ترجمه منصور احسان
گرایشهای مختلف در تفکر سبزها معتقد است که نظام سرمایهداری قادر به حفظ رابطهای پایدار با طبیعت غیرانسانی نیست چراکه بهعنوان یک نظام اقتصادی، سرمایهداری الزام به گسترش دارد در حالیکه زمین محدود است. اینگونه مباحث را میتوان در نوشتههای اکوسوسیالیسم، اکوآنارشیسم، بومشناسی عمیق، و حتی بسیاری از سبزهای حاکم (اگرچه نامی از نظام اقتصادی نمیبرند) که بر خطرات «توسعه» تمرکز دارند مشاهده کرد.
تمام این حرفها میتواند حقیقت داشته باشد. سرمایهداری، نظامی که در آن بنگاههای با مالکیت خصوصی میباید دایماً در رقابت با یکدیگر در تولید و فروش از هم جلو بزنند، ممکن است توانایی تطبیق دادن خود با محدودیتهای موجود در طبیعت را نداشته باشد. اما آیا به این معناست که سرمایهداری توانایی حل بحران فعلی جوّی را هم ندارد.
بحران جوّی بهعلت گستردگیاش میتواند بهعنوان تجمیع تمامی مشکلات زیستمحیطی (نابودی جنگلها، صید بیش از حد آبزیان، کاهش آب شیرین، فرسایش خاکها، نابودی تنوع زیستی، آلودگی شیمیایی) ظاهر شود. اما توقف تولید گازهای گلخانهای یک معضل بسیار مشخصتر است؛ مبرمترین زیرمجموعه در گسترهی نابودی جهان.
خبر خیلی بد این است که زمان را از دست دادهایم. هنگام نوشتن این مقاله خبر میرسد که در تابستان ۲۰۵۰ قطب بدون یخ خواهیم داشت. دانشمندان زمانی فکر میکردند که تا صدها سال این اتفاق نخواهد افتاد.
برخورد با تغییرات جوّی از طریق نخست اعمال دگرگونی درنظام اجتماعی – چه از نوع سوسیالیستی یا آنارشیستی یا بومشناسی عمیق / انقلاب بدوی نوین یا بازگشت به سرمایهداری کوچک تخیلی ناشی از یک حس غربت محلی – نیازمند یک جنبش گسترده، بسیار طولانی و شاید حتی چند نسلی است. لازمهی آن سالها سازماندهی و آگاهسازی عمومی بوده که حد و اندازهی آن از دههی ۱۹۶۰ و یا حتی ۱۹۳۰ به این طرف در کشورهای اصلی سرمایهداری دیده نشده است.
در عین حال، هیچ ضمانتی هم نیست که نظام جدید خاک را فرسایش ندهد، جنگلها را از بین نبرد، آبها را آلوده نکند و به مصرف سوختهای فسیلی معتاد نباشد. نگاه کنید به «نظام سوسیالیستی موجود» قبل از فروپاشی آن در ۱۹۹۱. با ملایمت بگویم، اقتصاد با طبیعت سر صلح نداشت. یا پیچیدگیهای متعددی که سوسیالدموکراسیهای چپگرا در امریکای لاتین با آن روبهرو هستند. بولیوی و اکوادور حکومتهایی که سوسیالیستها اداره میکنند و از پشتیبانی جنبشهای مستقل و قدرتمند مردمی برخوردارند کماکان به درآمدهای نفتی وابستگی شدید دارند.
برخورد رادیکالتر با بحران جوّی نه با یک چشمانداز درازمدت از نظامی جدید بلکه با یک دل مشغولی صادقانه با زمان بسیار فشردهای که علم امروز بر آن دلالت دارد شروع میشود. در عصر تغییرات جوّی اینها پارامترهای واقعی سیاست هستند.
دادههای مسلم
اجماع علمی، آن چنانکه در نوشتههای علمی ارائه شده، در نشریات حرفهای و معتبر آمده است چنین است: طی ۶۵۰ هزار سال گذشته، مقدار دی اکسید کربن (CO2) جو – گاز عمده در حفظ حرارت – در محدودهی ۲۸۰ واحد در میلیون (ppm) قرار داشت. در هیچ زمانی قبل از عصر صنعت تراکم دی اکسید کربن در جو بالاتر از ۳۰۰ ppm نرفته بود. در سال ۱۹۵۹ به سطح ۳۱۶ ppm رسیده و در حال حاضر بالای ۴۰۰ ppm است و آهنگ این رشد رو به افزایش است. از سال ۲۰۰۰ تا به امروز دنیا حدود ۱۰۰ میلیارد تن کربن به جو وارد کرده است – یعنی حدود یک چهارم کل CO2 تولید شده از سال ۱۷۵۰ تا به حال. با این آهنگ رشد تا اواسط قرن مقدار CO2 دو برابر خواهد شد.
