کسروی در نوشتار «در پیرامون جانواران» با بررسی جایگاه انسان در طبیعت عنوان میکند که از آنجایی که ما عقل داریم و سرپرستی حیوانها را بر عهده داریم باید در رفتار خود با حیوانها دقت داشته باشیم. او حیوانها را به چند دسته تقسیم میکند. از نظر او برخی حیوانها در مجموع آزار رسانند و حیوانهایی در مجموع بی آزارند یا سود میرسانند. حیوانهایی که آزار میرسانند را به چند دسته تقسیم میکند. از جمله حیوان های آزاررسان میتوان به حیوانهایی که درنده و وحشی هستند (مانند شیر و گرگ و پلنگ) و جانوران و حشراتی که مخل زندگی هستند (مانند موش، ملخ، رتیل و عقرب) اشاره کرد. البته او اشاره میکند که همه حشرات هم آزار رسان نیستند، و به زنبور اشاره می کند و میگوید که زنبور خیلی برای ما فایده دارد. (ص ۳۹)
گروه دیگری از حیوانها که کسروی به آنها اشاره میکند، دشمن دشمنان ما هستند. دشمن ما از نظر او همان حیوانهای موذی و آزار رسان هستند، حیوانهایی که این حیوانات را از بین میبرند دشمن دشمنان ما هستند و از نظر کسروی نیکو هستند. یکی از مثالهایی که میزند پرندهها هستند. پرندگان علاوه بر خوردن موجوداتی که به ما آزار میرسانند، فواید زیبایی شناختی دارند مثلا آواز پرندگان زیبا و جذاب است و زندگی ما را بهبود می بخشد.
گروهی دیگر از حیوانها، حیوان هایی هستند که نه به ما سودی میرسانند و نه به ما ضرری میرسانند مانند گوزن، آهو و بوزینه و غزال. اینها حیوانهایی که درطبیعت هستند و به ما آسیبی نمیرسانند و دیگر جانداران را نیز نمیخورند. از نظر کسروی این دسته حیوانها هم توسط خداوند آفریده شدند، به ما کاری ندارند، آب و گیاه میخورند و حق حیات برای آنها قائل است. (ص ۴۳)
کسروی بر این باور است که حیوانها و موجوداتی که آزارسان هستند باید به طور کلی از بین بروند. مثال عجیب او این است که کشتن شیر، برای پاسخ دادن ستم با ستم نیست، بلکه برای جلوگیری از ستم است. به عنوان مثال از «دژمخویی شیرها» سخن به میان میآورد. او اشاره میکند که دولت آمریکا باید اجازه دهد شکارچیها نژاد سیلها و فکها را از بین ببرند، چرا که نژاد ستمکار را باید از بین برد و دنیای آکل و ماکول را باید تغییر داد. از نظر او از آنجایی که شیر و ببر و شغال بقیه حیوانها را میکشند، بنابراین ما نیز به جای آنکه حیوانهایی که توسط اینها کشته و خورده میشوند را شکار کنیم، باید خود اینها را شکار کنیم.
در این اثر حیوانهایی که بی آزار هستند یا به انسانها سود میرسانند نیز پرداخته میشود. در این گروه حیوانهایی مانند گوسفند، گاو، سگ، شتر و قوچ قرار گرفتهاند. او میگوید چون این حیوانها را اهلی کردهایم، اگر در بیابان ولشان کنیم کشته میشوند توسط حیوانات وحشی، و از آنجایی که آزاری ندارند و سود دارند وظیفه داریم با آنها خوش رفتاری کنیم.
