نزدیکتر هستند. حزب آینده کردستان، اتحادیه میهنی و گوران به جبهه پ.ک.ک نزدیکتر هستند؛ و از میان شاخههای کومه له حزب کمونیست ایران (رهبری ابراهیم علیزاده) به پ.ک.ک نزدیکتر است؛ و سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان (رهبری عبدالله مهتدی) به پارت دموکرات کردستان تمایل بیشتری دارد. البته بدنه احزاب میانه یکدست نیست و جناحهای مختلف آنها با توجه به ماهیت طبقاتی، سیاسی و فرهنگی خود به قطب چپ و یا راست گرایش دارند. مثلاً در اتحادیه میهنی کردستان عراق افراد و شاخههایی وجود دارند که اقتضای منافع شخصی و خانوادگی آنها نزدیکی بیشتر به سیاستهای خانواده بارزانی است. در جنبش گوران همچنین وضعیتی حاکم است. این وضعیت در میان احزاب وابسته بارزانی هم دیده میشود. مخصوصاً در دو حزب دموکرات کردستان ایران و کومه له زحمتکشان کردستان ایران. در بدنه این گروهها افراد و جریاناتی وجود دارند که به قطب چپ جنبش کردستان تمایل دارند. امروزه میبینیم که بسیاری از فعالین قطب چپ جنبش کردستان جداشده از احزاب دموکرات کردستان و کومه له هستند؛ مانند آقای حاجی احمدی و سیامند معینی از رهبران کنونی پژاک و نیز اکثریت قریب بهاتفاق هنرمندان برجسته کومه له ازجمله آقایان کاله آتشی، نجم الدین غلامی، ناصر رزازی و زندهیاد مرضیه فریقی.
برای سهولت در بیان مفاهیم، احزاب اخیر را احزاب میانه نامیدهام. این احزاب ویژگیهای خردهبورژوازی متوسط را دارند که ازنظر اقتصادی وضعیت ثابتی ندارند. از یک یکسو چشم به رفاه طبقه بالا دوختهاند و از سوی دیگر درخطر ورشکستگی و افتادن به طبقه کارگر هستند. به همین جهت در نوسان هستند بین انتخاب خطمشی چپ مدرن و یا راست سنتی. چپ مدرن بهغیراز ایدههای نو و روشهای مبارزاتی جدید برای رهایی ملی و عدالت اجتماعی چیزی ندارد تا به آنها بدهد و راست سنتی صاحب ثروت و اهرمهای قدرت است و میتواند در صورت قبولی سلطه گری خود آنها را در خوان یغما (ثروتهای طبیعی کردستان که با همکاری اشغالگران در انحصار خانواده بارزانی قرارگرفته است) سهیم سازد. صدالبته به قیمت قربانی کردن آرمانهایی که به خاطر آن به میدان آمده بودند. چنانکه حزب دموکرات کردستان ایران نماد روشن چنین رویکردی است. دهها تن از کادرها و رهبران حزب دموکرات مانند (سلیمان معینی، صدیق انجیری، اسعد خدایاری، خلیل شوباش…) توسط بارزانی به قتل رسیدند و دهها تن دیگر دستگیر و به حکومت شاه مسترد و اعدام شدند؛ و نیز صدها پیشمرگ حزب دموکرات در پاکسازیهای کردستان در سالهای ۱۸۷۹ تا ۱۹۸۲ درنتیجه یورشهای بارزانی ها جان باختند. (۵) و حدود ۱۰۰ تن از آنها هم در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی توسط اتحادیه میهنی از ترور و دستگیری و استرداد به ایران نجات یافتند. (نگاه کنید به خاطرات ملا رسول پیشنماز).
این حزب اکنون کاملاً به دنبالچهای از پارت دموکرات کردستان عراق مبدل شده است و از خودش هیچگونه استقلال فکری و عملی ندارد و مجری سیاستهای دیکته شده خانواده بارزانی است.