اقلیمشناسان بر این باورند که افزایش متوسط دما در سطح جهان به بیش از دو درجهی سانتیگراد نسبت به دوران ماقبل صنعتی باعث تغییرات جوّی خطرناکی میشود. این تغییرات میتواند موجب افزایش کویرها، کاهش در تولیدات کشاورزی، زیر آب رفتن شهرهای ساحلی، مهاجرت گسترده به مناطق مرتفعتر و خنکتر، انقراض وسیع گیاهان و جانوران، رشد امراض و احتمالاً فروپاشی اجتماعی شود. بهعلاوه، دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که شرایط جوّی زمین آرام و به صورت خطی تکامل پیدا نکرده است. اقلیمشناسان مدارکی بهدست آورده اند حاکی از تغییرات ناگهانی در وضعیت جوّی زمین در طول تاریخ. عصر یخبندان طی چندین دهه پایان یافت و شروع شد نه طی قرنها. سطوح دریاها (که در واقع در سطح جهان یکی نیستند) با شدت بیشتری که قبلاً تصور میشد بالا رفته و پایین آمدهاند.
در سیستم جوّی نقاط سرریز خطرناک و حلقهای بازخورد مثبت وجود دارند. یک حلقه بازخورد مثبت فرایندی است که میتواند تأثیرات یک عامل را انباشته کرده، سرعت بخشیده و تشدید کند. نقاط سرریز در سیستم جوّی به معنی تأخیر در ظهور اثرات هنگام انباشت عوامل است. به این ترتیب زمانیکه اثرات ظاهر شوند، خیلی سریع بوده و باعث تغییر نسبتاً ناگهانی در سیستم جوّی میشود.
ازاینرو، مجمع بین دولتی سازمان ملل در زمینهی تغییرات جوّی میگوید که کشورهای ثروتمند مانند ایالات متحد میباید تا سال ۲۰۲۰، یعنی فقط پنج سال دیگر، خروجی (دی اکسید کربن) خود را به ۲۵ تا ۴۰ درصد زیر سطح خروجی ۱۹۹۰ برساند و پس از آن تا سال ۲۰۵۰ به ۹۰ درصد زیر سطح خروجی ۱۹۹۰ برسند. با شروع از سال ۲۰۱۳، لازمهی آن سالی ۱۰ درصد کاهش خروجی (دی اکسید کربن) در کل جهان است. چنین کاهشی فقط در شرایط سقوط اقتصادی امکانپذیر است. فروپاشی اقتصادی روسیه در سال ۱۹۹۰ باعث کاهش ۳۷ درصدی خروج CO2 بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۹۵ شد، یعنی شرایطی که هیچکس مایل به تجربهی آن نیست.
عواقب سیاسی همهی اینها تأملبرانگیز است. اگرچه ممکن است بازدارنده بهنظر آید ولی جامعهی موجود و نهادهای موجود باید این کاهش را بهوجود بیاورند. یعنی، حداقل در کوتاهمدت، سیاست جوّی واقعبینانه یک سیاست اصلاحطلبانه است اگر حتی جزو یک پروژهی دراز مدت ضدّ سرمایهداری برای تغییر کامل نظام اقتصادی دیده شود.
رؤیای عقلانیت
اصلاحطلبی موفق غالباً شامل خواستهای انقلابی و ابزار رادیکال میشود. چه نوع فشار سیاسی دیگری طبقات حاکم فراملیتی را مجبور ساخته تا واقعیت علمی شرایط را ببینند؟ برای لحظهای فرض کنیم که آنقدر فشار بر نخبگان سیاسی هست که آنها را مجبور به عمل کند. اولین قدم منطقی برای دفع بحران جوّی چه باید باشد؟
کلیدواژهها در این مبحث کاهش و سازگاری هستند – بهعبارتی، ما میبایست علل تغییرات جوّی را کاهش داده و با اثرات آن سازگار شویم. این یعنی کاهش جدی در تولید CO2 و سایر گازهای گلخانهای مانند متایین و کلوروفلوروکربنها که از برگشت گرمای خورشید به خارج جو جلوگیری میکنند.
