میشل فوکو در سِمَت خبرنگار روزنامهء ایتالیایی Corriere della Sera به این دو سفر میرود و از وضع ایران گزارش میدهد. گزارشها نخست پرهیجان، سادهدلانه و امیدوارکننده اند و سپس بهتدریج در دلسردی ناشی از برخورد دائم با موضعگیریهای شعاری و یکنواخت سردرگم میشوند. پس از استقرار حکومت جمهوری اسلامی و افتتاح بگیر و بُکشها، میشل فوکو در مصاحبهای با چند روزنامهنگار La Libération از دادن پاسخ روشن به
این پرسش که چرا انقلاب عملاً دینی ایران او را نیز چنین مفتون کرده بوده، در حالیکه دین هیچگاه گامی در راه آزادی برنداشته است، از همان آغاز طفره میرود. مآلاً گفتگو به بستری خارج از موضوع کانونی درمیغلتد. اطلاعاتش را او دربارهء اسلام شیعی بویژه از آثار هانری کربن بهدست آورده بوده! یکی از مشوقانش نیز سلامتیان همکار سنجابی بوده است. این همکار سپس میشود نخستین معاون سنجابی، نخستین وزیر خارجهء حکومت اسلامی! میشل فوکو از آنپس تماسش را با ایرانیان که وقتی در تهران راهنما و لابد مشوقش هم بودهاند قطع میکند. اگر او برخلاف جریان اسلامیشدن حکومت ایران شنا میکرد، طبیعتاً کمترین تأثیری در استقرار این حکومت نداشت. اما نزد انتلکتوئلهای اروپایی نمیتوانست بیتأثیر باشد.
ممکن است برخی خیال کنند این اظهارات برای سرزنش میشل فوکواند. اگر کسی مستوجب سرزنش باشد در وهلهء اول و آخر خود ما هستیم، از شاهمان گرفته تا گدامان. جایی که ما انتلکتوئلهای ایرانی از حول حلیم انقلاب در دیگ اسلامی آن شیرجه رفته بودیم، برای میشل فوکو کلاً باید تفاهم داشت که از دیدن انقلابی چنین یکپارچه و رنگارنگ از بلاهت مادرزاد، از خود بیخود شود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
به نظر من اگر فوکو زنده بود به آرامش دوستدار همان جوابی را می داد که به بقیه منتقدین روشنفکرش داده بود، اینکه اول بروند مقاله ای که دارند نقد می می کنند را بخوانند. از عباس میلانی گرفته تا آرامش دوستدار و از لیبرال میانه و محافظه کار گرفته تا چپ رادیکال همه فوکو را به خاطر نوشته هایش درباره انقلاب اسلامی ملامت کرده اند. اما حتی یک نفرشان هم مقاله ها را نخوانده. آقای دوستدار اگر ممکن است لطفاً یک نمونه از نوشته های فوکو نقل قول کنند با ذکر ماخذ که اثری از به قول ایشان «دلسردی» در آن دیده شود. فوکو تنها پس از موج حمله های منتقدینش درباره انقلاب ایران ساکت شد یا وادار به سکوت شد. تنها نتیجه گیری من این است که نویسنده مقاله ها را اصلاً نخوانده.
سه شنبه, ۱۴ام آذر, ۱۳۹۱
به طور عمیقی با نظر جناب میم موافقم.
وانگهی یک اختلاف بین ما هست: و آن اینکه اگر فوکو زنده بود، لزومی نداشت به نویسنده ی یادداشت بالا یا هزاران نویسنده ی کم دانش دیگری که در دنیا وجود دارند هم جواب پس بدهد.
دوشنبه, ۴ام دی, ۱۳۹۱
آقا یا خانم «من»: شما که فکر می کنید فوکو درباره همه چیز و همه کس و همه دنیاها سواد و اطلاعات کافی دارد و از چشم یک غربی دنیا را می بینید، لطف کنید یکبار اتفاقا در پیروی از فوکو خودتان کلاه تان را قاضی کنید و ببینید فوکو در چه فضایی زندگی می کرده، چرا انقلابدوست بوده، ما در چه فضایی زندگی می کردیم، بعد دیگران را به بی سوادی متهم کنید.
سه شنبه, ۵ام دی, ۱۳۹۱