امروز سرچشمهها و توسعهی روند انقلابی بیش از پیش زیر سئوال رفته و اپوزیسیون بیش از هر زمان دیگری اسلامی شده است. در شرایطی که چپِ سنتیِ عربی با پافشاری مُصِر بر پیشِ پاافتادگیِ خیزشِ تودههای سوریه بوده است، چپِ نوینِ عرب، که قویاً مخالفِ رژیمِ اسد است، مأیوسانه میکوشد سمت و سوی مباحثِ را به سودِ خود تغییر دهد.در ۲۲ ژوئن ۲۰۱۵، عدی رجب، چهرهی شاخص اپوزیسیون کمونیست سوریه، در پیِ جراحات و زخمهای ناشی از ضرباتِ مأمورینِ مخابراتِ سوریه در تاتوس، یعنی محلی که از آوریل در آنجا محبوس بود، فوت کرد. رجب به جمع شهیدانِ مبارزِ چپی پیوست که جنبش اعتراضیِ علیه رئیس جمهور سوریه بشارالاسد را مورد حمایت قرار دادند؛ شهیدانی که هنرپیشهی فلسطینی حسن حسن و فعالِ حقوقِ بشر عمر عزیز در جمعِ آنها قرار دارند. اگر اعضای اپوزیسیون چپِ سوریه همچنان در صدد ایجاد تحولی در موضعِ رفقایِ عربِ خود در رابطه با رژیم بعثیاند، از آنجاست که تلاشهای آنها طیِ سالهای طولانی مواجه با بیتفاوتی بوده است.
سرکوب و نابودیِ اپوزیسیون سوری توسط رژیم اسد، امری که از ابتدای خیزش تودهایِ ۲۰۱۱ بر شدت و حدت آن افزوده شده، با سکوتی عذابآور از جانبِ چپِ سنتیِ عربی همراه شده است. پشتِ این سکوت و زبان بستگیِ به ندرت طرح شده، دو دلیل میتوان یافت. نخست، جریاناتِ متفاوتِ چپِ عربی از انشعابات و تقسیمات عمیقِ ایدئولوژیک در رابطه با اسد در رنجند، و از اینرو شکل و هیئتِ «آمیزهای در هم شکسته» را یافتهاند، استعارهای تصویری که توسط تحلیلگر نیکلا دوت پویارد در لوموند دیپلماتیک، در مقالهای تحت عنوانِ «بحران سوریه چپِ عربی را از هم میدرد» میتوان بازیافت. دوم فراکسیون چپِ عربی که آشکارا حامی رژیم سوریه است، همانی است که مدعی تأثیرگذاریِ رسانهای بیشتری است، که در نتیجه و از منظریِ کلی جریانی است که عموماً دغدغهای در زمینهی بیعدالتیِ فاحشی که اپوزیسیون سوریه قربانی آن است، از خود بروز نمیدهد.
این چپ مورد اشاره، همانی است که آن زمانی که تودههای مردم عرب کوشیدند یوغ استعمار و یا امپریالیسم غرب را از گردن بردارند، جنبش رهایی ملی را در منطقه رهبری کرد. احزاب کمونیست عراق، اردن، مصر، لبنان و سوریه (لااقل شاخهای که در جبههی ملی ترقیخواه، پایهگذاری شده توسط حافظ اسد، نمایندگی رسمی را در اختیار داشت.) و همینطور احزاب سیاسی ناصری در مصر، جنبش فتح (که محمود عباس رئیسجمهور فلسطین در رأس آن است)، جنبش خلق برای آزادی فلسطین (FPLP) و جبههی رهایی ملی (FLN) در الجزایر، که در آن دوره توسط رئیس جمهور الجزایر عبدالعزیز بوتفلیقه رهنمونی میشد، تشکیل دهندهی فراکسیونی بود که امروزه چپ عربیِ سنتی خوانده میشود، و به درجاتِ مختلف، حمایتِ خود را از بشار اسد اعلام نمودهاند. اگر این مجموعه احزاب را در طیفِ چپِ سیاسی بگذاریم، علاوه بر آنهایی که با نامشان، خود را در مجموعهی مارکسیستی جا میدهند، به این علت است که همهی آنها عموماً در چارچوبی «ضدامپریالیستی»، و به نوعی «جهان سومی» جا میگرفتهاند. آنها در اسد آخرین رئیس جمهوری را مییابند که از تسلیم به نیروهای امپریالیستی که در تلاشِ «تصاحبِ دوباره»ی خاورمیانهاند، امتناع میکند.
پروپاگاند و تئوری توطئه
به همین روال برای بسیاری از آنها موضوع بر سرِ مدافعِ واقعیِ مسئلهی فلسطین است، نکتهای کلیدی و رهنمون که تحرکِ سیاسیِ چپِ عربی را از زمان تشکیل دولتِ اسرائیل تحتِ تأثیر خود گرفته است. این مجموعه با اشاره به جهادگرایانِ اپوزیسیون سوریه، که آن را به داعش و یا جبههی النصره، شاخهی سوریِ القاعده، تقلیل میدهند، از حمایت و همبستگی با شهروندانِ سوریه که پیوستن به انقلاب را برگزیدهاند، سر باز میزنند. این چپ سنتی حتی از به کار بردن ترمِ «انقلاب» برای خیزشِ مردم سوریه امتناع میکند. از نظرِ این چپ موضوع بر سر یک تاکتیک «امپریالیستی» به قصدِ تضعیفِ اثرگذاریِ اسد است، که از نظر آنها برای منطقه مثبت است.