کاهش یعنی حرکت به سوی منابع انرژی پاک مانند باد، خورشید، گرمای داخل زمین، و قدرت امواج دریا. این یعنی تعطیل کردن نیروگاههای با سوخت زغال سنگ، دور ساختن تدریجی اقتصاد از سوختهای فسیلی، ساختن یک شبکهی برق هوشمند، و سرمایهگذاری هنگفت در فناوریهای جداسازی و جذب کربن. (این فناوری نمیبایست توجیهی برای ادامه سوزاندن زغال سنگ باشد، آن گونه که امروزه عمل میکند، بلکه باید ابزاری باشد برای پاکسازی سریع CO2 داخل جوّ و برگشت به ppm 350 و دور از نقطهی خطرناک سرریز).
سازگاری یعنی آمادگی برای زندگی با اثرات تغییرات جوّی که برخی در حال حاضر وجود داشته و غیر قابل اجتناباند. سازگاری هم چالشی فنی وهم سیاسی است.
سازگاری فنی یعنی تغییر رابطهمان با طبیعت غیرانسان همراه با تغییرات طبیعی. برای مثال، ساخت دیوار ساحلی به دور شهرهای آسیبپذیر نزدیک سواحل، اجازهی گسترش جنگلهای حرا و جنگلهای آبی (everglades) برای شکاندن امواج کوبنده در زمان توفانهای سهمگین، باز کردن مجراهای مهاجرت حیوانات وحشی تا بتوانند با گرم شدن زمین از خط استوا دور شوند، و توسعهی اشکال پایدار کشاورزی که بتواند در سطح وسیع و تحت تغییرات شدید آبوهوایی عمل کند.
سازگاری سیاسی یعنی ایجاد تغییر در روابط اجتماعی – یافتن راههای جدیدی برای کنترل، محدودسازی و جلوگیری از خشونتهایی که بهعلت تغییرات جوّی رخ داده و خواهد داد. لازمهی آن توزیع عادلانهی منابع اقتصادی و اشکال پایدارتر توسعه است. همچنین به یک دیپلماسی صلحجویانهی جدید نیاز است.
اما متأسفانه شیوهی دیگری از سازگاری سیاسی در جریان است، و آن قایق نجات مسلح است. برخورد این شیوه به تغییرات جوّی از طریق مسلح کردن، حذف کردن، فراموش کردن، سرکوب کردن، پلیسی ساختن و کشتن است.سؤال این است که چهگونه کاهش و سازگاری را بهعنوان یک پروژهی اصلاح رادیکال نگاه کنیم – اصلاحاتی که تغییرات کیفی در توازن قوا بین طبقات بهوجود آورد.
مسئلهی اصلی در کوششهای بینالمللی برای کاهش خروج (CO2) اصولاً سرپیچی ایالات متحد است. آنها پروتکل کیوتو را امضا نکرده و در سایر مذاکرات نیز نقش بازدارنده ایفا کردهاند. در داخل {امریکا} هم پیشرفت به همان اندازه کند بوده است. ما نه مالیات بر کربن داشتهایم و نه هیچ برنامهای برای سرمایهگذاری قوی در فناوری پاک داریم. حتی معافیت مالیاتی کوچکی که برای تولید انرژی خورشیدی، بادی، و آبی وجود دارد، تعهدی درازمدت نیست. این باعث عدمثبات در قیمتگذاری میشود و درنتیجه سرمایهگذاری خصوصی در فناوری پاک را به تأخیر میاندازد.
چین اگرچه دومین اقتصاد بزرگ جهان و بزرگترین تولیدکنندهی گازهای گلخانهای است، در جهت توسعهی سریع صنایع فناوری پاک در حال حرکت است – این یعنی «کاهش». از سال ۲۰۰۱ بخش انرژی بادی در چین بهطور مستمر رشد داشته است. ژوزف روم (Joseph Romm) عضو ارشد مؤسسهی امریکن پراگرس (American Progress) مینویسد: «برمبنای آمار جدیدی که هیأت برق چین ارائه کرده در سال ۲۰۱۲ برای اولین بار تولید انرژی بادی بیش از تولید انرژی زغال سنگ رشد داشته است.» این رشد تااندازهای به سبب حمایت قوی دولت بوده – چین ۸/۲۰۰میلیارد دلار وجوه تشویقی برای فناوری پاک سرمایهگذاری کرده است. وجوه تشویقی برای فناوری پاک در امریکا بین ۵۰ تا ۸۰ میلیارد دلار تخمین زده میشود.
