ژانر اکشن در سینمای ایران با سینمای جنگ آغاز شد. فیلم های قدیمی جنگی دست کمی از فیلم های بزن بزن و قهرمان سالار هالیوودی نداشتند. حتی وجوه اشتراک فیزیکی هم وجود داشت: سربند ها، یک تنه به جنگ قشون رفتن ها، جانسختی ها و پیروزی های همیشگی خیر بر شر! تنها تفاوت در این بود که روی سربندهای فیلم های جنگی ما جملات مذهبی بود و قهرمان های ما «حاجی» و «سید» بودند. حاتمی کیا هم مرد همین عرصه بود و راوی پرحرارت چیزهایی که به آن «ارزش های دفاع مقدس» می گفتند. امروز اگر با بازبینی آن فیلم ها فهرستی از آن ارزش ها تهیه کنیم، بسیاری از فضائل برجسته ی بشریت، مثل گذشت، شجاعت، مقاومت و ایثار را در آن می بینیم. اما در این لیست جای یک فضیلت انسانی همیشه خالی بود: تفکر انتقادی!

امروز اگر با بازبینی آن فیلم ها فهرستی از آن ارزش ها تهیه کنیم، بسیاری از فضائل برجسته ی بشریت، مثل گذشت، شجاعت، مقاومت و ایثار را در آن می بینیم. اما در این لیست جای یک فضیلت انسانی همیشه خالی بود: تفکر انتقادی!

ستاره های فیلم های «دفاع مقدس» هرگز نمی پرسیدند «چرا؟». حق همیشه با «حاجی» بود! هرگز بین «برادرها» کسی به دیگری نقدی روا نمی داشت. آنقدر همه به هدف و مقصد ایمان داشتند که کسی برایش مهم نبود از چه راهی به آن می رسد. هدف و مقصد به جبهه رفتن هم – بر خلاف آنچه روزی خاتمی عنوان کرد که «زندگی» بود – شهادت بود. جای فضیلت «تفکر» و «پرسشگری» در لیست خالی بود. مثلا هرگز «حاجی» نپرسید چرا ما بعد از فتح خرمشهر باز هم به جنگ ادامه داده و حاضر نشدیم مذاکرات صلح را شروع کنیم. یا هرگز نپرسید چطور ما در برابر برادران مسلمان خود قرار گرفته ایم و آنها را لشگر کفر می نامیم و خود را لشگر حق. یا هیچ «سید»ی از «حاجی» نپرسید تا کی قرار است در آن شرایط طاقت فرسا بمانیم و آخرش قرار است چه بشود. کسی سوالی نمی پرسید.

ابراهیم حاتمی کیا

ابراهیم حاتمی کیا

سینمای جنگ و حاتمی کیا سینمای سوال نیست. سینمای حاتمی کیا آنگاه که جنگ را روایت می کند سینمای «پیام های دیکته شده» و «ایمان های آتشین» و «ابرانسانها» است، و آنگاه که پس از جنگ را روایت می کند روایت «خیانت» و «فراموشی» و «بازی خوردگی» و ازبین رفتن خون آدمهایی ست که اگرچه همیشه عشقشان شهادت بوده، اما روغن ریخته ی خونشان را نثار ارزش های مندرآوردی عقیدتی هم کرده اند. گویی دل مادران فرزند از دست داده و زنان شوهر از دست داده و فرزندان پدر از دست داده را باید حاتمی کیا و فیلم هایش طوری بدست می آوردند که بتوانند آنها را هم از اینکه بپرسند «چرا جنگ» منصرف کنند و عین خود حاتمی کیا، تبدیل به طلبکارانی شوند که در جامعه ای که همیشه در سینمای پس از جنگ بی توجه و خائن به شهدا به تصویر کشده شده، زجر بکشند.

سینمای جنگ و حاتمی کیا سینمای سوال نیست. سینمای حاتمی کیا آنگاه که جنگ را روایت می کند سینمای «پیام های دیکته شده» و «ایمان های آتشین» و «ابرانسانها» است، و آنگاه که پس از جنگ را روایت می کند روایت «خیانت» و «فراموشی» و «بازی خوردگی»

حاتمی کیا هنوز هم طلبکار است؛ اگرچه بسیاری از آنها که در این جنگ عزیزی از دست دادند حالا دیگر دانسته اند که باید روزی می پرسیدند «چرا جنگ تمام نمی شود؟». حاتمی کیا در حالی سعی می کند همه غیر خودش را به خیانت به آرمان های جنگ متهم کند که بیش از هر کسی خودش در ارائه ی تصویری غیرواقعی از شرایط و بایدهای دوران جنگ مقصر است. حالا که داغ جامعه از درد از دست دادن نزدیک دو میلیون نفر هموطن کمی آرام شده و سینمای ایران قدم های نوک پنجه ای و محتاطانه ای به سوی سینمای پرسشگر برداشته، آقای حاتمی کیا به هرکس که آن سکوت خفقان آور از ایده آل های مصنوعی را برهم زند، لجن پرتاب می کند. آنچه او را به پرخاشگری وادار می کند «نگفتن» از جنگ و ارزش های آن نیست؛ بلکه او بیشتر از این در رنج است که گروهی نگاهشان را از بادکنکی که او سالها در آن دمیده و بزرگش کرده می دزدند و بی انکه «آرمانگرایی بی منطق» او را محترم بشمارند، از زندگی ،درست به همان شکلی که هست، سخن می گویند.

حاتمی کیا همچنان کارگردان موفقی ست و احترام او بر همه ی ما که مخاطب او بوده ایم واجب. اما کاش او هم که روزی به قول خودش به جای بدست گرفتن سلاح و منتظر شهادت شدن پشت یک خاکریز، فیلم ساختن را انتخاب کرده که حرف هایش را بگوید، به این حق مخاطب خود احترام بگذارد که هرازگاهی به لطف فیلم سازهایی که او همه را به انگی شامل محبت خود کرده، بتواند به «خود» واقعی اش بنگرد و از خودش و دیگران بپرسد «چرا؟»

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com