از نظر زیاد ماجد، که با سمیر کثیر در ۲۰۰۵ از گرایشِ چپِ منتقدِ دمشق، جنبش چپِ دمکراتیک (MGD) حزبِ سیاسی لبنانی را پایه گذاشتند، چپِ عربِ پرو اسد «پروپاگاندِ خود را در سه پروبلماتیک اصلی به کار میگیرد. اولی بیشتر توجیه و ترفند است تا یک پروبلماتیک واقعی، چرا که موضوع بر سر دخالت دادنِ سیستماتیکِ باقیِ تراژدیهای منطقهای در مباحثه و گفتگو بر سر موضوع مشخص سوریه است […] دومی ریشه در تئوری توطئه دارد، چرا که اصلاً سوریهایی را که به قصد کسب آزادی به پا خاستهاند نمیبیند، در عوض پروژههای خارجی و دامهایی از نوع سایکس ـ پیکوت را در نظر دارد. […] میماند آنچه که ابزارِ نقلِ آنهاست، یعنی باصطلاح لائیسیتهی رژیم، ترجیح آنها همراهی و همگامی با استبدادی غیرمذهبی است تا مواجهه با خطر تصاحبِ قدرت توسط اسلامیها.»
احزابِ چپِ اصلی عرب اعتنایی به فراخوانِ انقلابی بخشی از مردم سوریه نکردند. به این ترتیب جهانِ عربی شاهد ظهور و پیدایشِ جنبشهای چپِ نویی شد که معتقدند تنها سرنگونی رژیم اسد میتواند به «رهایی» مردم سوریه منجر شود. این گروهها سریعاً خود را از مواضعِ چپِ سنتیِ عربی، که آن را «ارتجاعی» میشناسند، و به ویژه از اپوزیسیون «کلاسیک» سوری که از نظر آنها زیادی «اسلامیزه» شده و توسط نیروهای خارجی از نوع سلطنتهای نفتیِ خلیج و عربستان سعودی به ابزاری تبدیل شدهاند، منفک کردند.
ارتش آزاد سوریه (ASL)، که در ابتدای مسلحانه شدنِ انقلاب سوریه بلوکِ قدرتمندی از مبارزین چپ را در دلِ خود جا داده بود، به سرعت از این افراد تخلیه شد، که به جای آن به گروههای مارکسیست، آنارشیست و حتی ناسیونالیست که بطور همزمان هم نیروهای حکومتی و هم شورشیان سنی مذهب را دشمن میدارند، از نوعِ گرایشِ چپِ انقلابی سوریه، پیوستند. این گروههای تودهای صاحب منطق و تفکری تروتسکیستیاند، و به این طریق از همهی اشکال مختلف بوروکراتیزاسیون و قدرتطلبی و سلطهجویی فاصله میگیرند. آنها عمل سیاسیِ خود را روی تبلیغِ خودگردانی، تشکیلات افقی، تعاون و مشارکت، همبستگی و همیاریِ متقابل همچون وسیلهای که توسط آن مردمان خود به دستِ خود از «استبداد» رژیم سوریه رهایی یابند، متمرکز کردهاند.
در باقیِ کشورهای عربی جنبشهای دیگر چپ پدید آمدهاند، مثل سوسیالیستهای انقلابی در مصر، اتحادیه کمونیستها در عراق، گرایش المنادی در مراکش و یا فوروم سوسیالیستی در لبنان. این گروهها در بیانیهی مشترکی، به تاریخ دوم سپتامبر ۲۰۱۳، اعلام کردند که «ائتلافی که امروزه علیه تودههای بهپا خاسته میجنگد، ترکیبی است از نیروهای فرقهای ارتجاعی، و در رأس آنها رژیم ایران، و البته متأسفانه، نیروی ضربت حزباله، که امروزه در باتلاق دفاع از رژیمی دیکتاتور، اساساً و ذاتاً فاسد و عمیقاً جنایتپیشه فرو رفته است. به علاوه باز هم متأسفانه، بخش بزرگی از چپ عربی، سنتاً، با ریشههای استالینی، چه در سوریه، لبنان یا در مصر و در باقیِ مناطق عربی ـ و حتی در مقیای جهانی ـ به روشنی و به روشی شرمآور، جانبِ این ائتلاف ننگین را گرفته، و به رژیم اسد بسته شده است.»
اما این جنبشها برای تبدیل شدن به وزنهای سیاسی که آنها را در موقعیتی قرار دهد که قادر به برپایی نیروی نظامیای واقعی که قادر به مقابله با نیروهای دولتی باشند، با دشواری روبرویند. به اضافهی اینکه رهبرانِ اپوزیسیونِ چپِ سوریه، مثلِ ریاضالتُرک یا یاسینالحاج صالح، در پیِ سالهای طولانی زندان، امروزه در تبعید به سر میبرند. در نتیجه فاقد تأثیرگذاری در سرزمینِ خود هستند. این امر موجب انحصارِ جایگاهِ اپوزیسیون مسلح به شورشیان اسلامگرا میشود، و نیروهای چپ را ناچار میکند که به رساندن کمکهای انساندوستانه به مناطقی که توسط رژیم بمباران شدهاند، اکتفا کنند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.