نتیجهگیری:
در جغرافیای سیاسی احزاب کردستان دو هدف متضاد تعقیب میشوند که مربوط به دو پسزمینه ذهنی متفاوت هستند. اولی مربوط به طبقات فرادست کردستان مشتمل بر روسای عشایر، فئودالها و سرمایهداری تجاری وابسته به کشورهای اشغالگر کردستان است. عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی و انسان آزاد برای آنها سم مهلک است. همچون سلف خود، فئودالها و امارتهای کردستان هیچ اعتمادبهنفسی برای استقلال کردستان ندارند و حداکثر وسعت اندیشه آنها تشکیل امیرنشینی است تحت سلطه و سروری یکی از قدرتهای منطقه. استراتژی آنها برای نیل به هدف عبارت است از: تأمین منافع اشغالگران بهجای تهدید منافع آنها). کردایتی و شعار رهایی ملی و استقلال آنها کاملاً توخالی است و برای فریب اذهان عمومی کردهاست که ۱۰۰ سال است به آرمان تودههای کرد تبدیلشده است. حکومتهای عثمانی و ایران صدها سال با استفاده از این طبقات (روسای عشایر، فئودالها، شیوخ و…) توانسته بودند تا حاکمیت خود را بر کردستان ادامه دهند و در مقابل، این طبقات نیز تحت حمایت این دولتها سروری خودشان را بر تودههای کرد تضمین کرده بودند. تاریخ تکرار شده است. ولی نه مانند سدههای گذشته؛ زیرا جامعه و طبقات تغییر کردهاند. بازماندههای طبقات فرادست گذشته به کمک بورژوازی تجاری وابسته زیر چتر عشیره بارزانی متحد شده و برای و در رویارویی با جریانات و احزاب مخالف بر روی امکانات و ارتشهای کشورهای اشغالگر برای همیشه حساب بازکردهاند؛ و همچنان که در دهههای گذشته توانستهاند همیاری خوبی باهم داشته باشند و موفقیتهای بزرگی همکسب کنند (سرکوب و کشتار کردهای انقلابی ایران، سرکوب و کشتار کرهای ترکیه و ماجراهایی از نوع اشتغال اربیل و کردستان عراق به یاری تانکهای صدام و کشتار دهها تن از کادرهای درمانی، گریلاهای زخمی و روزنامه نویسان پ.ک.ک در اربیل سال ۱۹۹۷). (۴) اینها مشتی از خروار هستند که کردها باید همواره برای تکرار نمونههایی اینچنین و حتی خونبارتر آمادگی داشته باشند.
ماهیت طبقات فرادست جامعه اشغالشده کردستان مغایر با رهایی ملی است؛ و اساساً اینها ملیگرا نیستند و منافع آنها با برآمدن یک حکومت مستقل و مترقی کردی از بین خواهد رفت.
جبهه دوم مربوط است به طبقات متوسط و پایین جامعه. کومه له ژ.کاف در سال ۱۹۴۳ در مهاباد توسط این طبقه تأسیس شد. ولی پس از دو سال توسط طبقات فرادست جامعه بلعیده شد. باوجوداین بهصورت ذهنی باقی ماند. کمیته انقلابی حزب دموکرات در سالهای ۱۹۶۸-۱۹۶۷ همچون روح این کومه له ژ.کاف از زیر خاکستر زبانه کشید که توسط خانواده بارزانی و ساواک شاه بیشتر اعضای مهم آن حذف فیزیکی شدند. سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران در سال ۱۹۴۹ توسط عدهای از دانشجویان و دانشآموختگان کرد دانشگاههای ایران تشکیل شد؛ و در دوره پس از سقوط شاه بهسرعت گسترش یافت و صاحب پایگاهی تودهای شد. ولی به علت مرگ زودهنگام دو تن از رهبران تأثیرگذار آن در سال ۱۹۷۹ (کاک فؤاد مصطفی سلطانی و محمدحسین کریمی) و نیز هژمونی گفتمان چپ سنتی و فقر تئوریک به بیراهه رفت و حزب کمونیست ایران را تشکیل داد و سپس دستخوش انشعاباتی گردید. این جریان نیز نتوانست به حزب طبقه متوسط و پایین جامعه تبدیلشده و آرمانهای آنها را تعقیب کند. کومه لهٔ ره نجده رانی کوردستان در عراق علیرغم مبارزات فراوان به علت مرگ زودهنگام مهمترین رهبر آن (شهید آرام) و نیز فقر تئوریک و هژمونی فرهنگ عشیرهای حاکم بر کردستان عراق نیز بیسروصدا منحل شد.
حزب کارگران کردستان که در سال ۱۹۷۸ بهوسیله عبدالله اوجالان تأسیس شد با ظرفیتهای که داشت توانست آرمانهای طبقات متوسط و فرودست و اقشار روشنفکر و فرهیخته کردستان را زنده کرده و از یک محفل کوچک روشنفکری تبدیل به بزرگترین جریان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در کردستان شود. این جریان نشان داده است که توانایی بهروز شدن را داشته و بهجای ماندن در دگماها و ایدههای سنتی به یک غنای تئوریک دست یازد. عدالت اجتماعی، مدرنیسم، سوسیالیسم، تساوی حقوق زن و مرد و رهایی ملی را از نو بازتعریف کرده و در مدلهای کوچک و بزرگ پراکتیزه نماید که برجستهترین آن را در حماسه کوبانی و خودمدیرتی روژآوا (کردستان سوریه) میبینیم؛ و بدین گونه به عنوان جریان چپ مدرن در برابر جریان راست سنتی قد علم کرد. (۶)
منابع:
https://fa.wikipedia.org/wiki/ 1-
۲- ژیان و بەسەرهاتی عەبدولرەحمانی زەبیحی. علی کریمی. ص ۲۷
۳- مک داول. دیوید. تاریخ معاصر کرد. ص ۴۳۲. چاپ سوم. ترجمه ابراهیم یونسی
۴- زندگی و خاطرات جلال طالبانی. جلد اول. نشر علم. ۱۳۸۸. ص
۵- قاسملو- حسن زاده. خیانتهای قیاده موقت به ملت کرد. http://globalgovernment2012.blogspot.com/2014/12/blog-post.html
http://arkanjwanroo.blogfa.com/post/51 -6
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.