کسروی بین انواع سودی که میتوانیم از این دسته حیوانات ببریم تمایز قائل میشود. مثلا میتوانیم از پشم گوسفند استفاده کنیم، یا از شیر او استفاده کنیم (به خصوص که اشاره میکند شیر در آن زمان در ایران کم و نایاب است) در حالی که در ایران گوسفندها تنها برای مصرف گوشت پرورش داده میشوند. او بر این باور است که علت اینکه خوردن گوشت بد است تنها دلسوزی نیست، بلکه شایسته آدمی نیست، و کشتن حیوانات با «آن جایگاه والا سرپرستی جانوران که به آدمی داده شده ناسازگار است». بنابراین ما حق سرپرستی نسبت به حیوانات داریم، و علت اینکه شیر و عقرب و موش را میکشیم این است که زیانمند و آزارده هستند. جانوارانی که بی آزار هستند را حق نداریم بکشیم چون جهان فقط مال ما نیست. به باور او هر جانداری که هر جاندار دیگری را میخورد یا آزار می رساند باید از بین برود و حیوانهایی که آزار ندارند را باید نگه داریم. مثالی جالب در این اثر این است که وقتی برخی متوجه میشوند که عدهای در آفریقا آدم خوار هستند و کودکان بیآزار را میخورند وحشت میکنند در صورتی که خودشان حیوانهای بی آزار را میخورند تعجب نمیکنند. جایگاه ما در دسته بندیهای داروینی در دسته بوزنیهها قرار میگیرد، و بوزینهها نیز گیاهخوار بودهاند ما نیز گیاهخوار هستیم.
او اشاره میکند که یک عده در آلاسکا با کشتن سیل و فک برای خود لباس درست میکنند. در پاسخ به اینکه سیلها و فکها، ماهیها را می خورند و ما نیز آنها را میخوریم، عنوان میکند که «ستم را به ستم چاره نسزد کرد، ستم را باید از ریشه برانداخت» (ص ۴۸). اعطای صفات انسانی به حیوانات مانند «دژم خویی» و «ستم کاری» به حیوانهایی مانند شیر و ببر تا سر حد عجیبی پیش میرود. پس از بررسی ریشه کن کردن نژاد حیوان هایی که دیگر حیوانها را میخورند میگوید، بهتر است نژاد ستمگران برافتد (ص ۴۹). در نتیجه به جای اینکه بگذاریم سیل و فک، ماهی بخورند و در عین حال ما هم آنها را بکشیم یا بخوریم، باید هر کسی که ستم میکند را از بین ببریم. اگر پرندگان ملخها را بخورند، یا گربه موش را بخورد (از آنجایی که ملخ و موش از نظر او برای ما مضر هستند) ظلم و ستم به حساب نمیآید و آنها مستوجب صفتهای منفی نیستند ولی اگر ببری گوزنی را در طبیعت بخورد او این را نماد ظلم و دژم خویی میداند و میخواهد ببرها را از بین ببرد، در حالی که خورده شدن آهو توسط ببر، یا خوردن شدن ماهی توسط فک، ضرری برای ما ندارد. کسروی یک بار با تاکید بر سود انسان و بار دیگر تاکید به از بین بردن ستم به صورت مطلق، رویکردی نامنسجم ارائه میکند. این عدم انسجام از آن روست که او معیاری واحد برای ستم ندارد. او یک معیار نسبی و یک معیار مطلق برای ستم معرفی می کند که با هم در تعارض هستند. یک بار معیار ستم بر اساس منفعت انسان استوار میشود (معیار نسبی)، بنابراین خورده شدن موش توسط گربه ستم نیست. معیار دیگر ستم، انسان محور نیست (میعار مطلق) و بنابراین هر حیوانی که حیوان دیگری را میخورد باید از بین برد. به دلیل این معیار دوگانه، اگر جانداری شکاری که میکند در راستای منافع انسان باشد (گربه موش را) ظلم به حساب نمیآید ولی اگر در راستای منافع بشر نباشد (کوسه ماهی را) ظلم است. در صورتی که اگر به یکی از این معیارها پایبند میماند، نتیجهای منسجم بدست میآمد. معیار دوم او به از بین بردن بخش زیادی از حیات جانوری میانجامد همچنین مشخص نیست از نظر عملی ما چگونه میتوانیم هر جانوری که جانور دیگری را میخورد، یافته و منقرض کنیم. معیار اول او به تنهایی میتواند با استدلالهای موجود در کتاب خود کسروی به دفاع از گیاه خواری بیانجامد.