اتحادیهی اروپا نیز در حال خلق یک ابرشبکهی منطقهای به ارزش ۱۰۰۰ میلیارد یورو است. بهویژه آلمان و پرتقال با شدت در حال توسعهی بخشهای گستردهی فناوری پاک خود هستند. اقدام در اقتصادهای صنعتی پیشرفته ضروری است چراکه فقط آنها زیرساخت لازم را برای پیشبرد انقلاب فناوری پاک و ایجاد تحول در اقتصاد بینالمللی دارند.
مالیات بر کربن
اقتصاددانان محیط زیست همنظرند که وضع مالیات بر کربن مهمترین عملی است که ایالات متحد میتواند در جهت تغییر به انرژی پاک انجام دهد. بهرغم تصلب سیاسی و بنیادگرایی ما نسبت به سوخت فسلی ابزار انجام آن کار مهیاست.
قبل از هر چیز و مقدم بر همه، سازمان حفاظت محیط زیست (EPA) است که میتواند با استفاده از قوانین و فناوری موجود، بهطور فوری و قابل توجه خروجی (CO2) را کاهش دهد. به گفتهی کاسی سیگل (Kassie Siegel) عضو مرکز تنوع زیستی، «قانون هوای پاک میتواند تمام چیزهایی را که ما احتیاج داریم فراهم سازد – یعنی ۴۰ درصد کاهش در گازهای گلخانه ای تا سال ۲۰۲۰ نسبت به سطح ۱۹۹۰».
بهرغم جزییات حقوقی و لحن کسل آور، مبارزهی موجود بر سر مقررات سازمان حفاظت محیط زیست شاید مهمترین مبارزهی زیستمحیطی در نسل حاضر باشد. از سال ۲۰۰۷ به این طرف بهعلت فشارها و دعاوی حقوقی از طرف فعالان محیط زیست، سازمان حفاظت محیط زیست دارای قدرت بسیار زیاد ولی بیاستفاده شده است. در آن سال دادگاه عالی در یک دعوای حقوقی بهنام «ایالت ماساچوست در مقابل سازمان حفاظت محیط زیست» رأی داد که سازمان میبایست مشخص کند آیا گازهای گلخانهای سلامت انسانها را تهدید میکند؟ به این ترتیب EPA در دسامبر سال ۲۰۱۰ نوشتهای علمی بهنام «یافتههای خطرآفرین» به چاپ رساند که نشان میدهد CO2 و پنج گاز دیگر گلخانهای به دلیل ایجاد افزایش گرمای جهانی برای زندگی انسانها خطرناکاند.
زمانیکه EPA یافتههای خطرآفرین را به چاپ میرساند، قانوناً مجبور است مقررات لازم برای برخورد به آن مشکل را تدوین کند. نخستین «مقررات مربوط» پس از دعوای «ماساچوست در مقابل EPA» برای «منابع حملونقل» بود. بین سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ مقررات برای خودروها و کامیونها وضع شد. سپس در سال ۲۰۱۲ EPA محدودیتهای سختی برای نیروگاههای جدید وضع کرد. اما برای سایر منابع آلودگی گاز گلخانهای – مثل نیروگاههای تولید برق موجود (که تولیدکنندهی حدود ۴۰ درصد گازهای گلخانهای کشور هستند)، پالایشگاهها، کارخانههای سیمان، کارخانههای فولاد و کشتیرانی ـ هنوز مقررات مناسبی وضع نشده است.
اگر EPA از قانون هوای پاک استفاده کند – و با «حساسیت خاص» این کار را بکند – میتواندعملاً مالیات بر کربن را اعمال کند. به این ترتیب صنایع میتوانند به استفاده از سوختهای فسیلی کثیف ادامه دهند ولی میبایست با استفاده از فناوری خیلی پرهزینه و در مواردی ناموجود استانداردهای آلودگی را رعایت کنند. در غیر اینصورت برای ایجاد آلودگی شامل جریمههای سنگین میشوند. این جریمهها میتواند تا چندین هزار دلار در روز برسند. ازاینرو عملاً مالیات بر کربن میپردازند. به این ترتیب استفاده از سوختهای فسیلی پرهزینه میشود و سرمایهگذاری را به سوی سوختهای پاک مثل باد و خورشید سوق میدهد. همچنین ما میتوانیم هرگونه یارانه روی سوختهای فسیلی را حذف کنیم و در فاصلهی زمانی کوتاهی سرمایهگذاری روی سوختهای پاک سودآورتر از سوختهای فسیلی میشود.
