ملا عمر را شاید بتوان یکی از تأثیرگذارترین چهرههای دو دهۀ گذشتۀ افغانستان دانست. او در یک دوره توانست به حاکمیت گروهها و افراد جهادی قدرتمند بیشماری در بخشهای مختلف افغانستان پایان دهد و دامن جنگ همه در مقابل همه را برچیند. بعداً امارت اسلامی افغانستان را تأسیس کرد و در قالب آن به جنگ جهان امروز و تقریباً تمامی پدیدههای دنیای مدرن رفت، ستمهای بسیار کرد، نزدیک به یک سوم از جمعیت افغانستان را وادار به فرار از کشور کرد و صدمات جبرانناپذیری بر داشتههای فرهنگی کشور وارد آورد. بعد از برافتادن از قدرت به دست نیروهای بینالمللی، ملا عمر به پاکستان گریخت و بیش از یک دهه، جنگ فرسایشی و نفسگیر را در مقابل نیروهای خارجی و دولت افغانستان به نحوی رهبری کرد، و آمریکا را مجبور کرد تا بعد از تجربۀ یک پیروزی زودرس و کمهزینه در سرزمین جنگها و نزاعهای بیپایان، یکی از طولانیترین جنگهای تاریخش را تجربه کند؛ تجربۀ پرهزینه و نهچندان خوشایندی که در کنار تجربۀ عراق، احتمالاً تا سالیان سال، نگاه آنها به مداخلۀ نظامی در کشورهای دوردست آسیا را شکل خواهد داد.
با همۀ آنچه گفتیم، ملا عمر را نمیتوان در کنار مبارزان بزرگ قرار داد، و یا حتا همسطح رهبران معاصر مجاهد و غیرمجاهد افغانستان قرار داد و اعتبار آن کارها را به او پیشکش کرد؛ چون او خود کنترل اندکی بر آنچه زیر نامش انجام میشد، داشت. در خودجوشبود حرکت او میتوان اما و اگر کرد، و حتا حمایت گسترده از او در بخشهایی از کشور را نمیتوان نادیده گرفت، اما ملا عمر و حرکتش به سرعت و در همان اوایل، مورد استفادۀ آی.اس.آی قرار گرفت و بعداً به یکی از مهمترین وسایل این سازمان در تخریب زیربناهایی افغانستان و تعمیق نزاع سمتیـقومی در کشور تبدیل شد. اما در درون طالبان و برای طالبان، ملا عمر همچنان ملا عمر بود و ماند، و نقش حیاتی در حفظ انسجام درونیشان داشت.
حدود دو هفته قبل، راز مرگ دو سال قبل ملا عمر افشا شد. گرچند اطلاعات دقیقی از محل، شرایط و دلیل یا دلایل مرگ او در دست نیست، اما مرگش قطعی است. مهمترین سوالی را که اینک میتوان مطرح کرد، این است که مرگ ملا عمر با چنین ویژگیهایی چه تأثیری بر طالبان و در نتیجه بر مذاکرات صلح خواهد داشت؟ جواب قطعی به این سوال ناممکن است؛ فقط گذشته زمان پاسخی روشنی به آن خواهد داد. اما با جدیت میتوان ادعا کرد که تاکنون هیچ سند محکمی مبنی بر تمایل طالبان به صلح در دست نبوده است و نیست، و نشستهایی که تاکنون انجام شدهاند، را میتوان برآمده از تلاش طالبان برای کسب مشروعیت بینالمللی، آزادی افراد زندانیشان، بیرونآوردن رهبرانشان از لیست سیاه و بازی آی.اسی.آی برای فریب رهبران افغانستان و جهان دانست.
مرگ ملا عمر مهمترین بحرانی است که طالبان بعد از براندازیشان از قدرت، با آن روبهرو شدهاند، و چون این بحران در نوع خود برای این گروه، جدید و بیسابقه است، هم طالبان از تجربۀ پاسخ به آن محروماند و هم ناظران نمیتوانند پیامدهای آن را با جدیت پیشبینی کنند. همین بیتجربگی در رویارویی با چنین بحرانی و احتمالاً ترس از پیامدهای غیرقابلکنترل آن، شاید نقش مهمی در پنهان نگهداشتن مرگ ملا عمر از سوی سران طالبان و آی.اس.آی، داشته است. اما پنهانماندن آن از چشم استخبارات آمریکا و افغانستان، نشان میدهد که رهبران افغانستان و کشورهای غربی، به اندازۀ طالبان از ملا عمر مرده میترسیدهاند. چرا؟ چون استراتژی آمریکا در افغانستان لااقل از ۲۰۱۰ به اینسو، بر گفتوگو و مصالحه با طالبان استوار بوده است، و افغانستان این استراتژی را قبل از آن انتخاب کرده بود، و بعد از بهقدرترسیدن داکتر غنی و داکتر عبدالله، بر آن مهر تأیید گذاشته شد، و کسب جدی رضایت پاکستان هم شامل آن گردید. جیمس دابینز، نماینده هیئت آمریکا در کنفرانس بن و بعداً نمایندۀ ویژۀ این کشور در افغانستان و پاکستان، همراه با کارتر مالکاسیان، مشاور ارشد فرمانده نیروهای آمریکایی از ۲۰۱۳ – ۲۰۱۴ در افغانستان، در مقالهای که در ماه جون امسال در مجلۀ «فارن افیرز» نشر شد، ضمن مناسبخواندن زمان گفتوگو با طالبان و برشمردن دلایل واقعی و خیالی آن، نوشته بودند: “اگر ملا عمر را تندروان به قتل برسانند، مذاکرات صلح از بین خواهد رفت. گرچند داعش فعلاً در افغانستان نفوذ چندانی ندارد، مرگ رهبری مثل ملا عمر میتواند به این گروپ اجازه [دهد] تا برایش در کشور جای پا باز کند، تندروان را به خود جذب کنند و یک جنگ حتا خشنتر را به پیش ببرند.»