او در پاسخ به این ایراد که چیدن گیاهان مانند کشتن حیوانات است، میگوید که نوع زندگی ما به حیوان ها نزدیکتر است و وقتی یک حیوان دردش میگیرد میتوانیم آن را ببینیم مثلا وقتی حیوانی جیغ میکشد یا ابراز درد میکند ولی گیاهان ابراز درد نمیکنند. ما ناچاریم گیاه بخوریم در حالی که ناچار نیستیم گوشت بخوریم، «ایراد ما به کشتن مرغان و گوسفندان از آن راه نیست که از شمار آنها خواهد کاست، از این راه است که جانداری را بی جان گردانیدن ستم بزرگی است». (ص ۶۰) ظاهرا کسروی تنها برای جاندارانی که به ما آزاری نمی رسانند یا شکاری که می کنند در راستای منافع ما است حق حیات قائل است، ولی همواره تاکیدش بر از بین رفتن «ستم» است. تاکید بر شباهتهای ما با حیوانها توسط کسروی به جاست، ولی با اعطای صفات انسانی به حیوانها او تفاوتهای ما با حیوان ها را فراموش می کند. شیر و کوسه را نمیتوان به خاطر اینکه حیوانهای دیگری را میخورند ملامت کرد، و این عمل آنها را نمیتوان ستم نامید چرا که برای حیوانها عمل درست و غلط و اخلاق مطرح نیست. ولی انسانی که به طبیعت رفته و ببر و یوزپلنگ شکار میکند را میتوان ملامت کرد. همچنین، ناآگاهی و بیتوجهی کسروی به اکوسیستم و توصیه به از بین بردن گروه زیادی از حیوانات نیز با محوریت دادن به انسان در تعارض است. با از بین رفتن اکوسیستم، انسانی که در دیدگاه او محوریت یافته بود، به خطر میافتد و این تناقضی عملی در دیدگاه کسروی است.
صادق هدایت
هدایت در دو اثر خود «گیاه خواری» و «انسان و حیوان» به بررسی گیاه خواری و رفتار با حیوانات میپردازد. در حالی که کسروی برنامهای جامع برای همه جانداران عالم ارائه میکند، هدایت تمرکزش بیشتر بر حیوانهای اهلی است که یا به کار گرفته میشوند یا گوشت آنها توسط انسانها خورده میشود. در کتاب «گیاه خواری» او توصیفی بینظیر از دامداری غیرصنعتی و فجایعی که در آن روی میدهد، ارائه میکند. این از آن جهت مهم است که بسیاری بر این باورند که بدرفتاریهایی که با حیوانات صورت میگیرد محدود به دامداری صنعتی است:
«گلههای حیوانات از شهرهای دوردست در مدت پانزده تا سی روز به ضرب چوب و تازیانه رانده میشوند. اگر بین راه از خستگی بیفتند، با سیخک بلندشان میکنند و گاهی چندین روز، بدون خوراک، زیر تابش آفتاب سوزان یا در آغل های چرک و متعفن به سر میبرند. بعضی از آنها میمیرند؛ و هرگاه یکی از آنها در بین راه زایید، برای اینکه از کاروان عقب نماند، بچه او را جلوی چشم مادرش سر میبرند. هنوز حیوانات بیچاره از خستگی راه نیاسوده اند که با تازیانه به سوی سلاخ خانه روانه میشوند. به محض ورود در این ساختمان کثیف غم انگیز بوی خونی که خفقان قلب میآورد، زمین نمناک، خون تازهای که از هر سو روان است، فریادهای جان گداز حیوانات، جسدهایی که به خون خود آغشته شده و با تشنج میلرزند، اسبهای لاغر نیمه جان که دو طرف آنها لاشه آویخته اند، و قصابهایی که برای خرید لش مرده آمد و رفت میکنند و از طرف دیگر ناله گوسفندان و همهمه صدای دشنام و داد و فریاد آدمیان…]قصاب ها[ با چهرههای درنده و طماع جلو آمده، هرکدام ساطور خونین به دست دارد و روی پیش دامنی آنها از خون بسته شده سیاه رنگ و چربی، برق میزند. سپس آنها را به زحمت از همدیگر جدا کرده، کشان کشان به گوشهای میبرند؛ بعد دستها و پاهای حیوان را گرفته، تا میکنند و اگر میخواست استقامت بنماید با لگد و زورورزی او را زمین میزنند. حیوان دیوانه وار کوشش میکند تا خودش را از زیر دست دژخیم رها بنماید؛ اما سر او را پیچ داده، گلویش را با کارد پاره میکنند.» (صص ۷-۹)
هدایت برخلاف کسروی، با محور قرار دادن انسان به مخالفت با گوشت خواری و کشتار حیوانات نمیپردازد. تاکید هدایت در عوض بر طبیعت و قوانین طبیعت است. هدایت با اشاره به یافتههای علمی دوران خودش ابتدا عنوان میکند که ناخن ها، دندان ها، روده، معده، و خصوصیات فیزیولوژیک بدن انسان برای شکار و گوشتخواری طراحی نشدهاند. او نیز مانند کسروی اشاره میکند که در دستهبندی های داروینی بین گرگ و ببر و دیگر درندگان قرار نمیگیریم بلکه با میمونها که گیاه خوار هستند در یک مقوله قرار میگیریم (گیاه خواری، ص ۸۷) او همچنین با اشاره به تاریخ تمدن بشر اشاره میکند که گوشتخواری پدیده ای بوده که بشر بعدها به آن روی آورده است. با اشاره به اندیشمندان، فیلسوفان و نویسندگان بسیاری سعی دارد نشان دهد که گیاه خواری بین افراد اهل فکر طرفدار داشته و در عین حال برای رد این مدعا که گیاه خواری مانع از موفقیت است شاهدهایی ارائه کند.