خرید بزرگ سبز و «سوسیالیسم در سایه» ایالات متحد
کارشناسان فناوری پاک معتقدند که نوآوری دیگر به اندازهی اجرا در سطح وسیع اهمیت ندارد. به عبارت دیگر، ایجاد یک اقتصاد با انرژی پاک بیشتر به سیاستهای جدید بستگی دارد تا ابزار جدید. بخش اعظم فناوری انرژی موردنیاز در حال حاضر موجود است. میدانید که آنها چه هستند: مزارع بادی، نیروگاههای خورشیدی، نیروی حرارتی زمین، که جملگی میتوانند در یک شبکهی هوشمند تولید انرژی قرار گرفته و نیازخودروهای برقی و ساختمانهایی با کارآمدی انرژی بیشتر را فراهم کنند.
اما فناوری پاک امروزی قدری گرانتر از نوع غیر پاک آن است. این اختلاف قیمت مانع اشاعهی وسیع فناوری جدید میشود. واقعیت این است که اقتصادهای سرمایهداری تا زمانیکه سوختهای فسیلی ارزانترند به انرژی پاک رو نمیآورند. سریعترین روش برای حذف این اختلاف قیمت ایجاد بازارهای بزرگ برای فناوری پاک است. اما چهگونه میتوان چنین بازارهایی را ساخت؟ با بودجههای تحقیقاتی بیشتر؟ با معافیتهای مالیاتی بیشتر؟ یا با برنامههای آزمایشی بیشتر؟ هیچ کدام، ایجاد تغییر در خریدهای دولت از سوختهای فسیلی به طرف انرژی پاک سریعترین و آسانترین روش است – استفاده از قدرت خرید عظیم دولت برای ایجاد یک بازار برای انرژی سبز. در جایی دیگر من این را «خرید بزرگ سبز» نام نهادهام. این را در نظر بگیرید که دولت مرکزی، ایالتی و محلی سرجمع بیش از ۳۸ درصد تولید ناخالص ملی ما را تشکیل میدهند. بهطور مشخص، دولت مرکزی بیش از ۴۳۰۰۰۰ ساختمان (اکثراً ساختمانهای اداری بزرگ) و ۶۵۰۰۰۰ خودرو را در اختیار دارد. گر فعالیتهای دولتهای ایالتی و محلی را هم به آن اضافه کنید، آن اعداد حدود یکسوم افزایش مییابد. دولت مرکزی بزرگترین مصرفکنندهی انرژی در جهان و بزرگترین تولیدکنندهی گازهای گلخانهای در کشور است.
خریدهای دولت یکی از ابزارهای پنهانِ «سوسیالیسم در سایه» در سرمایهداری امریکاست. منظور من از سوسیالیسم در سایه نقش توجه نشده ولی بسیار مهم دولت در برنامهریزی، سرمایهگذاری، خرید و مالکیت در توسعهی اقتصادی سرمایهداری امریکاست. جزئیات تاریخ این موضوع در کتاب «سرزمین موعود» نوشته مایکل لیند (Michael Lind) ارائه شده است. سرمایه و شرایط لازم برای بزرگشدن راهآهن، ارتباطات و هوانوردی و بسیاری از صنایع تابعشان را دولت فراهم کرده است. برای مثال دولت نهتنها هزینهی اختراع ریزپردازنده را نداد بلکه اولین خریدار عمدهی آن نیز بود. در طول دههی ۱۹۵۰ بیش از نیمی از قراردادهای شرکت IBM متعلق به دولت بود. این قراردادها، بههمراه پول، بازار ثابت و مطمئنی برای IBM و شرکتهایی که با آن کار میکردند ایجاد کرده و لذا جلب سرمایه کردند – همهی اینها باعث پیدایش صنعت مدرن کامپیوتر شد.
حالا نظری به ابعاد مشکل بیندازیم: شریانهای اسفالت ما مکان حرکت ۲۵۰ میلیون خودرو بنزینی هستند که سالانه بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد دلار سوخت از طریق ۱۲۱ هزار جایگاه مصرف میکنند. وقتی که هزینههای گرمایش و سرمایش ساختمانها، حملونقل دریایی و هوایی، صنایع، نیروگاهها، سرورها و مینفریمهای پرمصرف اینترنت را به آن اضافه میکنیم مصرف انرژی در ایالات متحد به رقم نجومی ۱۲۰۰ میلیار دلار در سال میرسد.