آقای دابینز و همکارش در همین مقاله از ملا محمدمنصور بهعنوان یکی از طالبان تندرو یاد میکند، و ضمن قراردادن آقای منصور در جالب تندرو شکاف درونی طالبان، ادعا میکند که او به یک پیروزی تمامعیار در یک جنگ درازمدت باور دارد. تشکر ناسنجیده و عجولانۀ داکتر اشرف غنی از پیام عیدی جنگطلبانۀ ملا عمر مرده، هم نشان میداد که دولت افغانستان هم داشتن یک ملا عمر زنده در رهبری طالبان را مفید میدانست، تا با نسبتدادن گرایشهای آرزومندانه به یک فرد مشخص که همهچیز را در اختیار داشت، امکان دسترسی به صلح را بیش از آنچه بود، بنمایاند. در یک ماه گذشته اما ناگهان برداشتها از شکاف درونی طالبان تغییر کرد، و اینبار تعدادی از مطبوعات غربی و افغانی، ملا محمدمنصور را در طرف میانهرو شکاف درونی طالبان قرار دادند و ملا عبدالقیوم ذاکر را که قبلاً از سوی حکومت کرزی رها شده بود، نمایندۀ برجستۀ جناح تندرو طالبان معرفی کردند و میکنند. داستان طالبان میانهرو و تندرو، بیشتر از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، ریشه در آرزوهای طرف مقابل طالبان دارد. تفاوت نگاهها در میان طالبان را نمیتوان انکار کرد، اما این تفاوت تا آن حدی نیست که بخشی بر ضرورت جهاد در مقابل حضور غربیها در افغانستان و دولت تحت حمایتشان، و بخشی بر غیرضروریبودن آن تأکید کنند.
دو رویداد بعد از انتشار خبر مرگ ملا عمر، ایدۀ وجود جناح میانهرو در میان طالبان و هواخواهی این جناح از رسیدن به صلح را با شدت تمام زیر سوال میبرد، و فرصتی میدهد تا سمتوسوی تحولات آینده را تا حدودی حدس بزنیم. این دو رویداد یکی انتخاب سراجالدین حقانی بهعنوان مشاور ملا منصور است و دیگری بمبگذاریهای زنجیرهای خونین در کابل. رسیدن سراجالدین به معاونت رهبری طالبان، به خوبی نشان میدهد که تلاش تعدادی از غربیها و تعدادی از دولتمردان افغانستان برای جدانمایاندن حساب طالبان از شبکۀ ترور در منطقه، بر پیشفرضهای نادرست و یا مندرآوردی استوار است. شبکۀ حقانی که سراجالدین رهبری آن را بر عهده دارد، یک تهدید مهلک برای افغانستان، مهمترین سرمایۀ آی.اس.آی و اصلیترین شبکۀ بههم وصلکنندۀ گروههای تروریستی چندملیتی در دو سوی مرز در شرق و جنوب شرق است. در کنار اینکه نقش این شبکه در حملات انتحاری در مشرقی، کابل و پیرامون آن، و کشاندن جنگ به شمال کشور، یک نقش بنیادی است، کارکرد آن در حفظ سلطۀ آی.اس.آی بر شبکههای تروریستی چون حرکت اسلامی ازبیکستان هم حیاتی است. در نبود شبکۀ گسترده قاچاق و اکمالات حقانیها، جنگ در شمال کشور برای گروههای تروریستی بسیار دشوار است. ترور فرماندهان برجستۀ جمعیت، بخشی از تلاش این شبکه برای هموارکردن ایجاد آشوب در شمال بود که تا حدودی با موفقیت اجرا شد.
رسیدن رهبر شبکۀ حقانی به معاونت رهبری طالبان نشان میدهد که اول، رابطۀ طالبان با شبکۀ تروریستی منطقه با قوت خود باقی است، و دوم نقش شبکۀ حقانی در جنگ افغانستان و تأثیرگذاری بر سازوکار درونی طالبان، فوقالعاده افزایش یافته است. روشن است که بدون همکاری آی.اس.آی، چنین چیزی ممکن نیست. با برجستهشدن نقش این شبکه، به احتمال زیاد حضور تروریستان بینالمللی در افغانستان افزایش خواهد یافت. بمبگذاریهای کابل که نشانههای روشنی از شیوۀ کار شبکۀ حقانی دارد، نشان میدهد که دلبستن به جناحبندی درونی طالبان و آرزوی صلح با میانهروهای خیالی و یا منزوی در درون این گروه، کاری از پیش نخواهد برد، و به احتمال زیاد فرصتهای مهم دولت افغانستان برای تضعیف این گروه را بر باد خواهد داد. آشوبی که مرگ ملا عمر در میان طالبان ایجاد کرده است، فرصت گرانبهایی برای دولت افغانستان فراهم کرده است تا این گروه را ضربات کاری بزند، و با تضعیف نسبی آن، هم خود را در موقعیت بهتری در چانهزنی با پاکستان قرار بدهد و هم اعتماد عمومی به دولت را که آسیب دیده است، تا حدودی بازسازی کند. در غیر این صورت، پاکستان دیر یا زود، با استفادۀ هوشمندانه از منابعی که در اختیار طالبان قرار میدهد، و احتمالاً ترور و تصفیۀ گسترده در درون طالبان، فرصت سرپیچیهای جدی را از اشخاص مورد نظرش در درون این گروه خواهد گرفت.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.