هدایت به طور خاص به بحث اخلاق و گوشت خواری نیز میپردازد. او عنوان میکند برای اینکه بتوانیم گوشت حیوانات را بخوریم، کسی باید این حیوانها را بکشد، و کسی که گوشت میخورد با اینکه خود دست به کشتن حیوان نمیزند ولی به کشتار تن میدهد و از اساس قصابها برای همین وجود دارند و همه گوشتخوارها در تقصیر او شریک هستند. او اشاره میکند که کشتارگاهها دور از چشمان ما ساخته میشوند تا ما این حجم از شکنجه را نبینیم، در صورتی که اگر در ملا عام سلاخخانهها را دایر میکردند همه میزان درد و رنجی که حیوانها میکشیدند را میدیدیدند و متوجه میشدند که برای خوردن یک وعده غذا چه فجایعی روی میدهد. هدایت بیدادگریهایی که ما انسانها نسبت به حیوانها روا میداریم را «زیردستآزاری» مینامد و این را نشانگر «فساد احساسات و پستی اخلاقی» بشر میداند و تاکید میکند که ستم کردن به حیوانهایی که در برابر ما بیدفاع هستند ننگی اخلاقی است. او با مخاطب قرار دادن انسان میگوید «آیا هیچ فکر کردهای که اگر در روی زمین مخلوقی همان قدر باهوش و شریر و ده مرتبه زورمندتر از انسان وجود داشت، آیا هیچ تصور کردهای که در مقابل این شخص توانا و افسار سرخود، که سرنوشت تو به دست او بود، مجبور میشدی سرتمکین فرود آورده، مانند اسب و الاغ و گوسفند و غیره منزه اسارت شرمگین، بارهای گران، شناعت و درشتی، و بالاخره طویله و سلاخ خانه باشی؟» (گیاه خواری ص ۶۲) هدایت همچنین اشاره میکند «حقوق حیوانات، حقوق زیردستان و بی نوایان است، حفظ حقوق آنها یکی از نتایج تمدن واقعی و انسانیتی حقیقی و حفظ عقل، اخلاق و حیثیات یک جامعه است» (انسان و حیوان ص ۲۸) بدین ترتیب هدایت به نکاتی اخلاقی در باب گوشت خواری اشاره میکند که بعدها پیتر سینگر و کارول آدامز و دیگر افرادی که در زمینه اخلاق گیاه خواری فعالیت دارند نیز استدلالهایی مشابه به آنها را به کار گرفتهاند. اول اینکه با خوردن گوشت در کشتار حیوانات مشارکت داریم، دوم اینکه با پنهان بودن کشتارگاهها ما از میزان ستمی که به حیوانات میرود ناآگاه هستیم و سوم اینکه او با اتخاذ نگرشی سوم شخصی به ما یادآوری میکند که ممکن بود (و همچنان نیز ممکن است) که موجوداتی قویتر و باهوشتر از ما پیدا شوند و همین بلاها را بر سر ما بیاورند، بنابراین نباید در دیدگاه اول شخص خود به عنوان انسان، غرق شده و تنها از منظر برتریهایی که داریم به دیگر موجودات نگاه کنیم. در نهایت او با در نظر گرفتن وضعیت حیوانات به عنوان موجودات فرودست، حقوق حیوانات را به عنوان حقوق زیردستان در نظر میگیرد؛ رویکردی که در حال حاضر در بحثهای اخلاق گیاه خواری به یکی از دیدگاههای ارتدوکس تبدیل شده است.