تغییر جهت در خریدهای دولت میتواند بازار بزرگی برای انرژی پاک، خودروهای برقی، ساختمانهای کممصرف و همچنین تولید پایدارتر محصولاتی چون وسایل خانه، کاغذ، مواد شوینده، غذا و خدمات ایجاد کند. اگر خرید دولت سبز شود میتواند قیمتها را در بازار به اندازهای کاهش دهد که شتاب استفاده از فناوری پاک به بخش خصوصی نیز سرایت کند.
حکم اجرایی ۱۳۵۱۴ که در سال ۲۰۰۹ اوباما امضا و ابلاغ کرد، تمام نهادهای دولتی را موظف میکند تا «مصرف انرژی را کاهش داده، مقدار گازهای گلخانهای را که توسط فعالیتهای مستقیم یا غیرمستقیمشان تولید میشود اندازه گرفته، گزارش داده و کاهش دهند. منابع آبی را محافظت کرده و از طریق کارایی بیشتر، در بازمصرف و مدیریت آبهای هرز در مصرف صرفهجویی کنند. دورریز را حذف، بازیافت را افزایش و از آلودکی جلوگیری کنند. خریدهای سازمان را بهگونهای انجام دهند که بازار برای فناوری پایدار گسترش پیدا کرده و از محصولات، خدمات و موادی که برای محیط زیست بهتر است استفاده کنند. ساختمانها با عملکرد پایدار در محیطهای پایدار طراحی، بنا، استفاده و نگهداری شوند.»
این حکم اجرایی همچنین قید میکند که نهادهای دولتی فوراً شروع به خرید ۹۵% از طریق برنامههایی با گواهینامه سبز بکنند و تولید گازهای گلخانهای خود را ۲۸% تا سال ۲۰۲۰ کاهش دهند. اما این حکم بهصورت جدی اجرا نشده است. دولت آزادی عمل خیلی زیادی در انجام خریدهای سبز دارد چراکه نه احتیاجی به مالیات، برنامه یا هزینهی جدید دارد نه احتیاجی به ۶۰ رأی مقدس مجلس سنا. این فقط یک تغییر روش در نحوهایست که دولت انرژی، خودروها و خدمات خود را خریداری میکند. درست است که در بسیاری از موارد فناوری پاک هزینهی اولیهی بیشتری دارد اما در اغلب موارد بهسرعت بهصرفه میشود. در ضمن دولت به دلیل بزرگیاش بازارساز است و اگر بخواهد میتواند از تخفیفهای زیادی بهرهمند شود.
اعتراضات و «استقلال نسبی» حکومت
چرا حکومت سرمایهداری در جهت حذف قویترین بخش طبقه سرمایهداری، یعنی صنعت سوخت فسیلی حرکت کند؟ به عبارت دیگر چهگونه حکومت میتواند بخشی از «استقلال نسبی» خود را از سرمایه بازیابد؟ تاریخ نشان داده است که اعتراضات تودهای و بحرانآفرین یکی از دلایل اصلی است تا یک دولت مدرن بر علیه منافع مشخص اقلیت حاکم و به نفع «عموم» عمل کند. هنگامیکه بحران اعتراضات به اندازهی کافی شدید شود، اقلیت حاکم مجبور میشود تا زیانهایی را بپذیرد که از حرکتهای اصلاحی دولت برای رسیدن به منافع کل جامعه ناشی میشود.
ما بهروشنی به ساختن جنبشی تاکتیکی و استراتژیک رادیکال، متشکل و تودهای نیاز داریم تا سیاستهای جوّی مناسب را درخواست کنیم. برای اینکه این جنبش مؤثر باشد میبایست از تاکتیکهای متنوعی استفاده کند، از دعاوی حقوقی و لابی کردن تا مبارزات مستقیم مثل درخت نشستها، بستن راهها و اشغال مراکز متعلق به صنعت سوخت فسیلی. فقط با مختل کردن سیستم اقتصادی و سیاسی است که میتوان اجماع لازم را برای ضرورت پایان دادن به بخش سوخت فسیلی ایجاد کرد. به نظر من نوشتههای فرانسیس فاکس پیون (Francis Fox Piven) و ریچارد کلارد (Richard Cloward) در مورد پویش شورش و اصلاحات هنوز جزو بهترین نوشتهها است.
پس فقط ظرفیت حکومت برای تغییر زیر سؤال نیست، بلکه ظرفیت مردم امریکا برای بسیج و تشکل تودهای نیز چنین است. نمیتوانم بگویم که دقیقاً چنین جنبشی چهگونه میتواند یا میباید شکل بگیرد، بهجز همان چیزی که همیشه بوده، یعنی با رهبری خوب و آزمون و خطا. جنبشسازی یک فرایند تودهای و زنده است.
شورش طبیعت
به همراه اعتراضات، یک منبع زندهتر بحران در جریان است که میتواند حاکمان سیاسی را بترساند و به مقابله با سوخت فسیلی وادار کند. تغییرات جوّی «شورش طبیعت» است؛ به معنای اختلال ایجاد شده ناشی ازانهدام محیط زیست. تاریخ حفاظت از محیط زیست در غرب به اشکال مختلف داستان روشنگری و مبارزه همراه با شورش طبیعت در سطح شهرها بوده است. اینها به همراه هم، مقررات اولیهای را با نام بهداشت و سلامت ایجاد کردند.
در دههی ۱۸۳۰ شهرهای صنعتی امریکا مکانهایی کاملاً مناسب برای رشد امراض واگیر، بهخصوص وبا و تب زرد شده بودند. همانند تغییرات جوّی امروز، این امراض هم بیشتر به فقرا صدمه میزد اگرچه ثروتمندان را هم مریض میکرد و می کشت. امتیاز طبقاتی مصونیت کمی ایجاد میکرد ولی ضامن امنیت نبود. به این ترتیب بود که جنبشهای طبقات متوسط بانی اصلاحاتی شد که امراض واگیر را مهار و بهتدریج ریشهکن کرد.
اول خوکهای آشغالخور از ورود به خیابانهای شهر منع شدند، سپس برنامههای جمعآوری زباله شروع شد، فاضلابها ساخته شدند، آب شرب بهداشتی ارائه شد و قوانینی برای ساختمانسازی وضع گردید. بهتدریج گسترش وبا متوقف شد و پس از آن امراض واگیر دیگر مثل سل، تیفوس و تیفویید تا حد زیادی ریشهکن شدند. به این ترتیب، جامعهی سرمایهداری با برنامهریزی و سرمایهگذاری دولتی یک بحران محیط زیستی را در سطح شهری توانست مهار کند.
مشکل تغییرات جوّی در سطحی کاملا متفاوت قرار دارد، اما این راهحلهای گذشته شامل درسهایی نیز هست. در نهایت حل بحران جوّی همانند پیروزی بر امراض میکروبی درون شهری در قرن نوزدهم میبایست از طریق مشروعیت بخشیدن مجدد به نقش دولت در اقتصاد انجام پذیرد.
داستان امروزی آلودگی هوا مثال دیگری از «شورش طبیعت» را ارائه میدهد. همانطور که جیم مکنیل (Jim McNeil) در کتاب «چیزی جدید زیر آفتاب» مینویسد، آلودگی هوا در شهرهای صنعتی امریکا و اروپا هرساله جان بسیاری را میگرفت. در سالهای ۱۸۷۹ و ۱۸۸۰ آلودگی هوا ۳۰۰۰ نفر را در لندن کشت و در گلاسگو یک وارونگی هوا باعث شد تا دودهای حاصل سوزاندن زغال سنگ نزدیک سطح زمین مانده و ۱۰۶۳ را بکشد. در سال ۱۹۵۲ هوای آلوده سرد و ساکن در لندن باعث شد تا ۴۰۰۰ نفر بمیرند. در سال ۱۹۵۶ انگلیسیها قانون هوای پاک را وضع و زغال سنگ را از شهرهای خود خارج کردند. در ایالات متحد نیز فرایند مشابهی جریان داشت. در سال ۱۹۵۳ آلودگی هوا در نیویورک جان بین ۱۷۰ تا ۲۶۰ نفر را گرفت و در سال ۱۹۶۶ وارونگی هوای آلوده باعث مرگ ۱۶۹ نفر در نیویورک شد. همهی اینها باعث شد تا قانون هوای پاک در سال ۱۹۷۰ وضع شود.