هدایت با آنکه با کسروی در بدون عیب بودن مصرف محصولات دامی اتفاق نظر دارد، انجام آزمون روی حیوانات به اسم پیشرفت علمی را هم در «گیاهخواری» و هم «انسان و حیوان» مورد قبول نمیداند و همچنین برخلاف کسروی با محور قرار دادن طبیعت به جای سود انسان، عنوان میکند که دنیای طبیعت را باید به حال خود رها کرد و حیوانات میتوانند همدیگر را بخورند و توازن را برقرار کنند و نیازی نیست انسان در این رویه دخالتی داشته باشد. (فواید گیاه خواری ص ۸۹)
هدایت به نقش جایگاه حیوانها در فلسفه دکارت و قائل نبودن به روح و احساسات برای آنها در شکل گیری نگرش ظالمانه به حیوانها اشاره میکند (انسان و حیوان ص ۵) هرچند به درستی تاکید دارد که این نگرش با دکارت شروع نمیشود و اغلب انسانها شریر و فاسد و ظالم هستند و در حق حیوانات ظلم میکنند در حالی که ما انسانها به حیوانها نیاز داریم و حیوانها به ما نیازی ندارند. او اشاره میکند که «اسب یا الاغ با زین زاییده نشده» (انسان و حیوان ص ۱۰) و ما برای حصول پیشرفتهایی که بدانها دست یافتهایم – از جمله کشاورزی – حیوانها را به خدمت خود گرفتهایم. از این رو به افرادی که برای تعریف انسان و یافتن وجه تمایز او با حیوان، انسان کامل و حیوانهای وحشی را با هم مقایسه میکنند انتقاد میکند. از نظر هدایت برای اینکه بتوانیم در خور شان انسانی خود زندگی کنیم میبایست به کودکان خود یاد بدهیم که حیوانها برای آزار آفریده نشدهاند. او با اشاره به اینکه در برخی از کشورها قانونهایی برای مجازات حیوان آزاری وضع شده ولی در ایران چنین قانونی وجود ندارد ابراز تاسف میکند: «ولی ایران در مقابل دنیا سکوت اختیار کرده و روز به روز تعدی اهالی آن نسبت به حیوانات بیشتر میشود! این بیحسی شرف یک ملتی را تحقیر میکند» (انسان و حیوان ص ۲۷)
برخلاف رویکرد کسروی، رویکرد هدایت به اخلاق گیاهخواری از انسجام درونی برخوردار است، و به خباثت و پلیدی انسانها بیش از آنی واقف است که بخواهد همانند کسروی انسان را محور قرار داده و به قلع و قمع نیمی از طبیعت بپردازد. کسروی در حال تدوین برنامهای برای تمام جانداران عالم است و تعیین اینکه کدام باید بمانند و کدام باید بروند، و بدین وسیله میخواهد بساط ستم را از جهان برچیند. هدایت ولی بر عمل و طبیعت ما انسان ها تمرکز دارد و دستکم گاهی امید دارد بتوانیم ظلم به حیوانات را متوقف کنیم. او به خوبی زندگی بشر را توصیف میکند: «او میکشد، برای خوردن میکشد، برای شفا دادن میکشد، برای آمرزیدن میکشد، برای پوشش، برای زیور، برای علم، برای تفریح و بالاخره میکشد فقط برای کشتن» (گیاهخواری ص ۶۴).
کسروی، احمد (۱۳۹۱) در پیرامون جانوران. قابل دسترسی در https://drive.google.com/folderview?ddrp=1&id=0B2d6vwIpVB1md3IyMmJnOXJOcHc#
هدایت، صادق (۱۳۸۸) انسان و حیوان. نشر الکترونیک مهر.
هدایت، صادق (۱۳۰۶) فوائد گیاهخواری. قابل دسترسی در http://www.ivegs.com/Image/Book2.pdf
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.