امروزه فرایند مشابهی در چین در حال وقوع است. گزارش جامع بانک جهانی تخمین میزند که «هزینههای سلامتی و غیر سلامتی ناشی از آلودگی هوا و آب در چین حدود ۱۰۰ میلیارد دلار در سال است (حدود ۸/۵ % تولید ناخالص داخلی چین).» در همه جای چین مردم به این آلودگیها اعتراض دارند. مدیران خارجی موقیتهای شغلی در پکن را به علت سمی که در هوا هست قبول نمیکنند، چیزی که بسیاری از بازدیدکنندگان غربی نام «آخر زمان» روی آن نهاده اند. چن کیج (Chen Kaige) کارگردان فیلم که برنده جایزهی اول جشنوارهی کن برای فیلم خود در سال ۱۹۹۳ شد به جهانیان اعلام کرد که نمیتواند به علت هوای وحشتناک بد پایتخت چین فیلم بسازد.
فشارهای داخلی بخش بزرگی از آن چیزی است که چینیها را به سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر واداشته است. در سال گذشته چین ظرفیت انرژی بادی خود را بیش از انرژی زغال سنگ افزایش داد.
سرمایهداری در مقابل طبیعت
کارل مارکس (Karl Marx) و فریدریش انگلس (Friedrich Engels) جزو اولین متفکرانی هستند که به تقابل بین سرمایهداری و طبیعت غیرانسانی اشاره میکنند. آنها از طریق بررسی مشکلات روابط بین شهر و روستا (که در قالب آلودگی شهری و فرسایش زمین روستایی بیان شده بود) به بومشناسی خود رسیدند. در کندوکاو این مسئله آنها به کارهای دست اول یک شیمیدان خاک بهنام جاستوس وان لیبیگ (Justus von Liebig) مراجعه میکنند. و از این مسئلهی نسبتاً کوچک، آنها این نظریه را مطرح کردند که سرمایهداری در عملکرد فرایند طبیعی اختلال ایجاد میکند.
مارکس این وضعیت را اینگونه توضیح میدهد: «تولید سرمایهداری مردم را در مراکز بزرگ جمع کرده و باعث افزایش روزافزون جمعیت شهری میشود. این اتفاق دو پیآمد دارد. از یکطرف نیروی حرکت تاریخی جامعه را متمرکز ساخته و از طرف دیگر رابطهی حیاتی بین انسان و زمین را مختل میسازد. به این معنی که اجازه نمیدهد تا مواد پایه که به شکل غذا و پوشاک توسط انسان مصرف میشود به خاک بازگردد و ازاینرو مانع عملکرد طبیعی برای حاصلخیزی ماندگار خاک میشود… تمام پیشرفت در کشاورزی سرمایهداری هنر سرقت از کارگران در کنار سرقت از خاک است.»
در مورد تمرکز CO2 در جوّ همانند «سرقت خاک»، سیستمهای طبیعی بههم ریختهاند و اجزای آن باز چیده شدهاند تا به زباله و آلودگی منتهی شوند.
اینکه سرمایهداری توان همساز کردن خود با محدودیتهای طبیعت را ندارد ممکن است حقیقت داشته باشد، اما با این سؤال که آیا سرمایهداری توان حل بحران جوّی را دارد یکی نیست. اعمال کاهش و سازگاری در زمینهی آبوهوایی صرفاً کوششی است در خرید زمان تا مسائل بزرگتر یعنی کل بحران زیستمحیطی مورد خطاب قرار گیرد.
این دیدگاه هم خوشبینانه و هم بدبینانه است. اگرچه سرمایهداری تضاد بین توان رشد نامحدود خود را با محدودیتهای گنجایش آلودگی روی کرهی زمین نتوانسته حل کند، توانسته در گذشته بحرانهای مشخص محیط زیستی را مورد خطاب قرار دهد.
هر که فکر کند نظام اقتصادی موجود باید کاملاً تغییر کند تا بتوان در مورد بحران جوّی پیش رو کاری کرد دچار توهم بوده یا آگاهانه یافتههای خیلی روشن علوم جوّی را انکار میکند. اگر سیستم جوّی از هم بپاشد همه چیز تمام خواهد شد. بسیاری از دیدگاههای مترقی که از دوران روشنگری بهجا ماندهاند همگی در آبهای بالا آمدهی اقیانوسها غرق و فراموش میشوند یا در توفانهای سهمگین تکهتکه میشوند.
مقالهی بالا ترجمهای است از:
A Radical Approach to the Climate Crisis
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.